مینا احدی در یادداشتی کوتاه در فیسبوک نوشته است:
“نام ابراهیم یزدی در کنار دیگر معماران حکومتی که هزاران نفر را کشت و زندگی میلیونها را به گروگان گرفت … با ننگ و خون آغشته است و حیف که نماند تا در یک دادگاه علنی در مقابل چشمان همه مردم دنیا، پرونده سیاه خوش خدمتی اش به ارتجاع اسلامی روشن تر شود”.
مطمئنم الان ملی – اسلامیها از این اظهار تاسف مینا احدی از رهبران حزب کمونیست کارگری از تعجب چهارتا شده است! آخر چگونه میتوان آرزو کرد این فرزند لایق و پرکار و قدیمی جنبش ملی – اسلامی، که گویا بعد از رانده شدن از درگاه خمینی برای “دمکراسی و تعامل و اصلاحات” تلاش میکرده است، محاکمه شود؟
جای دور نرویم. همین الان در برنامه های بی بی سی و رسانه های نان به نرخ روز فارسی زبان مهمانان ملی-اسلامی در باره خدمات این شخصیت که با حکومت اسلامی زاویه پیدا کرده بود چه ها که نمیگویند. بی بی سی اولین برنامه اش در باره ابراهیم یزدی را با این سخنان شروع کرد: “بیش از نیم قرن سیاست ورزی برای ریشه کردن دمکراسی و فرهنگ تحزب”!
به خاطر بیاورید که این حاتم بخشی بی بی سی در باره ریشه دار کردن “فرهنگ تحزب” در باره یکی از بنیانگذران حکومتی است که با شعار “حزب فقط حزب الله” یکی از خونین ترین تعرضها را علیه احزاب و سازمانهای سیاسی سازمان داد و دهها هزاز انسان را فقط به جرم هواداری از سازمانهای چپ و آزادیخواه کشتار کرد!
دلال سیاسی در یک ائتلاف شوم!
اجازه بدهید کمی در “نیم قرن سیاست ورزی” ابراهیم یزدی برای برپا ساختن عمارت خونین و چرکین اسلامی در ایران تامل کنیم:
هم انقلاب ٥٧، و هم ضد انقلاب اسلامی که آن انقلاب باشکوه را سلاخی کرد، برآمد روندها و دخالت فاکتورهای متعدد جهانی، منطقه ای و داخلی بود. این را همه میدانند و اینجا جای بحثش نیست. اما در این میان، طیف ملی اسلامیها و در میان این طیف، شخصیتهایی در مقابله و به شکست کشاندن آرزوهای میلیونها انسان بپاخاسته در انقلاب ٥٧ نقش برجسته ای داشته اند و دقیقا به خاطر آن نقششان باید در مقابل کارگران، زنان و جوانان و مردمی پاسخگو باشند که سه نسل تمام زندگیشان به تباهی کشیده شده است.
ابراهیم یزدی در مصاحبه ای با نشریه “نامه” در سال ١٣٨٣ میگوید:
“نظريه برژينسكي اين بود كه در غياب شاه تنها نيرويي كه ميتواند جلوي خطر كمونيسم را در ايران بگيرد هماهنگي و ائتلاف ميان نظاميان و روحانيان است.” این سخن برژینسکی همان منطق سیاسی است که بر اساسش سران آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان در کنفرانس گوادولوپ جمع شدند تا علیه انقلاب ٥٧ توطئه کنند.
اگر ژنرال هایزر مامور قانع کردن ارتش برای این ائتلاف کثیف بود، ابراهیم یزدی هم به همراه خیل ملی-اسلامیهایی مثل بنی صدر و قطب زاده نقش اصلی برای انسجام دادن به طرف دیگر این ائتلاف یعنی روحانیون و در راسش خمینی را به عهده گرفتند. ابراهیم یزدی در این میان نقش کلیدی داشت. او بعدا در خاطراتش با افتخار از این حرف میزند که یکی از مهمترین محورهای ملاقات با غربیها ترس از قدرت گرفتن “کمونیستها” بود.
آری این ترس از کمونیسم و مضمون چپ گرایانه انقلاب ٥٧ بود که زمینه ائتلاف و توطئه علیه آن را فراهم کرده بود و برای ایفای این نقش شوم چه کسانی بهتر از مکلاهای اسلامی بودند که در غرب تحصیل کرده بودند. چه کسی بهتر از ابراهیم یزدی بود که به قول خودش “سالها نماینده خمینی برای دریافت و هزینهی وجوهات” بوده است؛ یار غار چمران (قاتل فواد مطصفی سلطانی) در لبنان و مصر برای سر و سامان دادن به مرتجعین اسلامی بود؛ سالها برای راه انداختن انجمنهای اسلامی در آمریکا تلاش کرده بود؛ در آمریکا تحصیل کرده بود، کراوات میزد، انگلیسی صحبت میکرد، سیستم آمریکا و غرب را میشناخت و میتوانست “امام” را به مردم جهان به عنوان رهبری که مثل گاندی است و در فکر حکومت نیست و مشکلی هم با آمریکا و غرب ندارد معرفی کند!
کوچه های زیبا، افکار کثیف و دلالان اسلامی!
خمینی اگر به حال خود رها میشد، باتوجه به موقعیت آخوندها در میان مردم ایران که بیشتر مایه مضحکه بودند، با توجه به عقاید ارتجاعیش که در خرداد ٤٢ از خود نشان داده بود، در مقطع یک انقلاب مدرن علیه نابرابری و استبداد هیچ نقشی نمیتوانست ایفا کند و امواج انقلاب حتما او را مثل خرد و ریزهای بعد از طوفان به ساحل انقلاب پرت میکرد.
اما شارلاتانهایی مثل ابراهیم یزدی و همپالکیهایش دورش را گرفتند، به پاریس بردند، به قول خود یزدی “برنامه سیاسی امام” را نوشتند، نقشه “چگونگی انتقال قدرت” را تهیه کردند، “تشکیل شورای انقلاب” (همان شورای ضد انقلاب اسلامی) و تشکیل دولت موقت و برگزاری رفراندوم برای تغییر سلطنت به “حکومت جمهوری اسلامی” را به “امام خمینی” عرضه کردند، برایش پوشش خبری و رسانه ای سازمان دادند، شب و روز برای فروختن این آخوند مرتجع به عنوان رهبر انقلاب به مردم ایران و جهان به هر رذالتی و هر شیادی ای متوسل شدند، و بالاخره با آن پرواز مشهور و شوم مثل لاشخورهای اسلامی همراه خمینی به ایران بازگشتند و در مقام وزیر وکیل و طراح سپاه پاسداران و بازجو و شکنجه گر به نقششان ادامه دادند و یک انقلاب شکوهمند را سلاخی کردند. میدانید که خود ابراهیم یزدی که از مشاورین ٢٤ ساعته خمینی در نوفل لوشاتو بود فورا به شغل معاون نخست وزیر و وزیر خارجه خمینی ارتقا مقام یافت.
یکی از افتخارات یزدی این است که امام را، بعد از اخراج از عراق، قانع کرده به پاریس برود که هم “مرکزیت سیاسی” دارد و هم دار و دسته خارج کشوری جبهه ملی و نهضت آزادی و انجمن های اسلامی به راحتی میتوانند پیش امام رفت و آمد کنند.
او در خاطراتش مینویسد:
” ..در طول راه از ایشان پرسیدم برنامه چیست و کجا میروید. گفتند به کویت میروند و بعد از چند روز اقامت در کویت به سوریه میروند. گفتم رفتن به سوریه بیفایده است. بهتر است بروید به جایی از دنیا که بتوانید حرف تان را بزنید، ایشان نپذیرفت. ایشان تردید داشتند که آیا یک مرجع شیعه مناسب است که به ولایت کفر برود یا نه. راست هم میگفتند، خیلی عجیب بود، امروز برای ما عادی است ولی در آن زمان خیلی عجیب بود که یک مرجع بزرگ از بلاد اسلامی به بلاد کفر برود”.
ابراهیم یزدی در جایی میگوید که “رفتن شاه از ایران نبود که به انقلاب (ضد انقلاب اسلامی) جان داد، بلکه ١١٩ روزی که آیت اله خمینی در پاریس بود تعیین کننده بود و جنبش را به صورت یک انقلاب درآورد. هیچ روزنامهنگار و رسانه گروهی در غرب نبود که به پاریس نیامده و مصاحبه نکرده باشد”. دقیقاً درست است. نوفل لوشاتو بازار اصلی فروش خمینی به مثابه یک شخصیت سیاسی و رهبر بود و امثال یزدی هم دلالان اصلی در این معامله کثیف تاریخی بودند.
گری سیک، از اعضای شورای امنیت ملی دولت کارتر، دربارهء نقش فعال این نوچههای خارج کشوری خمینی این چنین صحبت کرده است که یزدی به آمریکا آمد تا ما را قانع کند که نباید از خمینی واهمه داشت و اینکه هدف حکومت اسلامی است که با ایده آل های آمریکا و دمکراسی و آزادی فردی و حقوق بشر تناقض ندارد! اینکه ایران به دامن کمونیستها نخواهد افتاد و مانعی برای رابطه با آمریکا وجود ندارد!
جهت اطلاعتان دیروز همین گری سیک مهمان محترم بی بی سی بود که به دلایل کاملا قابل فهمی مرتب احترام خود را به ابراهیم یزدی از طریق این بلند گوی خارج کشوری ملی -اسلامیها اعلام کرد.
ابراهیم یزدی در مدت اقامت آقای خمینی در نوفل لوشاتو یکی از مهمترین مشاورین خمینی بود که به قول خودش در صبحهای زود که در کوچههای “بسیار آرام، زیبا و خوشمنظره” با بنیانگذار جمهوری اسلامی قدم میزد با خمینی در باره آینده ایران حرف میزدند.
درهمان صبحها و در همان کوچه های “بسیار آرام، زیبا، خوش منظره” بود که مرتجعینی مثل ابراهیم یزدی زیر عبای خمینی را گرفتند و دنیای بسیار ناآرام، بسیار نازیبا و بسیار کریه المنظر اسلامی را بر مردم ایران حاکم کردند. در کوچه های نوفل لوشاتو و زیر درخت سیب بود که علیه طبقه کارگر ایران، علیه میلیونها انسانی توطئه کردند که بر ضد ظلم و ستم و نابرابری بپا خاسته بودند؛ علیه انقلاب مردمی توطئه کردند که بپا خاسته بودند تا زندگیشان را از دست سرمایه و طبقه سرمایه دار و سلطنت و شاهشان رها کنند.
آخرین تقلاها برای حفظ حکومت اسلامی!
در پایان چند کلمه در باره تلاش مذبوحانه ملی – اسلامیها بگویم که با فرصت طلبی بیشرمانه میخواهند نقش ابراهیم یزدی در برپا کردن عمارت خونین اسلامی را با توسل به رانده شدن او به “اپوزیسیون” ماست مالی کنند. ظاهرا بی بی سی برنامه مفصلی برای جمع و جور کردن ملی – اسلامیها از اقصی نقاط جهان دارد تا دستان خونین ابراهیم یزدی و از این طریق دستان کل جریان ملی – اسلامی را پاک کند. در پی مرگ یزدی، بی بی سی برنامه مفصلی با ملی – اسلامیهایی مثل عبدل العلی بازرگان و محمد توسلی دبیر سیاسی نهضت آزادی گذاشت و کلی تلاش کرد نقش یزدی در علم کردن خمینی و راه انداختن لجنزار اسلامی را توجیه کند!
