ناصر اصغری: اخیرا یکسری مجادلاتی ظاهرا بر سر ایجاد تشکل سراسری کارگری در بین تعدادی در ایران و خارج از ایران در گرفته است و موافقین و مخالفین این بحث درباره چگونگی و چرائی ایجاد تشکل سراسری بحثهایی را مطرح کرده اند. جدا از اینکه محتوای این مجادلات چیست، تشکل سراسری کارگران چی هست و چگونه بوجود می آید؟
شهلا دانشفر: همانطور که اشاره کردید جدا از چند و چون این مجادلات، بحث اصلی بر سر تشکل سراسری کارگری است. اما منظور از تشکل سراسری کارگری چیست؟ وقتی بحث بر سر تشکل کارگری است یکی تشکل سراسری سیاسی کارگری است که همان حزب است. دیگری تشکلهای صنفی کارگری است که طبعا موضوع اصلی بحث میزگرد امروز ماست. تشکل های صنفی کارگری اشکال مختلفی دارد و ما در این مورد بحث های مفصلی داشته ایم. از نظر ما دو شکل مشخص آن شوراهای کارگری و سندیکای کارگری هستند. و ما همیشه اعلام کرده ایم که خود را متعلق به جنبش شورایی میدانیم چون پایه و اساسش بر مجامع عمومی کارگری است. شکل واقعی اعمال اراده کارگران است. شکلی از سازمانیابی است که هم در مبارزات جاری کارگر را متحد نگاه میدارد و هم به کارگر امکان میدهد که با اتکا به آن بتواند در جلوی صحنه سیاسی جامعه نقش قدرتمندتری ایفا کند. آنجایی هم که کارگر بنا بر خصلت کار سندیکای کارگری ایجاد میکند، باید متکی به مجمع عمومی کارگری باشد تا نماینده اراده توده کارگر باشد.
اما تشکل کارگری چند مشخصه معین دارد. یکی اینکه مستقل از دولت باشد. ایجاد تشکل کارگری امر خود کارگران است و نیازی به مجوز ندارد. پلاتفرم آن خواستهای کارگران است. و به درجه ای که دامنه رشدش توده ای و اجتماعی شود، شکلی سراسری بخود میگیرد.
بنابراین اگر با این مشخصه ها به تشکل های موجود کارگری نگاه کنیم. می بینیم که این تشکل ها مستقل از دولت و به همت خود کارگران ایجاد شده اند. هدفشان پیگری خواستها و مطالبات کارگران است. مثل سندیکای شرکت واحد، مثل سندیکای نیشکر هفت تپه، مثل اتحادیه آزاد کارگران ایران، کمیته هماهنگی، کمیته پیگیری و غیره. که بطور واقعی دستاوردهای جنبش کارگری هستند. نکته اینجاست که جدا از سندیکای واحد و نیشکر هفت تپه که صنف معینی را در بر میگیرد باقی این تشکلها خود را سراسری تعریف میکنند و عرصه کارشان خواستهای سراسری کارگران است. بنابراین باید دید مشکل چه بوده است که این تشکلها نتوانستهاند ابعاد توده ای و اجتماعی به خود بگیرند و به لحاظ سازمانی شکلی سراسری پیدا کنند. از همین رو از نظر من سوال اصلی اینجاست. سوال اصلی پاسخ دادن به موانع اصلی مقابل این تشکلها و ایجاد تشکلهای توده ای سراسری کارگری است. به نظر من مانع اصلی توازن قواست. در توازن قوای سیاسی امروز نمیشود تشکل سراسری کارگری ایجاد کرد و ایجاد آن ملزوماتی دارد که مهمترینش تغییر توازن قوا به نفع مبارزات کارگران و کل جامعه است. اما چگونه میشود توازن قوا را به نفع خود تغییر داد تا این ملزومات فراهم شود، این سوال اصلی و گفتمان اصلی است. بدون پاسخ دادن به این سوال و ایجاد این ملزومات جمع شدن عده ای از فعالین کارگری با هدف ایجاد تشکل سراسری کارگری راه به جایی نمی برد. و در نهایت حاصل آن چیزی فراتر از تشکلهای موجود کارگری نخواهد بود. با این تفاوت که وقتی که در سال ٨٣ کارگران کمیته پیگیری را تشکیل دادند یا سندیکای واحد تشکیل شد و بعد هم تشکلهای دیگر مثل اتحادیه آزاد و غیره یک نقطه عطف بود. یک تعرض از جانب کارگران برای ایجاد تشکل به همت خود بود. کارگران برای آن هزینه دادند. زندان رفتند. مبارزه کردند تا توانستند همین درجه از وجود خود را تحمیل کنند. الان این گام برداشته شده است و تکرار این تجربه عقب است.
در هر حال اگر ایجاد تشکل کارگری برای ما در خود امری مهم و تعیین کننده است که هست، اگر فکر میکنیم که کارگران با تشکل خود میتوانند مبارزاتشان را قدرتمند به جلو برند، و اگر فکر میکنیم که معضل اصلی بر سر ایجاد تشکل توده ای سراسری کارگری، توازن قوا است، باید دید که چگونه میشود این توازن قوا را به نفع خود تغییر داد. جواب دادن به این مساله یکی از ملزومات مهم ایجاد تشکل توده ای سراسری کارگری است.
تا آنجا که به مساله تشکل برمیگردد به نظر من دامن زدن به جنبش مجمع عمومی در محیط های کار یک قدم مهم در سازمانیابی کارگران در محیط کار است. می بینیم که مجامع عمومی کارگری یک رکن مهم اعتراضات جاری کارگری است. نکته اینجاست که به این لحاظ جنبش کارگری پیشروی هایی داشته است. بطور نمونه کارگران پروفیل ساوه اعلام کردند که حتی اگر مساله خاصی نباشد هر ٤٥ روز یک بار مجمع عمومی تشکیل میدهند تا متشکل باشند و متحدانه خواستهایشان را جلو برند. کارگران بازنشسته ذوب آهن اصفهان دو سال پیش همین کار را کردند. و می بینیم که کارگران در صنایع فلزی، کیان تایر، زاگرس قروه وقتی در اعتراضند میگویند باید مجمع عمومی بزرگ خود را تشکیل دهیم و برای ادامه اعتراض خود تصمیم بگیریم. اگر چه برای همین کار کارگران باید جنگی را به پیش برند ولی نفس اعلام این تصمیم مهم است و یک جهتگیری است. در عین حال یک سطح دیگر از تشکل یابی کارگری در شرایط کنونی ایجاد تشکلهای منطقه ای است که درجه ای از اتحاد را میان کارگران ایجاد میکند و راه را برای تشکل سراسری کارگری باز میکند. سطح دیگر تشکل حول موضوعات اعتراضی کارگری مثل علیه بیکاری و ایجاد انواع ان جی اوها در زمینه اعتراض برای خواستهای کارگران، تشکل بازنشستگان و غیره است. این هم در سطح دیگری کارگران را با هم متحد و متشکل میکند. و بالاخره استفاده از مدیای اجتماعی برای ایجاد ارتباطی وسیع بین فعالین کارگری در سطح کارخانجات مختلف است. از جمله ایجاد صفحات فیس بوکی کارخانجات مختلف و یک شبکه خبررسانی وسیع در میان کارگران و پمپاژ کردن آن روی شبکه های اجتماعی تلفن های هوشمند، وایبر و غیره. اینها همه قدمهایی هستند که میتوانند تحولی در سازمانیابی کارگری ایجاد کنند و تاثیر مهمی بر تغییر توازن قوا برای ایجاد تشکل های توده ای سراسری کارگری است. بعلاوه دامن زدن به جنبش های اعتراضی کارگری بر سر خواستهای فوری و مشخصا امروز بر سر خواست افزایش دستمزد قابلیت متحد کردن کل کارگران و کل جامعه را دارد و میتواند بستری باشد برای شکل دادن به بیشترین اتحاد در مراکز کارگری و ایجاد پایه های تشکل های توده ای کارگری در محیط های کار. همین طومار ٤٠ هزار امضا بر سر خواست افزایش دستمزدها میتواند شروع خوبی برای این کار باشد و جنب و جوش وسیعی را در دهها کارخانه و مرکز کارگری امضا کننده این طومارها ایجاد کند و بستری برای سازمانیابی توده ای تر کارگری باشد.
و بالاخره اینکه یکی دیگر از ملزومات تشکل توده ای سراسری کارگری جلو آمدن تعداد قابل توجهی از رهبران کارگری است که در سطحی سراسری اتوریته هستند و فراخوان آنها مراکز کارگری را به حرکت در می آورد. هم اکنون ما شاهد وجود صفی از رهبران کارگری در جلوی جنبش کارگری هستیم که محبوبند اما این هنوز جوابگوی یک بسیج سراسری و توده ای کارگری نیست. دامن زدن به جنبشهای اعتراضی کارگری بستری است برای جلو آمدن بیشتر رهبران کارگری که جلوی صحنه سیاسی جامعه قرار گیرند و رهبر اعتراضات سراسری کارگری باشند. بویژه با وجود اعتراضات گسترده کارگری، رهبران کارگری بسیاری هستند که هنوز به لحاظ اجتماعی شناخته شده و چهره نیستند و در دل چنین حرکتی رهبران کارگری بیشتر جلو می آیند و به چهره های شناخته شده اجتماعی و سراسری تبدیل میشوند.
به نظر من در متن پر جنب و جوش اعتراضات کارگری و کل جامعه است که میتوان توازن قوا را به نفع خود تغییر داد و شرایط را بری ایجاد تشکلهای توده ای سراسری کارگری فراهم کرد.
ناصر اصغری: حمید تقوائی نظر شما چیست؟ اگر نکاتی دارید که به بحث شهلا دانشفر اضافه کنید! در عین حال لطفا به این سئوال هم جواب بدهید که بحث ایجاد تشکل سراسری کارگران در این دوره، چقدر واقعی است؟
حمید تقوایی: حمید تقوائی: تا آنجا که به کل بحث مربوط میشود مساله متشکل شدن کارگری در هر سطحی همیشه در دستور جنبش کارگری هست حتی اگر کارگران تشکلهای سراسری و محلی خود را هم میداشتند میبایست برای تقویت آنها و گسترش آنها و ایجاد شاخه و بخشهای فابریکی مختلف و شهرهای مختلف فعالین کارگری تلاش میکردند. میخواهم بگویم مسله تشکل همیشه یک مساله محوری جنبش کارگری هست. بطور مشخص در ایران امروز میبینیم تشکلهای توده ای کارگری وجود ندارند. چه در شکل اتحادیه ها و چه شوراهای کارگری. همه تشکلهای که وجود دارند تشکلهای فعالین جنبش کارگری هستند. قبل از هر چیز باید گفت که وجود این تشکلها برای جنبش کارگری یک گام بجلو است. هیچ زمان مانند امروز فعالین جنبش کارگری متشکل و با هویت نبوده اند و چهره هایشان تا این حد برای جامعه شناخته شده نبوده است. امروز اطلاعیه ها و بیانیه ها و اظهارنظرهای این تشکلهای فعالین به مناسبتهای مختلف – مثلا اول ماه مه ها و یا در مبارزه بر سر افزایش دستمزد و غیره- در جامعه منتشر میشود، با رسانه ها مصاحبه میکنند و در سایتها نظراتشان منعکس میشود و غیره. بنابرین میتوان گفت تا آنجا که به متشکل شدن و شناخته شدن فعالین مربوط میشود، جنبش کارگری قدمهای مهمی بجلو برداشته است. اما به نظر من گام بعدی تشکلهای سراسری نیست. اولا به یک معنا این تشکلهای موجود خودشان سراسری هستند. هیچکدام از این تشکلها مثلا کمیته هماهنگی و یا کمیته پیگیری و یا اتحادیه آزاد و غیره محلی – منطقه ای نیستند. اینها تشکلهائی هستند مرکب از فعالین جنبش کارگری که سراسری، فراکارخانه ای و حتی فراشهری کار میکنند و باید هم اینطور باشد. این تشکلها نه تنها فابریکهای مختلف بلکه شهرهای مختلف و مناطق مختلف از تهران تا شهرهای کردستان و تا اصفهان تا شهرهای شمال کشور و غیره را میپوشانند. بنابراین اگر بحث فقط بر سر سراسری بودن است این تشکلهای فعالین فی الحال وجود دارند. آنچه وجود ندارد تشکلهای توده ای سراسری کارگری است و معضل هم بر سر سراسری بودن نیست بلکه توده ای بودن این تشکلها است. تشکلهای توده ای محله ای هم وجود ندارد. من نمیدانم چطور میتوان به تشکل سراسری پرید بی آنکه شاخه های محلی و فابریکی آنها شکل گرفته باشد. منظور من این نیست که بطور مکانیکی اینها به هم مربوط هستند. ممکن است در یک شرایط خیلی ویژه ای مثلا در شرایط انقلابی که توازن قوا به نفع کارگران و توده مردم عوض شده است تشکلهای توده ای ابتدا بساکن در مقیاس سراسری اعلام موجودیت بکنند ولی در شرایط متعارف تشکل سراسری کارگری بدون اینکه شاخه های محلی آنها وجود داشته باشد قابل تشکیل نیست. در هیج کشوری چنین تجربه ای نداریم. بخصوص وقتی درباره ایران صحبت میکنیم در شرایط مشخص امروز توازن قوا اجازه نمیدهد که تشکلهای توده ای کارگری تشکیل بشود. چه در سطح محلی و چه سراسری. قدم بعدی برای جنبش کارگری اینست که چطور این توازن قوا را به نفع خودمان تغییر بدهیم. ببینید هدف اصلی همه تشکلهای فعالین موجود ایجاد تشکلهای توده ای است و این را حتی در عنوان و اسم آنها- پیگیری یا هماهنگی یا کمک برای ایجاد تشکلهای کارگری و غیره – میتوان تشخیص داد. خوب باید همین سیاست و جهت را ادامه بدهند. یعنی برای ایجاد تشکلهای توده ای کارگری مبارزه کنند و روشن است برای رسیدن به این هدف باید از کارخانه و یا صنعت معینی شروع کرد. اگر در کشورهای غربی می بینیم که مثلا اتحادیه های سراسری و یا سازمانهائی که چندین رشته و شهر را پوشش میدهد وجود دارند اینها از متحد شدن و به هم پیوستن تشکلهای کارخانه ای و محلی شکل گرفته اند. در ایران هم روند شکل گیری تشکلها به همین شکل خواهد بود. در هر حال نکته مهم این است که تشکل سراسری نمیتواند کارگران یک منطقه و یا یک رشته تولیدی را در یک جا جمع کند. چنین چیزی ممکن نیست. تشکل سراسری تنها میتواند تشکلی از نمایندگان تشکلهای محلی باشد.
ما به جنبش مجمع عمومی معتقد هستیم و خواهان آن هستیم که تشکلهای توده ای کارگری به مجمع عمومی متکی باشند. مجمع عمومی تجمعی محلی و کارخانه ای است و تشکلها فراکارخانه ای از گردآمدن نمایندگان این مجامع عمومی محلی بوجود می آید. با شکل گیری این نوع تشکلهای سراسری در یک شهر یا یک رشته این کاملا ممکن هست که اعضا و فعالین آن تلاش کنند که در رشته ها و شهرهای دیگر هم این نوع تشکلها بوجود بیاید. یک تشکل سراسری در یک منطقه و یا رشته میتواند مدل و الگوئی برای شکل گیری تشکلهای مشابه در شهرها و رشته های دیگر باشد. مثلا فرض کنید اگر پتروشیمی ها تشکلهای محلی شان را تشکیل بدهند و یک ارگان سراسری ایجاد کنند این میتواند الگوئی برای سازمانیابی ماشین سازیها باشد و یا کشت و صنعت و غیره. میخواهم بگویم بطور واقعی گره اصلی جنبش کارگری امروز توده ای شدن تشکلها در سطح کارخانه ای و محلی است و نمیتوان بدون برداشتن این قدم به سراغ تشکلهای سراسری رفت.
اگر منظور از تشکل سراسری تشکل فعالین است همانطور که گفتم این موجود است. این تشکلها باید بیشتر به یکدیگر نزدیک بشوند متحدتر بشوند و کنار هم قرار بگیرند. در این صورت ما یک تشکل وسیع سراسری از فعالین در جنبش کارگری خواهیم داشت. چندین کمیته و نهاد مختلف هست اینها باید به هم نزدیک تر بشوند و بیشتر کنار هم قرار بگیرند و این خود قدرت و توان آنها را برای ایجاد تشکلهای توده ای کارگری بمراتب افزایش خواهد داد.
یک نکته دیگر هم در آخر تاکید کنم. به نظر من نفس ایجاد تشکل کارگری میتواند یک هدف و خواست مبارزاتی در جنبش کارگری باشد. معمولا اینطور گفته میشود که تشکلهای کارگری حول مسائل روز جنبش کارگری بوجود می آید و یا تنها حول مسائل جنبش کارگری میشود تشکل ایجاد کرد و به نوعی این تشکلها باید در روند مبارزه از پائین بجوشند و شکل بگیرند و غیره. به نظر من لزوما اینطور نیست. در این تردیدی نیست که ضرورت و علت وجودی تشکلهای کارگری پیشبرد مبارزه کارگران است ولی این به این معنی نیست که خود این هدف را کنار بگذاریم و بگوئیم تشکل خودش در حین مبارزه ایجاد میشود. به نظر من میشود و باید برای ایجاد تشکلهای کارگری بعنوان یک خواست و امر در خود مبارزه کرد. تشکل کارگری اهمیتش در خودش است. اهمیتش در متحد کردن کارگر و در قدرتمند کردن کارگر در مباره هر روزه اوست و مهم نیست که آن مبارزه مشخصا بر سر چی است. سر افزایش دستمزد است و یا اخراجها است و یا علیه بیکاری است. امروز در ایران طبقه کارگر دارد حول مسائل مختلفی مبارزه میکند و بنابرین توده کارگر در تجربه هر روزه اش ضرورت و اهمیت تشکل را حس میکند و کاملا این قابلیت را دارد که خواست ایجاد تشکلهای کارگری را مطرح کند و برای تحقق اش مبارزه کند. تشکل به عنوان یک امر مهم و حیاتی در جنبش کارگری باید هدف باشد و امر ایجاد تشکلهای توده ای کارگری نیز مانند مساله افزایش دستمزدها و مساله بیکاری و یا قراردادهای سفید امضا و غیره باید یک عرصه مهم برای بسیج و به حرکت در آوردن کارگران باشد.
من فکر میکنم موقع آن فرارسیده است که در جنبش کارگری پرچم ایجاد تشکلهای توده ای کارگری را بلند کنیم، با محور مجمع عمومی. این تشکلها میتواند شکل اتحادیه ای و یا شورائی داشته باشد ولی در هر حال باید به مجمع عمومی کارگران متکی باشد. این اولین قدم برای ایجاد تشکلهای سراسری است.
ناصر اصغری: همانطور که در جریان هستید نهادها و محافل کارگری زیادی هستند که هیچکدام خودشان را محلی و منطقه ای تعریف نکرده اند. مثل اتحادیه آزاد کارگران ایران، کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری، کمیته هماهنگی ایجاد تشکلهای کارگری و غیره. اینها علی العموم تشکل فعالین کارگری هستند که بخش زیادی از این فعالین هم کسانی هستند که از کار اخراج شده و در لیست سیاه قرار گرفته اند. نقطه ضعفها و نقطه قوتهای یک چنین تشکلهایی به نظر شما چه هستند؟
حمید تقوائی: نقطه قوتشان اینست که به جنبش کارگری چهره داده اند. این نهادها ایجاد شده اند و اعلام موجودیت کرده اند، سخنگو و سایت و چهره ها و فعالین شناخته شده دارند، در رسانه ها ظاهر میشوند و مسائل جنبش کارگری را مطرح میکنند، فراخوان میدهند اطلاعیه و اعلامیه میدهند و غیره. اینها همه یک گام مهم بجلو برای جنبش کارگری است. ما همیشه بر ضرورت و اهمیت چهره بخشیدن به جنبش کارگری، متعین کردن جنبش کارگری، و ابراز وجود علنی فعالین جنبش کارگری در رابطه با مسائل مختلف تاکید داشته ایم و در این جهت فعالیت کرده ایم. امروز خوشبختانه می بینیم که جنبش کارگری در این جهت پیشرفتهای مهمی داشته است. کمیته ها و نهادهای موجود همه نمونه های برجسته این پیشروی جنبش کارگری هستند.
نقطه ضعف این نهادها به نظر من اینست که برخی از این نهاها و فعالین این تصور را دارند که از این طریق میتوان و باید به طرف ایجاد حزب رفت. در همین بحثی که بر سر تشکلهای سراسری کارگری بین این نهادها جریان دارد بخشی از آنها به تشکل سراسری بعنوان آلترناتیو حزب و گامی که باید به تشکیل حزب منجر بشود نگاه میکنند. به نظر من تعریف حزب تشکل سراسری کارگران نیست. تعریف حزب تشکل طبقه کارگر هست در عرصه سیاست و در مبارزه برای قدرت سیاسی. برای سازماندهی انقلاب اجتماعی. تشکلهای توده ای کارگری تشکلهائی هستند برای مبارزه علیه همه اجحافات و مصائب و مسائل طبقه کارگر در دل جامعه سرمایه داری. حزب یک کیفیت دیگری است. طبقه کارگر برای تشکیل حزب باید به عرصه سیاست وارد شود و برنامه سیاسی اش را اعلام کند، در مقابل قدرت سیاسی ابراز وجود کند و موضع و سیاست و راه حل طبقه کارگر را در قبال مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی اعلام کند. ریشه این مسائل هم نهایتا نظام سرمایه داری و سلطه سیاسی و اقتصادی سرمایه است. مساله بی حقوقی زن، مساله دخالت مذهب در دولت، مساله اعدام و سرکوب و غیره و غیره اینها همه در نظام سرمایه داری ریشه دارد و حزب طبقه کارگر باید نماینده نقد و راه حل طبقاتی کارگران در قبال این مسائل باشد. به نظر من یک مساله برخی از این نهادها و فعالین عدم تفکیک بین حزب و تشکل سراسری کارگری است.
نقطه ضعف دیگر عدم هماهنگی و دوری میان نهادهای کارگری موجود است. این تشکلها میتوانند و باید بیشتر در کنار یکدیگر قرار بگیرند. متحدتر عمل کنند. اختلاف نظرهائی که بین این نهادها هست واقعیت جنبش کارگری را منعکس نمیکند. بخش عمده این اختلافات ناشی از گرایشات مختلف در جنبش کارگری نیست بلکه بیشتر اختلاف نظرها در مورد احزاب و گروهها است و همانطور که اشاره کردم تلقی های مختلف از حزب و حزبسازی را منعکس میکند. و این واقعی و اصیل نیست. به نظر من این نهادهای کارگری میتوانند کنار یکدیگر قرار بگیرند و متحدتر عمل کنند.
یک نقطه ضعف دیگر اینست که خیلی از فعالین منظورشان از استقلال تشکلهای کارگری استقلال از احزاب است. که این پوچ است. تشکل های توده ای کارگری هر جا وجود دارند مثلا در کشورهای غربی علنا و رسما از احزاب مختلفی حمایت میکنند و این را همه میدانند. منظور از استقلال تشکلهای کارگری استقلال از بورژوازی است، استقلال از دولت و نهادهای زرد و پلیسی در کارخانه ها نظیر خانه کارگر و غیره است. بعضی از فعالین کارگری طوری صحبت میکنند که گویا این افتخار است که کسی بگوید با هیچ حزبی نیست. این تلقی ادامه همان گرایشی است که میخواهد حزب از درون خود کارگران و تشکلهای سراسری کارگری بجوشد. اینها به نظر من مسائل و مشکلاتی است که در جنبش کارگری وجود دارد و باید به اینها جواب داد.
من البته در اینجا وارد بحث گرایشات مختلف در جنبش کارگری نمی شوم. میدانید که در جنبش کارگری گرایشات مختلفی هست که حتی بعضا بر سر مسائل مشخص جنبش کارگری با هم اختلاف دارند. در خیلی از مواقع اختلاف موضع فعالین کارگری بر سر مسائل جنبش کارگری نه از خود آن موضوع بلکه از موضعگیریها و گرایش سیاسی شان ناشی میشود. مثلا فرض کنید یک کارگر متمایل به سیاستهای حزب توده یا سیاستهای سازمانهای نوع دوخردادی طبعا به مسائل و مبارزات و اعتصابات یک نوع برخورد میکند و کارگری که فرض کنید به کمونیسم کارگری متمایل است برخورد دیگری دارد. این گرایشات واقعی است ولی با اینحال من هنوز فکر میکنم که فصل مشترک این نهادهای موجود در جنبش کارگری خیلی بیشتر از آنست که در عمل می بینیم و بیش از اینها میتوانند کنار هم قرار بگیرند.
ناصر اصغری: صحنه سیاست ایران پر است از اعتراضات کارگری. این اعتراضات معمولا بدون دستآورد محسوسی خاموش می شوند. چرا اینطوری است؟ حلقه گم شده کدام است؟
شهلا دانشفر: همانطور که اشاره کردید مبارزات کارگری یک عرصه دائمی اعتراض در جامعه است و همواره نقش مهمی در فعال نگاهداشتن فضای سیاسی جامعه داشته است. اما تا آنجا که به دستاورد برمیگردد بستگی دارد شما دستاورد را چه ببینید. به نظر من بطور واقعی جنگی هر روزه در محیط های کارگری در جریان است. بطور مثال در همین ماه اخیر بحث شد که قرار است کارگران ساختمانی از شمولیت همان حداقل بیمه زیر استاندارد تامین اجتماعی خارج شوند. ولی بعد از اعتراضاتی که شد فورا دولت عقب نشست و این کارگران تحت پوشش بیمه تامین اجتماعی باقی می مانند. یا مثلا دولت اعلام کرد منابع مالی بیمه تامین اجتماعی کارگران و بازنشستگان به بیمه سلامت منتقل شود بعد از تجمعات کارگری و اینکه این مساله ابعاد اجتماعی وسیعی پیدا میکرد مجلس عقب نشست. دولت تهاجمی تحت عنوان تغییر در قانون کار داده بود که در دوره احمدی نژاد با اعتراضات کارگران طرح عقب زده شد. الان دوباره طرح شده و باز زمزمه های اعتراض بر پاست. بعلاوه کارگران هر روز بر سر نقد کردن دستمزدها، علیه بیکاری، و غیره در اعتراضند. در این اعتراضات هر جا که کارگران قدرتمند عمل کرده اند و متحد بودهاند توانستهاند کارفرمایان و دولت را عقب زنند و حقشان را بگیرند. بعضا دستاوردهای کارگران در این مبارزات از خود آن کارخانه معین فراتر رفته و یک پیشروی برای جنبش کارگری بوده است. نمونه اش اعتراضات کارگران معدن بافق یزد است که شهری را به حرکت در آورد و توانستند کارگران همکاران بازداشتی خود را بدون وثیقه و با زور مبارزه شان آزاد کنند و به نوعی جلوی به تعطیلی کشانده شدن معدن را هم بگیرند. خوب این اتفاق نه فقط برای خود این کارگران بلکه برای کل جنبش کارگری دستاورد داشت و یک الگو بود.
اعتراض کارگران پروفیل ساوه، را نگاه کنید. هنوز در آنجا یک جنگ است. کارفرما تهدید میکند، اخراج میکند، قلدری میکند و غیره. ولی نفس اینکه کارگر اعلام میکند که من بطور منظم مجمع عمومی خود را تشکیل میدهم که متشکل باشم یک دستاورد است و راه مقابل جنبش کارگری میگذارد. وقتی کارگر پروفیل ساوه در وسط شهر راهپیمایی میکند تاثیرش را بر فضای شهر میگذارد. میخواهم بگویم راهپیمایی کارگر پروفیل ساوه تاثیر خودش را بر روی فضای سیاسی کل شهر میگذارد و بعکس بطور مثال حجاب برگیران زنان بر روی باز کردن فضای سیاسی برای مبارزه کارگران تاثیر دارد.
کارگران در خیلی از مراکز کارگری با اعتراضاتشان مانع به تعطیلی کشانده شدن کارخانجات شده اند و به کارفرمایان و دولت تحمیل کرده اند که کارخانه را دایر نگاهدارد و جلوی بیکارسازی ها را گرفته اند. جایی مثل سندیکای نیشکرهفت تپه کارگران با تشکلشان و با اعتراضاتشان نگذاشته اند دستمزد پرداخت نشده تداوم یابد و با مبارازتشان پرداخت آنرا تحمیل کرده اند. مهم اینست که کارگر با این دید به دستاوردهای مبارزاتش نگاه کند. به این ترتیب حمایت از مبارزات یکدیگر، اتحاد عمل کارگران در مبارزاتشان، متحد شدن کارگران حول خواست سراسری مثل دستمزد، حمایت از کارگران زندانی که رژیم بخاطر عقب زدن مبارزات کارگری و جامعه آنها را در بند نگاه میدارد، همه قدمهایی است که این مبارزات را جلو میبرد و اگر نقطه ضعفی هست، ندیدین همین قدمهاست. بعلاوه اگر کارگر در بعدی سیاسی و اجتماعی به مبارزاتش نگاه کند آنوقت روشن است که وقتی به روی زنان اسید می پاشند، کارگران باید جلوی صف اعتراض باشند؛ چون این مساله مستقیما به آنها و کل جامعه مربوط است. و یا بطور مثال کارگران باید در جلوی صف مبارزه علیه اعدام باشند و غیره. نقطه ضعفها اینجاست.
نقطه ضعف دیگر مبارزات کارگری عقب بودن کارگران از ابزار سازمانیابی مدرن امروز، یعنی مدیای اجتماعی است. همانطور که اشاره کردم کارگران باید در تمام مراکز کارگری با اتکا به مدیای اجتماعی مبارزه خود را اجتماعی کنند. صفحات فیسبوکی خود را داشته باشند. اخبار اعتراضاتشان را در این صفحات انعکاس دهند و گفتمان های آنرا روی شبکه های اجتماعی وایبر و وات آپ و لاین و غیره که در تلفن دارند پمپاژ کنند. بدین ترتیب یک شبکه وسیع ارتباطی و خبری با کارخانجات مختلف برقرار کنند. این امکان مهمی برای سازمانیابی، خبررسانی، جلب حمایت اجتماعی، رساندن صدای اعتراض به جهان و قدرتیبابی مبارزات کارگری است. به نظر من استفاده نکردن از چنین ابزاری یکی از نقطه ضعف های مبارزات کارگری است و رفع این ضعف ها میتواند تحولی در جنبش کارگری ایجاد کند.
ناصر اصغری: در صحبتهای قبلی گفتید که بعضی از این فعالین معتقد به تشکل کارگری مستقل از احزاب هستند. من هیچ جا ندیده ام که هیچ حزب و سازمانی از تشکلهای کارگری خواسته باشد که به احزاب بپیوندند. میخواهم این را توضیح بدهید که چرا علیرغم این واقعیت بحث استقلال از احزاب مطرح میشود و نکته دیگر اینکه به نظر شما گام بعدی این نهادها و کلا فعالین کارگری برای متحد و متشکل کردن توده کارگران چیست؟ چه باید بکنند؟
حمید تقوائی: تا آنجا که به بخش اول سئوال مربوط میشود این مساله که بعضی از فعالین بحث استقلال از احزاب را طرح میکنند به نطر من ریشه اش تشکیلاتی نیست. مساله اینست که بینش و تئوری ای وجود دارد مبنی بر اینکه حزب از دل مبارزات روزمره کارگری میجوشد و شکل میگیرد. با همین نوع تئوریها بود که چپ سنتی هیچگاه در ایران حزب تشکیل نداد و هنوز هم سازمانهائی با این نگرش خود را مجاز نمیدانند که حزب تشکیل بدهند. در حالیکه در هیچ تجربه ای و در هیچ زمان و هیچ جائی در دنیا حزب کمونیست خودبخود از دل جنبش روزمره کارگری سر بلند نکرده است. کلا هیچ پدیده و تحول سیاسی ای محصول خودبخودی روند تاریخ نیست. شما باید یک تئوری و نقشه عمل و فعالیت معینی را در دستور بگذارید و عملی کنید و چیزی را بسازید. حزب طبقه کارگر به یک معنی سیاسی- طبقاتی کارگری است. یعنی حزبی است که نظرگاهها و سیاستها و اهداف طبقه کارگر را نه فقط در جنبش کارگری بلکه در هر عرصه ای که نشانه ای از جدل طبقاتی هست نمایندگی میکند و در روند تحولات دخالت میکند. جامعه باید بداند که در مبارزه علیه مذهب، بر سر مساله انرژی هسته ای، در مورد مساله حجاب و آپارتاید جنسی، در مورد اعدامها و کلا مجازات اعدام، در مود قوانین قضائی جمهوری اسلامی و غیره طبقه کارگر چه میگوید؟ چه سیاست و عملکردی دارد و توده مردم را به چه فرامیخواند؟ مانیفست میگوید کارگر باید بعنوان نماینده ملت ابراز وجود کند. بعبارت دیگر کارگر باید در برابر بورژوازی بعنوان نماینده جامعه ظاهر بشود. این به نظر من علت وجودی حزب است. حزب تجسم تشکیلاتی و سیاسی اینست که کارگر بعنوان نماینده جامعه سر بلند میکند و در تمام وجوه مقابل بورژوازی قرار میگیرد. کسانی که فکر میکنند حزب از درون جنبش کارگری شکل میگیرد متوجه دو واقعیت مهم نیستند: اول اینکه کارگر یک طبقه اجتماعی است که نه فقط بعنوان فروشنده نیروی کار بلکه بعنوان یک عضو جامعه از سلطه سرمایه در رنج است. کارگر بعنوان کسی که کودکش را به مدرسه میفرستد و بعنوان زن و بعنوان کسی که آزادی بیان و عقیده میخواهد و زندگی مدرن و امروزی میخواهد زیر فشار است. نکته دوم اینکه نه فقط کارگران بلکه، بقول جنبش اشغال، نود و نه درصدیهای جامعه زیر فشار و تحت سلطه طبقه سرمایه دار قرار دارند. توده مردم در ایران فقر زده اند و از ابتدائی ترین ملزومات یک زندگی درخور شان انسان امروز و از ابتدائی ترین آزادیها محروم اند. فقر و بیکاری و بیحقوقی در جامعه بیداد میکند و این فقط مختص به طبقه کارگر نیست. اما تنها کارگر میتواند جامعه را رها کند چون همه این مصائب از سلطه سرمایه ناشی میشود. ضرورت و مطلوبیت حزب طبقاتی کارگران بر این واقعیات پایه ای مبتنی است. اگر طبقه کارگر، بقول مانیفست، تنها با رها ساختن جامعه میتواند رها شود، باید در سیاست و در همه عرصه های مبارزه طبقاتی حضور داشته باشد و به این منظور به حزب طبقاتی خودش نیازمند است. بنابرین تشکلها کارگری مستقل از احزاب پوچ است و معنائی ندارد. برعکس استقلال طبقاتی طبقه کارگر از بورژوازی ایجاب میکند که کارگران در حزب خودشان متشکل شوند. در ایران چنین حزبی وجود دارد. حزب کمونیست کارگری نماینده استقلال طبقه کارگر در برابر حکومت و در برابر کل بورژوازی است.
بعضی از فعالین متاسفانه باید گفت بر مبنای حسابگریهای خردی یک نوع حزب گریزی و مشخصا دوری از حزب ما را تبلیغ میکنند. صحبت من با این فعالین اینست که اگر حزب رادیکال تر و قوی تر و کارگری تری تشکیل بدهند حتما ما هم به آن حزب خواهیم پیوست ولی منتظر روزی که چنین حزبی از دل جنبش کارگری شکل بگیرد، روزی که هرگز نخواهد رسید، نمی نشینم. هیچکس دیگری هم نباید منتطر بنشیند. کسی که میخواهد حزب درست کند باید آستین بالا بزند و حزب درست کند. باید برنامه و سیاستها و استراتژی اش را اعلام کند، آنهم نه فقط در رابطه با مسائل جنبش کارگری. طبقه کارگر برای پیشبرد مبارزات روزمره اش بر سر مسائل و خواسته های مطالباتی اش احتیاج چندانی به حزب ندارد. حزب میخواهد که دولت را بر سر سیاست خارجی، در سیاست داخلی، در عرصه فرهنگ، سیستم قضائی، مذهب، حقوق زن و بر سر نفس استثمار و برانداختن استثمار بچالش بکشد. طبقه کارگر و همه جامعه باید از سلطه سرمایه رها بشوند و ضرورت حزب از اینجا ناشی میشود. ما مدعی هستیم و سابقه ما نشان میدهد که در ایران این حزب وجود دارد. فراخوان من به تمام کسانی که واقعا به این معنی ضروت حزب را حس میکنند اینست که به حزب کمونیست کارگری بپیوندید. این حزب هست، وجود دارد.
ضعف جنبش کارگری تشکلهای توده ای است. این را باید جواب داد. هر نوع یکی گرفتن و یا آلترناتیو قرار دادن تشکل حزبی و توده ای اشتباه است. اینکه گویا حزب همان تشکل توده ای است و یا اگر تشکل سراسری داشته باشیم دیگر به حزب نیازی نیست و یا تشکلهای کارگری باید از احزاب مستقل باشند اینها همه اشتباه است و جنبش کارگری را بجائی نمیرساند. مبارزه حزبی طبقه کارگر مبارزه مهمی در صحنه سیاسی ایران است و حزب کمونیست کارگری این مبارزه را به پیش میبرد. باید رفت آستینها را بالا زد و تشکلهای توده ای طبقه کارگر را ایجاد کرد. ما همیشه در جنبش کارگری سیاستمان این بوده است که از هر کسی که برای متشکل کردن کارگران و اتحاد کارگران سنگی روی سنگ بگذارد با تمام قوا حمایت میکنیم. حال این تشکل شکل شورائی داشته باشد و یا اتحادیه ای ویا مجامع عمومی و یا هر نوع دیگری. اگر یک نهاد و تشکلی در جهت سازماندهی کارگران حرکت میکند باید از او استقبال کرد و تقویتش کرد. تشکلات کارگری از نظر سیاسی و از نطر گرایشی که نمایندگی میکنند، از نظر مبارزاتی که به پیش میبرند و از نظر خط و افقشان با نهایتا با حزب معینی همسو میشوند و یا خط و سیاست حزبی را قبول میکنند ولی این یه آن معنا نیست که از لحاظ حقوقی و تشکیلاتی به آن حزب می پیوندند. در غرب این را مشاهده میکنیم که اتحادیه های کارگری در سیاستهایشان مثلا در انتخاباتها از این یا آن حزب پشتیبانی میکنند و در مبارزات روزمره شان سیاستهای حزب معینی را دنبال میکنند. ممکن است فعالین اتحادیه عضو آن حزب باشند و یا نباشند ولی اتحادیه بعنوان یک تشکل توده ای شاخه و یا عضو هیچ حزبی نیست. بعبارت دیگر گرچه از نظر تشکیلاتی اتحادیه شاخه ای از یک حزب نیست ولی از لحاظ سیاسی مدافع خط و سیاست احزاب موجود در جامعه است. از نظر سیاسی استقلال از احزاب معنی ندارد.
بخش دوم سئوالتان در مورد گام بعدی در جنبش کارگری ایران بود. همانطور که گفتم گام بعدی ایجاد تشکلهای منطقه ای و محلی توده ای کارگری است. خوشبختانه نهاهای کارگری موجود همه وظیفه خود را به نوعی ایجاد تشکلهای توده ای تعریف کرده اند و باید این امر را پیگیری کنند. این وظیفه را نه باید با حزبیت و حزبسازی اشتباه گرفت و نه با جهیدن به ایجاد تشکلهای سراسری در حالی که هنوز تشکلهای محلی پا نگرفته است. اینها فقط میتواند به ابهام و سردرگمی و حتی انفعال منجر بشود. وقتی هدفی را اعلام میکنید و عملی نمیشود این نهایتا نومیدی و انفعال ببار می آورد. آن راه و حلقه واقع بینانه بعدی اینست که نهادهای فعالین موجود اولا متحدتر و نزدیک تر بهم ظاهر بشوند و ثانیا اقدامات هماهنگ معینی برای ایجاد تشکلهای تودهای کارخانهای منطقهای در دستور کارخودشان قرار بدهند.
ناصر اصغری: در سالهای اخیر دو تشکل توده ای کارگران، سندیکای کارگران واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه ایجاد شدند و اکنون چیز زیادی از این تشکلها باقی نمانده است. همین موضوع تعدادی را به این نتیجه گیری رسانده است که در یک فضای سرکوب نمی شود متشکل شد و یا کارگران را متشکل کرد. جواب شما به این بحثها چیست؟
شهلا دانشفر: به نوعی در سوالات قبل به این سوال پاسخ دادم. این دو تشکل فقط یک اسم نیستند. اینها دستاوردهای جنبش کارگری هستند. این دو اسم شناخته شده در میان نهادهای سراسری کارگری هستند. رهبران آن سرشناس و در جامعه و در سطحی در میان نهادهای کارگری شناخته شده اند. مهم این است که جنبش کارگری این دستاوردها را ببیند. این دو تشکل نیز به همت فعالین و رهبران کارگری در آن سرپا مانده اند. اگر رابطه اش با بدنه قطع است و شما میگویید چیزی از آنها باقی نمانده است بخاطر معضل همان توازن قوا است. ولی همچنان دولت و کارفرمایان سایه سنگین آنها را بر دوش خود دارند. اینرا سندیکای نیشکر هفت تپه در بیانیه پشت سر گذاشتن ششمین سال تاسیسش تحت عنوان “در دفاع از خواست کارگران همچنان ایستاده ایم” به روشنی میگوید: “از روزی که کارگران مبارزه کردند و سندیکای خود را تشکیل دادند بعد از شش سال حقوق کارگران تقریبا به موقع پرداخت می گردد. هنوز هم سایه سنگین سندیکا بر روی مسئولین شرکت سنگینی می کند. در هفت تپه کارگر شرکتی موقت (البته بجز ٥ نفر هیئت مدیره) وجود ندارد. چرا که پیگیری های قبلی و بعدی سندیکا به رسمی شدن کارگران موقت کمک کرد. بالا بردن مزایای کارگران و اخیرا هم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل همه از دستاوردهای مبارزه کارگران و سندیکای آنان بوده است.”
این دو تشکل مشخص در همین چند ساله در کنار دیگر تشکلهای موجود کارگری در برافراشته نگاهداشتن روز اول مه، مبارزه برای خواست افزایش دستمزدها، مبارزه علیه تهاجمات رژیم تحت عنوان تغییر در قانون کار، حمایت از کارگران زندانی، اعتراض علیه تعرضاتی چون اسیدپاشی به زنان و غیره نقش ایفا کرده اند.
من شک ندارم با تکانی در اوضاع این تشکلها دوباره رو می آیند و میتوانند نیروی وسیع کارگران در واحد و در نیشکر هفت تپه را دور خود جمع کنند. باید با این چشم انداز و با این وزن به این دو تشکل نگاه کنیم. من قبلا هم در بحثی اشاره کردم که سندیکای واحد به اعتبار مجمع عمومی چند هزار نفره اش توانست تشکل خود را اعلام کند و تجمع چند هزار نفره اش در قرارگاه ١٦ و اعلام اعتصابش در سال ٨٤ بود که آنرا به سندیکای واحد تبدیل کرد. میخواهم بگویم وصل بودن به توده کارگر نقطه قدرت این تشکلها باید باشد. بنابراین همین امروز ایجاد شبکههای اجتماعی وسیع در میان کارگران واحد و گفتمان بر سر خواستهایشان یا در میان کارگران نیشکرهفت تپه مهم است. در هر حال سال ٨٣ و سر بلند کردن تشکلهایی چون سندیکای واحد، کمیته پیگیری و غیره، پاسخی بود به همین ذهنیت که میگفت در شرایط خفقان نمیشود تشکیلات ایجاد کرد. چون ایجاد تشکل را منوط به گرفتن اجازه از دولت میدیدند. اما در سال ٨٣ استارت ایجاد این تشکلها به همت فعالین کارگری زده شد و کارگران با پرچم اینکه “ایجاد تشکل کارگری امر خود کارگران است” سنگ بنای تشکلهای مستقل از دولت را گذاشتند و ایجادش کردند. در نتیجه صفی از رهبران کارگری جلو آمدند که در طول این دهه نقش مهمی در سازمانیابی اعتراضات کارگری بازی کردند. این اتفاقات خط بطلانی است بر دیدگاهی که مورد اشاره شماست. با وجود این تشکلهاست که امروز ما میتوانیم از ملزومات ایجاد تشکل های توده ای سراسری کارگری صحبت کنیم. اینها همه پیشروی های جنبش کارگری است.
ناصر اصغری: بحث گرایشات درون جنبش کارگری نزد تعدادی از کسانی که درباره مسائل کارگری حرف می زنند، به اینجا کشیده شده که تشکلهایی را که در ایران ساخته می شوند را به راست و چپ نسبت می دهند و حتی لعن و نفرین می شوند. بحث گرایشات درون جنبش کارگری را شما چگونه توضیح می دهید؟
شهلا دانشفر: من هم این بحث ها را دنبال کرده ام. بعضا ایدئولوژیک و بسیار فرقه ای و تفرقه افکنانه است. به نظر من جنبش کارگری نیز مثل هر بخش دیگر جامعه انعکاسی از گرایشات و جریانات سیاسی مختلف است. اما بطور کلی میتوان از دو گرایش اصلی راست و چپ در درون جنبش کارگری سخن گفت. این تفکیک نه بر اساس قطب بندی های ایدئولوژیک بلکه بر اساس شکل بروز اجتماعی این گرایشات به روشنی تمیز داده میشود. وقتی در سطح مشاهده به اعتراضات کارگری نگاه میکنیم. می بینیم که شکل بیان اولیه این اعتراضات در ایران خواستهای صنفی است. از همین رو در بسیاری از مبارزات ممکن است در نگاهی اولیه براحتی نتوان گرایشات راست و چپ در درون جنبش کارگری را از هم تمیز داد. یا حتی در این مبارزات بعضا این گرایشات بر سر طلب یکسری خواستها کنار یکدیگر قرار میگیرند. اما در بروزات اجتماعی و اشکال مبارزه است که این گرایشات خود را روشنتر بیان میکنند و از یکدیگر کاملا متمایز شده و در تقابل با هم قرار میگیرند. به عبارت روشنتر دو گرایش راست و چپ در جنبش کارگری با گفتمان ها و رویکردهای متفاوتی عمل میکنند و اینجاست که کاملا قابل تفکیک هستند. این گفتمان ها و رویکردها کدامند؟ رویکرد گرایش راست در جنبش کارگری رویکردی در چهارچوب نظام و حفظ نظم موجود است. گفتمان آن فراخوان کارگران به بیعت با قانون کار و قانون اساسی حکومت اسلامی است. راهکارش محدود کردن مبارزات کارگری در چهارچوب قوانین موجود، ارجاع کارگران به مراجع دولتی و پیش گرفتن سیاست انتظار، تاکید بر صنفی بودن و بر مبارزات “آرام و مسالمت جو” و تلاش برای کشاندن تجمعات کارگری به درون سالنها و کریدورهای ادارات کار و مراجعی دولتی است. تا مبادا اعتراضات کارگری اشکال تعرضی تری بخود بگیرد. حتی در نزاعهای درون حکومتی نیز این گرایش همواره کنار بخشی از حکومت قرار گرفته و یک تلاش آن جلب کارگران به حمایت از جناحهای درونی حکومت و جلب به زیر مجموعه های خانه کارگر بوده است. یک مشخصه بارز این گرایش زیر حمله قرار دادن گرایش چپ و شورایی تحت عنوان دو قطبی شورا یا سندیکا، و تلاش برای کسب اعتبار برای سندیکالیسم راست و چسبیدن به قوانین و نظم موجود بوده است.
جدا از این تشکلهای آشکارا دست ساز حکومتی گفتمان راست را از سوی جمعها و محافل مختلف راست در درون جنبش کارگری شاهدیم. یک نمونه برجسته از چنین گفتمانهایی را در جریان اعتصاب کارگران شرکت واحد در سال ٨٤ دیدیم. در آن هنگام کشاکش بر سر دست بردن بر حربه اعتصاب یا اعتراض “آرام مدنی” و روشن کردن چراغها به علامت اعتراض، موضوع کشاکش دو گرایش راست و چپ در این تشکل بود. در عمل نیز آنچیزی که قدرت هزاران کارگر شرکت واحد را در مقابل چشم جامعه قرار داد دست بردن آنان به ابزار اعتصاب و عقب راندن گرایش راست در این مبارزات بود. در همان مبارزات اینجا و آنجا گرایش راست را با شعارهای چون “وزیر عدالت پرور، عدالت، عدالت”، “سکوت ما فریاد ماست” و مکاتبات با دولت با شروع “به نام خدا”، تلاش برای کشاندن مبارزات کارگری به کریدورهای اداره کار و سردواندن کارگران و نمونه هایی از این دست دیدیم. نمونه دیگرش نقش سران کانون صنفی معلمان در راس این کانون بود. کسانی که وقتی که هزاران معلم با شعار “معیشت، منزلت، حق مسلم ماست”، خواستهایش را فریاد میزدند آنها را به اجتماع در زیارتگاه و مقبره فر امیخواندند، تا خیابانها را آرام کنند.
گرایش دیگر، گرایش چپ است و به نظر من چپ در جنبش کارگری با نفوذترین گرایش است. این را بروشنی در مبارزات هر روزه کارگری و اشکال اعتراضات کارگری میتوان دید. “ساختن تشکل امر خود کارگران است”، “با مجوز یا بی مجوز تجمع میکنیم”، “اول مه حق مسلم ماست”، “تشکل حق مسلم ماست”، “در برابر تعرضات حکومت ساکت نمی نشینیم”، “خط فقر را قبول نمیکنیم”، “شورایعالی کار نماینده ما کارگران نیست”، “طرح سه جانبه گرایی را قبول نداریم” و غیره و غیره از جمله گفتمانهای هر روزه گرایش رادیکال و چپ در جنبش کارگری است و فضای عمومی آنرا شکل داده است.
یک مشخصه گرایش چپ در جنبش کارگری اتکای آن به جنبش مجامع عمومی کارگری بعنوان محلی برای اعمال اراده مستقیم کارگران است. به عبارتی روشنتر گرایش رادیکال و چپ قدرت خود را از تجمعات کارگری میگیرد. آنجایی هم که بعنوان حق و حقوقش به قانون و بندهای قانونی دست میبرد، اهرم فشار و اتکایش به تجمعات اعتراضی و قدرت اعتصاب کارگران است. همچنین با وجود ممنوعیت حق اعتصاب و حق تشکل در جمهوری اسلامی، به یمن قدرت رادیکالیسم و چپ در جنبش کارگری است که برپایی تجمعات کارگری و اعتصاب به امر هر روزه کارگران تبدیل شده و در بسیاری از این مبارزات کارگران بر حقوق ایام اعتصاب خود نیز تاکید گذاشته اند. وجود تشکلهای موجود کارگری را که به همت خود کارگران تشکیل شده است را نیز باید در راستای همین تلاشها دید.
شهلا دانشفر: ببینید از دهه هفتاد به این طرف ما شاهد تغییرات مهمی در توازن قوای سیاسی جامعه هستیم. جنبش کارگری هر روز تعرضی تر شده است. همانطور که اشاره کردم سال ٨٣ با سر بلند کردن تشکل های کارگری به همت خود کارگران مثل کمیته پیگیری و سندیکای واحد و غیره یک نقطه عطف بود. سال ٨٨ یک نقطه عطف از خیزش اجتماعی مردم بود. بدنبال این اتفاقات تشکلهای دست ساز حکومتی نیز رویکرد متفاوتی پیدا کرده و هر چه بیشتر از نقش سرکوبگرانه مستقیم فاصله گرفته و بیشتر تلاششان به انحراف کشیدن مبارزات کارگری و محصور کردن آن در چهارچوب قانون است. بطور مشخص در فروردین ٨٤ همین نهادهای کارگری رژیم که به سندیکای واحد حمله بردند و قمه کشیدند بعد از مبارزات جانانه کارگران واحد در اسفند ٨٤ میزگردی با عنوان “وحدت رویه تشکلهای کارگری” تشکیل دادند و در آن میزگرد کسانی چون علیرضا حیدری دبیر وقت هیات مدیره كانون عالی شوراهای اسلامی كار كشور، منصور اسانلو، غلامرضا توكلی دبیر انجمن صنفی كارگران میدان میوه و تره بار، تورج ابوذرخانی رئیس هیات مدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران آزاد تهران، كاظم فرج اللهی عضو كانون فرهنگی كارگران، علیرضا ثقفی فعال کارگری و ابوالحسن شفا عضو هیات موسس سندیكای كارگران كفاش شرکت داشتند. بعد از آن تاکید گفتمان ها بسوی مقاوله نامه های آی ال او و طرحهای سه جانبه گرایی رفت. و بعد خانه کارگر مشغول اتحادیه سازیها خود چون در نقاط مختلف کشور از جمله اتحادیه کارگران قراردادی، انجمن صنفی کارگران پتروشیمی تبریز، اتحادیه کارگران پتروشیمی بندر امام، انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی و دهها انجمن و اتحادیه حتی در حوزه زنان در نقاط مختلف کشور شد. در کنار این اتحادیه سازها فعالین کارگری در سندیکای واحد و هفت تپه زیر فشار سرکوب هر روزه قرار گرفتند. و هدف زمین گیر کردن آنان و بخشا کشاندن بخشی از فعالین کارگری به آن جهت بود. شیفت کردنی که شما اشاره دارید نتیجه چنین تحولاتی است. راست و تودهایستی در جنبش کارگری همراه این حرکت و جهت گیری حکومت اسلامی در جنبش کارگری بود. و این به جولانگاه گرایش راست در جنبش کارگری تبدیل شد.
به نظر من باید این گرایش و عملکرد آنرا افشا کرد. این گرایش دست اندازی در برابر مبارزات کارگری است. همین امروز که بحث بر سر تشکل کارگری است، میکوشند همین انجمن های صنفی دست ساز خانه کارگر و توده ایستی را به عنوان تشکل محلی کارگران و مقاماتش را رهبران کارگری قلمداد کنند. تا جلوی سازمانیابی کارگری در محیط های کارگری را بگیرند و مبارزات کارگری را تحت کنترل داشته باشند.
بطور مثال در مبارزه بافق یزد یک تلاش این بود که مبارزه کارگران را که مساله اصلی آنان جلوگیری از تعطیل شدن معدن و افزایش سطح دستمزد و ایمنی محیط کار و غیره بود را منحصر به فروش بخشی از سهام معدن به کارگران که توهمی بیش نیست بکنند. چون این وسط دعواهایشان بر سر فروش سهام این کارخانه بود. مثلا خانه پرستار سعی میکند مبارزه پرستاران را منحصر کند به خواست پرداخت تعرفه به پرستاران تا روی خواست مستقیم افزایش دستمزد سایه بیندازد. کانون صنفی سالهاست با طرح نظام هماهنگ حقوقها توانسته است بر روی خواست مستقیم حقوقها که خواست مهم معلمان است سایه بیندازد. خانه کارگر و تشکلهای دست ساز حکومتی مبارزه کارگران را به دستمایه ای برای دفاع از قانون کار و حفظ موقعیت خودشان تبدیل میکنند. و گفتمانهایشان در جنبش کارگری کشاندن مبارزات به مجاری قانونی است. باید اینها و گفتمان هایشان را افشا کرد.
***
(بحثی را که ملاحظه کردید، متن کتبی میزگردهای کارگری شماره دو است که برای پخش از کانال جدید تهیه و ضبط شده بود. من، ناصر اصغری، از شهلا دانشفر و حمید تقوائی درخواست کردم که به چند سئوال دیگری که فرصت نشد به آنها شفاها جواب بدهند جواب بدهند که متأسفانه حمید تقوائی فرصت نکرد به آنها جواب بدهد، اما شهلا دانشفر، خوشبختانه فرصت کرد.)