شیرزاد:
همانطور كه ميدانيم کارگرانی که در نواحی مرزی غرب ایران زندگی می کنند و به کار انتقال کالا بر کول خود و یا با استفاده از اسبهایشان امرار معاش می کنند، در اين راه سختى هاي زيادى را به جان ميخرند که متاسفانه بارها انسانهاي شريف و زحمتكش زيادى در اين راه به وسيله شليك مستقيم جنايتكاران جمهوري اسلامى جان خود را از دست می دهند يا در اثر نامساعد بودن وضع هوا در سرماي زمستان جان خود را از دست ميدهند.
خود را به جاي زندگى آنها قرار دادن بسیارسخت است. شايد کسی فکر کند که تنها كاري كه می توان برای آنها كرد تاسف خوردن براي زندگي پر مشقتی است که بهشان تحمیل شده باشد.اما به نظر من و بنا به تجربه زندگى خودم، مشكل این کارگران به قتل و کشتار آنان توسط ماموران جمهورى اسلامى خلاصه نمی شود.اين کارگران در مرزها بايد از فيلتر پ.ك.ك هم عبور كنند. هر کدام از این کارگران از حقوق ناچيزى كه به بهاي جانشان دريافت ميكنند، به بهانه اين كه از طرف آنها محافظت ميشوند، ناچارند با آنان شريك شوند. چند نمونه از اين گونه “محافظتها” یا در واقع این نوع باجگیری ها از سوی پ ک ک من به چشم خودم ديده ام كه در ٣ الي ٤ كيلومترى آنها چندين جوان غرق درخون که به دست جنايتكاران جمهوري اسلامى کشته شده و مال و اموالشان را به غارت برده و اسبهایشان را کشته اند مشاهده کرده ام. يادم هست در يك روز بارانى كه از مرز رد می شديم به يك نفر که داشت بدون حمل بار بر می گشت نزديك شديم، پرسيدم بار نداري؟ با چشمانى پر از اشك و شرمي كه از چهره اش پيدا بود گفت: “نيروهاي پ.ك.ك اجازه نداده اند”. پرسيدم چرا؟ گفت: “ميگويند پدرت بسيجي است”. هر چند بار اول نبود كه اين حركت را ازشان ديده بودم. چند روز قبل از آن بخاطر درگيرى با يكى از اهالي روستاي” بيتوش” از توابع سردشت، همه أهالي اين روستا به منطقه اى كه تحت كنترل آنها بود ممنوع ورود شده بودند.