این مصاحبه بر مبنای گفتگو با تلویزیون کانال جدید تدوین شده است
میلاد رابعی: نزدیک به چهل سال از عمر جمهوری اسلامی میگذرد. حزب کمونیست کارگری همیشه این حکومت را یک رژیم نامتعارف سرمایه داری تعریف کرده است. این نامتعارف بودن حکومت چه ویژگی هائی به اقتصاد سرمایه داری در ایران داده است؟ چگونه خود را باز تولید میکند؟ چرا نتوانسته است در بازار جهانی تمام و کمال و یا حتی در سطح محدودی ادغام بشود؟این اقتصاد ویژه چه سودی برای سرمایه داران و کاربدستان اقتصاد در ایران دارد؟ این سئوالات را امروز با حمید تقوائی در میان میگذرایم.
حمید تقوائی، حزب همیشه رژیم اسلامی را یک رژیم نامتعارف سرمایه داری معرفی کرده است، رژیمی که به یک معنی سیاست اش بر اقتصادش پیشی میگیرد. اولین سئوال اینست که آیا این تعریف از نظر شما همچنان صادق است؟
حمید تقوائی: بله، به نظر من اقتصاد جمهوری اسلامی یک سرمایه داری نامتعارف است. اجازه بدهید توضیح بدهم که این نامتعارف بودن به چه معنی است. نامتعارف بودن سیستم طبعا به این معنی نیست که استثمار نمیکند و یا سودی نصیب کسی نمیکند و یا خودبخود فرو می پاشد. همانطور که اشاره کردید این اقتصاد نزدیک به چهار دهه است که دارد کار میکند. نامتعارف بودن به این معنی است که منطبق بر هیچ یک از الگوها و مدلهای شناخته شده و رایج سرمایه داری در دنیا نیست و نمیشود در این قالبها توضیح اش داد.
در دنیا دو مدل اصلی سرمایه داری وجود دارد و شاخه های مختلفی از این دو مدل اصلی. یک الگو سرمایه داری دولتی است. به این معنی که دولت صاحب اصلی سرمایهها و لااقل صنایع و مراکز تولیدی و خدماتی بزرگ در یک کشور است، سیاستها و طرحهای اقتصادی را دولت برنامه ریزی میکند، در تعیین دستمزدها و قیمتها و غیره دخالت میکند و غیره. طبعا در این کشورها بخش خصوصی هم وجود دارد و فعالیت میکند ولی بخش عمده اقتصاد در دست دولت است و سیاستها و شاخصهای اقتصادی را دولت تعیین میکند. نمونه بارز این مدل سرمایه داریدولتی در شوروی و اقمارش بود. و نمونه دیگر دولتهای رفاه در اسکاندیناوی بودند در دهه های شصت و هفتاد میلادی.
مدل دیگر سرمایه داری بازار آزاد است که برخلاف مدل سرمایه داری دولتی بر حداقل دخالت دولت در اقتصاد مبتنی است و همه چیز را به مکانیسم بازار آزاد و رقابت میسپارد: از تعیین قیمتها تا سطح دستمزدها تا ساعات کار و قرادادهای کار و استخدام و اخراج کارگر و قوانین مربوط به بیمه ها و بازنشستگی و غیره و غیره. این مدل در چند دهه اخیر – از حدود یک دهه قبل از فروپاشی شوروی- در دنیا دست بالا پیدا کرد.
از لحاظ تئوری اقتصادی مکتب شیکاگو و فریدمینسم این مدل را نمایندگی میکند و از لحاظ سیاسی مارگارت تاچر و ریگان پیشتازان این حرکت بودند و امروز کلا نئولیبرالیستها و نئوکانها و احزاب حاکم تقریبا در همه کشورها نمایندگان و طرفداران دو آتشه این مدل هستند. خصوصیت اساسی این مدل رقابت افسار گسیخته و فعالمایشائی تمام و کمال صاحبان سرمایه های خصوصی و بنگاهها و بانکها و کلا نهادهای اقتصادی تحت کنترل آنان در تعیین مقدرات و شرایط اقتصادی در هر جامعه است.
بخصوص بعد از فروپاشی شوروی این مدل سرمایه داری بازار آزاد بر دنیا مسلط شد و احزاب و نمایندگان سیاسی اش تقریبا در همه کشورها بقدرت رسیدند. نهادهای جهانی سرمایه مثل صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و بانک اتحادیه اروپا و غیره همه تابع و مدافع این مدل هستند وسیاست ریاضت کشی اقتصادی که امروز از جانب این نهادها به همه کشورها “توصیه” و در واقع دیکته میشود، بر همین مدل مبتنی است.
همانطور که اشاره کردم در چهارچوب این دو الگوی اصلی، مدلها و یا شاخه های فرعی دیگر هم وجود دارد، مثل تولید برای صادرات که چین یک نمونه آنست ( و زمانی رفسنجانی میخواست مدلی شبیه آنرا در ایران پیاده کند که البته بجائی نرسید)، و یا ناسیونالیسم اقتصادی که امروز ترامپ و احزاب راست افراطی در اروپا نمایندگی میکنند در برابر گلوبالیزاسیون اقتصادی که احزاب سنتی بورژوازی طرفدار آن هستند و غیره. به این ترتیب بسته به اینکه سرمایه مالی جهانی محور قرار بگیرد یا بازار داخلی و کلا برحسب مشخصات رابطه بین سرمایه ها در کشورهای مختلف، زیر مدلهائی نیز شکل گرفته است که زیر شاخه هائی از دو مدل اصلی سرمایه داری دولتی و بازار آزاد محسوب میشوند. نمونه اینها را در کشورهای مختلف میتوان مشاهده کرد.
اقتصاد جمهوری اسلامی بر هیچیک از این مدلها مبتنی نیست. اولین مشاهده اینست که سرمایه داری در ایران از این ستون به آن ستون حرکت میکند و بطور روزمره امرش را میگذراند، ثباتی در کارش نیست و هیچکس مطمئن نیست در یکسال و دوسال بعد چه اتفاقی می افتد. سرمایه گذاری بلند مدت و حتی میان مدت ممکن نیست چون اطمینان و تضمینی وجود ندارد.
یک موضوع بحث و جدل همیشگی در جمهوری اسلامی مساله خصوصی سازیها بوده است اما آنچه به اسم خصوصی سازی از آن صحبت میشود چیزی نیست بجز سپردن کارخانه ها و منابع مالی و پروژه های هنگفت به مقامات حکومتی و سران مافیای اقتصادی که سرمایه های دولتی را هم تحت کنترل دارند. امثال سرداران سپاه و آیت اللهها و وابستگان بیت رهبری و غیره هم سرمایههای دولتی را تحت اختیار دارند و هم بخش خصوصی را و هیچیک هم از هیچ قانون و برنامه ای تبعیت نمیکنند، مالیاتی نمیدهند، و به کسی جوابگو نیستند. یک نوع هزار فامیل و باندهای مافیائی دست اندرکار هستند که خصوصیت اصلی شان سربخودی و فعال مایشائی است. آنچه در این نوع اقتصاد تعیین کننده است تصمیمات این سران مافیائی است- یعنی اساسا تصمیمات بیت رهبری و سران سپاه و بسیج که کاملا هم دریکدیگر تنیده شده اند- و نه برنامه ریزی و سیاستهای دولتی و نه حتی مکانیسمهای بازار آزاد.
در دل این اقتصاد دزدی و اختلاس و ارتشاء و بازار قاچاق و بازار سیاه و کلا فساد بیداد میکند. اقتصادی که در یک طرف یک اقلیت مفتخور مالتی میلیاردر را بوجود اورده است و از سوی دیگر کارگران و توده مردم را بزیر خط فقر رانده است. همانطور که ابتدا گفتم نامتعارف بودن به معنی نبود استثمار و سودآوری نیست بلکه بر عکس سودآوری و ثروت اندوزی های سرسام آور برای یک اقلیت ناچیز و گسترش فقر و بیکاری و بی تامینی اقتصادی برای کارگران و توده مردمی که جز نیروی کارشان چیزی برای فروش ندارند یک خصوصیت ساختاری این سیستم است. به این معنی تحمیل سخت ترین شرایط به کارگران و توده مردم کارکن در سرمایه داری ایران کاملا “متعارف” است. این سیستم اساسا در خدمت آیت الله های میلیاردر و بیت رهبری و سرداران سپاه و بسیج قرار دارد و اینها به یمن این سیستم، ثروتهای کلان و نجومی اندوخته اند که در تاریخ سرمایه داری ایران کم نظیر است.
میلاد رابعی: این اقتصادی که وجوهی از آن را توضیح دادید چه ویژگیها و مشخصاتی دارد؟ چطور کار میکند و خودش را بازتولید میکند؟
حمید تقوائی: همانطور که گفتم این اقتصاد تحت سلطه باندهائی قرار دارد که هر یک بدنبال تولید سود و ثروت و قدرت بیشتر برای دارو دسته خود است. و این یکی از دلایل مهم کشمکش همیشگی بین جاحهای حکومتی بوده است.
یک مکانیسم مهم کارکرد این اقتصاد رانت خواری است. یعنی برخورداری تعدادی از بنگاهها و نهادهای سرمایه داری از امتیازات ویژه. نهادهائی که نه تابع مکانیسمهای بازار و رقابتند و نه تابع قوانین دولتی. در هر مقطع بر مبنای اینکه کدام باند اقتصادی در کدام عرصه – مثلا صنعت نفت و پتروشیمی ها، معادن و جنگلها، ماشین سازیها، مسکن و مستغلات، سدسازی، واردات و صادرات و بازار قاچاق و بازار سیاه کالاهای مختلف، و غیره – دست بالا را دارد شرایط و مناسبات و روابط اقتصادی در آن عرصه را تعیین و عملی میکند. به این معنی رانت خواری و یا برخورداری از امتیازات ویژه در هر عرصه، یک خصوصیت پایه ای اقتصاد جمهوری اسلامی است. طبعا برخورداری از این امتیازات مستلزم اشغال مناصب بالای حکومتی و یا ارتباط نزدیک با بیت رهبری وسرداران سپاه و امثالهم است. میدانید که سپاه و بسیج حدود هشتاد در صد ااقتصاد ایران را تحت کنترل خودش دارد و سردارن و مقامات سپاه و بسیج نیز با بیت رهبری ارتباط تنگاتنگی دارند. آنچه در دیگر سیستم های سرمایه داری ارتباطات شخصی و پارتی بازی نامیده میشود و یک عارضه بحساب می آید در سرمایه داری اسلامی ایران یک خصوصیت نهادینه شده و یک شرط و مکانیسم مهم کارکرد آنست.
یک شاخص و عامل رانتخواری و برخورداری از امتیازات ویژه، ارز دو نرخی است. مقامات حکومتی و وابستگانشان با ارز دولتی میخرند و با نرخ آزاد میفروشند و یا ارز را مستقیما در بازار آزاد میفروشند و یک شبه سودهای نجومی به جیب میزنند.
خصوصیات دیگر اقتصاد در ایران نیز همه در خدمت مال اندوزی سران مافیای اقتصادی قرار دارند. بازار قاچاق و زیرزمینی و سلطه انحصاری بر بنادر و فرودگاهها و واردات و صادرات کالاهای اساسی از خصوصیات دیگر این سیستم مافیائی است: از قاچاق دارو و مشروب تا بازار آنتنهای بشقابی و دیگر کالاهائی که ظاهرا در ایران ممنوع است ولی عملا تبدیل شده است به بازار داغ و سود آری برای باندهای حاکم و یا وابسته به حکومت.
خصیصه دیگر سیستم بانکی ویژه جمهوری اسلامی است. بانکها و صندوقهای قرضالحسنه و مراکز و موسسات مالی رنگارنگی در ایران فعال اند که که هیچ حساب و کتاب و کنترلی بر کارشان نیست، یک شبه ورشکست میشوند یا اعلام ورشکستگی میکنند و پول مشتریانشان را بالا میکشند و فردا دوباره تحت نام دیگری دکانشان را باز میکنند. بانکها و نهادهای مالی ای که می دزدند ومی چاپند و هر از چندگاهی در خودافشاگریهای جناحها معلوم میشود دست آقازاده ها و کله گنده های حکومتی در کار بوده است.
یک خصیصه دیگر سرمابه داری در ایران مزایده ها و مناقصه ها و خرید و فروش سهام بازار بورس است که از پیش نتیجه و برنده و بازنده اش تعیین شده است. اسپکولاسیون و اعمال نفوذها و بند وبستهائی که در سرمایه داریهای متعارف جرم محسوب میشود در ایران شیوه رایج مال اندوزی است.
از سوی دیگر ما با زمین خواری، دریا خواری، جنگل خواری، معدن خواری و غیره مواجه هستیم که به یک روند و عملکرد رایج و جا افتاده در اقتصاد ایران تبدیل شده است.
در همه این عرصه ها اختلاس و غارت و دزدی بوسیله مقامات و سران حکومتی بیداد میکند. هر روز باندهای رقیب دزدیهای همدیگر را رو میکنند و اقلام نجومی ای افشاء میشود که در تاریخ چپاول دولتها نه تنها در ایران، بلکه فکر کنم در هر کشوری بیسابقه است. اقلام نجومی این دزدیها و وقاحت و بیشرمی بی نظیرمرتکبینش که حتی بعد از رو شدن دستشان همچنان سر پست و مقام خود نشسته اند در هیچ جای دنیا سابقه نداشته است. فسادی که سرتاپای این سیستم را فراگرفته صرفا به سران حکومت مربوط نمیشود. سیستم اداری و ماشین دولتی در ایران اساسا بر مبنای رشوه کار میکند. اگر غارت و چپاول سران حکومت ناشی از حرص و آز آنها برای قدرت و ثروت بیشتر است، مشکل کارمندان دولتی تامین معیشت است. بدون رشوه کارمندان جزء دولتی نمیتوانند حتی ابتداپی ترین حوائج خود و خانواده شان را تامین کنند. به این معنی ارتشاء یک جزء لازم کارکرد سیستم است.
همه مشخصاتی که بر شمردم از خصوصیات ساختاری نظام هستند. سرمایه داری در ایران بدون رانتخواری، ارز دو نرخی، سلطه سرادارن نظامی بر بخش اعظم بنگاهها و فعالیتهای اقتصادی، بازار قاچاق و انحصار صادرات و واردات، کنترل بنادر و فرودگاهها بوسیله باندهای مختلف، زمین خواری و جنگل خواری و دریاخواری و معدن خواری، اسپکولاسیون و مزایده ها و مناقصه های از پیش تعیین شده، و بالاخره غارت و اختلاس و ارتشاء و فسادی که سرتاپای سیستم را فراگرفته چرخش نمیگردد. اینها از عوارض و نارسائیهای سیستم و یا ناشی از غلط بودن سیاستها و یا سوءمدیریت و غیره نیست بلکه از خصوصیات ساختاری و نهادینه شده سرمایه داری در جمهوری اسلامی است.
این سیستم نه بر مبنای برنامه ریزی و سیاستهای دولتی کار میکند و نه بر اساس مکانیسمهای بازار، نه در قالب سرمایه داری دولتی میگنجند و نه سرمایه داری خصوصی. به نظر من مناسب ترین عنوان برای این سیستم کلپتوکراسی و یا دزد سالاری است. در ایران نزدیک به چهاردهه است که کلپتوکراسی اسلامی حکومت میکند.
شما در مقدمه به پیشی گرفتن سیاست بر اقتصاد اشاره کردید. حزب ما بر این عقیده است که در جمهوری اسلامی به نوعی سیاست زیر بنای اقتصاد است. این نظریه بر این واقعیت مبتنی است که کل سیستم اقتصادی که خصوصیاتش را برشمردم، کل این کلپتوکراسی و دزدسالاری اسلامی، حول سیاست غربستیزی و ضد آمریکائی گری، که یک خصوصیت استراتژیک و پایه ای حکومت از آغاز بوده است، شکل گرفته است. آنچه خامنه ای اقتصاد مقاومتی مینامد در واقع همین دزدسالاری اسلامی است که از ابتدا حول سیاست بر مرگ بر آمریکا شکل گرفته و سیر قهقرائی خودش را تا به امروز طی کرده است. سیستمی که بتدریج مثل یک غده سرطانی رشد کرده و به همه جامعه چنگ انداخته است. بدون ضد آمریکائی گری، ارز دو نرخه نیز از ابتدا وجود نمیداشت و بسیاری از این رانتخواریها ممکن نمیشد. یا بازار قاچاق و زیر زمینی رونق اش را تماما از دست میداد. در مورد خیلی از خصوصیات دیگری که بالاتر بر شمردم نیز این امر صادق است.
امروز در حفظ و تداوم این سیستم آیتالله های میلیاردر و اقلیت مفتخور حاکم منافع مستقیمی دارند و این خود به یک فاکتور سیاسی تبدیل شده که در کشمکش جناحها بر سر برجام و نقش و سلطه اقتصادی سپاه و کلا سیاستهای اقتصادی بروشنی مشاهده میکنید. سیستم اقتصادی موجود ضامن منافع و ثروت سرسام آور اقلیت حاکم است و اینها با چنگ و دندان از این نظام دفاع میکنند.
میلاد رابعی: بر متن شرایطی که توصیف کردید طرح برجام را چطور میشود توضیح داد؟ آیا نفس وجود این طرح تلاشی از طرف حکومت برای متعارف کردن اقتصاد سرمایه داری در ایران نیست؟
حمید تقوائی: برجام و سرنوشت آن انعکاس یک تناقض پایه ای در اقتصاد و سیاست جمهوری اسلامی است. از یک طرف سیستم اقتصادی موجود با یک بحران و بن بست مزمن روبروست که حکومت چاره ای برای آن ندارد. بی ثباتی و بی آیندگی و گذران روز بروز امور و کشمکش بین باندهای مافیائی حاکم بر سر چنگ انداختن بر سرمایه ها و امکانات و منابع ثروت جامعه همزاد این رژیم است و این یعنی یک بحران ساختاری و پایدار. این وضعیت برای کارگران و توده مردم زحمتکش جامعه از همان ابتدا بجز بیکاری، تورم، ناایمنی اقتصادی و زندگی زیر خط فقر حاصلی نداشته است. اما جامعه هیچگاه به این وضعیت تمکین نکرده و تسلیم نشده است. و این به بحران اقتصادی حکومت خصلتی سیاسی میدهد. جامعه در حال انفجار است و حکومت خود را ناگزیرمیبیند برای جلوگیری از این انفجار، یا بقول خوشان “فتنه بزرگ”، چاره ای بیندیشد.
از سوی دیگر همانطور که اشاره کردم جناحها و دارودسته های حاکم منافع مستقیمی در تداوم سیستم اقتصادی موجود – و حتی ادامه غربستیزی که ریشه سیاسی آنست- دارند و هر نوع تغییر در این سیستم منافع مستقیم آنها را به خطر می اندازد.
طرح برجام و نافرجامی آن نشاندهنده هر دو جنبه این تناقض است. از یکسو میخواهند به بازار جهانی پذیرفته بشوند و یک رابطه نسبتا عادی تری با بازار جهانی داشته باشند، به این امید که بحران و بن بست اقتصادیشان را علاج کنند، و یا لااقل تخفیف بدهند، و از سوی دیگر نمیتوانند از ضدآمریکائیگری و غربستیزی بعنوان یک شعار و خصوصیت هویتی نظامشان دست بکشند.
همانطور که گفتم این حکومت اساسا حول سیاست آمریکاستیزی شکل گرفته است و این بخشی از هویت او و اساس اسلام سیاسی است که این حکومت در ایران و در منطقه نمایندگی میکند. این مهمترین مانع بر سر متعادل شدن اقتصاد و پذیرفته شدن جمهوری اسلامی در بازار جهانی است. میدانند هر نوع اعتدال و کوتاه آمدنی در برابر غرب فراخوانی بمردم برای جمع کردن کل بساط حکومتشان خواهد بود.
مانع دیگر که خود زائیده استراتژی غربستیزی است، شکل گیری باندهای مافیائی اقتصادی و منافع مستقیمشان در حفظ سیستم اقتصادی موجود است. همانطور که شاره کردم این باندها با چنگ و دندان از منافعشان دفاع میکنند و در برابر کمترین تغییری که این منافع را بخطر بیاندازد، می ایستند.
این تناقض میان بن بست و فروپاشی اقتصادی و وضعیت انفجار آمیز موجود از یکسو، و اسلام ضدآمریکائی و اقتصاد مافیائی که حول آن شکل گرفته از سوی دیگر، امروز در کشمکش میان دو جناح روحانی و خامنه ای متجلی میشود ولی مساله ریشه دار تر و قدیمی تر است. از همان دوره بنی صدر ما شاهد این وضعیت بحرانی حکومت بوده ایم.
امروز همه میدانند برجام آینده ای ندارد. بویژه با ریاست جمهوری ترامپ آینده برجام از هر زمان تیره تر است. ولی حتی اگر ترامپ هم انتخاب نمیشد اساسا بخاطر ویژگیهای اقتصادی- سیاسی نظام اسلامی برجام آینده ای نداشت؛ کما اینکه تلاشهای “سردار سازندگی” در دوره بعد از جنگ و “مدل چینی” و غیره نیز به جائی نرسید.
به نظر من تناقض بین غربستیزی و ضد آمریکائیگری جمهوری اسلامی با بحران و بن بست اقتصادی اش تا زمانی که این حکومت بر سر کار است، راه حلی ندارد.
میلاد رابعی: آیا این نشانه ضعف و ناتوانی و بن بست کل سیستم سرمایه داری ایران نیست که نمیتواند بخاطر سود و منفعت گروهی کوچک از رانتخواران و مافیای اقتصادی در بازار جهانی ادغام بشود؟
حمید تقوائی: امروز سرمایه داری ایران را همین گروه کوچک نمایندگی میکند. یک سرمایه داری ایده آل و متعارف نداریم که آن کنار ایستاده است و سیستم موجود جای او را غصب کرده است. اینطور نیست. بورژوای ایران – و حتی بورژوازی جهانی- در برابر انقلاب ۵۷ ناگزیر شد به اسلامیون متوسل بشود. اگر خمینی و دارو دسته اش را بجلو نرانده بودند، آن انقلاب از سرمایه داری در ایران چیزی باقی نمیگذاشت. تیشه به ریشه حکومت و نظام سرمایه میزد. این را بورژوازی ایران و دولتهای سرمایه داری در غرب میدانستند. و بهمین دلیل، در نگرانی و هراس از قدرت گیری چپ بود که در کنفرانس گوادولوپ خمینی را بجلو راندند، لانسه کردند و به این ترتیب بختک جمهوری اسلامی را بر جامعه حاکم کردند.
سرمایه داری ایران ناگزیر شد به این حکومت، با همه سیاستها و اقتصاد و قوانین اش رضایت بدهد، چون آلترناتیو دیگری نداشت و تا به امروزهم ندارد.
میلاد رابعی: آیا میشود گفت که با سرنگونی جمهوری اسلامی اقتصاد سرمایه داری ایران تبدیل به یک اقتصاد متعارف میشود و طبعا این خود چه از نظر اقتصادی و چه حتی سیاسی یک گام بجلو نخواهد بود؟
حمید تقوائی: به نظر من جمهوری اسلامی نماینده و “دستاورد” کل بورژوازی ایران است. سرمایه داری ایران نمیتواند به گذشته مثلا به دوران شاه برگردد. این دیگر ممکن نیست. این توحشی که میبینید برای در قدرت ماندن سرمایه در ایران ضروری است. از انقلاب مشروطه تا امروز ما دیکتاتوری بعد از دیکتاتوری داشته ایم. جمهوری اسلامی وحشی ترین و هارترین حکومت بورژوائی در ایران است و میتواند و باید آخرینش هم باشد. اگر سرمایه داری ایران میتوانست حکومت دیگری روی کار بیاورد تا امروز این کار را کرده بود. آلترناتیوی ندارند. نمایندگان بورژوازی ایران همین آیتالله های میلیاردر هستند. امکان ندارد که طبقه سرمایه دار در قدرت بماند و شرایط از این بهتر بشود.
البته منظور من این نیست که با سرنگونی جمهوری اسلامی خودبخود و به حکم شرایط اقتصادی چپ بقدرت خواهد رسید. در سیاست و تحولات اجتماعی هیچ چیز محتوم نیست. آینده ایران تماما بستگی دارد به جدالی که همین امروز بین کارگران و توده عظیم مردم با اقلیت مفتخور حاکم در جریان است. سرنوشت این نبرد آینده را تعیین میکند. ولی یک چیز مسلم است: از نظر شاخصهای عینی اقتصادی حتی اگر نیروهای دیگر بورژاوزی هم روی کار بیایند، وضع بهتر نخواهد شد.
همانطور که گفتم سرمایه داری ایران در چند دهه اخیر در قالب جمهوری اسلامی توانسته است به بقای خودش ادامه بدهد و طبعا جواب کارگران وتوده مردم قربانی این وضعیت تداوم سرمایه داری در اشکل دیگر نیست. مردمی که بزیر خط فقر رانده شده اند، مردمی که میخواهند زندگیشان بر مبنای خط رفاه تامین بشود و نه خط فقر، مردمی که جمع شدن بساط مذهب از دولت و از جامعه را میخواهند، مردمی که خواهان برابری کامل زن و مرد هستند، مردمی که آزادیهای سیاسی و مدنی میخواهند، این مردم در ایستگاه سرمایه داری متعارف که امروزه معنائی بجز ریاضت کشی ندارد نمی ایستند. نمیشود در آزادیها را کمی باز کرد و بقیه اش را دریغ کرد. مردم همه آزادی را میخواهند. نمیتوان دستمزدها را کمی افزایش داد، کارگر به دستمزدهای ریاضت کشانه هم سطح خط فقر رضایت نمیدهد، همه رفاه را میخواهد.
اقتصاد متعارف به معنی زدن از خدمات اجتماعی و باز گذاشتن دست سرمایه ها در تسمه کشیدن از گرده کارگران و در یک کلام تحمیل استانداردهای فلاکتبار مدل ریاضت کشی مورد نظربانک جهانی است. این مدل متعارف سرمایه داری در دنیای امروز است. مدلی که دیدیم یونان را به چه روزی انداخت.
به نظر من هر دولت سرمایه داری ای ناگزیر است برای سود آوری و انباشت سرمایه ها همین وضعیت مشقت بارموجود را، این بار تحت عنوان و تبلیغات نوع دیگری، تداوم ببخشد.
بنابرین اینطور نیست که دولت سرمایه داری بعدی، بر فرض اینکه اصولا شانس بقدرت رسیدن داشته باشد، مدل مثلا اقتصاد رفاه سوسیال دموکراسی اسکاندیناوی را پیاده میکند! این مدل در همان اسکاندیناوی هم کنار گذاشته شده و بورژوازی جهانی برای همیشه آنرا بایگانی کرده است. هر نوع دولت سرمایه داری در ایران هر قدر هم نیات خیر داشته باشد، ناگزیر است بگیرد و ببندد تا بتواند سودآوری و انباشت سرمایه را تامین کند.
چند سال قبل یکی از رهبران اپوزیسیون راست در همین کانال جدید اعلام کرد بعد از رفتن جمهوری اسلامی باید کمربندها را سفت کرد تا بتوانیم کشور را آباد کنیم. معنی این سفت کردن کمربندها را همه میدانیم. این یعنی دستمزدهای بخورونمیر و بیشتر کارکردن و کمتر خواستن و رضایت دان به فقر و فلاکت این بار به بهانه بازسازی ایران! بنی صدر میگفت “شورا پورا مالیده! باید کار کنی جانم” و حالا همپالگی های او هنوز بقدرت نرسیده، همین را میگویند.
به این دلایل است که من فکر میکنم راه رهائی مردم ایران خلع ید کامل سیاسی و اقتصادی از سرمایه داری است در همه اشکال و قالبهایش، چه در قالب اسلامی و چه قالب ناسیونالیستی و سلطنتی و غیره.
میلاد رابعی: بعنوان آخرین سئوال این شرایط اقتصادی حاکم چه تاثیری روی مبارزات کارگران و مزدبگیران ایران داشته است؟
حمید تقواپی: این شرایط از یکسو به مبارزات کارگران بر سر حقوق پایه ایشان ابعاد وسیعی بخشیده است و از سوی دیگر جنبش کارگری را به محور اعتراضات جامعه علیه جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. بخشهای دیگر جامعه هم، نظیر زنان و جوانان و کلا توده مردمی که خواهان یک زندگی در خور شان انسان قرن بیست و یکم هستند، در مبارزه طبقه کارگر علیه این وضعیت ذینفع و همراه طبقه کارگر اند.
امروز در همه عرصه ها، در مبارزه برای رفاه، علیه فقر، علیه مذهب، برای رهائی و خلاصی فرهنگی جوانان، برای برابری زن و مرد، برای تامین حقوق مردم منتسب به مذاهب و ملیتهای دیگر در ایران، تامین حقوق افغانستانی های ساکن ایران، و حتی حفظ محیط زیست که جمهوری اسلامی به شدت مشغول تخریب آنست، جنبشهای اعتراضی متعددی شکل گرفته است. ریشه و باعث و بانی مصائب مردم نظم سرمایه است که برای بقای خود به حکومت هار و فاسدی نظیر جمهوری اسلامی نیازمند شده است. ازینرو باید گفت جنبشهای اعتراضی جاری در واقع جلوه های بارزی از مبارزه طبقاتیای هستند که حول جدال بین دو کمپ کار و سرمایه در ایران به شکل حاد و بارزی جریان دارد.
این شرایط جنبش کارگری را به راس جامعه میراند و در محور مبارزات مردم قرار میدهد – همانطور که عملا هم می بینیم جنبش کارگری امروز فعالتر و منسج تر و متحد تر از هر زمان دیگر قد برافراشته است و فعالین این جنبش به چهره های محبوب و سر شناس در میان توده مردم تبدیل شده اند. بر متن این شرایط جامعه به سرعت متوجه میشود تنها یک راه برای رهائی و آزادی وجود دارد و آن سوسیالیسم است. این آینده و چشم اندازی است که طبقه کارگر، و حزب او حزب کمونیست کارگری، در برابر جامعه قرار میدهد. تنها سوسیالیسم است که میتواند رهائی و آزادی و برابری و رفاه را برای همه مردم تامین و تضمین کند. راه دیگری وجود ندارد.