فرگوسن: طبقه، نژاد و دیالكتیك خشونت

مایک بسلر (Mike Bessler)
ترجمه: عباس گویا
حقیقت یك جائی زیر لایه های متعددی از دسیسه های موهوم و اطلاعات غلط عامدانه درباره وضعیت حاضر در فرگوسون میسوری، قرار دارد. همراه با آن حقیقت اختلافات نژادی و طبقاتی در ایالات متحده تكیه خورده است. فاكتهای ٩ اوت ٢٠١٤ در مورد شلیك پلیس به یك نوجوان سیاه پوست به نام مایك براون، با ادعاهای دولت و رسانه‌های عمومی كه بدنبال تبرئه شدن دارن ویلسون از طریق توجیه اعمال ویلسون در متن دگماتیك و بهم پیچیده ای بنام “حاكمیت قانون” هستند، تناقض آشکار دارند. همان “حاكمیت قانون” به ویلسون اجازه داد كه از معیار تثبیت شده استفاده از زور، مطابق قانون اساسی و تضمین بازرسی و تصرف و مجازات غیرعادی و ظالمانه انحراف كند. این “حاكمیت قانون” به دادستان شهرستان سنت لوئیس، “رابرت مك كالوگ” فرصتی داد تا خواست عموم مردم از خیر ظواهر و مفاهیم نزاكت و پاك بینی كه بگذریم – را از طریق موناپولاسیون هئیت منصفه تا حدی كه یك تین ایجر مرده را بدسرشت و شرور جلوه دهد در حالیكه قاتل او، دران ویلسون را از هر خلافی مبرا كرده، بعنوان مدافع منافع عام تائید كند. در ساده ترین كلام، این “حاكمیت قانون” یك تیتر كدنویسی شده است كه طبقه حاكم آمریكا از طریق حمایت از سربازان پیاده و بوروكراتهای خیابانی اش به آنها در سركوب مداوم فقرا و كارگران معافیت از مجازات داده و به اینطریق در قدرت باقی میماند.

رسانه‌های بورژوازی ترجیح میدهند كه مخاطبینشان قتل مایكل براون و آشوب منتج از آن را در یك متن تنگاتنگی ببینند. هم آشوبهائی كه بلافاصله پس از شلیك اتفاق افتاد و هم پس از اینكه هیئت منصفه ویلسون را تبرئه كرد. نمایش وسیع از هرج و مرج و آنارشی بجوش در میاد. برای اطمینان، این ساده نگری بدرد جذاب جلوه دادن تلویزیون و توجیهات فراوان گماشته های روبنائی میخورد تا خواست خود را مبنی بر معافیت نسبی مجازات بر علیه فقرا و كارگران اعلام كنند. اما موقعیت جاری در فرگوسن بسادگی با ورقه های پرونده دادستان یا از طریق تكرار و ارزیابی قابل پیش بینی سیكل ٢٤ ساعته قابل توضیح نیستند. در واقع فضای جاری در فرگوسن متاخرترین نمایش برجسته تخاصم طبقاتی است (كه با اعلام تقسیم نژادی كشور بین سفید پوستان و رنگین پوستان تشدید شده است)، ریشه های این ناموزونی به دهه ها و سده های گذشته امتداد می یابد و ما را تا جائی بعقب برمیگرداند كه به ریشه های خونین ملت میرسیم. در واقع تنشهای نژادی قرن بیست و یكم آمریكا میراث ملتی است كه بر دوش برده داری و كارگر مهاجر و بر بالای سر اجساد بومیان آمریكا سوار شده است.

سیلابهای متواتری كه در آنها فقرا و كارگران بسرعت و پرخاشگرانه علیه طبقه حاكم، روبنا و تمام نمادهایش (از جمله مالكیت خصوصی) بلند میشوند در واقع پاسخ دیالكتیكی به سركوب خشونت آمیز دنباله دار و سیستماتیكی است كه زندگی در آمریكا را تعریف میكند. شاید هیچ جمعیت خاصی در ایالات متحده بجز سیاه پوستان به این امر واقف نباشند. پرونده سازی نژادی، شاقول محكومیت اجباری كه بشكل غیر متناسبی سیاه پوستان را مجازات میكند، تقسیم غیرعادلانه سیاسی مناطق، و تعداد غیر متناسب و اندك سیاه پوستان در هئیت های منصفه چند نمونه برجسته ای هستند كه به تداوم نهادینه شدن نژادپرستی در آمریكا منجر شده است. این اقدامات عدم اعتماد و خصومت را تشدید كرده، به آن تداوم میدهد و به اینترتیب تلاشهای فقرا و كارگران از هر نژادی برای جوش خوردن و ایجاد اتحاد پایدار در اپوزیسیون را تضعیف میكند. تظاهراتهای توده ای درجاتی از همبستگی خودبخودی را نشان میدهند. اما در غیاب جنبشی كه ریشه در تئوری انقلابی دارد و فرارفتن از تلاشهای طبقه حاكم و روبنا در بهره برداری از بدگمانیها و پیشداوریهای قدیمی، بدون شك سیكل سركوب ادامه خواهد یافت.

متاسفانه فی الحال بنظر میاید كه دولتهای محلی و استانی میسوری در این مقطع با موفقیت توانسته اند احتمال اینكه درسهای فرگوسن به تغییر ماندگار و مهمی در رابطه با تخاصمات سرسخت طبقاتی و نژادی بیانجامد، منتفی كنند. نهادهای دولتی خصوصا ماموران پلیس و سیستم قضائی به موثرترین شكلی توانسته اند خود را وفق دهند و به حیاتشان ادامه داده و در قدرت باقی بمانند. این امر از طریق فعالیتهای قضائی و قانونگذاری – كه سرسختانه از طریق نیروی بشدت مسلح و میلیتاریزه شده پلیس باجرا درمیایند، اعمال میشود. موقعیتهای مشابه در سراسر آمریكا بروشنی نشان میدهد كه قتل مایكل براون نه در انزوا صورت پذیرفته و نه غیر سیاسی بوده است. در ٥ اوت، چهار روز پیش از اینكه پلیس به مایكل براون در فرگوسن شلیك كند، سیاه پوست دیگری به نام جان كرافورد ٢٢ ساله در داخل فروشگاه وال مارت شهر بیوركریك، اهایو، پس از اینكه یك مشتری به ٩١١ تلفن میزند تا گزارش دهد كه كرافورد یك تفنگ را بسمت مردم بحرك درآورده است، توسط گلوله های پلیس كشته میشود. رسانه ها ابتدا از ورژن رسمی ماموران اجرای قانون حمایت كرده آنرا گزارش كردند و وقتی اعتراضات در فرگوسن بدنبال مرگ مایكل براون فوران گرفت، نهادهای دولت اوهایو بسرعت عمل كردند تا از بروز نارضایتی مشابهی در اهایو خودداری كنند. در حقیقت دادستان كل ایالت اهایو، مایك دی واین، دسترسی عموم به ویدئوری دوربین مراقبت فروشگاه را تا زمانیكه هیئت منصفه محاكمه افسران پلیس كه به ضرب كشتن شلیك كرده بودند را رد كرد، مسدود كرد. این مدرك ویدئویی پس از رفع انسداد فاش كرد كه كرافورد در واقع گلوله تفنگ را از یك قفسه داخل مغازه برداشته و در حالیكه در مغازه گشت و گذار میكرده آنرا حمل میكرده است اما هیچ مشتری ای را با آن تهدید نكرده بود. نه افسران پلیس و نه شخصی كه با اتهام دروغینش به مرگ كرافورد منجر شد، متهم نشدند. مرگ “ازل فورد” ٢٥ ساله از لس آنجلس و اریك گارنر ٤٣ ساله نیویوركی – هر دو مردان سیاهپوست غیر مسلح كه در تقابل با پلیس كشته شدند- نگرانی های مشابهی را برمیانگیزد.

طبقه حاكم بوسیله و از كانال رسانه های عمومی از هر موقعیتی بهره میجوید تا افكار عمومی را درباره قتل مایكل براون که مورد حمایت دولت است را دوباره قالب سازی كند و تاكید میكند كه حفط مالكیت خصوصی – و نه حفط جان و شان انسان- برترین نگرانی پدیدار شده از موقعیت فرگوسن است. بعبارت دیگر، نهادهای دولتی بطور ضمنی اعلام میكنند كه اعدام براون بخاطر اتهام دزدی چند دلاری مقداری تنباكو در بازار محلی قابل توجیه است. این توجیه تا آنجا امتداد پیدا میكند كه وقتی فقرا و كارگران برای تخلیه دق دلشان اقدامی علیه مالكیت خصوصی انجام میدهند در رسانه ها و توسط پلیس با القاب تحقیر آمیزی مانند “غارت”، “دزدی” و “حریق عمدی” به آنها اشاره میشود. جالب اینكه آنهائی كه علیه مالكیت خصوصی وارد عمل میشوند توسط پلیس، دادگاهها و رسانه ها مارك جانی میخورند، در حالیكه فردی كه به یك نوجوان غیر مسلح شلیك میكند رسما از طریق تحقیقات داخلی و پرس و جوهای رسمی دولتی مبرا میشود. معیار دوگانه بقدری قویست كه قابل توضیح نیست.

شورش فرگوسن بدنبال قصور هیئت منصفه در محاكمه دارن ویلسون مدل قابل مقایسه ای با اتفاقات تاریخ اخیر آمریكا را بدست میدهد؛ از جمله طغیان واتس در سال ١٩٦٥ و شورشهای نیوآرك سال ١٩٦٧ و خیزش لس آنجلس در سال ١٩٩٢، جائیكه روبنا در نهایت با اقدامات و خشونت توده ای به چالش كشیده میشود و خشونت با خشونت مقابله میشود.
مانند ضرب المثل “غده زیر فرش”، خواست كارگران شاید بتواند توسط پوتین های طبقه حاكم و همراهی دستیارانش بارها له شود اما قطعا دوباره با خشم قابل فهم و سبعیت در محلی جدید و بزودی بروز خواهد كرد.

***
درباره نویسنده: Mike Bessler
مایك بسلر نویسنده آزاد، مدیر طولانی مدت آرشیو اینترنتی ماركس www.marxists.org است. در سال ٢٠٠٩ او انتشارات “مطبوعات و رسانه اریثروس” www.erythrospress.com را پایه گذاری كرد. این انتشارات كوششی برای انتشار و توزیع كتب و خاطرات مربوط به جنبش های سیاسی چپ و مترقی است. مایك از طریق توئیتر ماتریال خود را پست میكند.
مایک از دوستان و همکاران نشریه “کارگر کمونیست” است. نوشته حاضر دومین مطلبی است که مایک برای این نشریه نوشته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *