ali javadi 1

علی جوادی

ali_javadi@yahoo.com

در حاشیه نشست خبری حسن روحانی در نیویورک

ali javadi 1
علی جوادی:
شیخ حسن روحانی رئیس جمهور حکومت آدمکشان اسلامی در نشست خبری خود در نیویورک به مطالبی اشاره کرد که بیانگر رئوس کلی خطوط سیاسی – تبلیغاتی رژیم اسلامی و همچنین ویژگیهای سیاست جناح “اعتدال و تدبیر” در اوضاع کنونی است. این نوشته به نقد چند محور این سیاستها میپردازد.

داعش٬ اسلام
میگوید: “باید روشن سازیم که آنچه در این خشونت از لحاظ ایدئولوژیکی ادعا می‌شود، دروغ و نابجا است و این خشونت ربطی به هیچ یک از ادیان الهی و آسمانی بویژه اسلام ندارد.”

پاسخ ما:
این خود یک دروغ بزرگ است. اینکه داعش چه ربطی به سایر “ادیان الهی” یا بهتر بگویم به سایر دستگاه کثیف مذاهب٬ از جمله یهودیت و مسیحیت دارد و چرا باید در این چهارچوب مطرح شود٬ خود گوشه ای از تلاش برای در تقابل قرار دادن داعش با سایر ادیان و از جمله اسلام است. میخواهند نیرو جمع کنند. اما واقعیت این است که سرمنشاء و نقطه الهام تمام فرقه های متفاوت جنبش ارتجاعی و تروریستی اسلام سیاسی٬ چه از نوع اسلام سیاسی نوع رژیم اسلامی در ایران تا جریان القاعده٬ سلفی ها و جریان حکومت اسلامی داعش٬ تماما باورهای عقیدتی و نظری اسلام و کل سنت اسلام است. داعش تکرار خونین سنت صدر اسلام در دوران معاصر است. داعش تداوم سنت محمد و خلافت اسلامی در دوران حاضر است. همانطور که جریان خمینی تداوم همین سنت است. همان دوران هم این اوباش چنین جنایاتی خلق کردند. این سنت محمدی است. گردن زدن جایگاه ویژه ای در سنت محمدی دارد. چه کسی گفته های خمینی را در زمانی که فرمان اعدامها و قتل عامهای دسته جمعی را صادر میکرد٬ فراموش میکند. او با تکیه به سنت محمد و علی چنین جنایاتی را توجیه میکرد. داعش ادامه دهنده سنت اسلام سیاسی حاکم بر ایران است. پدر خوانده شان رژیم اسلامی است. مساله شان تصرف قدرت سیاسی است. تلاششان بازسازی دست راستی و اسلامیستی قدرت سیاسی در سوریه و عراق و حومه است. بیرحم و آدمکش و ضد زن و جنایتکارند و این عین اسلام است. ما اجازه نمیدهیم هیچ جریانی اسلام را از ضرب خارج کند. مقابله با داعش بدون نقد همه جانبه و انسانی سنت و دیدگاههای اسلام و اسلام سیاسی ممکن نیست.

“جهانی عاری از خشونت٬ افراطی گری و تروریسم”
میگوید: “ندا و صدای مشابهی که امسال در سازمان ملل متحد به گوش می رسید، خطر خشونت، افراطی گری و تروریسم در جهان بود. … امروز همه وظیفه داریم در برابر این خطر بزرگ منطقه‌ای و جهانی، برنامه‌ریزی درست کرده و ریشه‌های تروریسم را شناسایی کنیم.”

پاسخ ما:
خطر خشونت و ریشه های تروریسم و راه مقابله با آن؟ واقعیت این است که اگر کسی خواهان مبارزه با خشونت و تروریسم است٬ باید برای نابودی رژیم اسلامی بمثابه یکی از حلقه های اصلی موجد خشونت و تروریسم مقابله کند. سرنگونی رژیم اسلامی شرط لازم مبارزه برای ریشه کن کردن تروریسم کور و ضد انسانی است. تاریخ حکومت اسلامی تاریخ جنایت علیه شریفترین انسانهای یک جامعه تشنه آزادی و برابری و رفاه است. بیش از ۱۲۰ هزار نفر را به دار آویختند٬ تیرباران کردند٬ سنگسار و شکنجه و هزاران هزار را زندانی کردند و جامعه ای را در اسارت گرفته اند و اکنون وقیحانه از مقابله با خشونت و تروریسم صحبت میکنند. واقعا که وقاحت آخوند جماعت و اسلامیون را حد و حصری نیست.

اما نابودی اسلام سیاسی شرط کافی برای نابودی و خلاصی بشریت از شر خشونت و تروریسم نیست. در صفحه مقابل نیز باید به تقابل تروریسم دولتی و پاگون به دوش رفت. آنها که بزرگترین جنایت جنگی را خلق کردند. آنها که در عرض چند ثانیه صدها هزار نفر را در ناکازاکی و هیروشیما به خاکستر تبدیل کردند. آنها عظیم ترین جنایات را علیه مردم در ویتنام و فلسطین و عراق و … سازمان دادند. خلاصی از تروریسم در عین حال در گرو مقابله با اردوی تروریسم دولتی است.

و اگر بخواهیم به ریشه خشونت بپردازیم باید به نفس مناسبات ضد انسانی حاکم بر جوامع سرمایه داری بپردازیم. جامعه ای که بنیانش بر خشونت علیه جسم و جان و روان انسانهای کارکن سازمان یافته است٬ جامعه ای که اکثریت عظیم انسانها برای بقا و امرار معاش ناچارند نیروی کار خود را به سرمایه دار در قبال مزدی اندک به فروش برسانند. جامعه ای که خشونت علیه زن یک رکن پایه ای آن است و هر روز باز تولید میشود. جامعه ای که خشونت علیه امید و آروزهای انسانی پراتیک روزمره اش است. در چنین شرایطی تنها با نابودی چنین مناسباتی میتوان با مساله خشونت علی العموم تعیین تکلیف کرد. نمیتوان مدافع مناسبات ضد انسانی کار مزدی بود و در عین حال مدعی مقابله با خشونت شد. خشونت در این جامعه نهادینه شده است. تمامی دستگاه دولت بر مبنای خشونت و زور و قلدری و ارعاب علیه توده های مردم سازمان یافته است. ارتش و پلیس و زندان و دادگاه ها تماما ابزار اعمال خشونت و دیکتاتوری طبقه حاکمه هستند.

ریشه های تروریسم را باید در سیاستهای جریانات اسلامیستی٬ در قلدری و میلیتاریسم پاگون بدوشهای ناتو و امثالهم و همچنین در نفس مناسبات ضد انسانی جامعه سرمایه داری معاصر جستجو کرد.

حکومت اسلامی و ائتلاف آمریکا
میگوید: “باید در مبارزه با تروریسم، به جای کار نمایشی، به کار ریشه‌ای بپردازیم. … با بمباران چند نقطه، تروریسم از بین نخواهد رفت؛ از سال ۲۰۰۱ تا کنون که بمباران هوایی در کشورها و مناطق مختلف تحت عنوان مبارزه با تروریسم انجام شده است، نتیجه‌اش این بوده که تروریسم گسترش پیدا کرده و قوی‌تر و دارای جاذبه بیشتری برای برخی ناآگاهان شده است. … “

پاسخ ما:
برای مقابله با با تروریسم٬ اگر هدف عوامفریبی اسلامی نباشد٬ باید با جریانهای اصلی تروریسم در جهان معاصر مقابله کرد. باید با خود این اوباش اسلامی و کل جنبش اسلام سیاسی مقابله کرد. باید با تروریسم دولتی مقابله کرد. برای نابودی تروریسم باید ریشه های آن را خشکاند. تروریسم اسلامی یک پای عمده تروریسم جهان معاصر است. باید رژیم اسلامی را سرنگون کرد. باید مساله فلسطین را حل کرد و بر ستم و کشتار دولت اسرائیل و متحدین اش بر مردم فلسطین پایان داد. باید جلوی سازش و بند و بست حکومتهای غربی با جریانات متفاوت اسلامی را گرفت. باید به مقابله با سیاست دولت سازی بر مبنای مذهب و قومیت و ملیت پرداخت. باید بساط مدارس اسلامی را برچید و آموزش و پرورش را تماما سکولار کرد. باید سیاست ارتجاعی نسبیت فرهنگی را در هم شکست. و بالاخره باید بساط فقر و فلاکت و استیصال را جمع کرد.

واقعیت این است که نه سیاست بمباران هوایی و به اعتبار دقیقتر سیاست “تروریسم هوایی” آمریکا و متحدین کارآیی چندانی در مقابله با تروریسم اسلامی و داعش دارد و نه سیاست مورد ادعای سردمداران رژیم اسلامی منجر به نابودی داعش خواهد شد. سیاست های آمریکا و ناتو شکست خود را در افغانستان و عراق و لیبی نشان داده است. تروریسم دولتی نه عاملی در جهت نابودی اسلام سیاسی بلکه برعاملی در جهت حفظ و بقای این جریان آدمکش است. همانطور که تروریسم اسلامی توجیهات قابل ملاحظه ای برای بقا و گسترش سیاست میلیتاریسم امپریالیستی و تروریسم دولتی است.

اگر حمایت غرب نبود٬ اسلام سیاسی کماکان جریانی در حاشیه جوامع بود. اگر کمکهای غرب در دوران جنگ سرد نبود٬ جریان خمینی و اسلامی سیاسی در ایران به جلوی صحنه تحولات سیاسی رانده نمیشدند. اگر سیاست شیطان سازی غرب در دوران جنگ سرد نبود٬ جریان القاعده به چنین نیروی دهشتناکی تبدیل نمیشد. تروریسم هوایی راه حل مقابله با تروریسم اسلامی و داعش نیست. همانطور که تروریسم اسلامی شاخه رژیم اسلامی راه حلی نیست. کلید مساله در درست مردم آزادیخواه و برابری طلب است.

مذاکرات هسته ای و مناسبات حکومت اسلامی و غرب
میگوید: “به هیچ عنوان تحریم، مسیر صحیح و درستی نبوده و ادامه تحریم، کارساز نخواهد بود. تحریم به ضرر همه ملت‌ها و دولت‌های تحریم‌کننده و تحریم‌شونده است. … غنی‌سازی در ایران ادامه خواهد یافت و هر توافقی که در آن غنی‌سازی ملحوظ نشده باشد، از نظر ما قابل قبول نخواهد بود. … ما به فکر یک مصالحه برد – برد هستیم؛ مصالحه‌ای که از یک سمت حقوق مردم ایران در آن ملحوظ شده باشد و شفافیت لازم جهت اعتمادسازی برای کشورهایی که احتمالا نگرانی دارند، نیز تامین شده باشد.”

پاسخ ما:
ما همواره گفته ایم که تحریم اقتصادی مستقل از تاثیرات آن بر موقعیت رژیم اسلامی از آنجائیکه اثرات مخربی بر زندگی مردم عادی دارد٬ یک سیاست ضد انسانی است. تحریم اقتصادی یک سلاح کشتار دسته جمعی است. مسلما تحریمهای اقتصادی تاثیرات معینی بر موقعیت رژیم اسلامی داشته است. فراتر از آن این سیاست تاثیرات خرد کننده و مخربی بر جامعه و موقعیت زندگی مردم داشته است. اما رژیم اسلامی سالیان سال است که چنین سیاستی را علیه مردم در دستور خود دارد. مردم را به زندگی در زیر خط فقر محکوم کرده است. بیش از نیمی از جامعه در زیر خط فقر اسلامی زندگی میکنند. بیکاری بیداد میکند. هر سال صد ها هزار جوان وارد بازار کار میشوند اما اکثریت عظیم آنها حتی نمیتوانند کاری حتی با این حقوقهای ناچیز و شرم آور دریافت کنند. باید سیاست تحریم اقتصادی غرب و همچنین سیاست فلاکت اقتصادی رژیم اسلامی را با هم در هم شکست.

