جدید ترین
kazem-nikxah

دفاع از سرمایه داری در ایران آسان نیست!

kazem-nikxah
کاظم نیکخواه:
فشار چپ و گرایش سوسیالیستی بر سرمایه داران دارد با عکس العمل آشکار رسانه ها و نمایندگان و مدافعان سرمایه مواجه میشود. هفته پیش در سایت بی بی سی فارسی مقاله بلند بالایی در دفاع از بابک زنجانی و سرمایه داران بزرگ منتشر شده بود و اعتراف کرده بود که فرهنگ چپ در ایران باعث میشود که دفاع از سرمایه داران “به معنای خودکشی سیاسی” باشد. در پاسخ به مفسر بی بی سی در شماره قبل همین نشریه نوشته دیگری داشتم تحت عنوان “تنها رسانه مدافع بابک زنجانی وآقازاده ها”. و اشاره کردم که “باید از مفسر بی بی سی تشکر کرد که یک بار هم شده به گستردگی و تسلط فرهنگ و اندیشه چپ و ضد سرمایه داران در ایران اعتراف کرده است. این همان است که ما آنرا تحت عنوان دست بالا پیدا کردن چپ در جامعه نام برده ایم که خیلی ها آنرا بزرگ نمایی میخوانند. اما این واقعیتی غیر قابل انکار است”. دو روز بعد از بی بی سی وزیر اطلاعات حکومت اسلامی با اشاره به گستردگی اندیشه سوسیالیستی اعتراف میکند که “متاسفانه هنوز رسوبات این اندیشه در جامعه ما کم و بیش باقی مانده، در حالی که دفاع از سرمایه‌گذار، غیر از دفاع از سرمایه‌دار است.” پیش از این حسام‌الدین آشنا، مشاور حسن روحانی، در مصاحبه با نشریه “اندیشه پویا” گفته بود: “پروژه روحانی زدودن چپ‌زدگی است.” یادآوری کنم که همین نشریه اندیشه پویا قبل از آن یک نوشته بلند بالا علیه فدائیان سال ٥٠ منتشر کرده و چریکهای فدایی را تحت نام فداییان جهل مورد تهاجمی سخیف قرار داده بود و به این بهانه کل اندیشه سوسیالیستی در جامعه را مورد تعرض قرار داده بود که جوابهایی را هم دریافت کرد. هیچ تردیدی نباید داشت که این همزمانی در اعلام جنگ علیه “اندیشه سوسالیستی” توسط دولت روحانی و دفاع از سرمایه داران در رسانه های فوق الذکر تصادفی نیست. بلکه یک سیاست آگاهانه و هماهنگ شده است.
مساله چیست؟ چه شده است که دولت روحانی و رسانه های بورژوایی علیه چپ و اندیشه سوسیالیستی شمشیر کشیده اند؟ این جماعت از چه سخن میگویند؟ و قرار است این روند به کجا بیانجامد؟
درد سرهای لاعلاج
حقیقت اینست که جمهوری اسلامی برای ادامه حیات خود از جمله با یک معضل اساسی روبرو است؛ این که اقتصادش به گل نشسته و اکنون کار بجایی رسیده است که ادامه این روند کل موجودیت این حکومت را بطور جدی زیر سوال قرار داده است. فقر و محرومیت بخشهای وسیعی از مردم و وبویژه کارگران به حد غیر قابل تحملی رسیده و یک جنبش وسیع ضد سرمایه و سرمایه داران به جریان افتاده است. برای سران حکومت روشن است که اگر اوضاع به همین منوال ادامه یابد شورش گرسنگان بناگزیر به صورت طوفانی بنیان کن چیزی از این حکومت باقی نخواهد گذاشت. طلایه های چنین طوفانی را در به جریان افتادن موجی از اعتصابات کارگری برای افزایش دستمزدها و اعتراضات به گرانی و خشم گسترده مردم از دزدی های عظیم و کلان سران و نهادهای حکومت میتوان مشاهده کرد.
دولت روحانی و در واقع کل سران جمهوری اسلامی برای خلاص کردن گریبان حکومتشان از این وضعیت به این “راه حل” رسیده اند که کاری کنند که سرمایه گذاری ها در ایران به روال عادی یک جامعه سرمایه داری به جریان بیفتد و اقتصاد رشوه و رانت خواری و چپاول که خود حکومتی ها و از جمله دوروبری های خود روحانی در راس آن هستند، کنترل شود و در نهایت تولید و کارخانجات و فعالیت سرمایه ها به زعم آنها کار ایجاد کند و صدای کارگران را خاموش کند و ظرفیت های اقتصادی را افزایش دهد. یعنی یک سرمایه داری رقابت آزاد و به اصطلاح “متعارف” در جامعه ایجاد شود.
اما سرمایه داران غیر خودی و مشخصا غربی در فضای کنونی ایران احساس امنیت نمیکنند. هم اعتصابات هرروزه کارگری و فضای ضد سرمایه و ضد کارفرمایان مفتخور برایشان ترسناک است، و هم یکه تازی “آقازاده ها” و سپاه پاسداران و نهادهای متعددی که کارشان “رانت خواری” و چپاول ثروتهای عمومی است فضا را برای سرمایه دار یا به زعم معاون روحانی “سرمایه گذار” نا امن مینماید. دولت روحانی در واقع با هدف ایجاد فضای لیبرالیسم سرمایه داری روی کار آمده است. یعنی بازار آزاد و رقابت سرمایه ها برای سود اندوزی “قانونمند” و استثمار قانونمند کارگران و در واقع دزدی قانونمند! این تمام ماجرا است.
جنگی با شمشیر چوبین
زدودن چپ زدگی و کنار زدن اندیشه سوسیالیستی، پرچم روحانی برای جنگ در این دوجبهه قدرتمند است که بی شک با هماهنگی و مشورت با دولتها و استراتژهای غربی به پیش میرود. روحانی (منظور کل جناحی که این خط را دنبال میکند) میخواهد با چرخاندن شمشیر جنگ علیه اندیشه سوسیالیستی اول به خیال خود کارگران و چپ جامعه را خلع سلاح و ساکت کند. گفتمان “سرمایه خوب است” را به کمک رسانه های راست براه بیندازد و علیه کمونیستها و سوسیالیستها و مردم ضد سرمایه اعلام “انقلاب فرهنگی” کند و در پرتو این جنگ، صفوف حکومت را برای پذیرایی از سرمایه غربی یکدست کند.
اما مشکل فوری حکومت برای آماده کردن زمینه مساعد برای ورود سرمایه غربی و آمریکائی، در واقع خود هویتی است که جمهوری اسلامی از انقلاب ٥٧ به ارث برده است. یعنی ضد غربی گری و ضد آمریکائی گری. این فقط یک هویت ایدئولوژیک برای حکومت نیست. بلکه در عین حال ابزار چپاول و غارت سرمایه داران “خودی” و در راس آنها کاربدستان بالای حکومت بوده است. که از این طریق به ثروتها و سرمایه های عظیم و کلان دست یافته اند و نمیخواهند موقعیت خودرا از دست بدهند و به شدت در برابر هرگونه “اصلاحی” مقاومت میکنند. به همین دلیل در فضایی که جمهوری اسلامی نیاز حیاتی به سرمایه غربی و سازش و مماشات با غرب و مشخصا آمریکا دارد، این هویت ضد غربی گری وبال گردنش شده است و زمینه نزاعهای خونین درونی را فراهم آورده است.
تمام پروژه اصلاحات خاتمی و قبل از آن رفسنجانی با همین هدف به جریان افتاده بود که فضا و شرایط را برای کل سرمایه ها فراهم کنند. جبهه اصلاح طلب حکومتی همه میدانند که ذره ای هدف اصلاح طلبانه به مفهوم کمی بهبود برای مردم در برنامه اش نداشت. بلکه میخواست همین اهداف را دنبال کند. میخواست تنش با غرب را کنار بگذارد و دستجات و نهادهای “قانون گریز” را کنترل کند و در پرتو قانون اساسی جمهوری اسلامی راه را برای ورود و صدور سرمایه و بهره بردای و سوداندوزی مشترک از شرایط برده وار کار در ایران هموار کند. رفسنجانی همین را میخواست و خاتمی هم همین هدف را دنبال میکرد. اما هردوی اینها قبل از هرچیز از درون و از طرف ابواب جمعی خودشان زیر فشار و مورد حمله قرار گرفتند و با مقابله کارگران و چپ جامعه شکست خوردند.
اکنون روحانی نیز بعد از شکست کامل تجربه خاتمی و رفنسجانی میخواهد همین راه و مسیر را طی کند. اما این بار نه فقط با همان معضلات دوره خاتمی و رفسنجانی روبرو است، بلکه معضلات بسیار بیشتری بردوش آن سنگینی میکند. از یک طرف اوضاع اقتصادی جمهوری اسلامی به مراتب اسفناک تر است. و از طرف دیگر شکست های قبلی این نوع “اصلاح طلبی” را هم در جامعه هم در درون حکومت بی اعتبار کرده است. و بعلاوه از نظر سیاسی با شکست “اصلاح طلبان حکومتی” جامعه هرچه بیشتر به چپ چرخیده و تمام اپوزیسیون پروحکومتی و آلترناتیوهایش به انزوا رانده شده اند. و جامعه بیشتر و بیشتر پذیرای راه حلهای رادیکال و سرنگونی طلبانه و چپ گردیده است. این آن چیزی است که ما سالها قبل تحت عنوان به چپ چرخیدن جامعه آنرا ارزیابی کردیم و امروز شواهد بسیاری دارد آنرا تایید میکند. خیزش میلیونی سال ٨٨ در واقع نشان داد که یک جنبش عظیم سرنگونی طلبی در جامعه در جریان است و گرچه آن خیزش عقب رانده شد، اما جامعه نه فقط عقب نرفت، بلکه میتوان نشان داد که از نظر اهداف و آمال و رادیکالیسم جلوتر رفته است و انقلاب رادیکال تر بعدی را میتوان در افق بروشنی دید. روحانی با زعامت باند رفسنجانی میخواهد جنگ را از اینجا آغاز کند. یعنی به انزوا راندن رادیکالیسم و چپ و کارگر. اما با شمشیری چوبین و با طرحی فی الحال شکست خورده.
در یک کلام سیاست روحانی یک سیاست فی الحال به بن بست رسیده است. تحمیل دستمزدهای چند بار زیر خط فقر و شرایط برده وار کار در ایران آب به دهان سرمایه داران غربی انداخته است. اما همزمان فضای اعتراض و مبارزه و اعتصابات کارگری و کمونیسم قدرتمند و کارگری ای که دارد جامعه را فرموله و آماده میکند تا نه فقط از جمهوری اسلامی خودرا خلاص کند بلکه از کل چپاول سرمایه داری بطور کامل عبور نماید، برای سرمایه گذار خودی و غیر خودی وحشت ایجاد میکند. حقیقتی که کل جبهه سرمایه داران، چه جمهوری اسلامی چه اپوزیسیون پرو رژیمی و پرو سرمایه داری و رسانه های راست و بورژوایی غربی و ایرانی ناچارند از این پس هرروز بیشتر به آن اعتراف نمایند اینست که بطور واقعی جامعه ایران به سرعت به سمت یک تحول چپ و کارگری و ضد سرمایه داری دارد حرکت میکند و این روند را بسادگی نمیتوان متوقف کرد. دفاع از سرمایه در ایران بطور واقعی برای هیچ بخشی از مدافعان سرمایه و سرمایه داری ساده نیست.
جالب اینست که دولت روحانی ابتدا با تشکیل “کمیته غارت ملی” تلاش کرد همین به اصطلاح انقلاب فرهنگی اش را با مهار کردن “ویژه خواران” استارت بزند. اما آن کمیته و آن استارت درنطفه خاموش شد و اکنون نامی هم از آن باقی نمانده است. حال ایشان و وزیر اطلاعات و دارودسته اش نشسته اند و با توصیه تحلیلگران و دیپلماتهای دولتهای غربی به این طرح رسیده اند که اول به جنگ اندیشه سوسیالیستی و بقول مفسر بی بی سی “چپ زدگی” و فرهنگ چپ بروند و از این طریق راه را برای ورود سرمایه هموار کنند و حکومتشان را از انقلاب بعدی نجات دهند.
مفسر بی بی سی در نوشته اش یک نکته کاملا قابل توجه و درست گفته بود، اینکه در ایران دفاع از سرمایه داران یک “خودکشی سیاسی” است. در واقع جناب روحانی راهی که برگزیده است دقیقا یک خودکشی سیاسی است. این شروع جنگی است که فعالین رادیکال و سوسیالیست کارگری و کمونیسم کارگری بدون تامل باید به استقبال آن برود. و میتوان مطمئن بود که این نبرد جبهه چپ و کارگری را علیه کل حکومت متحد میکند و از طرف دیگر حکومتی ها را به جان هم می اندازد و به تشتتی غیر قابل بازگشت محکوم مینماید. از هم اکنون شروع این روند را میتوان دید. حکومت اسلامی ناچار است اما این مسیر را طی کند و عواقبش را نیز پذیرا باشد.*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *