یاشار سهندی:
در هفته گذشته شاهد بودیم که مجددا اعتصاب کارگران معدن بافق در اعتراض به دستگیری همکارانشان شکل گرفته است و اینبار خانواده کارگران و کل شهر بافق یکپارچه در این اعتراض دخالت دارند و در عین حال از سوی دیگر خبرهای دیگر از فساد عمیق حکومت منتشر شده است.
اسحاق جهانگیری معاون اول روحانی، “درباره اقدام یک مقام دولتی در ثبت یکی از معادن آهن کشور به نام همسر خود، به ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی دستور داد که درباره این موضوع به سرعت تحقیق کند.” این شخص که یکی از مدیران “شیخ کلیددار” است، نه نامش معلوم است نه معدنی که این وسط بالا کشیده شده، مشخص است. این آخرین شاهکار از غارتگری حکومت نیست، جناب معاون اول روز اول هفته وعده داده بود که بزودی نقش دولت احمدی نژاد در جریان سقوط ارزش ریال در مقابل دلار که در واقع سقوط زندگی توده رحمتکش مردم را به همراه داشته، روشن میسازد و اسامی کسانی که از این طریق یک شبه ثروتی هنگفتی به جیب زدند افشا خواهند کرد. در خبری دیگر، خبرگزاریهای حکومت از شخصی به نام “سید حمید پورمحمد گل سفیدی” نام میبرند که نقش مهمی در پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی معروف داشته که تا حالا منجر به قتل (اعدام) یک نفر شده؛ ایشان یکی از مدیران با نفوذ دولت حسن کلید ساز نیز می باشد. سایتهای حکومت او را “مرد پشت پرده” میخوانند که هم در دولت خاتمی و هم در دولت احمدی نژاد “پرنفوذترین فرد سیستم بانکی کشور” بوده و اکنون هم همین نقش را دارد … و بسیاری تبهکاریهای دیگر، که شالوده اساسی اقتصاد جمهوری اسلامی را شکل میدهد. در یکی دو سال گذشته بارها پرونده های میلیاردی تومانی رو شده که اختلاس سه هزار میلیاردی، نمونه کوچک آن می باشد. همه کاربدستان حکومت برای ساکت کردن دیگری تهدید به رو کردن ماجرایی میکنند که از دیگری میدانند. اصلا هم لازم نیست تحصیلات عالیه داشته باشید تا بتوان فهمید تنها نتیجه ای که از اقتصاد این حکومت میتوان گرفت این است که این اقتصاد غارتگری است و این “تکانه ( شوک)” عافیت بخشی برای مردم نیست اما برای اقلیت حاکم، مال اندوزی بی حد وحصری را رقم زده است.
در این میان اما استاد اقتصاد در پاریس یعنی جناب فریدون خاوند مدعی شده که تفکر اقتصادی حکومت اسلامی که به روایت ایشان “در زمره نظامهای دینسالار جای میگیرد” سکولاریزه شده! ایشان میگوید: “پایه گذاران نظام… در سالهای نخستین زمامداریشان، تلاش کردند اقتصاد کشور (و یا آنچه از کلمه «اقتصاد» میفهمیدند) را با الهامگیری از نظریهپردازان اسلامگرای غیر ایرانی (از محمد باقر صدر عراقی گرفته تا سید قطب مصری) و یا ایرانی (بهشتی، مطهری…) سازمان دهند…” استاد اصلا اشاره نکرد که پایه گذار اصلی حکومت یعنی خمینی، اقتصاد را زیر بنای الاغ معرفی کرده بود، حالا چرا، این را فقط خدا میداند! بهر حال ایشان در ادامه تاکید میکند: “در حال حاضر گفتمان ناظر بر تفکر و سیاست اقتصادی در تهران با آنچه در محافل کارشناسی و دانشگاهی دهلی نو، ریودوژانیرو و آنکارا رایج است، تفاوت ماهوی ندارد. این دستاورد بزرگ امکانات بالقوه مهمی را برای پیشروی در راه پر پیچ و خم مدرنیته، گشودن دروازههای آینده و همراه شدن با بخش پیشرو جامعه انسانی، در اختیار ایرانیان قرار میدهد.” ایشان به زعم خودش “پرسش بزرگی” را مطرح میکند “که چرا این امکانات بالقوه به واقعیت بدل نشده و نمیشوند؟”
