keywan javid

کیوان جاوید

keyvan.javid1@gmail.com

برای بیست و دومین سالگرد تشكیل حزب ما، توفانی بپا بود و امید می كوبید بر طبل زندگی

keywan javid
کیوان جاوید:
حالا پنجاه ساله ام. چه زیاد و چه عجیب. آدمی چون من با این همه فراز و نشیب، ظاهرا “آرام” گرفته است و كارهای روتین انجام می دهد.
در انقلاب پنجاه و هفت، زمانی كه فقط پانزده ساله بودم تا دو قدمی مرگ پیش رفتم، صورت بخار آلودش را لمس كرده و باز به زندگی برگشتم. اولین روز های تظاهرات مخالفین حكومت شاه بود و من هم با هیجان شعار عمومی مردم را تكرار می كردم. “زندانی سیاسی آزاد باید گردد”. همان روز كه گرمای گلوله را در سینه ام حس كردم، شهر ما یك كشته و یك مجروح دیگر هم داد. مجروحی كه از شدت جراحت فلج و چند سال بعد جان باخت.
گرمای مبارزه علیه حكومت تازه بدوران رسیده اسلامی، آن دوران نوجوانی را زود از یادم برد و پا جای بزرگتر ها گذاشتم. یك فعال سیاسی تمام وقت. آن روز ها با مغز راه می رفتم و با پا فكر می كردم. همه چیز در خدمت مبارزه علیه حكومت. راه ساده می نمود. ساده همچون انقلابی كه بزودی از راه می رسد و حكومت اسلامی در مقابل حقیقت زانو می زند و شكست را می پذیرد. مخالفین بسیار بودند و هر گذرگاه و كوچه تا كارخانه و دانشگاه سنگری بود برای اینكه اعلام شود ما ایستاده ایم و زندگی را طلب می كنیم. گفتیم و جنگیدیم و شاد بودیم كه پیروزیم. و …
سه سال اول حكومت اسلامی چنین گذشت. مردم برای آنچه انقلاب كرده بودند كوتاه نمی آمدند. انقلاب برای عدالت و برای آزادی و خلاصی از شر دیكتاتوری. اما صاعقه فرود آمد. آنچنان ناگهانی و برق آسا كه زخم بجا مانده را دیر حس كردیم. ۳۰ خرداد ۶۰ و تراژدی های پس از آن. دستگیری ها و شكنجه ها و اعدام ها. مخفی شدن ها و … اما همچنان عشق به انسانیت و مبارزه برای پیروزی. آنگاه شمارش عزیزانی كه به خاك افتاده بودند. چهره های مهربانی كه روزی همه زندگی ما بودند به خاطره ها تبدیل شدند. زخم و زخم و باز هم زخم …
سال ۱۳۶۲ است و من پا در مرز جوانی گذاشته ام. ۱۸ ساله و همچنان پر از امید، كه كینه نیز جائی برای خود در عمق وجودش باز كرده بود. كینه از شكنجه گران و مجریان اعدام عزیز ترین عزیزانی كه می شناختم. كینه از بازجویان خودم كه با هر شلاقی كه بر كف پاهایم می زدند احساس پیروزی را با نعره های بلند به رخ می كشیدند. “از رهبران شما حرف كشیدیم. آنها اعتراف كردند و لو دادند. تو كه كسی نیستی، می خواهی قهرمان شوی، برق چشمانت را خاموش می كنیم”. همچنان بیاد دارم. سربازجو وقتی با غرور و افتخار رجز می خواند و بلوف می زد، نمی دانست در روزنامه اطلاعات، خبر تشكیل حزب كمونیست ایران را درج كرده و علیه این حزب نعره سر داده اند. كلمات آن نوشته كوتاه همچنان بخش جدائی ناپذیری از حافظه ام شده است. “گروهك اتحاد مبارزان كمونیست و گروهك كومله با گرد آوردن تعدادی از ضد انقلابیون حزب كمونیست تشكیل داده اند.”…
من پیروز شده بودم. احساسی برای مقاومت كردن. اگر همان روز پایان زندگی ام می شد، دیگر چه غم. مگر نه اینكه هدف اتحاد مبارزان كمونیست، تشكیل حزب بود. حزبی كه انقلاب را سازمان میدهد و پیروز می كند، حزبی كه انقلابیون كمونیست را متشكل می كند و به جنگ دشمن می فرستد. حزب لازم بود و حزب تشكیل شده بود … سال های زندان نیز گذشت و اگر چه حكومت اسلامی سرنگون نشد اما دشمن قسم خورده و سازش ناپذیر حكومت نیز امید قلب های بسیاری بود كه همچنان برای انسانیت و آزادی، برای رفاه و خوشبختی سر باز ایستادن نداشت. حزبی به عظمت حزب كمونیست ایران و با رهبرانی چند در برابر حكومت و آشنا برای مبارزین …
رویدادهای جهانی بعد از سال ۱۹۸۹ چنان عظیم بود كه سركوب و شكست انقلاب ۵۷ و كشتار های انقلابیون و آزادیخواهان ایران در برابر آن دیگر به چشم نمی آمد. باز هم توفانی دیگر. انگار ما بدنیا آمده بودیم كه همیشه در دل توفان برای زنده ماندن نبرد كنیم. نبرد برای بقا، نبرد برای حفظ امید، امید به اینكه دنیا می تواند انسانی تر و مهربانتر باشد. سالهای بعد از آن نشان داد نه تنها ایران كه جهان در عصر سیاهی فرو می رود. فروپاشی شوروی و تبلیغات كر كنده دشمنان انسانیت با عربده پایان كمونیسم، پایان امید، پایان عدالت خواهی، پایان تاریخ و مهر پایان كوبیدند به هر چه انسانی بود. ما بودیم با حزب كمونیستی كه قرار بود مظهر امید و مظهر الهام و نیرو باشد. توفان جهانی و شكست آنچه شوروی سوسیالیستی نامیده می شد آنچنان آوارش را بر سر همه خراب كرد كه دسته دسته از ناجیان بشریت نیز زانوی غم بغل زده و بر آرزوهای دیروزین نفرین فرستادند و دنبال دوستان و متحدین تازه در میان دشمنان دیروز گشتند. یك فروپاشی همه جانبه آرمانی و انسانی. هر چند تقریبا معلوم بود كه نظام حاكم بر شوروی كمترین غرابتی با سوسیالیسم ما و سوسیالیسم ماركس ندارد اما آوار سهمگین آن فرصتی شد تا آزادیخواهی و برابری طلبی پژواكی نداشته باشد. حزب كمونیست ایران كه قرار بود خود مظهر اراده انسان انقلابی برای برقراری یك جامعه آزاد و سوسیالیستی باشد تلاقی جنبش هایی شد كه هیچ غرابتی با آزادیخواهی سوسیالیستی نداشت، كه دشمن طبقاتی آن بود. ناسیونالیسم و قوم پرستی كه حالا پشتوانه جهانی نیز پیدا كرده و مد روز شده بود در برابر سوسیالیسم در درون حزب كمونیست ایران نمایندگان اسم و رسم داری پیدا كرد. در آن شرایط حزب كمونیست دیگر آن سلاح صیقل یافته و برنده در دست طبقه كارگر و انقلابیون آزادیخواه نبود كه بشود در برابر بربریت نوظهور سرمایه داری جهانی بدستش گرفت و همه جانبه جنگید.
آیا این پایان راه ما نیز بود؟ شكست را بپذیریم و خانه نشین شویم. بی نبردی دیگر تسلیم شویم؟ غرش هواپیماهای جنگی و عظمت زرادخانه جنگی “غرب وحشی” را ببینیم و همراه نظم نوینش شویم كه امتحان هولناكش را در عراق و بعد در یوگسلاوی پس داده بود؟ بنشینیم و همرنگ جماعت شویم و به گذشته خود لعنت بفرسیم و با هر شلیك توپی از سوی ائتلاف غرب كمبود دمكراسی را در سوسیالیسم مان كشف كنیم. ماركس و شاید مهمتر، لنین را به خاك دركشیم و مادر ترزا را جایگزین او كنیم؟ و …
گفتند و نوشتند و گذشته انسانی خود را در گوشه ای دفن كردند یا در بهترین حالت سكوت كرده و خانه نشین شدند. اما این همه داستان بشریت نبود. لااقل بخشی از انقلابیون كمونیست در ایران نه تنها در برابر این توحش سرمایه داری زانو نزدند. و یك شخص به نمایندگی از بخش وسیع تری اعلام كرد: “اگر هزار شوروی بیاید و برود تغییری در انتقاد من بعنوان یک مارکسیست نسبت به جامعه موجود، تبیینی که از جامعه شایسته انسان آزاد دارم و نیروی اجتماعی ای که برای تحقق این جامعه نوین در متن جامعه فعلی سراغ میکنم داده نمیشود.” (منصور حكمت مارکسیسم و جهان امروز، فوریه ۱۹۹۲، اسفند ۱۳۷۰)
در این متن جهانی و در پاسخ به این شرایط جهانی حزب كمونیست كارگری ایران در نوامبر سال ۱۹۹۱ تشكیل شد. اینجا است كه آن شعله گرم امید، اول سر انگشتانمان را گرم كرد و آنگاه آرام آرام گرمای آن را در قلب خود حس كردیم و نیرو گرفتیم. تشكیل این حزب برای ما یك پارچه امید بود و یك دور جدید از نبرد های كوچك و بزرگ. حتی كوچكی هر نبرد آنچنان اهمیت داشت كه انگار جهانی را فتح كرده باشی. اینجا ماندن و پرچم انسانیت را بر افراشته نگهداشتن چنان حیاتی بود كه بی آن، امروز را نداشتیم. صدها كمونیست، در این دوره هجوم افسار گسیخه به كمونیسم با عزم جزم سرود پیروزی خواندند و دست در دست هم در یك صف متشكل جنگیدند و چهره سیاه جهان را هر چند در مقیاس كوچك روشن كرده و نور امید پراكندند. آن سال ها هم گذشت، دوران قدر قدرتی نظم نوین جهانی آمریكا و یكه تازی اسلام سیاسی. دوران پایان تاریخ گذشت و انسان بار دیگر تمام قد در وسط تاریخ سهم خود را از زندگی طلب كرد. انقلاب ۸۸ در ایران، جنبش ۹۹ درصدی ها در مهد سرمایه داری غرب، فروپاشی وال استریت، بهار عربی، و امروز ما اینجا ایستاده ایم.
پر از امید به اینكه دشمن ما در ایران علیرغم این همه كشتار و تحمیل فقر و فلاكت به انسان های بیشمار، در بدترین شرایط ممكن قرار گرفته است. حكومتی كه به دهها باند مافیائی تجزیه شده و مردمی كه در هر قدم پوسیدگی حكومت را با صدای رسا در گوش های سنگینش فریاد می زنند.
حزب كمونیست كارگری اینجا ایستاده است. در متن تاریخ مبارزه. هفته پیش یك طرفدار دو آتشه رژیم اسلامی در تلویزیون ۲۴ ساعته كانال جدید، وقتی كه برنامه زنده پخش می كردم خطاب به من چنین گفت: “شما هیچ كاری نمی توانید علیه حكومت ما بكنید، وقتتان را تلف می كنید”. جواب من این بود اگر وقت مان را تلف می كنیم تو چرا باید به نمایندگی از طرف حكومت اسلامی ات نیم ساعت پشت خط تلویزیون حزب كمونیست كارگری منتظر باشی تا نوبتت بشود كه یك جمله اینچنینی بگوئی؟ گفتم و بعد ها اندیشیدم اگر تا همین حالا ما نبودیم، چه بر سر كرامت و حرمت انسانی در ایران می آمد، چه كسی علیه لغو اعدام اینچنین در ایران و جهان زمین را زیر پای حكومت اسلامی داغ می كرد. اگر ما نبودیم بینندگان وسیع تلویزیون كانال جدید به كدام نیروی سیاسی امید می بستند و راه رهائی را كجا جستجو می كردند. اگر ما نبودیم چه كسی پرچم مبارزه بی امان با مذهب و حكومت اسلامی را تمام قد برافراشته نگه میداشت. اگرهای “كوچكی” كه اگر ما نبودیم و انسانیت را در تمام سطوح آن نمایندگی نمی كردیم، جای خود را به قوم پرستی و ناسیونالیسم و مذهب بظاهر اتو كشیده میداد. اگر ما نبودیم چه كسی نور امید را در دل سكینه محمدی آشتیانی ها شعله ور می ساخت. و بالاخره در پایه ای ترین و بنیادی ترین سطح آن، اگر ما نبودیم، جامعه ای كه بر اساس سود و استثمار بنا شده است را چه نیروی اجتماعی مورد نقد عمیق قرار می داد و برای بر قراری سوسیالیسم، این جامعه آزاد انسانهای برابر، متشكل می شود و می جنگید.
آری ما هستیم تا مردم امكان انتخاب داشته باشند و در نبرد نهائی و در روز خودش در برابر همه دشمنان كرامت، حرمت و هویت انسانی بایستند. این بار باید پیروز شویم. این پیروز حق همه كودكان كار، همه كارگران و همه زحمتكشان در ایران است. آینده ای كه باید ساخت تا انسان رها و آزاد شود.
حالا دیگر نه از آن كینه اولیه خبری است، نه آن سادگی سال های اولیه و میانی. نه دشمن را دست كم می گیریم، نه مشكلات و كمبود های خود را كوچك می بینیم. حالا ما همراه با جنبش و حزب مان بالغ شده ایم و در دل نبرد روزمره موانع را برطرف می كنیم. اینجا است كه می توانم ساده و صمیمی از همه بخواهم این حزب شما است به این حزب بپیوندید!
وقتی از این سوی تاریخ به گذشته نگاه می كنم، آن نوجوان دیروز را می بینم كه بر تخت بیمارستان به بحث های چپ های اطرافش گوش میداد و كنجكاوانه می خواست یكی از آنها باشد، جوانی كه در همه لحظات زندان منبع امید دیگر هم بندان بود كه در برابر دشمن زانو نمی زند، مردی كه سالهای در خارج بودنش همیشه و در همه حال در نبردی روزمره و پایان ناپذیر می گذرد و همچنان جای عزیز صدها عزیزی كه دیگر در میان ما نیستند را خالی میبیند. جای یكی اما، خالی تر از همه است. منصور حكمت عزیز. پایه گذار كمونیزم كارگری و سازنده حزب كمونیست كارگری ایران.
۲۰ نوامبر ۲۰۱۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *