کاظم نیکخواه:
طیفی از گروههای ناسیونالیست ایرانی بعد از گویا یک سال بحث و بررسی و دور شدنها و نزدیک شدنها، اخیرا تشکیل سازمانی بنام “مجمع سازمانهای سکولار دموکرات ایران” را طی بیانیه ای اعلام کردند. در میان جریاناتی که این سند را امضا کرده اند نامهایی از قبیل “حزب پان ایرانیست”، “جبهه ملی ایران”، “جنبش سکولار دموکراسی”، “اتحاد اقوام و عشایر ایران” و چند جریان دیگر بچشم میخورند. محورهای کلیدی بیانیه اینها “انحلال جمهوری اسلامی”، تمامیت ارضی، “حفظ سیستم اداری و نظامی و مالی موجود” و انجام انتخابات آزاد برای تعیین نمایندگان اداری و مسئولین سه قوه است. و جالب اینست که تنها چیزی که در بیانیه اینها دیده نمیشود نشانی از سکولاریسم است. نه از جدایی دین از دولت خبری هست، نه از جدایی دین از آموزش و پرورش نه آزادی مذهب و بی مذهبی نه مخالفت با مذهب رسمی و نه دور ریختن قوانین و سنتهای اسلامی و مذهبی از جامعه و ممنوعیت دخالت مذهب در زندگی خصوصی مردم، نه اشاره ای به مساله مهم تبعیض و تحقیر زنان و نه نکته دیگری در این زمینه. اگر کسی با دقت محورهای بیانیه اعلام موجودیت این جماعت را بخواند و آنرا بر متن اوضاع سیاسی ایران قرار دهد، بلافاصله متوجه میشود که این بیانیه در اساس خود موضع و سیاست فرقه های رنگارنگ بورژو- ناسیونالیست است که از فضای سیاسی جامعه و بحران و بن بست عمیق حکومت اسلامی و چشم انداز سرنگونی این حکومت به قدرت انقلاب مردم به وحشت افتاده اند و در تقلا هستند اختلافات و رقابتهای دیرینه خودرا با تاکید بر مقدسات ملی و قومی خود تصفیه کنند و با این نوع گردهمایی ها و سازمان و مجمع درست کردن ها، نظم موجود را با کمترین جرح و تعدیل نگه دارند. آرزو بر هیچ کس عیب نیست!
١- انحلال جمهوری اسلامی و نه سرنگونی
یک واژه کلیدی این طیف از جریانات، واژه مضحک “انحلال جمهوری اسلامی” است. عبارت بی ربط و من در آوردی “انحلال جمهوری اسلامی” خواص زیادی برای این جماعات دارد. کسی که با دقت این بیانیه را بخواند و معنای عملی محورهای مطرح شده در آنرا مورد توجه قرار دهد متوجه میشود که انحلال حکومت اسلامی یعنی سیستم موجود منهای بیت رهبری و آیت الله ها. جمهوری اسلامی با بحران جدی سیاسی و اقتصادی روبروست، مردم ایران سر سازش با این حکومت ندارند و روشن است که آینده ایران باید بدون این حکومت رقم بخورد. در عین حال آلترناتیوهای کذایی “اصلاحات” و “انتخابات آزاد” و استحاله و امثال اینها شکست خورده و رسوا شده است. از سوی دیگر پروژه های رژیم چنجی هم دیگر مدتهاست که با کنار رفتن صاحبان اصلیش، به باد فنا رفته است و کسی جرات ندارد علنا از اینها طرفداری کند و خود را اپوزیسیون ضد حکومت بخواند. همه اینها بدان معناست که بحرانی کل نظام سرمایه در ایران را در بر گرفته و نمایندگان طبقه سرمایه دار پاسخ قابل قبول و معتبری برای اوضاع ایران ندارند. روند اوضاع در یکی دو دهه اخیر و بویژه خیزش میلیونی سال ٨٨ بسرعت بر همه ابنها خط بطلان کشید. مدتهاست که آلترناتیو انقلاب توده ای به گفتمان غالب در ایران تبدیل شده و به وسط صحنه آمده است و گرچه خیزش ٨٨ به دلایل متعدد از جمله فقدان رهبری رادیکال و مردمی متوقف گردید و به اهدافش نرسید، اما با صدای رسا به همگان اعلام کرد که جامعه ایران به آلترناتیو انقلابی روی آورده است. انقلابات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نیز که بدرجه ای متاثر از ٨٨ ایران بود بر ذهنیت مردم بعد از سال ٨٨ تاثیرات مثبت خودرا باقی گذاشته است. در نتیجه نیروهای بورژوایی شاهد این هستند که این بسیار محتمل است که در هرزمانی یک فوران دیگر مردمی کل ماشین حاکم و سیستم اقتصادی و سیاسی حاکم را در هم بپیچید. “انحلال جمهوری اسلامی” بیش از هرچیز عکس العملی در برابر این اوضاع است. یک فاصله گذاری ظاهری با آلترناتیوهای شکست خورده دو خردادی و رژیم چنجی، و یک فاصله گیری واقعی از آلترناتیو انقلابی و با هدف خنثی کردن و مخدوش کردن فضای سرنگونی طلبی در جامعه.