روحانی خط و نشان میکشد که غنی سازی اورانیوم و تلاش هستی ای رژیم ادامه پیدا خواهد کرد. بر این تصور باطلند که انرژی و سلاح هسته ای عامل تعیین کننده ای در تداوم عمر سیاه رژیم اسلامی است. اما در عین حال آماده معامله اند. سیاست “برد- برد” در حقیقت بر این مبنا استوار شده است. و سئوال این است که “برد” طرفین این بند و بست چیست؟ واقعیت این است که رژیم به دنبال تخفیف فشارهای بین المللی٬ چه اقتصادی و سیاسی و چه احتمالا نظامی است. میدانند که در شرایطی که تقابلات بین المللی علیه شان تشدید شده باشد٬ در موقعیت مناسبی قرار نخواهند داشت. از این رو میخواهند معامله کنند. و یک رکن سیاست جناح روحانی – رفسنجانی دقیقا پرداختن به همین مساله است. بر این تصورند که وزن و موقعیت جناحشان در حاکمیت رژیم اسلامی به درجات ویژه ای به حل این مساله گره خورده است. و این یک رکن سیاست استراتژیک این جناح برای بقای رژیم اسلامی است. و زمانیکه از برد طرف مقابل صحبت میکنند منظورشان دستیابی مجدد به بازار وسیع و گسترده ای است که در صورت لغو تحریم ها در اختیار کمپانی های عظیم سرمایه در غرب قرار خواهد گرفت.

اما از نقطه نظر توده مردم کارگر و زحمتکش تحریم ها باید لغو شوند. سیاست فلاکت اقتصادی رژیم که روی دیگر سکه تحریمهای اقتصادی است باید در هم شکسته شود. این تنها برد مردم در این شرایط است. و پیشبرد این سیاست یعنی تشدید مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی و تلاش برای مقابله همه جانبه با سیاست قلدری و میلیتاریستی غرب.

حکومت اسلامی و حقوق و آزادی های فردی و مدنی
میگوید: “اگر سری به جامعه ایران بزنید یا از مردم ایران سوال کنید، مشاهده می‌کنید که بعد از انتخابات پرشور سال ۱۳۹۲ در ایران، جامعه ایرانی امروز احساس آرامش، وحدت و انسجام بیشتری دارد. مسئله حقوق بشر هر کشوری مربوط به همان کشور است و در چارچوب فرهنگ آن کشور باید مورد بررسی و بازبینی قرار گیرد. … همچنین شرایط در دانشگاه‌ها و احزاب و گروه‌ها نسبت به گذشته کاملا متفاوت است.”

پاسخ ما:
لازم نیست کسی سری به ایران بزند تا واقعیت زندگی در آن جامعه تحت حکومت اسلامی را بشناسد. واقعیت این است که چند خبرنگار از همه جا بی خبر برای مشاهده آنچه روحانی ادعا میکنند به ایران سفر کردند و سر از اوین در آوردند و به گروگان گرفته شدند. منظور روحانی از “احساس آرامش٬ وحدت و انسجام بیشتر” اساسا اشاره به موقعیت مورد ادعای رژیمشان است. بر این تصورند که موقعیتشان بعد از مضحکه انتخاباتی ۹۲ تحکیم شده است. گویی فراموش کرده اند که بر روی کوهی از آتش فشان نشسته اند. آتش فشانی که سوختش انزجار عمیق مردم از حکومت اسلامی است.

میگوید مساله حقوق بشر مربوط به همان کشور است. واقعیت این است که حقوق فردی و مدنی مردم در ایران مترادف حقوقی است که متضمن خلاصی جامعه از شر نکبت اسلامی است. و اگر مساله حقوق انسانها در اختیار و کنترل مردم بود٬ مدتها بود که سران رژیم اسلامی به جرم جنایت علیه مردم ایران در بازداشتگاهها بسر میبردند. اما این ادعای اسلامی و پست مدرنیستی دیگر حنایش رنگی ندارد. پست مدرنیسم و نسبیت فرهنگی یک تز ارتجاعی برای خودی جلوه دادن سرکوب و سنگسار و خفقان و حجاب و نابرابری زن و مرد است یا جامعه غربی راحت تر با وجدان خود در قبال این کوهی از ستم و نابرابری سکوت اعلام کند. واقعیت این است که فرهنگ نسل جوان ایران فرهنگی مدرنیستی و آزادیخواهانه است. فرهنگی ضد اسلامی و ضد عقب ماندگی و تحجر است. و اگر واقعا قرار باشد حقوق مدنی افراد جامعه را بازبینی کنند چیزی از بساط کثیف اسلام و حکومت اسلامی باقی نخواهد ماند.

و یک نکته پایانی:
هر درجه که رژیم اسلامی در مقابل غرب عقب نشینی و سازش کند٬ این مجموعه خود بعنوان چراغ سبزی به مردم برای تعرض به رژیم اسلامی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *