اساسی ترین تولید جمهوری اسلامی تولید نارضایتی است. انباشت نارضایتی مردم اکنون مدتهاست که به حد انفجاری رسیده است. خیزشهای چند سال اخیر تردیدی در این مورد برای هیچ کس باقی نگذارده است. این حقیقت دیگر از چشم دست اندرکاران و سران و مفسرین و روزنامه نگاران جمهوری اسلامی نیز پوشیده نمانده، به حدی که هرروز صدایی از درون خود سیستم بلند میشود که هشدار میدهد و خاموشش میکنند اما بلافاصله از جای دیگری سر بلند میکند. سردبیر روزنامه دولتی عصر ایران هفته گذشتهدر اشاره به انفجار مهیب بیروت، از “نیترات نارضایتی مردم” سخن میگوید و هشدار میدهد که ” انبار بزرگی در ایران وجود دارد و هر لحظه ممکن است منفجر شود و هر آنچه هست را با خاک یکسان کند: نیترات نارضایتی. نه تعارف بردار است و نه قابل کتمان؛ هم فرد فرد مردم می دانند و هم آمارهای مسؤولان دلالت بر آن دارد: مردم ایران در ناراضی ترین وضعیت دهه های اخیر هستند.” و بعد هشدار میدهد که مسئولان یا باید همین وضعیت را ادامه دهند و ناراضیان را به معترض و معترضان را به برانداز تبدیل کنند، یا دست به “اصلاحات جدی” بزنند و ناراضیان را به حامیان تبدیل کنند. معضل اساسی جمهوری اسلامی اینست که نه اراده ای برای اصلاحات جدی وجود دارد و نه ابزار و امکاناتی برای چنین حرکتی وجود دارد. اساس نارضایتی های توده مردم از دزدی و چپاول بی رویه حکومتیان و فقر کمر شکن و یکه تازی آخوندها و اسلامیون است. خود سران حکومت از سران سپاه گرفته تا نمایندگان و دولتی ها، تا بیت رهبری تا مغز استخوان دزد و چپاولگرند. بنابرین چه کسی باید جلوی اینها را بگیرد و “اصلاحات جدی” بکند؟ اصلاحات جدی یعنی از حلقوم این درندگان پولها و ثروتها را بیرون کشیدن و خرج رفاه و درمان و اشتغال و زندگی مردم کردن. چنین کاری در جمهوری اسلامی حتی فکرش هم سخت است. چه رسد به عمل کردنش.بعلاوه سیاستهای حکومت اساسا تاثیرش این بوده است که اقتصاد را کلا فلج و زمین گیر کرده است و تحریم های بین المللی هم خود نتیجه مستقیم سیاستهای حکومت است. آنچه شاهدیم بطور و اقعی یک فروپاشی اقتصادی است و بیکاری و فقر گسترده و گرانی هرروزه جزء جدایی ناپذیر آنست و حل اینها مطلقا در جمهوری اسلامی ممکن نیست. علاوه بر همه اینها بحران کرونا نیز وضعیت را بدتر از بد کرده است و جمهوری اسلامی اراده ای برای کنترل آن ندارد.
اوضاع کنونی راهی برای توده مردم و بویژه کارگران جز مبارزه همه جانبه و عقب راندن حکومت اسلامی سرمایه داران و مفتخوران باقی نمیگذارد. وقتی که دزدان سرمایه دار حاکم و غیر حاکم با بیرحمی تمام معاش روزانه و سرپناه ساده و حداقل امنیت را هم از کارگران میدزدند و سلب میکنند، کارگران چه راهی جز این برایشان میماند که به هر قیمتی شده با هر مشقتی که هست و با هر رنجی که داشته باشد، با چنگ و دندان بجنگند و از زندگی خود دفاع کنند؟
تجربه نشان داده است که فقر کمر شکن میتواند مردم را مشغول بخود و مستاصل کند و به تمکین و سکون بکشاند. اما در ایران به دلایل سیاسی ای که اینجا موضوع بحث نیست، برعکس مردم بشدت خشمگین و متعرض و سازمان یافته به میدان آمده اند و ذره ای در اینکه باید و میتوانند حکومت را به زیر بکشند تردید ندارند.
تعرض کارگران، بن بست حکومت
دوماه اعتصاب متحدانه پنج هزار کارگر نفت با آن فضای متعرض و حق بجانب، که تا همینجا حکومتیان را به عقب نشینی هایی وادار کرده، و ورود قدرتمند کارگران نفت که ابعادی سراسری بخود گرفته و بیش از چهل مرکز نفت را در مناطق و شهرهای مختلفی در بر میگیرد، رویدادهایی بسیار مهم در اوضاع سیاسی ایران بشمار میروند. خواستهای بلاواسطه این اعتصابات مربوط به حقوق صنفی کارگران است اما نفس جریان یافتن این اعتصابات و تداوم متحدانه آنها، گفتمان اجتماعی را به جای دیگری برده است و تاثیر سیاسی انکار ناپذیری بر توازن قوای سیاسی به نفع مردم نهاده است. بویژه اعتصاب نفت یادآور انقلاب ۵۷ و شعار کارگر نفت ما رهبر سرخت ما و سرنگونی دیکتاتوری آریامهری است و وحشت در صفوف حکومتیان انداخته است.
جمهوری اسلامی در برابر این اعتصابات کار چندانی نمیتواند انجام دهد و عملا در بن بست قرار گرفته است. عملی کردن خواستهای کارگران نیشکر هفت تپه و نفت بویژه قطع دست بخش خصوصی از هفت تپه و قطع دست پیمانکاران از نفت که خواست کارگران است، تشتت درونی حکومت را بیشتر میکند و بعلاوه کارگران را در موقعیت تعرضی تری قرار میدهد. تا همینجا گزارشات گویای اینست که جناحهای حکومت با هم گلاویز شده اند. چراکه بخش خصوصی و پیمانکاران اکثرا از مفتخوران و آقازاده های وابسته به رده های بالای حکومت هستند و مسئولین حکومتی برای کنار زدن آنها دستشان باز نیست. به همین دلیل برای مثال در مورد هفت تپه قرار شده است که سران سه قوه با هم مذاکره کنند و تکیلف بخش خصوصی را در این شرکت تعیین کنند! دیگر خواستهای کارگران هم گرچه وعده هایش داده شده اما عملی کردنش برایشان ساده نیست.
عقب راندن کارگران اعتصابی نفت و هفت تپه با زور و سرکوب هم برای حکومت سیاست واقعی و در دسترسی نیست و عواقب مهلکی برایشان در پی خواهد داشت. به این ترتیب یک بن بست کامل در برابر حکومت قرار گرفته است و باعث کشدار شدن اعتصابات و اعتراضات گردیده است. جمهوری اسلامی در هفت تپه روی فرسوده شدن کارگران به دلیل طولانی شدن اعتصاب و عدم درآمد کارگران حساب باز کرده بود. اما عملا کارگران هرروز با انرژی و اتحاد بیشتری اعتراضات را ادامه دادند و به سطح شهر شوش و حتی تهران کشاندند و همبستگی و توجه وسیعی را در سراسر ایران و در سطح بین المللی بخود جلب کردند. به این ترتیب وضعیت حکومت وضعیت باخت – باخت است.
بحران کرونا نیز به کل این بحرانهای حکومتی افزوده شده و فضای جامعه را بسیار انفجاری نموده است. خوش شانسی ای که دارند دانشگاهها اکنون تعطیلند و دانشجویان در صحنه نیستند که به این جبهه گسترده نبرد بپیوندند. اما یک ماه دیگر که دانشجویان نیز به کلاسها بازگردند یک نیروی تازه نفس و رزمنده به جمع معترضین افزوده میشود و وضعیت حکومت را نزارتر خواهد کرد.
جنبش علیه اعدام، جنبش رهایی زن، جنبش آزادی زندانیان سیاسی و جنبش ضد مذهبی و خلاصی فرهنگی، در ایران جنبشهایی زنده و جا افتاده و پویا هستند و در فضای وجود یک جنبش متعرض کارگری این جنبشها هم فعالتر شده اند و مترصد سر باز کردن و جلو آمدن در ابعادی انفجاری هستند. در همین هفته های گذشته شاهد این بودیم که در اعتراض به احکام اعدام برای سه جوان چه تحرک گسترده میلیونی ای براه افتاد و دهها میلیون نفر به صف اعتراض مجازی به این احکام پیوستند.
همه اینها با توجه به وجود مدیای اجتماعی که بخشهای مختلف مردم را بهم در پیوندی نزدیک قرار داده است، و بسیاری شواهد دیگر بیانگر اینست که جمهوری اسلامی با یک فصل داغ اعتراض و خیزش و انقلاب رو در روست که راه گریزی از آن ندارد. امروز دیگر ضربه گیرهایی نظیر دوم خرداد و اصلاح طلبی و امثالهم هم که قرار بوده است برای حکومت فرصت بخرند، به فراموشخانه تاریخ سپرده شده اند و نمیتوانند کمکی به حکومت بکنند و بخشی از مردم را به خود مشغول دارند. این روزنه ها بسته شده است و سرنگونی طلبی و انقلاب آنهم با نقش پیشرو و برجسته طبقه کارگر و به این اعتبار چپ است که جلو آمده و به گفتمان اصلی جامعه تبدیل شده است.
در این فضا برای جریانات راست نظیر سلطنت طلب و ناسیونالیست و قوم پرست نیز جای چندانی برای وارد شدن به گفتمان سازی اجتماعی همراه با موج اعتراضات اجتماعی و کارگری باقی نمانده است. کلا جریانات راست در این نوع اعتراضات جایی ندارند چونکه حرف و خواستی ندارند. اینها میتوانند هر از چند گاه به کمک بلندگوها و رسانه های متعدد خود نظیر بی بی سی و غیره فیلی هوا کنند و توجه ها را از خواستهای اصلی مردم منحرف نمایند. که یک نمونه اش را در جنجال و تبلیغات هفته های اخیر در مورد چهل سالگی درگذشت شاه شاهد بودیم. اما این تقلاها بیش از آنکه کمکی به آنها بکند بی ربطی شان به جامعه ای که از اعتراض و مبارزه و خواستهای روشن میسوزد را عیان میکند. این نوع حرکات بهیچ وجه نمیتواند فضای جامعه را به عقب گرد سوق دهد و ازخواستهای پیشرو و مدرن و مبارزه علیه جنبش اسلامی و سرمایه داران مفتخور و برای آزادی و یک دنیای شاد و بهتر باز دارد. در این زمینه جداگانه مفصلتر سخن خواهیم گفت.