این جماعت میخواهند در اولین قدم عبارت “سرنگونی جمهوری اسلامی” را که خواست اکثریت مردم ایران است در جامعه کنار بزنند و به “انحلال حکومت” تبدیل کنند. گویی یک ماشین جنایت و سرکوب و دیکتاتوری، یک شرکت یا سازمان پنج نفره است که میشود با یک دستور از بالا “منحلش” کرد. اگر کسی امرش خلاص کردن جامعه از شر دیکتاتوری مذهبی باشد میداند و میفهمد که دیکتاتوری را باید در هم شکست باید به زیر کشید و سرنگون کرد، اما اینها امرشان این نیست. برای اهدافی که در این بیانیه تعریف کرده اند سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی جایی ندارد. توضیحی که قبلا بعضی از دست اندرکاران این خط در این رابطه میدهند تا حد زیادی فریبکارانه است. آنها تلاش میکنند نشان دهند که مساله اساسا به دلیل دقت زبانی و گرامری است و واکنش جمهوری اسلامی تعیین میکند که چه سیاستی در پیش گرفته شود! همان بند اول بیانیه مزبور انحلال را اینگونه توضیح میدهد “الف: وصول به انحلال حکومت اسلامی، با اين توجه که عبارت «انحلال» به معنی نتيجه نهائی همه گونه اقدام و مبارزه عليه حکومت اسلامی است، با اين يقين که در هر مرحله از مبارزه، کيفيت و چگونگی آن را واکنش های حکومت اسلامی تعيين می کند” چه توضیح روشن و بی ابهامی! متوجه شدید؟ فقط واکنش جمهوری اسلامی تعیین میکند که کیفیت انحلال کذایی چگونه باشد! “همه گونه اقدام و مبارزه علیه حکومت اسلامی” هم روی میز است. یعنی اگر جمهوری اسلامی در توازن قوا اجازه داد، “استحاله” و “اصلاحات تدریجی”، و اگر توازن قوا به سمت دیگر چرخید کودتا و “رژیم چنج” و امثال اینها.
٢- حفظ سیستم حکومتی
شاید کسی تصور کند که حرکتهای توده ای و انقلاب هم میتواند یکی از این “همه گونه اقدام و مبارزه” مورد نظر این جماعت باشد. اما “بیانیه” مثل روز روشن داد میزند که انقلاب و سرنگونی انقلابی مطلقا جایی در سناریوهای طیف ناسیونالیست و به اصطلاح “سکولار دموکرات” ندارد.
انحلال جمهوری اسلامی را اگر کنار سایر بندهای این بیانیه قرار دهید روشن تر میشود که این جماعت چه اهدافی را دنبال میکنند. یک بند بیانیه اینست، دقت کنید! ” ث: حصول اطمينان از حفظ دستگاه اداری، مالی و نظامی متعلق به ملت ايران” این بند افشاگر کل اهداف این جماعت است. اینها میخواهند “سیستم اداری و نظامی و مالی حکومت” یعنی در واقع کل سیستم حکومتی را به بهانه اینکه “متعلق به ملت ایران” است کاملا حفظ کنند. این جوهر سیاست “انحلال جمهوری اسلامی” است. ارتش و سپاه پاسدار و بسیج زندانها یعنی کل نیروهای سرکوبگر حفظ میشوند، بوروکراسی اداری و سیستم اداری نگه داشته میشود و همینطور سیستم مالی و بانکی و غیره. همین بند به تنهایی کافی است تا روشن شود که قرار است چه چیزی از جمهوری اسلامی کم شود تا این حکومت “انحلال” شود. دستکاری هایی در قوانین و ظاهر حکومت صورت میگیرد اما ارکان و پایه های جمهوری اسلامی که سیستم اداری و نظامی و مالی آنست نگه داشته میشود. این یعنی انحلال!
بی دلیل نیست که اینها در کل این بیانیه حتی یک جا کلمه مشخص “مردم” و شهروندان را بکار نمیبرند. همه جا بروال همه ناسیونالیستها و دولتهای سرکوبگر عبارت “ملت” را به کار میبرند که یک عبارت مبهم است که همیشه توسط دولتها بکار برده میشود تا قابل تفسیر برای هر سیاستی علیه مردم و شهروندان جامعه باشد.
٣- تمامیت ارضی
بند دوم بیانیه “سازمانهای سکولاردموکرات اینست “ت: حصول اطمينان از حفظ تماميت ارضی و يکپارچگی ملت ايران”. این عبارت ظاهرا بی ابهام ترین بند بیانیه است. “تمامیت ارضی” و “حفظ یکپارچگی ملت ایران”.
“تمامیت ارضی و حفظ یکپارچگی ملت ایران” برای ناسیونالیستهای ایرانی یک اصل مقدس است و دفاع از آن بسیار بدیهی است. تمامیت ارضی یکی از شعارهای کلیدی و شاخص و مشترک همه دولتهای ملی و جریانات ناسیونالیست و طرفدار سلطنت و لیبرال و کلا راست است. این فصل مشترک این جریانات با خود جمهوری اسلامی و جناحهای آن هم هست. تمامیت ارضی نقطه اشتراک ناسیونالیستهای طرفدار سلطنت، جمهوریخواه، لیبرال، مذهبی و فاشیست و بقیه انواع رنگارنگ جریاناتی است که در طیف راست قرار میگیرند. بعلاوه در تفکر و ایدئولوژی الیت روشنفکری و کلا چپهای سنتی و آلوده به ناسیونالیسم و مذهب نیز تمامیت ارضی در کنار “وطن” و “میهن” و “خاک”، جای برجسته و مهمی دارد. تمامیت ارضی در فرهنگ این طیف از نیروها بدرجه زیادی مقدس و غیر قابل تخطی و غیر قابل بحث است. کسی که تمامیت ارضی را قبول نداشته باشد “تجزیه طلب” است. و همه بلااستثنا گویا یا این هستند یا آن.
اولین سوالی که مطرح میشود اینست که حکمت و جایگاه “تمامیت ارضی” چیست؟ چرا این شعار مطرح شده است؟ به چه چیزی میخواهد پاسخ دهد؟
تمامیت ارضی در ظاهر معنایش دفاع از مرزهای یک کشور در برابر تعرضات دشمنان خارجی است. اما با کمی دقت متوجه میشویم که “تمامیت ارضی” اساسا کاربرد داخلی دارد. این فرمول را همیشه دولتها و جریانات ناسیونالیست بعنوان آلترناتیو “تجریه طلبی” بکار میبرند. و منظورشان اینست که اجازه نمیدهیم هیچ بخشی از مردم داخل کشور اعلام جدایی کنند. اما نکته اصلی حتی اعلام جدایی نیست. یعنی اینگونه نیست که فقط وقتی که بخشی از مردم به فرض اعلام کنند که میخواهند از کشوری جدا شوند بحث دفاع ازتمامیت ارضی توسط ناسیونالیستها داغ میشود. بلکه کافی است که صدایی از مردم کردستان یا بلوچستان یا آذربایجان در اعتراض به ستم و تبعیضات ملی و قومی بلند شود تا با پرچم دفاع از تمامیت ارضی مورد حمله قرار گیرد. سنتا در فرهنگ ناسیونالیستها مردم منتسب به اقلیتهای ملی، هر اعتراضشان به تبعیض و تحقیر و بی حقوقی، تجزیه طلبانه است و باید با سلاح تمامیت ارضی به جنگ آنها رفت. کلا “تمامیت ارضی” سپر دفاعی ناسیونالیستها و دولتهای ملی در برابر حق خواهی بخشهای تحت ستم مردم است. در دوره حکومت پهلوی مردم کردستان و آذربایجان و بلوچستان با همین پرچم مورد حمله قرار میگرفتند، و در دوره جمهوری اسلامی نیز با همین شعار تمامیت ارضی، کردستان مورد حمله خونین ارتش و پاسداران قرار گرفت و ترکمن صحرا و بخشهای دیگر مردم نیز مورد تهاجمی خونین قرار گرفتند.
در یک کلام تمامیت ارضی چماقی است برای مقابله با هرگونه صدای حق خواهی و برابری طلبی توسط مردمی که به اقوام و ملیتهای دیگری خودرا منتسب میکنند. جنایات بسیاری علیه اقلیتهای منتسب به ملیتهای مختلف با پرچم “تمامیت ارضی” و علیه “تجزیه طلبی” صورت گرفته است.
حقیقت اینست که گرایش به جدایی و استقلال از همین نوع تعرضات وسرکوبها و ستم ملی علیه اقلیتهای قومی و ملی مایه میگیرد. با استفاده از همین فشارها و تبعیض ها و مقدس اعلام کردن “تمامیت ارضی و تمامیت ملت” توسط دولت ها و ناسیونالیستهای حاکم، ناسیونالیستهای فعال در میان مردم تحت ستم نیز از آن سو سر بلند میکنند و ناسیونالیسم قوم و ملت تحت ستم را باد میزنند و باج خواهی میکنند. و بسته به شرایط پرچم تجزیه و استقلال را هم ممکن است بلند کنند. اگر مردمی در یک چارچوبه کشوری مدام خودرا زیر فشار و تحقیر و تبعیض ببینند، طبعا گرایش ندارند که در آن چارچوب و با آن شرایط تحمیل شده باقی بمانند. و همین زمینه ای است برای ناسیونالیسم قومی که دفاع از هویت قومی و ملی خودی را محور خلاص شدن مردم از ستم و تبعیض و سرکوب قلمداد میکند.
جالب اینست که در میان گروههای امضا کننده این بیانیه به اسامی ای از قبیل “اتحاد عشاير و اقوام جنوب ايران”، “جبهه مردم بلوچستان”، “سازمان دفاع از حقوق ملی خلق ترکمن” نیز برمیخوریم. و معلوم است که اینها به پان ایرانیستها و جبهه ملی و طیف ناسیونالیستهای ایرانی نان قرض داده اند و از کیسه خلیفه یعنی از حقوق مردم ساکن مناطق فعالیت خود حاتم بخشی کرده اند و اطمینان داده اند که در این مناطق حرکتی حق طلبانه از جانب مردم که به مذاق ناسیونالیستهای پان ایرانیست و جبهه ملی و غیره خوش نیاید انجام نخواهد گرفت! و در برابر چه گرفته اند؟
٤- وعده استان بندی!
بند مربوط به استان بندی کشور نیز از همان مبهم گویی هایی است که به وفور در بیانیه کذایی یافت میشود. در این بند چنین گفته شده است: “خ: پيش بينی استقرار حکومتی نامتمرکز در اين قانون اساسی، در راستای استان بندی کشور بر اساس موازين بين المللی، و تفکيک وظايف استان ها و حکومت مرکزی برای برسميت شناختن حقوق زبانی، مذهبی، فرهنگی و سياسی مردمان ايران”
جالب نیست؟ اینها “پیش بینی” میکنند که در قانون اساسی بعدی، کشور “استان بندی شود” (چه دست و دل بازی ای!) و حکومت از این طریق “نامتمرکز” گردد و در راستای این سیاست (روشن!) حقوق زبانی و مذهبی و فرهنگی و سیاسی مردم برسمیت شناخته شود. اولا پیش بینی برای کسی نان و آب نمیشود. ثانیا استان بندی کشور به معنای حکومت نامتمرکز نیست. ثالثا با استان بندی حقوق سیاسی مردم تضمین نمیشود. و رابعا اصلا حقوق زبانی و فرهنگی و مذهبی و سیاسی مردم بطور مشخص یعنی چه؟
یک مشت حرف توخالی. تقسیمات کشوری برای بهتر سازمان دادن خدمات اجتماعی و غیره امری بدیهی است. اما این بند در واقع معجون و مخلوطی است که میخواهد با مبهم گویی فدرالیستهای موجود در میان این جماعت مثل قوم گرایان و جماعت “سکولار – دموکراتها” را با ناسیونالیستهای مخالف فدرالیسم مثل جبهه ملی و پان ایرانیستها فعلا به زور به هم وصل نگه دارد. اما در آینده اگر امکانش را یافتند دار و دسته های مسلح و تفنگچی های آنها را به جان یکدیگر و مهمتر از همه بجان مردم بیندازند.
بگذارید این را بطور کلی اشاره کنم که معمولا فدرالیستها برای دفاع از فدرالیسم و تکه تکه کردن یک کشور، به فواید “حکومت نامتمرکز” پناه میبرند. گویا فدرالیسم باعث میشود که قدرت از تمرکز در یک جا خارج شود و به مناطق مختلفی تقسیم شود و این باعث میشود که دیکتاتوری نتواند مستقر شود. این یک فریبکاری محض است. مردم یک کشور و یا منطقه از اینکه حاکمینشان در پایتخت متمرکز باشند یا در مرکز استان، بخودی خود هیچ حقی نصیبشان نمیشود. حقوق سیاسی مردم یعنی آزادی بیان، آزادی تجمع و تشکل و تحزب و اجتماع و اعتصاب و امثال اینها. حاکمیت فدرالی و خودمختاری استانی بخودی خود هیچ چیز در این مورد نمیگوید. بلکه تقسیم قدرت و اختیار میان حاکمین است. تجربیات تاریخی و تجربیات اخیر در کشورهای مختلف نشان میدهد که دیکتاتورها میتوانند حاکمین کشوری یا حاکمین استانی باشند. این به حقوق مردم کاملا بی ربط است. فدرالیسم نسخه برپا کردن جنگ و تفرقه میان مردم بر اساس قومیت و ملیت و نژاد و یا استان و زادگاه است.
تا آنجا که به این بیانیه مربوط میشود ما جز مبهم گویی چیزی را شاهد نیستیم. این بیانیه دارد این را بیان میکند که ناسیونالیستهای تشکیل دهنده “مجمع سکولارهای دموکرات” نتوانسته اند اختلافاتشان را در مورد موضوعات ملی حل کنند و فقط مبهم گویی کرده اند تا کسی رنجیده نشود و آینده را زورآزمایی های آینده و توازن قوای حاصل از آن تعیین نماید. اما وقتی پای جمهوری اسلامی و ارتش و سیستم اداری و اینها مربوط میشود همه آشکارا متفق القولند که با انقلاب و دخالت مردم مخالفند، با سرنگونی مخالفند، نیروهای سرکوب و سیستم اداری و مالی را میخواهند حفظ کنند و از سکولاریسم نیز جز اسم آن هیچ چیز ندارند که عرضه کنند. همانگونه که در ابتدا اشاره کردم یک کلمه از جدایی دین از دولت و دین از آموزش و پرورش و لغو اعدام و ممنوعیت تبعیض علیه زنان و آزادی مذهب و بی مذهبی چیزی نمیگویند.
٥- چاشنی معجزه آسای حقوق بشر
در آخر باید این را هم اشاره کرد که حتما مدافعان این بیانیه و این جمع در پاسخ به انتقادات ما، به حقوق بشر متوسل میشوند و خواهند گفت که بیانیه کذایی شان گفته است که در آینده قانون اساسی ای مبتنی بر”حقوق بشر” تصویب شود
در این رابطه سخن زیاد است. “بیانیه حقوق بشر” از لغو اعدام و جدایی دین از دولت و آموزش پرورش و ریشه کن کردن فقر و بیکاری بهره کشی و برخی دیگر از حقوق اساسی مردم چیزی نگفته است. و اینها مبرم ترین مسائل مردم در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی است.
قسم خوردن به حقوق بشر برای راستها و ناسیونالیستها و جریانات بورژوایی به صورت یک دعای “دفع شر” مورد استفاده قرار میگیرد. وقتی اینها زیر فشار حق طلبی و آزادیخواهی کارگران و مردم تحت ستم قرار میگیرند یک سوگند حقوق بشری میخورند و خیال خودرا راحت میکنند. میدانند که رسانه های بستر رسمی نظیر بی بی سی و امثالهم هم پشتشان را خواهند گرفت و اوضاع روبراه میشود. و دیگر لازم نیست که بطور مشخص از آزادی بی قید و شرط بیان و تشکل و اعتصاب و حقوق زنان و کودکان و تامینات اجتماعی و اینها حرف بزنند. لازم نیست آزادی زندانی سیاسی و از بین رفتن تبعیض و جداسازی زن و مرد و دیگر حقوق پایه ای کارگران و مردم را به رسمیت بشناسند. این شده است راه فراری برای جریاناتی که عملا در جبهه مبارزه برای آزدیهای سیاسی و حضوری ندارند. انگیزه ای هم برای مبارزه برای رفاه شهروندان و حقوق کارگران و معلمان و زنان ندارند و خیلیهاشان سابقه جالبی هم در ایران ندارند.
تجربه همین امروز عراق و افغانستان و خیلی جاهای دیگر که حکومتهای “حقوق بشری” کرزای و مالکی و امثالهم را به سر کار کشیده است دارد نشان میدهد که پرچم حقوق بشر به کدام جبهه تعلق دارد. بحث بر سر این نیست که در اعلامیه مشهور حقوق بشر نکات و آزادیهای سیاسی خوبی وجود ندارد. بلکه بر سر اینست که اولا اینها کافی نیست. ثانیا همین قدر هم که در کشورهایی عملی شده به قدرت مبارزه و تلاش کارگران و سوسیالیستها و نیروهای رادیکال بوده است. و سوم اینکه این اعلامیه حقوق بشر تاریخا پرچم جبهه راست و ضد مردمی بورژوایی است و امروز روشن است که وقتی کسی و جریانی خودرا مدافع حقوق بشر معرفی میکند دارد عملا تعلق خودرا به این جبهه راست بورژوایی اعلام میکند. و چهارم اینکه اگر کسی بطور واقعی مدافع آزادی های سیاسی و حقوق رفاهی و انسانی مردم باشد، باید همین امروز حقوق و خواسته های مشخص مردم را مطرح کند و برای عملی شدن آنها برنامه روشن داشته باشد و برای آنها تلاش کند.
ما و مردم حق داریم که به نیروها و شخصیتها و جریاناتی که تاریخ سیاسی شان علیه مصالح مردم است و یک بار هم در عمرشان بطور مشخص از حقوق کارگران و زندانیان سیاسی، و مردم بجان آمده و زنان تحت ستم و امثال اینها بطور مشخص دفاع نکرده اند و برعکس عمل کرده اند، شک کنیم و سوگند حقوق بشری شان را آنطور که واقعا هست یعنی ابراز وفاداری به جبهه راست بورژوایی معنی کنیم.
در مورد این “مجمع سازمان های سکولار دموکرات” نیز باید گفت که وقتی که جریانی از انقلاب یعنی تنها راه سرنگونی حکومت توسط مردم فاصله میگیرد و حتی حاضر نیست از کلمه سرنگونی استفاده کند، وقتی جریانی حفظ سیتسم نظامی و اداری و مالی موجود را جزو اولویت های خود قرار میدهد، وقتی جریانی هنوز به جایی نرسیده چماق تمامیت ارضی را بلند میکند و آنرا جزو محورهای سیاست خود قرار میدهد، و وقتی جریانی خودرا سکولار میخواند اما یک کلمه حرف در مورد جدایی دین از دولت و آموزش و پرورش و آزادی مذهب و بی مذهبی و لغو اعدام و دیگر خواستها و حقوق مردم نمیزند، هزار حرف دیگر هم بزند ذره ای نمیتواند به صف آزادیخواهی مردم تعلق داشته باشد. ٢٦ ژوئن ٢٠١٤*