آقای خاوند به “موانع غیر اقتصادی” اشاره میکند که مثلا نتوانست بدرستی “سیاست درست حذف یارانه ها” را اجرا کند و نیز تاکید میکند: “لازم به یادآوری است که در دهه ١٣٧٠ و نیمه اول دهه ١٣٨٠ خورشیدی، سیاستگذاری اقتصادی ایران با تلاش شماری از اقتصاددانان و تکنوکراتهای برجسته کشور به راه درست افتاد( منظور ایشان بیکار سازی وسیعی که در این سالها شکل گرفت و نیز رواج پدیده شرکتهای پیمانکاری برای تامین نیروی انسانی است و در پی اینها قراردادهای موقت، سفید امضا و… است ) استراتژی «تعدیل اقتصادی» …. و نیز برنامههای پنجساله به ویژه برنامه سوم، محورهای اصلی برای بازسازی اقتصاد ایران را به درستی شناسایی کردند(!) ناکام ماندن این تلاشها از همان «موانع غیر اقتصادی» منشا میگیرد که به آنها اشاره کردیم.” ایشان در ادامه از تلاشهای تیم اقتصادی دولت روحانی تجلیل میکند و به موانع غیر اقتصادی دولت روحانی اشاره میکند و رفع موانع غیر اقتصادی را “در کوتاهمدت، حل نهایی پرونده هستهای و دستیابی به یک توافق نهایی بر سر آن، که راه را بر رفع تدریجی تحریمها باز کند، میتواند به تکانه (شوک) عافیتبخشی برای اقتصاد ایران بدل شود.”
حقیقت این است که مانع اصلی اقتصاد در ایران برای رواج “تفکر و سیاست اقتصادی که در محافل کارشناسی و دانشگاهی دهلی نو، ریودوژانیرو و آنکارا” که البته در تهران هم مطرح و اجرا میشود مانند تعدیل اقتصادی و حذف یارانه ها، خود حکومت اسلامی است. سرمایه با وجود این حکومت تکانه عافیت بخشی را تجربه نخواهد کرد. فساد و تباهی این حکومت تماما ناشی از نقشی است که در “ضمیر ناخود آگاه” این حکومت شکل گرفته است. چون میداند قرار بود ماموریتی را به سرانجام برساند و کنار برود اما از پس آنهم نتوانسته برآید. قرار بود کارگران ایران خاموش شوند و ایران دوباره بهشت سرمایه شود اما در این کار هم با وجود همه قساوتهایی که به کار برده، موفق نبوده است.
اعتصاب ٣٩ روزه کارگران معدن بافق و تحصن هفت روزه کارگران و خانواده هایشان و کل مردم شهر بافق در مقابل فرمانداری این شهر ( تا لحظه نوشتن این یادداشت)، آخرین نمونه از مقاومت و ایستادگی کارگران است که متحدانه تا اینجا توانسته اند امر خود را به پیش ببرند. بر فرض اینکه این اعتصاب هم در ادامه آرام گیرد و رهبران آن بازداشت و زندانی شوند، یک چیز مسلم این است که حکومت نمی تواند جلو موج اعتصابات کارگری را بگیرد که هر چند وقت یکبار به شکل توده ای خود را می نمایاند. تحصن ٣٩ روزه کارگران معدن بافق به اعتراف خبرگزاری حکومتی ایلنا، طولاتی ترین تحصن کارگری در عمر جمهوری اسلامی بوده است.
