پرسش از کاظم نیکخواه
انترناسیونال: کمونیست های کارگری در بررسی و تحلیل از انقلاب اکتبر این ارزیابی را دارند که انقلاب اکتبر موفق شد قدرت سیاسی را بدست آورد و علیرغم جنگ ها، توطئه ها و محاصره اقتصادی و قحطی آنرا حفظ کند و همه توطئه های داخلی و بین المللی را دفع و از نظر نظامی بر دشمنان خود غلبه کند. با این وجود گفته می شود که انقلاب اکتبر خیلی زود شکست خورد و آنچه باقی ماند نه نتیجه پیروزی بلکه، پیامد شکست آن بود. چطور می توان قدرت سیاسی را قبضه کرد، مخالفین را دفع و قدرت را حفظ کرد اما، شکست خورد. این یک تناقض نیست؟ شما چطور این موضوع را توضیح می دهید؟
کاظم نیکخواه:انقلاب اکتبر یک انقلاب پیروزمند در تاریخ بشری بود که در ادامه انقلاب فوریه در سال ١٩١٧ صورت گرفت. این انقلاب خیزش عظیم کارگران و مردم محروم برای خلاصی از ارتجاع و ستمگری و یکه تازی و غارتگری یک اقلیت فاسد و مفتخور بود، و به نظام و سیستم تزاری که ستون ارتجاع جهانی نامیده میشد را برای همیشه پایان داد. در ماه فوریه ١٩١٧مردم دیکتاتوری صدها ساله تزاری را به زیر کشیدند و به حاکمیت صدها ساله اشراف و زمین داران پایان دادند و در اکتبر همان سال دولت ارتجاعی ای را که تحت نام “دولت موقت” میخواست حاکمیت سرمایه و زمین داران را بازگرداند به زیر کشیدند. کارگران و دهقانان و سربازان یعنی اکثریت عظیم مردم میخواستند از سلطه جنایتکارانه اشراف و زمین داران و سرمایه داران مفتخور خلاص شوند و به آزادی و رفاه و برابری دست پیدا کنند. برای اول بار در تاریخ جامعه بشری مردم محروم یعنی همانها که در هیچ جای جهان تا آن زمان از حقی برخوردار نبودند و “بی سروپاها” و “پا برهنه ها” خوانده میشدند، موفق شدند سکان جامعه را مستقیما در دست گیرند و به سلطه صدها ساله اشراف و زمین داران مفتخور و جنایتکار پایان دهند. حکومت شوراها یعنی قدرت خود مردم در این جامعه سرکار آمد. این اولین تجربه در جوامع بشری از این دست بود. قبلا در کمون پاریس کارگران تلاش کردند که سرمایه داران و اشراف و زمین داران را با یک خیزش انقلابی از قدرت به زیر بکشند اما بعد از مدت کوتاه چند ماهه ای شکست خوردند و دهها هزار نفر به جوخه اعدام سپرده شدند. اما انقلاب اکتبر با درس گیری از تجربیات کمون موفق شد که دولت مردمی را با موفقیت برپا کند و تمام ارتشها و لشکرکشیهای دولتهای ارتجاعی را شکست دهد و دولت شوراهای کارگران و دهقانان و سربازان را مستقر نماید. این از نظر تاریخی بسیار مهم بود و این تجربه ای است که جایگاه تاریخی خودرا همیشه حفظ خواهد کرد.
بگذارید قبل از اینکه به بحث ما در مورد شکست سوسیالیسم در شوروی بپردازیم روی پیروزی انقلاب اکتبر کمی مکث کنیم. با انقلاب اکتبر جبهه ارتجاع جهانی علیه انقلاب بسیج شد. لشکرکشی های عظیمی علیه کارگران و مردمی که جرات کرده بودند به حاکمیت سنتی اشراف نه بگویند صورت گرفت که باور کردنی نیست. دولتهای فرانسه و انگلستان و چک و حتی ژاپن و آمریکا و لهستان و برخی کشورهای دیگر مستقیما برای سرکوب انقلاب نیروی نظامی گسترده ای به روسیه گسیل کردند و هرکدام مناطقی را به اشغال در آوردند و دولت شوراها را به محاصره در آوردند. مناطق وسیعی نیز تحت اشغال آلمان بود و نیروهای دست نشانده و مسلحش را برای اشغال شهرها سازمان میداد. ژنرالهای تزاری تا دندان با سلاحها و تجهیزات عظیم این دولتها مسلح شدند و با جدیت هرکدام از جهتی برای سرنگون کردن دولت کارگری در تلاش بودند و در این جهت از هیچ جنایتی علیه مردم شوروی و بویژه کمونیستها و بلشویکها خودداری نمیکردند.
این تهاجم همه جانبه مقتدرترین دولتهای آن زمان علیه یک جامعه جنگ زده و قحطی زده که عملا ارتشی هم نداشت فقط با عزم و شور و فداکاری باورنکردنی توده های میلیونی مردم برهبری بلشویکها پاسخ گرفت و به فاصله حدود دو سال به شکست کشیده شد. در اواخر سال ١٩١٩یعنی دو سال بعد از انقلاب اکتبر دولت شوراها دیگر خودرا تثبیت کرده بود و لشکر کشیها در تمام جبهه ها به شکست رسیده بود. خیلی از دولتها ناچار شدند ارتشهای شکست خورده خودرا عقب بکشند و سربازان خودرا به کشورهایشان بازگردانند.
میخواهم نتیجه بگیرم که پیروزی سیاسی و نظامی انقلاب اکتبر و پیروزیهای بعد از آن براستی یک پیروزی تاریخی و عظیم و باشکوه بود که تاثیر مستقیمی بر انقلابات بعدی گذاشت و در بیشک انقلابات آتی نیز متاثر از این تجربه خواهند بود. هیچ کس باور نمیکرد که اینهمه لشکر و دولت و ارتجاع و توطئه گری را کارگران و دهقانانی با دست نسبتا خالی بتوانند به فاصله حدود دوسال تماما در هم بشکنند و دولت شوراها را حفظ کنند. البته حمایت کارگران کشورهای دیگر از بلشویکها و کارگران روسیه را نیز نباید نادیده گرفت که در مواردی سربازان از جنگ با بلشویکها خودداری میکردند و حتی در مواردی دست به شورش علیه فرماندهان خود میزدند.
بلافاصله پس از انقلاب اکتبر تحولات و تغییرات اجتماعی و اقتصادی بسیاری در جامعه به اجرا گذشته شد. علاوه بر شورایی شدن تمام نهادهای اجتماعی و اداره جامعه که تحولی بسیار بزرگ و بی سابقه بود تحولات اجتماعی ای نیز فورا به اجرا گذاشته شد. آموزش رایگان و اجباری، بهداشت و درمان گسترده و در دسترس برای همگان، کاهش شکاف طبقاتی و به اجرا گذاشتن اقداماتی در زمینه رفاه مردم و سواد آموزی و برابری زن و مرد و ممنوعیت کار شبانه و امثال اینها روسیه بعد از انقلاب را در بهترین وضعیت در زمان خود قرار میدهد.
بنابرین میخواهم تاکید کنم که انقلاب اکتبر هیچوقت شکست نخورد. اما مردمی که انقلاب کرده بودند نتوانستند به اهداف اجتماعی و رفاهی و آزادیخواهانه خود دست یابند و بعد از چند سال یک باند جنایتکار برهبری استالین در راس حزب بلشویک و کل جامعه شوروی قرار گرفت و کل دستاوردها را پس گرفت. سوال در واقع اینست که چرا با وجود پیروزی عظیم اکتبر، سوسیالیسم در شوروی شکست خورد؟ بنظر من دو عامل در شکست بعدی سوسیالیسم در شوروی تاثیرات اساسی داشتند؛ اولینش مرگ لنین بود، و بعد جنگ داخلی و عوارض و تاثیرات مخرب آن. جنگ داخلی و محاصره نظامی که بالافاصله همزاد انقلاب بود، بیشترین عوارض مخرب را در جامعه شوروی بعد از انقلاب باقی گذاشت. جنگ داخلی اجازه نداد که برنامه بلشویکها تماما به اجرا گذاشته شود و تحولاتی که شروع شده بود خیلی هایش نیمه کاره رها شد. انقلاب اکتبر نتوانست به اهداف اجتماعی و اقتصادی خود برسد.
فضای جنگی تاثیرات مخرب خود را در تمام زمنیه ها برجا گذاشت. در شرایط جنگی و محاصره نظامی و کل وضعیتی که بدنبال داشت، بلشویک ها در پاسخ دادن به کل این اوضاع ناتوان ماندند. ناسیونالیسم و تعصب ناسیونالیستی در حزب بلشویک بتدریج دست بالا پیدا کرد. نجات “وطن سوسیالیستی” در راس همه چیز قرار گرفت، که شاید چاره ای هم جز این نبود. درست در این شرایط، لنین که رهبر و تئوریسین و مغز متفکر انقلاب بود، دچار سکته شد و از صحنه سیاسی دور گردید و خیلی زود درگذشت. این یک ضربه مهلک و جبران ناپذیر به بلشویسم و انقلاب بود. در خلاء وجود لنین و در فضای تهاجمات و توطئه های پی در پی دولتهای ارتجاعی و باندهای توطئه گر و ضد کمونیست، و نداشتن پاسخ ها و پلاتفرم و برنامه اقتصادی و اجتماعی کمونیستی ای که عملی و قابل دفاع باشد، اوضاع به سمت دیگری رفت. استالین به راس حزب منتقل شد، سرمایه داری دولتی به جای سوسیالیسم معرفی شد، و ناسیونالیسم جای بلشویسم را گرفت.
اولین قربانی این عقب گرد کمونیستها بودند. خیلی زود کمونیستهای معتقد و کارگری شناخته شده فوج فوج بعد از محاکمه های نمایشی به جوخه های اعدام سپرده شدند یا به سیبری تبعید شدند و هیچگاه بازنگشتند. با رشد نازیسم و نزدیک شدن سایه جنگ دوم جهانی در اواخر دهه بیست میلادی فضای ناسیونالیستی در شوروی بیشتر داغ شد و دستاوردهای انقلاب اکتبر تماما پس گرفته شد و کمونیستها تماما از صحنه کنار زده شدند.
بنابراین، برخلاف تبلیغات سخنگویان بورژوازی، کمونیسم در شوروی نه در سال ١٩٨٩ توسط یلتسین و گورباچف و غرب بلکه، در همان سالهای اواخر دهه بیست میلادی با حاکم شدن دیکتاتوری استالینی و پس از ا ینکه کمونیستها از صحنه سیاسی دور شده بودند و به دلایل دیگری شکست خورد. آن نظام و دولتی که بعد از آن بنام دولت شوراها و بلوک شرق در روسیه و کشورهای دیگر بر سر پا بود، آشکارا چیزی جز سرمایه داری دولتی نبود و در سالهای اواخر قرن بیست این سرمایه داری دولتی بود که به بن بست رسید و دچار بحران شد و شکست خورد.
اما همانطور که اشاره کردم تجربه انقلاب اکتبر تجربه ای منحصر بفرد در تاریخ بشری است و هربار و هرجا که کارگران و مردم عادی بخواهند خود مستقیما قدرت را در دست بگیرند و از شر حاکمیت اقلیت مفتخور و بی خاصیت سرمایه دار خلاص شوند، قطعا از این تجربه به عنوان یک تجربه عظیم و تاریخی و مثبت بشری یاد خواهند کرد و با اتکا به درسهای آن به پیش خواهند رفت.