مصطفی صابر:
افتضاح مالی اخیر در ترکیه، همراه با جنگ قدرت درونی حزب حاکم و بقول اردوغان “توطئه قدرتهای بین المللی”، چیزی بیش از میخی دیگر بر تابوت جریان اسلامی در آن کشور است. افول بیش از پیش اردوغان، که از تابستان امسال و با جنبش میدان تقسیم کلید خورد، داغ کهنه تر و مهمتری را برای غرب تازه میکند: چرا اسلام “دمکراتیک” و “متمدن” نمی شود!؟
در سی چهل سال گذشته این آرزو به دل غرب و مشخصا آمریکا ماند که بتواند یک متحد پروپا قرص و قابل اتکاء در بین حکام و جریانات اسلامی (لااقل در منطقه خاورمیانه) بیابد. هر اتحادی هم که شده موقتی و شکننده بوده، دیر یا زود به دشمنی عیان و زدوخورد بین طرفین منجر شده و یا میتواند بشود. بگذارید چند نمونه را اجمالا یادآوری کنیم تا دوباره به اهمیت افول اسلام اردوغانی برسیم.
تانگوی مرگ بین غرب و جریانات اسلامی با خمینی و در مقابله با انقلاب ۵۷ ایران شروع شد. خمینی اولین کاندید اسلام خوش خیم بود. شیخ عهد عتیق را از حجره های نجف به قلب تمدن غرب در پاریس بردند و ژورنالیست های محترم صدها مصاحبه با او انجام دادند. نه فقط او را در ماه کردند و به مردم ایران فروختند، بلکه افکار عمومی و حتی روشنفکران غرب را شیفته “رهبر روحانی انقلاب” کردند. البته واضح بود که خمینی دیگر نمی تواند مثل شاه “سگ زنجیری آمریکا” باشد، ولی قرارهم نبود “مرگ بر آمریکا” و “جهاد علیه شیطان بزرگ” را به شعار بقای خود تبدیل کند. اما دیدیم که چگونه سرکوب و مهار انقلاب ۵۷ به عروج خمینی و جمهوری اسلامی منجر شد که تا همین امروز با آمریکا کلنجار میرود، گاه مذاکره و همکاری میکنند و گاه علیه هم بمب میتراکنند و تا سرحد مقابله نظامی پیش میروند.
نمونه دوم برخورد غرب و آمریکا با جریانات اسلامی در افغانستان بود. افغانستان میتوانست با اتکاء به نیروهای سکولار و مدرن از دنیای قبیله عشیره ای به عصر سرمایه داری وارد شود. اما غرب با حمایت از مجاهدین و پس مانده ترین نیروهای اجتماعی در افغانستان (که آنوقت و در رقابت با شوروی سوگلی های غرب بودند) و با پروار کردن جانورهایی مثل ملاعمر و بن لادن و غیره (البته با کمک پاکستان و عربستان سعودی)، نه فقط افغانستان را به یک جهنم اسلامی برای مردم این کشور تبدیل کرد، بلکه حتی خود نیز در یازده سپتامبر از آتش این جهنم ایمن نماند. و البته جنایت یازده سپتامبر تازه خود بهانه ای شد تا “جنگ علیه ترور” اعلام شود. برای یک دهه جنگ تروریستها (تروریسم اسلامی و تروریسم دولتی غرب) سراسر جهان را کوبید و به محاق قرون وسطی فرو برد. داریم می بینیم علیرغم سرهم بندی کردن “جمهوری اسلامی افغانستان” نوع کرزای و اینهمه آدم کشی و نابودن کردن زندگی، هنوز که هنوز است طالبان و جریانات اسلامی با غرب و آمریکا به تانگوی مرگ مشغول اند. و کیست که نداند که پشت سر طالبان و معضل غرب در افغانستان در نهایت پاکستان و عربستان سعودی (یعنی متحدین غرب) قرار دارند؟!
نمونه سوم نحوه برخورد آمریکا و غرب به جریانات اسلامی بعد از انقلابات خاورمیانه و شمال آفریقا، بویژه مورد مصر است. وقتی مردم مصر علیه مبارک انقلاب کردند غرب به رهبری آمریکا کوشید در “سمت درست تاریخ” بایستد. یعنی مبارک را مرخص کردند و برای حفظ نظم سابق ابتدا پشت سر دولت طنطاوی وسپس “دولت منتخب” اخوان المسلمین با قانون اساسی سرهم بندی شده اش رفتتند. به این امید که الگوی اردوغانی و اسلام میانه رو را بکمک اخوانی ها در مصر پیاده و بعد در سایر کشورها تکثیر کنند. این ماه عسل غرب و اسلام اخوانی بسیار کوتاه بود. زیرا که اولا مردم مصر به “انقلاب دوم” علیه دولت اخوان المسلمین برخاستند و وقتی ارتش به بهانه کنار زدن دولت مرسی دست به کودتا علیه انقلاب زد، غرب و آمریکا علیرغم نق نق ظاهری از ارتش حمایت کردند. ثانیا خود الگوی اردوغانی در ترکیه با جنبشی از نوع التحریر روبرو گردید و اعتبار آن به عنوان یک الگوی حکومتی پایدار شدیدا دچار خدشه شد. اکنون با افتضاح عظیم مالی در ترکیه، اوج گیری اختلافات درونی، باند بازی و فساد جریان حاکم و همینطور بی اعتباری بین المللی ناشی از همکاری با جمهوری اسلامی در دور زدن تحریم ها میتوان گفت تیر خلاص به اسلام اردوغانی شلیک شده است. در هر حال هرجور از این ماجرا بیرون بیاید قطعا مایه امیدی بعنوان الگوی “اسلام دمکراتیک” یا نمونه با ثبات حاکمیت اسلامگرای پروغرب نیست.
با دود شدن آرزوها حول اردوغان و اسلام میانه، تانگوی مرگ بین غرب و جریانات اسلامی طبعا پایان نخواهد یافت. بلکه دستکم در کوتاه مدت حتی پیچ و تاب ها و حرارت بیشتری هم خواهد گرفت. یعنی از قبل پس و پیش رفتن ها در این رقص منحوس بیش از گذشته بر مردم منطقه و حتی جهان مرگ و نکبت خواهد بارید. خصوصا که انقلابات و تحولات سه چهار ساله اخیر همه معادلات سیاسی را برهم زده و الگوهای قدیمی حکومت بورژوازی را یا کنار زده و یا زیر سوال برده (موقعیت روبه افول اسلام اردوغانی نیز محصول این واقعیت است) و در نتیجه کل نیروهای ارتجاعی محلی و منطقه ای و جهانی بورژوازی را به تکاپو برای بقاء خود یا گرفتن سهم و ایفای نقش برای شکل دادن اوضاع در حال تغییر خاورمیانه واداشته است. از شاخه و شانه کشیدن روسیه گرفته تا سهم خواهی های فرانسه و اسرائیل، از تلاش های ناسیونالیسم کرد برای ساختن کلاهی از این نمد گرفته تا فعالتر شدن عربستان سعودی در کل منطقه و حاد شدن رقابت جریانات شیعی به رهبری جمهوری اسلامی با جریانات سلفی به رهبری عربستان سعودی در سوریه، عراق، ایران و دیگر مناطق، همه و همه نشانه ها و مصادیق این وضع جدید است. تا آنجا که به جریانات اسلامی بر میگردد اینها نه فقط رام و “دمکراتیک” و خوش خیم نخواهند شد بلکه در تلاش برای بقاء به وحشیگری بیشتر نیز دست خواهند زد.
در واقع افول اردوغان و اسلام میانه اش دارد تناقض های نهفته در پروژه اسلام دمکراتیک و پوچ بودن تلاش ها برای خوش خیم کردن اسلام را جلوی ما قرار میدهد. به میدان کشاندن اسلام بعنوان یک نیروی سیاسی و حکومتی، پروژه غرب و بورژوازی دوره ما بود. اما اسلام فقط در شکل وحشی و سرکوبگر و لاجرم ضد تمدن و ضد غربی اش میتواند جهت قلع و قمع نیروهای چپ و آزادیخواه و سرکوب مبارزات طبقه کارگر در خدمت بورژوازی دوره ما قرار گیرد. تجربه اردوغان نشان میدهد که در واقع اسلام نمی تواند در قدرت باشد و حتی ادای دمکرات بودن را هم در بیاورد. دیر یا زود و با اولین معضل و بن بست آن روی وحشی، خونخوار، ضد زن، ضد مدرن، کثیف و فاسد آن بالا خواهد آمد. بعبارت دیگر اسلام بعنوان جریان سیاسی و حکومتی دمکراتیک بردار نیست. باید آنرا تماما از قدرت و امتیازات سیاسی و اجتماعی خلع کرد و از سر راه بشر برداشت. و این فقط کار چپ و انقلاب کارگری است.