مرگ قاسم سلیمانی و موضع رقت بار اپوزیسیون راست

موضع جریانات اپوزیسیون راست در رابطه با مرگ قاسم سلیمانی را میتوان از دو جنبه بررسی کرد. یکی از لحاظ دکترین و استراتژی و ارزشها و پایه های اعتقادی اپوزیسیون راست و دوم از نظر سیاسی و تاکتیکی و در رابطه با شرایط مشخص حاضر.
ار نقطه نظر اول روشن است که این نیروها اصل اولشان قدوسیت خاک و میهن و مرز و غیره هست و ازینرو معتقدند کسی مثل قاسم سلیمانی که در منطقه نفوذی داشته و با نیروهای خارجی جنگیده و بالاخره ایران و ایرانی ها را در برابر نیروهای دیگر “سربلند” کرده است، و در برابر داعش از مرزهای ایران دفاع کرده و به این اعتبار تمامیت ارضی را حفظ کرده است و غیره ، سردار ملی است و باید بزرگ داشته شود. کلا در دیدگاه و دکترین ناسیونالیستی وعظمت طلبانه اپوزیسیون راست، جنایتکاری مثل قاسم سلیمانی جایگاه مثبت و قابل حمایتی کسب میکند. حتی آنجا که جمهوری اسلامی علیه خارجی ها، مثلا علیه عربستان، شعار میدهد و یا با ترکیه کلاهش توی هم میرود سطنت طلبها بخاطر اینکه عرق ملی و دفاع از میهن و غیره در سیاستهای جمهوری اسلامی برجسته شده است در کنار حکومت قرار میگیرند. حتی هر بار تنش با آمریکا بالا میگیرد ما شاهد برخورد حمایت آمیز نیروهای اپوزیسیون راست به حکومت هستیم. بخاطر دارم که داریوش همایون در دوره بوش که بحث رژیم چنج و امکان حمله به ایران بر سر زبانها بود اعلام کرد اگر حمله ای صورت بگیرد ما کنار جمهوری اسلامی می ایستیم.

از نظر سیاسی و تاکتیکی هم دفاع از قاسم سلیمانی و یا سکوت درباره مرگ او از جانب نیروهای اپوزیسیون راست امر عجیب و غیر منتظره ای نیست. حتی در جریان خیزش آبان که جنایات جمهوری اسلامی بر همه عریان شده بود و همه علیه اش ایستاده بودند، رضا پهلوی گرچه این جنایت را محکوم کرد ولی در آن بحبوحه فراموش نکرد که علیه سپاهیان زیاد تند نرود. ایشان در پیامی اعلام کرد که سپاهیان، سران و فرماندهان کشوری و لشکری، سیاستمداران دانا و امثالهم باید به گرد ایشان جمع شوند و نگذارند مملکت دچار هرج و مرج بشود! طبعا یکی از این سیاستمدارن دانا و از فرماندهان برجسته لشکری همین جناب قاسم سلیمانی بود. در نتیجه وقتی به هلاکت رسید رضا پهلوی نمیتوانست آنطور که هر انسان شریفی علیه این جانی موضع میگرفت، علیه او حرفی بزند. از یکسو می بایست سپاه پاسداران را از خود دور نکند و توجه فرماندهان لشکری و کشوری را بخود جلب کند و از طرف دیگر نمیتوانست صریحا از سلیمانی که مردم ایران او را بعنوان قاتل مردم در ایران و سوریه و عراق و کل منطقه میشناسند، دفاع کند چون همان ته مانده اعتبار و ابرویش هم در جامعه از بین میرفت. بنابرین سکوت پیشه کرد. کسی مثل اردشیر زاهدی که این ملاحظات سیاسی تاکتیکی را نداشت صریحا و ایدئولوژیک به ستایش ” سردار ملی” پرداخت. اردشیر زاهدی چون بقول خودش آدم سیاسی ای نیست، حسابگریهای سیاسی رضا پهلوی را نداشت و لذا ناگزیر نبود سکوت کند.

برخورد نیروهای اپوزیسیون راست به کشته شدن قاسم سلیمانی یک بار دیگر تقابل آنها با خواستها و اهداف انسانی و رادیکال مردم و بیر بطی شان به مبارزات سرنگونی طلبانه توده مردم را نشان میدهد. شعارهای کوبنده دانشجویان و مردمی که امروز در خیابانها علیه سپاه پاسداران و بسیجیها و کل فرماندهان لشکری و کشوری مورد حمایت جناب پهلوی شعار میدهند و عکسهای قاسم سلیمانی را به آتش میکشند پاسخ در خوری به نیروهای اپوزیسون راست هم هست.
حمید تقوائی
١۴ ژانویه ٢٠٢٠

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *