علی جوادی:
پاسخ به این سئوال که آیا رژیم اسلامی میتواند به توافقی با کشورهای ۵ بعلاوه ۱ علیرغم “نرمش قهرمانانه” خامنه ای دست پیدا کند از قرار برای خود رژیم اسلامی هم این روزها چندان روشن نیست. واقعیت این است که این مساله خود به یکی از معضلات خرد کننده رژیم اسلامی و عاملی در تشدید کشمکشهای درونی رژیم تبدیل شده است. این مجموعه اکنون سرنوشت این مذاکرات را در هاله ای از ابهام قرار داده است. گفته های زیر بیان گوشه ای از تناقضات رژیم اسلامی در این چهارچوب است:
روحانی در پس جنجالهای جریان راست موسوم به “دلواپسیون” در جمع سفرای حکومت اسلامی گفت: “به جهنم که از مذاکره می ترسید” …” یک عده به ظاهر شعار میدهند ولی بزدل سیاسی اند. هر وقت می خواهد مذاکره شود یک عده میگویند ما داریم می لرزیم. خب به جهنم! بروید یک جای گرم پیدا کنید برای خودتان … ما چه کار کنیم.” … و امیدش را اینطور بیان کرد: “حتی میتوانیم به یک روابط عادی در آینده برسیم و اگر اطمینان پیدا کنیم منافع ما تضمین است٬ خط قرمز هیچ چیز منافع ملی ما نیست.”
اما درست دور روز بعد خامنه ای در جمع وزیر و سفیران و مدیران ارشد وزارت امور خارجه گفت: “رابطه با آمریکا و مذاکره با این کشور به جز در موارد خاصی برای جمهوری اسلامی نه تنها هیچ نفعی ندارد بکه ضرر هم دارد و کدام آدم عاقلی است که به دنبال کار بی منفعت برود.” و ادامه داد: “عده ای اینجور وانمود می کردند که اگر با آمریکایی ها دور میز مذاکره بنشینیم بسیاری از مشکلات حل میشود٬ البته میدانستیم اینجور نیست اما قضایای یکسال اخیر برای چندمین بار این واقعیت را اثبات کرد.” و آب سردی بر سر دولت “امید” و “تدبیر”ش ریخت.
اما این تناقضات به کدام واقعیاتی اشاره دارند؟ چرا رژیم اسلامی وارد مذاکره مستقیم با آمریکا شد؟ چرا اکنون خامنه ای تغییر تاکتیک داده است؟ کدام فاکتورها و عواملی این تغییرات را توضیح میدهند؟
واقعیت این است که مساله رابطه با آمریکا امروز به کلیدی ترین معضل بین المللی و داخلی رژیم اسلامی تبدیل شده است. دولت “تدبیر و امید” تمام “امید” و “تدبیرش” برای تضمین بقاء عمر سیاه رژیم اسلامی به این مساله گره خورده است. روحانی با این پلاتفرم در درون رژیم اسلامی به جلوی صف رانده شد و خامنه ای هم “امیدش” را به این پروژه گره زد و بارها به درگاه “باری تعالی اش” برای پیروزی تیم مذاکره کننده دعا کرده است.
اما مذاکرات گسترده با کشورهای ۵ + ۱ و همچنین مذاکره دو طرفه با هیات آمریکایی بر سر “بحران هسته ای” برای طرفین زیر مجموعه ای از یک واقعیت مهمتر سیاسی است. مساله بر سر بود و نبود رژیم اسلامی است. مساله برای رژیم اسلامی کنار زدن خطر جنگ و حاشیه ای کردن احتمال حمله نظامی است. در طرف دیگر٬ مساله برای آمریکا و متحدین اش بر سر رام کردن و مطیع کردن رژیم اسلامی در منطقه و در سطح جهان است. و مساله هسته ای مجرایی برای تعیین و تکلیف این مسائل اساسی است. در همین رابطه اخیرا روشن شده است که محمد البرادعی مدیر سازمان انرژی اتمی به مسئولان حکومتی گفته بود: “اگر میخواهید گره پرونده هسته ای تان باز شود بروید مشکل روابطتان را با آمریکایی ها حل کنید.”
رابطه با آمریکا یک مساله حساس و گرهی در صفوف رژیم اسلامی است. یک رکن موجودیت و فلسفه حکومتی رژیم اسلامی بر ضد آمریکایی گری کور بنا شده است. ضد آمریکایی گری و تلاش برای گره زدن خود به اعتراضات و انزجار برحق بخشهای وسیعی از مردم خاورمیانه علیه سیاستهای میلیتاریستی و قلدرمنشانه آمریکا یک سیاست همیشگی رژیم اسلامی بوده است. اما قرار گرفتن در صف نیروهای “محور شر”٬ بالا گرفتن تخاصمات رژیم اسلامی و آمریکا و اسرائیل و مطرح شدن جدی گزینه نظامی و اعمال سیاست ضد انسانی تحریم اقتصادی کلا رژیم اسلامی را در موقعیت وخیم و شکننده ای قرار داده بود. یا باید بر ادامه سیاستهای تاکنونی٬ که در دوران احمدی نژاد به اوج خود رسیده بود٬ تاکید میکردند یا باید عقب نشینی میکردند و تغییر ریل میدادند. خامنه ای در راس رژیم اسلامی آلترناتیو دوم را در دستور حکومت قرار داد و به دنبال آن روحانی و جناح “اعتدالیون” برای پیشبرد این سیاست در راس قوه اجرایی رژیم اسلامی قرار گرفتند.
خامنه ای به دنبال یک تعادل غیر ممکن بود. بر این تصور پوچ بود که میتوانند با “نرمش قهرمانانه” و سازش و عقب نشینی هایی در زمینه اتمی بتوانند گزینه حمله نظامی و تشدید تحریمهای اقتصادی را از بالای سر رژیم شان برداشته اما موقعیت خود و رژیم اسلامی را کماکان به صورت گذشته حفظ کنند. تصور میکردند که میتوانند بر طبل سیاستهای کور ضد آمریکایی گری خود بکوبند و در عین حال از حوزه کشورهای “محور شرارت” خارج شده و روابط نرمالیزه شده تری با غرب و بعضا آمریکا داشته باشند. اما قابل تصور بود که پروسه مذاکرات بر مبنای تصورات پوچ خامنه ای پیش نخواهد رفت. روشن بود که مساله محدود به موقعیت اتمی رژیم اسلامی نیست٬ فراتر است. همه جانبه تر است. بر سر موقعیت و مناسبات رژیم اسلامی با غرب در جهان کنونی است٬ بر سر مساله فلسطین٬ اسرائیل و لبنان و عراق است.
عدم دستیابی به توافق٬ علیرغم عقب نشینی های رژیم اسلامی در مسائلی از جمله میزان اورانیوم غنی شده٬ مساله راکتور آب سنگین و تعداد سانتریفوژهای رژیم٬ این نکته را برای جناح راست و خامنه ای روشن کرده است که نمیتوانند به توافقی بر سر مساله ای هسته ای دست یابند بدون اینکه به توافقی عمومی تر در قبال مناسبات با آمریکا دست یابند. و این بهایی است که جناح راست و خامنه ای به سادگی قادر به پرداخت هزینه آن نیستند. میدانند که پایه های رژیم شان در پس چنین عقب نشینی و تغییر ریلی دچار ضربات جدی ای خواهد شد. میدانند که نمیتوانند موقعیت سیاسی خود را به سادگی در قبال مردمی که در کمین رژیم نشسته اند٬ حفظ کنند.
و این یک روی سکه است. جناح “پرو غربی” درون رژیم٬ مدافعان حل تناقضات رژیم اسلامی و آمریکا حاضر نیستند به این سیاستهای جناح راست و خامنه ای به سادگی تن دهند. آنها “کلید” نجات رژیم از موقعیت وخیم کنونی را در بهبود و عادی سازی مناسبات رژیم اسلامی با غرب میدانند. بر این باورند که چنانچه سیاست رو در رویی مستقیم و تشدید تخاصمات جناح راست ادامه یابد رژیم اسلامی را به یک رو در رویی نظامی خواهد کشاند که برای رژیم عمیقا مخاطره آمیز خواهد بود. از این رو به سادگی حاضر به عقب نشینی نیستند.
اما در اینجا باید به نقش هیولای اسلامی داعش در روند توافقات و محاسبات طرفین نیز اشاره ای کرد. در این واقعیت تردیدی نیست که عروج داعش در سوریه و چرخش و سرازیر شدن آن به طرف عراق از جانب هیات حاکمه آمریکا با مخالفت چندانی مواجه نشد. پی آمدهای اولیه این سیاست کاملا روشن بود. بخشهای وسیعی از عراق به سرعت از حوزه نفوذ حکومت اسلامی عراق و به تبع آن از حوزه نفوذ رژیم اسلامی خارج شدند. این تغییرات موقعیت رژیم اسلامی را کاملا تحت تاثیر خود قرار میداد. اما گسترش عملیات حکومت اسلامی داعش و تعرض به سمت اربیل در کردستان از ارزش مصرف داعش برای آمریکا کاسته و جوانب مخرب چنین سیاستی را برایشان روشن کرد. نتیجتا ناچار به حمله نظامی محدود برای کنترل داعش شدند. اما نه حملاتی برای نابودی آن. هدف کنترل و محدود کردن دامنه تعرض و نه نابودی این جریان اعلام شد. و مساله این است که به میزانی که از ارزش مصرف داعش برای آمریکا کاسته شده است به همان میزان موقعیت و جهت گیری های رژیم اسلامی برای مقابله با آن و همسویی با غرب افزایش یافته است. بی جهت نیست که شاهد آنیم که هم برخی از مقامات دولت انگلیس و هم رژیم اسلامی بر ضرورت همسویی و انجام اقداماتی موازی در مقابله با داعش تاکید میکنند. جناح راست بر این تصور است که برای مقابله با داعش به نیروی کمکی رژیم اسلامی نیازمندند و نتیجتا این برگ برنده ای برای امتیاز گیری در مذاکرات بر سر مساله هسته ای رژیم اسلامی است!
آیا تغییرات معادلات سیاسی منطقه میتواند اهرمی در اختیار رژیم اسلامی و جناح راست قرار دهد؟ مساله این است که زمان علیه رژیم اسلامی است. هر چه بیشتر به ۲۶ نوامبر پایان دوره ۴ ماهه اعلام شده برای کسب توافقات نزدیک شویم شاهد تشدید درگیری های درونی رژیم اسلامی خواهیم بود. واقعیت این است که رژیم اسلامی چه با توافق با غرب بر سر مساله هسته ای و چه در غیاب آن در موقعیت شکننده ای قرار گرفته است. در هر حال با مردمی مواجه است که حکم به سرنگونی اش داده اند و از این حکم مردم راه فراری ندارند.