کاظم نیکخواه
در دور دوم انتخابات تونس “الباجی قائد السبسی” سیاستمدار کهنه کار تونس و رهبر حزب “ندای تونس” رقیب خود “منصف مزروقی” را با اختلاف حدود ١١ درصد آرا شکست داد و به ریاست جمهوری انتخاب شد. السبسی نامزد طیف وسیعی از سکولارها، لیبرالها، و طیفهایی از چپ بود که تلاششان این بود که النهضه و اسلامی ها را از قدرت دور کنند. السبسی با اکثریت ٥٥ درصد در برابر ٤٤ در صد بر مزروقی پیروز شد. منصف مزروقی که در ائتلاف با حزب اسلامی النهضه ٤ سال پیش به به ریاست جمهوری رسید نیز خودرا سکولار میداند اما همکاری او با اسلامی ها به وجهه او بطور جدی لطمه زده است.
سوال اساسی اینست که معنای انتخابات اخیر تونس برای مردم و انقلاب تونس چیست؟
یک دستاورد مهم انقلاب تونس این است که تا همینجا جنبش اسلامی را بعنوان نیروی اصلی سیاسی در این کشور عقب رانده و تا حدی حاشیه ای کرده است. انتخابات اخیر این جنبه را به درجه زیادی رسمیت داد. حزب النهضه از قدرت به زیر کشیده شد و حتی خودرا در موقعیتی ندید که نامزدی را برای رقابتهای انتخاباتی معرفی نماید. این بخودی خود یک نقطه عطف بسیار مهم در این کشور است که تاثیرات عمیق خودرا بر تحولات آتی این کشور و همچنین کل منطقه خواهد گذاشت. در تمام طول تاریخ در بیشتر کشورهای منطقه و خاورمیانه آخوند و نیروهای اسلامی مستقیم و یا حتی غیر مستقیم نیروی تعیین کننده اوضاع سیاسی بوده اند. این روال در تونس و همچنین در مصر (که اینجا مورد بحث ما نیست) شکسته شده است. و این بخودی خود یک دستاورد مهم و تاریخی است که اگر از آن بخوبی استفاده شود فضای مبارزه سیاسی و کل جامعه را متحول خواهد کرد. جریانات اسلامی در همه این کشورها کانون ارتجاع و عقب گرد و سازش و فساد و سرکوب و توطئه گری بوده اند و حاشیه ای شدن آنها زمینه پیشروی این کشورها به دنیای مدرن و انسانی را فراهم می آورد. اما این بسیار مهم است که احزابی وجود داشته باشند که بطور همه جانبه ای معنا و مضمون انقلاب تونس را نمایندگی کنند و کالیبر آن را داشته باشند که هم توده کارگر و مردم محروم را پشت سر خود بسیج کرده و هم به مسائل و خواستهای آنها پاسخ دهند.
انقلاب تونس که اکنون در چهارمین سال آن هستیم دقیقا انقلابی علیه فقر و بیکاری و سرکوب بود. این انقلاب از دسامبر سال ٢٠١٠ شروع شد و حدود یک ماه بعد یعنی در ژانویه ٢٠١١ به سقوط زین العابدین بن علی دیکتاتور این کشور منجر شد و موجی از شادی و امید را در جهان و بویژه در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دامن زد. جرقه انقلاب تونس را خود سوزی یک جوان بیکار محمد بوعزیزی زد که مورد ضرب و شتم پلیس بن علی قرار گرفته بود و بوعزیزی به سمبل انقلاب تونس تبدیل گردید. اعتراض به فقر و بیکاری گسترده مضمون و موضوع اصلی انقلاب تونس را تشکیل میداد و امروز چهار سال پس از این انقلاب کشور تونس که هنوز به رژیم و نظام با ثباتی نرسیده در فقر و بیکاری گسترده تری بسر میبرد.
روشن است که السبسی و جبهه ائتلافی ای که با انتخابات اخیر رسما به قدرت رسیده نه ظرفیت و نه برنامه روشنی برای پاسخگویی به خواستهای اساسی کارگران و مردم این کشور ندارد. شخص السبسی از دست اندرکاران نظامهای پیشین است و حزب ندای تونس یعنی حزب او نیز تلاشش بازگرداندن اوضاع به قبل از انقلاب با حک و اصلاحاتی مردم فریب می باشد. اما این حزب زیر فشار جدی نیروهای انقلابی و سکولار و چپ قرار دارد. عملکرد نیروهای چپ و کارگری در اینکه اوضاع به کدام سمت پیش برود بسیار تعیین کننده است.
تحولات و جدالهای این چهارساله در تونس نشان میدهد که جبهه چپ و کارگری و سکولار این کشور ظرفیتهای خوبی برای پیشروی دارد و تا اینجا علیرغم مخاطرات و حتی تلفات توانسته است دستاوردهای جدی ای داشته باشد. اما این هنوز برای جلوگیری از توطئه هایی که در کمین جامعه تونس نشسته است کافی نیست. احزاب چپ و کارگری این کشور باید تلاششان این باشد که اولا فضای باز و آزاد کنونی را با تصویب قوانینی در چارچوب آزادی احزاب و آزادی تشکل تثبیت کنند، و سنگرها و نهادهای متناسب با این شرایط آزاد را فراهم آورند. این مهم است که جامعه تونس بتواند در فضایی آزاد نفس بکشد. این بیش از هرکس به نفع کارگران و مردم و چپ است که جامعه به سوی دیکتاتوری و سرکوب عقب نرود. مخاطراتی که این روند را تهدید میکند بیش از هرچیز جریانات تروریست و جنایتکار اسلامی هستند که میخواهند با استفاده از نارضایتی توده ای، فضای جامعه را به سوی جنگ و کشاکش قومی بکشانند و در این فضا موجودیت خودرا حفظ کنند. بقای این نیروها در گرو خارج شدن جامعه از روال آزاد و صلح آمیز است. دفاع از آزادیهای سیاسی و مقابله با تلاشهایی که برای بازگرداندن دیکتاتوری سنتی سرمایه داران صورت میگیرد، و در عین حال جلوگیری از توطئه های پی در پی نیروهای ارتجاعی ای که میخواهند از نارضایتی مردم برای ایجاد کشاکشهای مذهبی و قومی استفاده کنند، کار ساده ای نیست. هم اکنون در این کشور چند جریان تروریست و القاعده ای و سلفی نظیر انصار الشریعه و امثال اینها فعالیت میکنند که با جناحهایی از حزب النهضه نیز ظاهرا در ارتباط قرار دارند و همینها هستند که دوسال پیش شکری بالعید و محمد براهمی از رهبران چپ این کشور را ترور کردند. گروههای اسلامی تونس یک منبع مهم تامین نیرو از این کشور برای داعش و جریانات اسلامی در سوریه و عراق هستند. بنا به یک آمار در یک سال گذشته تاکنون بیش از ٣٠٠٠ نفر از تونس به سوریه اعزام شده اند تا در کنار داعش بجنگند. بسیاری از اینها جوانان بیکار و فقیری هستند که با وعده پول و مسکن و سکس جذب نیروهای اسلامی شده اند.
نیروهای چپ و کارگری باید فن و مهارت و کالیبر فعالیت و جدال در تمام این جبهه ها را داشته باشند. تثبیت آزادیهای سیاسی حداقل دستاوردی است که انقلاب میتواند داشته باشد. اما روشن است که آزادی های سیاسی با دوام بدون پاسخ به نیازهای اقتصادی و رفاهی توده کارگران شاغل و بیکار و مردم محروم ممکن نیست. چپ رادیکال و کارگری تونس باید بتواند از فرصت بدست آمده برای رفع کمبودهای خود بیشتری بهره گیری را بنماید. داشتن برنامه ای پراتیک و روشن، که متضمن پاسخ به مساله بیکاری گسترده، فقر وسیع و مزمن و اختلاف طبقاتی عمیق باشد، حداقل نیاز فوری جریانات چپ و کمونیست و کارگری در این کشور است. دوره کنونی در تونس گذراست. جدالهای طبقاتی حادی در پیش است. چپ باید بتواند خودرا بعنوان نماینده مردم محروم و توده کارگران تثبیت کند و در عین حال استراتژی و پلاتفرم برداشتن گامهای اساسی به پیش را بروشنی داشته باشد. اگر این پروسه در حد مهمی صورت گیرد میتوان امیدوار بود که انقلاب تونس یک گام اساسی در پاسخ به خواستهای مردم برداشته است. وجود تشکلهای توده ای کارگری و چپ در تونس این زمینه را فراهم آورده است که چپ سوسیالیست بتواند بعنوان یک نیروی مهم و تعیین کننده و کارگری نقش بازی کند و در کشاکشهای طبقاتی پیش رو، با پاسخ به خواستهای اساسی مردم برنده این کشاکشها باشد و انقلاب تونس را بعنوان یک تحول مثبت و مهم و تاریخی تثبیت نماید. انتخابات اخیر را باید مقدمه ای برای پیشرویهایی در این سطح دید. و گرنه بخودی خود هنوز اساس مسائل بر جای خویش باقی است.*