در تفکر اقتصادی اساتید پاریسی و لندنی و واشنگتنی و تهرانی، اعتصاب کارگران یک اقدام مضر برای فعالیتهای اقتصادی و این را بزرگترین مانع غیر اقتصادی میدانند. چنانکه خاوند اشاره میکند: «منطق اقتصادی» بر تعریف اقتصاد سیاسی به عنوان «علم اداره منابع کمیاب» تکیه دارد. … مثال زیر به روشن شدن مطلب کمک میکند. … یک «راه حل» ظاهرا قانعکننده تکیه … (بر) بالا بردن دستمزدها است. گویا با این «داروی معجزهآسا» قدرت خرید مردم افزایش مییابد، … در این میان این پرسش مطرح میشود که اگر راه حل این قدر ساده است، چرا همه کشورها این ماده را در قانون اساسی خود نمیگنجانند که «به منظور حفظ رونق اقتصادی و ارتقای رفاه ملت، دستمزدها باید ماه به ماه افزایش یابند». و یا چرا در هر شهر یک چاپخانه به صورت شبانهروزی اسکناس چاپ نمیکند؟ (رندی آخوندی استاد دانشگاه رنه دکارت پاریس متوجه هستید که!) تیم اقتصادی دولت روحانی به دام این عوامفریبی نیفتاده و …، سیاست «تحریک تقاضا برای بازگشت به رونق» را صریحاً رد کردهاست، مگر آنکه سرچشمه افزایش تقاضا ماهیت تورمی نداشته باشد ( مثلا صادرات غیر نفتی)”
اعتصاب کارگران معدن بافق به هر بهانه ای شروع شده باشد، اساسش به مسئله معیشت و منزلت کارگران بر میگردد که این برای اساتید اقتصادی موانع غیر اقتصادی قلمداد میشود که با “علم اداره منابع کمیاب” تناقض دارد. ” مگر پول علف خرس است که بریزند تو دست و بال مردم، چرا که این خود موجب افزایش نقدینگی و در نتیجه تورم میشود. افزایش اضافه دستمزد هم که اساسا ماهیت تورمی!! دارد، مردم باید صبر کنند. یک کسانی با پشتوانه قانون و پلیس باید بتوانند تولید (استثمار) را سازمان بدهند تا صادرات غیر نفتی حاصل شود. بعد بازار آن پیدا بشود و بعد دلار وارد سیستم شود و تازه این پول باید خرج “زیر ساختها” ( منظور حساب سرمایه داران) شود نه اینکه رفاه مردم بالا برود و …. شاید آنموقع یک تکانه اقتصادی داشته باشیم، تازه باز نباید پول را خرج کرد چرا که بیماری هلندی در اقتصاد رایج میشود و …. این داستان سر دراز دارد.”
بنابه تفکر رایج در سراسر زمین که تحت سلطه سرمایه درآمده است، کارگر باید آزاد باشد که کارفرما هر جور خواست با او رفتار کند و دست کارگر هم به هیچ جا بند نباشد. در “تفکر و سیاست اقتصادی که در محافل کارشناسی و دانشگاهی دهلی نو، ریودوژانیرو و آنکارا رایج است، اعتصابی مانند کارگران بافق بزرگترین مانع غیر اقتصادی است. البته ایشان لام تا کام درباره آن چیزی نمی گوید چرا که انشااله گربه است! چرا بگویند؟ آنقدر کارهای مهمتری دارند که وقت ندارند به این جور مسایلی که جز ضرر هیچی ندارد برسند! در بهترین حالت ایشان در این موارد اشک تمساحی می ریزند و در همان حال یادآور میشوند دولت نباید کوتاه بیایید و گر نه سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
اعتصاب کارگران معدن بافق یکبار دیگر این نکته مهم را یادآور میشود که اداره منابع را نباید به دست کسانی سپرد که هیچ نقشی در تولید ثروت ندارند. و باید به استاد اقتصاد در پاریس گوشزد کرد که گفتمان ناظر بر تفکر و سیاست سرکوب توده های مردم گرسنه در تهران، با آنچه در دولتها حاکم در دهلی نو، ریودوژانیرو و آنکارا رایج است، تفاوت ماهوی ندارد. این دستاورد بزرگ، امکانات بالقوه مهمی را برای سازمان دهی مخوف ترین نیروهای امنیتی و پلیسی فراهم آورده است. در این مواقع تفاوتهای ایدئولوژیکی پشیزی ارزش ندارد بلکه تجربیات هر دولت در سرکوب، پشتوانه ای برای دولتهای دیگر می باشد که چگونه ٩٩ درصد مردم را میتوان در گرسنگی نگه داشت. تفکر اقتصادی چه سکولار، چه دین سالار، هدفش حفظ سود سرمایه است. و نظامهای دین سالار اتفاقا بیش از هر چیزی به وسایل مدرن و تفکر سرکوب سکولاریزه شده سرمایه متکی هستند. و سرکوب سوکولاریزه شده با تفکرات فسیل شده اسلامی که ترکیب میشود، معجون عجیبی از تبهکاری و جنایت شکل میگیرد که نامش جمهوری اسلامی است.