ناصر اصغری:
اخیرا بار دیگر چند نفر و نیز قطعنامهای از یكی از دو سازمان «راه كارگر» كه با یك اسم فعالیت میكنند، سر بحث درباره «تشكلهای مستقل كارگری» از جنس «مستقل از احزاب» را باز كردهاند. ما به نوبه خود در موارد مختلفی به این بحث پرداختهایم.* اما یادآوری نكاتی شاید باری دیگر و در متنی دیگر، خالی از لطف نباشد.
بحث «تشكل مستقل» تاریخا در رابطه با دولتها و نهادهای كارگری وابسته به دولتها مطرح بوده است. در بین تعداد انگشت شماری از فعالین چپ در ایران امروزه، كه به خود هر عنوانی بدهند در بین فعالین اجتماعی و سیاسی بعنوان «كارگركارگری» شناخته شدهاند، موضوع اما وارونه است. من هیچ حزب و جریان و فعال سیاسیای را در صحنه سیاست ایران نمیشناسم كه از وابستگی تشكلهای كارگری به احزاب و سازمانهای سیاسی حتی ضمنی هم دفاع كرده باشد و یا چنین تزی را فرموله كرده باشد. این موضوع ساخته و پرداخته مغز افرادی است كه میخواهند اطمینان حاصل كنند تشكلهای تودهای طبقه كارگر هرچه بیشتر از سیاست و احزاب و سازمانهای كمونیستی دوری كنند. یا درك اینها از تشكل و رابطه تشكل با احزاب وارونه و مكانیكی است و یا اینكه دركشان از رابطه اعضا و فعالین تشكلهای كارگری با احزاب، دیكتاتورمنشانه است. یعنی اعضا و فعالین تشكلهای كارگری رابطهای با احزاب نداشته باشند! كمونیستها از آزادی اندیشه و انتخاب همه آحاد جامعه دفاع میكنند و كارگران حق دارند با داشتن تفكر ماركسیستی در تشكلهای تودهای كارگران شركت كنند و به رهبری آنها انتخاب شوند. كارگران كمونیست حق دارند كه در بحت و تبادل نظر در تشكلهای تودهای رابطه دوستی و نزدیكی با این یا آن حزب سیاسی برقرار كنند. این یك فعالیت هر روزه و جا افتادهای در جوامع پیشرفتهتر غربی است كه اتفاقا قریب به اتفاق تشكلهای تودهای كارگران با احزاب چپ پارلمانهای بورژوائی رابطهای تنگاتنگ دارند و در واقع این چنین هم قوانینی به نفع تشكلهای تودهای در همین پارلمانها وضع میكنند.
پدیدهای ایرانی
در غرب طرح اینچنینی بحث «تشكل مستقل از احزاب» بحثی بكر و عجیب و غریب است. نزدیكترین نمونه به این ایده، ایدهای است كه در آمریكا به ساموئل گامپرز، اولین رئیس فدراسیون كار آمریكا، نسبت دادهاند. ساموئل گامپرز ظاهرا بر این عقیده بود كه كارگران و یا تشكلهای كارگری، نباید خود را الزاما با هیچ حزبی كه منظور ایشان یكی از دو حزب اصلی دمكرات و جمهوریخواه بود، تداعی كنند؛ بلكه باید وزن خود را پشت سر حزب و یا كاندیدی بیاندازند كه قول و قرارهای بهتری به آنها بدهد. اما در واقع و عملا همه میدانند كه ساموئل گامپرز و فدراسیون كار آمریكا چقدر مستقل عمل كردند و این فدراسیون چقدر مستقل است!؟ فدراسیون كار آمریكا آنقدر در سیاست هیأت حاكمه آمریكا منحل شده است كه فعالین كارگری به AFL-CIO میگویند AFL-CIA.
قبلا و در مقاله دیگری به تفصیل درباره ریشههای سیاسی «تشكل مستقل از احزاب» نوشته ام. آنجا به تئوریهای جورج لاج و ساموئل گامپرز پرداخته ام. اما لازم به توضیح است که این مسئله در ایران فراتر از جورج لاج و ساموئل گامپرز میرود. وقتی که شاه ایران محمدرضا پهلوی، بعنوان کارشناس مسائل کارگری اظهارنظر میکرد، عین همین را برای کارگران ایران موعظه میکرد. او در کتاب «مأموریت برای وطنم» میگوید: «شرط عقل آنست که اتحادیههای کارگری را از احزاب سیاسی کاملا جدا نگه داشت. اتحادیههای کارگری بهتر است که اساسا در راه بهبود وضع اقتصادی اعضای خود تلاش کنند و احزاب به امور کلی تری بپردازند. زیرا ممکن است برخی از اعضای اتحادیهای طرفدار یک حزب و سایرین پشتیبان حزب دیگری باشند، و بهتر است که کشمکشهای سیاسی اتحادیه سبب تضعیف آن نگردد.» ایشان اما به عمد فراموش میكند این را نیز اضافه كند كه همان «اتحادیههای كارگری»ای كه ایشان از آنها یاد میكند، دست ساز «حزب رستاخیز» ایشان بودند. این اما بماند. اما اهمیت اشاره به محمدرضا پهلوی آنجاست كه «تشكل مستقل از احزاب» در واقع یك پدیده ایرانی است و پدر روحانی این تئوری هم همین جناب «شاهنشاه آریامهر» است. میگویم این مسئله یك «پدیده ایرانی» است، چرا كه اگر در غرب چنین موضوعی را جورج لاج فرموله میكرد، ایشان را بعنوان یك سیاستمدار دست راستی و ضد كمونیست میشناسند؛ اما در ایران طرفداران این سیاست لباس چپ به تن كرده اند! و ایرانی بودن این موضوع از اینجاست. اگر در غرب و مشخصا بعد از شكست مدل دولت رفاه و تضعیف احزاب سوسیال دمكرات بحثی بر سر «تشكل مستقل از احزاب» بوده است، از جانب احزاب دست راستی و محافظه كار مطرح شده است كه خواستهاند كمكهای مالی اتحادیهها به رقبای خود در احزاب سوسیال دمكرات را قطع كنند. این همسوئی را نمیدانم چگونه توضیح بدهم؟!
پرستش دروغین كارگر
طرفداران «تشكل مستقل از احزاب» چنان كارگران را دوست دارند و میپرستند كه به آنها لقب «كارگركارگری» داده شده است. آنها اما كارگران را برای برده بودنشان میپرستند. در واقع كارگران را میپرستند كه هرچه بیشتر استثمارشان بكنند. كارگرانی قهرمان آنها هستند كه به استثمار شدن خود افتخار كنند. در بحبوحه اعتراضات سال ١٣٨٨ در ایران، رضا رخشان مصاحبهای داشت كه در آن میگوید: «چنانکه من معتقدم که سایر جنبشهای اجتماعی (و یا حتی دولت) اگر که بخواهند با جنبش کارگری وارد دیالوگ و گفتگو شوند، باید بدانند که جنبش کارگری در حال حاضر یک جنبش مطالباتی است و بهدنبال انقلاب و انقلابیگری نیست.» از همان موقع «كارگركارگری»ها رفتند پشت این موضعگیری ایشان. یكی از همین «كارگر كارگری»ها هندوانه زیر بغلش میگذارد: «رضا رخشان (این فرزند پُرآزمون و خطای طبقهی کارگر ایران)»! هر كسی كه چنین از من تعریف و تمجید كند، شك میكنم كه میخواهد جیبم را بزند. در ایران صدها فعال كارگری دیگری هستند كه در صدها مورد دیگر دیده شده و جانفشانی كردهاند. كسی كه واقعا در فكر آزادی كارگران است، به كارگر میگوید كه برو دنبال انقلاب و انقلابی گری! برو به سیاست حزبی بچسپ كه دارد انقلاب را تدارك میبیند. زورش را نداری، فعلا نمیتوانی، بر علیه انقلاب و انقلابی گری تبلیغ نكن! میخواهم بگویم كه تمام پرستش كارگر از این منظر، یك پرستش دروغین و برای تشویق كارگران به فروش هرچه بیشتر نیروی كارشان است. دور كردن كارگران از تحزب كمونیستی این تصویر را دیگر كامل میكند. پرستش كارگر از طرف اینها، در واقع در تصویری كاملتر همان پرستش كارگر نوع استالین و هیتلر است كه كارگر را برای ساختن ملت، كشور، اقتصاد و غیره به عرش اعلا میبردند! محمدرضا پهلوی هم در كتاب «پاسخ به تاریخ» كارگران را برای ساخت ایران، به آنجا برده است.
با تمام پرستش باسمهای كارگران نزد «كارگركارگری»ها، اما كارگران نزد اینها تودهای از افراد بی لایقی هستند كه مرتب باید از طرف روشنفكران غیركارگر به آنها سرویس داده شود. تئوریسینهای اینها روشنفكران غیركارگری هستند كه نه خودشان را كارگر قبول دارند و نه توسط كسانی كه برایشان تئوری فرموله كردهاند، كارگر بحساب میآیند. احساس گناه روشنفكر خورده بورژوای طرفدار «تشكل مستقل از احزاب» از همین جا سرچشمه میگیرد.
“كارگركارگری”های “مستقل”
مقوله «استقلال» یك مقوله اصلیای است كه جنگ كمونیسم با بورژوازی بر سر استقلال طبقاتی كارگران را برجسته میكند. طبقه كارگر یك طبقه اصلی در جامعه است و در نتیجه سیاستی مستقل از سیاست بوژوازی دارد و این استقلال طبقاتی باید حفظ بماند. منتها همین مقوله «مستقل» در دست «كارگركارگری»ها به مبتذلترین شیوهای دستكاری شده است. در این دستگاه فكری «استقلال طبقاتی» كارگران به مستقل شدن از احزاب كمونیستی تبدیل شده است. این «مستقلیون» سیاسیونی هستند كه در یك دورهای در ایران و بخصوص بعد از شكست انقلاب ٥٧، ایده «استقلال» كارگران از مشخصا احزاب چپ و كمونیستی را برجسته كردند. این افراد اكنون در صحنه سیاسی ایران بازارشان كساد است و سخنگوئی هم ندارند. این دسته از «كارگركارگری»ها در بین چپ ایران و از آنجا كه كمونیسم در تقابل با آناركوسندیكالیسم و اكونومیسم، گرایشاتی در بین كارگران كه سیاست كارگران را به بوژوازی موكول میكند، بسیار قویتر بوده است، و باز هم از آنجا كه عقب نشینیهائی به جنبش جهانی كارگری با فروپاشی دیوار برلین تحمیل شد، شناخته شدهتر هستند. این «كارگركارگری»ها در هر پیچی كه فرصت دست داد، بر علیه تحزب كمونیستی سمپاشی كردند. از آنجا كه كمونیسم در ایران با دیوار برلین رخت بر نبست، چنین به نظر میرسید كه این رگه از «كارگركارگری»ها رسالت داشتند وظیفه تخریب تحزب كمونیستی كارگران در ایران را بر عهده بگیرند.
یك رگه دیگری از این دسته از «كارگركارگری»ها هم كسانی در ایران هستند كه نه تنها خواهان استقلال كارگران از كمونیستها و سیاست كمونیستی و احزاب كمونیستی هستند، بلكه خواهان استقلال كارگران از تشكلهای تودهای كارگران نیز هستند. جنگ این عده، كه در «كمیته هماهنگی برای ایجاد تشكل كارگری» متشكل شدهاند، در چند سال گذشته بیش از هر چیزی بر علیه تحزب كمونیستی و تشكلهای موجود كارگران مانند سندیكای واحد و سندیكای كارگران نیشكر هفت تپه بوده است. این عده، منتها همچنانكه مشخصه سیاست «كارگركارگری» است، كارگران را تشویق به ایجاد شورای اسلامی كار كردند.
سیاست زدائی از اعتراضات كارگری
طرح بحث «تشكل مستقل از احزاب» طرحی ضدكارگری از روشنفكران خرده بورژوای دیكتاتورزده است كه ریشهای عمیقا عقب مانده «كارگركارگری» دارد. طرح این بحث در ایران امروز، در واقع خواهان «سیاست زدائی» از اعتراض كارگری است. یعنی سیاست زدائی چپ و كمونیستی. هرگاه اعتراضات رادیكال كارگری راه افتادهاند، بعد از پیدا شدن سر و كله حراست و اداره اطلاعات، سر و كله طرفداران «تشكل مستقل از احزاب» بدنبال آنها پیدا شده است. نه تشكلهای كارگری در غرب كه بازوی احزاب سوسیال دمكرات هستند با چنین معضلی روبرو بودهاند و نه فعالین دست اندركار سازماندهی كارگران و مبارزه كارگران، در خود ایران هم چنین معضلی داشتهاند. این بحث، حتی در همان چهارچوب كارگركارگری عقب مانده شرق زده اش هم پایه تئوریك قابل دفاعی ندارد كه كسی بخواهد جواب تئوریك به آن بدهد. در بین كسانی كه قبلا از «تشكل مستقل از احزاب» حرف زدهاند، چون احزاب را و بخصوص احزاب كمونیست را سیاسی دانستهاند و كارگران را نه، در نتیجه كارگران از نظر آنها نباید آلوده سیاست و مسائل سیاسی بشوند؛ بلكه سرگرم چانه زدن بر سر دستمزد و یا بقول معروف نان و قاتق باشند. كسی كه خود را مجبور ببیند كارگران را از تحزب كمونیستی دور كند، گرایشی دیگر در بین دیگر گرایشات در جنبش كارگری نیست؛ فردی نگران رادیكالیزه شدن جنبش كارگری است. این كس میتواند پشت هر عنوانی كه دلش میخواهد قایم شود.
تروتسكیستهای ایرانی و “تشكل مستقل از احزاب”
تعدادی از كسانی كه از بحث «تشكل مستقل از احزاب» دفاع كردهاند، كسانی هستند كه در خارج از ایران تحت عنوان تروتسكیسم كارگران را به دفاع از هوگو چاوز، تنها متحد احمدی نژاد در سركوب اعتراضات سال ١٣٨٨، فراخواندهاند. كسانی هستند كه در برابر استقلال طبقاتی طبقه كارگر ایستادهاند و خواهان انحلال محافل چپ و كمونیست در احزاب سوسیال دمكرات اروپا و یا لیبر انگلیس بودهاند. با آویزان شدن به دروغهای شاخدار كمونیستها را به عضویت در احزاب سوسیال دمكرات دعوت كردهاند و شدیدا در برابر تشكیل فراكسیونهای چپ و سوسیالیست در فدراسیونهای كارگری ایستادهاند. در جاهائی مثل ایران، كارگران را به قبول و عضویت در زیرمجموعههای خانه كارگر دعوت كردهاند
.
اینها اما «تروتسكیست» هستند و هیچگونه ربطی به خود لئون تروتسكی ندارند. اگر در انگلیس حزب تروتسكیست اس دبلیو پی را بعنوان طرفداران حماس و حزب الله و بن لادن میشناسند، در ایران الحق كه به درست به عنوان طرفداران چاوز میشناسند.
گفتم كه اینها ربطی به خود تروتسكی ندارند. امروز اگر كسی در مقابل طرفداران «تشكل مستقل از احزاب» به دفاع از كارگران و كمونیسم بر میخیزد، اساسا با اتكاء به جزوه با ارزش «كمونیسم و سندیكالیسم» تروتسكی است. او در همان نوشته، كه انگار جواب اینها را میدهد، مینویسد: «مدافعین قلابی سندیکالیسم، استقلال اتحادیههای کارگری از بورژوازی و سوسیال رفرمیستها را (در حرف)، به استقلال عام و استقلال مطلق از همه احزاب، از جمله حزب کمونیست، میرسانند.»
در انتها
بحث «تشكل مستقل از احزاب» همچنانكه گفتم، هیچ پایه تئوریك قویای ندارد. هر از چند گاهی چند مزاحم جنبش كارگری برای پراكندن صفوف رو به متحد شدن كارگران این بحث مرده را دوباره رو میآورند. از فلك كردن مرده خوشمان نمیآید، اما هرگاه اینها سر بلند كردند، ما هم مجبوریم كه «شاهنشاه آریامهر» و گامپرز را به یادشان بیاوریم.
كارگران امروز بیش از هر زمان دیگری، هم برای در هم شكستن جمهوری اسلامی و هم برای عقب راندن افراد مزاحم بر سر راه آزادی، به متشكل شدن هم در تشكلهای تودهای خود و هم در حزب خود نیاز دارند. گام مهمی در این راه افشای دوستان دروغین مردم است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* خوانندگان علاقمند و كنجكاو را به نوشتههای مختلفی در نشریه «كارگر كمونیست» و از جمله به «تشکلهای تودهای طبقه کارگر» (كارگر كمونیست ١)، «جریان «کارگر کارگر» و سیاست بورژوایی در طبقه کارگر» (كارگر كمونیست ٣)، «»تشکل مستقل کارگری» دعوا بر سر چیست؟» (كارگر كمونیست ٤)، «كمونیسم و سندیكالیسم» (كارگر كمونیست ٥)، «خروس مرده کارگر کارگریسم!» (كارگر كمونیست ٤)، «ایجاد سازمانهای کارگری امر خود کارگران است» (كارگر كمونیست ٥٠)، «دفاع از سندیكای واحد یا مماشات با «شوراهای اسلامی كار»» (كارگر كمونیست ٥٠)، «درباره شورا و سندیکا» (كارگر كمونیست ٥٤ و ٥٥)، «استقلال طبقاتی و تشكل مستقل كارگری» (كارگر كمونیست ٧٥)، بن بست خط ضد تحزب» (كارگر كمونیست ٧٧)، «طبقه کارگر اروپا: میراث ایدئولوژیک قرارداد اجتماعی» (كارگر كمونیست ٩٧ و ٩٨) «حزبیت دادن به جنبش کارگری» (كارگر كمونیست ٩٧)، «اتحادیهها و انقلاب صنعتی دوم» (كارگر كمونیست ٩١ و ٩٢)، کارگر و سیاست» (كارگر كمونیست ١٤٦)، «سنت کارگر کارگری: از لاقیدی سیاسی تا مبلغ صندوق بین المللی پول»، (كارگر كمونیست ١٦٣ و ١٦٤) و «درباره ضرورت تحزب كمونیستی» (كارگر كمونیست ١٧١) رجوع میدهم.
٢٣ اكتبر ٢٠١١
اولین بار در نشریه «كارگر كمونیست» شماره ١٨٠ منتشر شد.