حکومت اسلامی از همان هنگام به قدرت رسیدن در معرض تنشهای داخلی میان جناحهای مختلف جریان اسلامی بوده است. جنگ قدرت و جنگ بر سر شیوه حکومت داری اسلامی هیچوقت دست از سر حکومت اسلامی برنداشته است. اما خمینی، که اتفاقا به کمک جانانه دلالان نوفل لوشاتو مثل ابراهیم یزدی، به موقعیت رهبر بلامنازع جنبش اسلامی رسیده بود، در هر نقطه عطف سیاسی تعدادی از پادوهای پاریسش را در تهران با اردنگی از حکومت بیرون انداخت. ابراهیم یزدی هم، یکی از آنها بود.
ابراهیم یزدی اپوزیسیون جنبش اسلامی و حکومت اسلامی نبود، از مغضوبین آخوندی بود که خودش در امام کردنش عرق ریخته بود. اپوزیسیون ارتجاع اسلامی نبود که خودش در پروار کردنش نقش داشت بلکه، بر سر نحوه تثبیت و تداوم عمر حکومت اسلامی اختلاف داشت. اگر در مقطع انقلاب ٥٧ و برای به خون کشیدن این انقلاب توسط جنبش اسلامی جانانه کار کرده بود، در سراشیبی این جنبش ارتجاعی هم، تا لحظه مرگش، این بار برای نجات این جنبش در مقابل جنبش وسیع مردم، تلاش میکرد. بی دلیل نیست که تا لحظه مرگش، همه تخم مرغهایش را در سبد “اصلاح طلبان” مرتجع حکومتی گذاشت، که در برابر جنبش سرنگونی انقلابی حکومت سد ایجاد کنند. اول تلاش کرد وکیل مجلس اسلامی شود؛ بعدا از خاتمی حمایت کرد؛ بعدا کاندید ریاست جمهوری شد و بالاخره دست در دست حسن روحانی گذاشت.
ابراهیم یزدی هم در برپا داشتن حکومت اسلامی و هم در حفظ حکومت اسلامی نقش ایفا کرده است. در استقرار حکومت اسلامی به آرزویش رسید اما زنده نماند تا به گور سپرده شدن قطعی حکومت اسلامی توسط جنبش سرنگونی مردم ایران را ببیند. زنده نماند تا هم به جرم نقش فعالش برای سرکار آوردن جنبش اسلامی و خمینی و هم به جرم تلاش برای تداوم حکومت اسلامی به نام و توجیه اصلاح طلبی پاسخگو باشد.
***
برای باکس
1
ابراهیم یزدی در مصاحبه ای با نشریه “نامه” در سال ١٣٨٣ میگوید:
“نظريه برژينسكي اين بود كه در غياب شاه تنها نيرويي كه ميتواند جلوي خطر كمونيسم را در ايران بگيرد هماهنگي و ائتلاف ميان نظاميان و روحانيان است.” این سخن برژینسکی همان منطق سیاسی است که بر اساسش سران امریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان در کنفرانس گوادولوپ جمع شدند تا علیه انقلاب ٥٧ توطئه کنند.
2
یکی از افتخارات یزدی این است که امام را، بعد از اخراج از عراق، قانع کرده به پاریس برود که هم “مرکزیت سیاسی” دارد و هم دار و دسته خارج کشوری جبهه ملی و نهضت آزادی و انجمن های اسلامی به راحتی میتوانند پیش امام رفت و آمد کنند.
3
ابراهیم یزدی در مدت اقامت آقای خمینی در نوفل لوشاتو یکی از مهمترین مشاورین خمینی بود که به قول خودش در صبحهای زود که در کوچههای “بسیار آرام، زیبا و خوشمنظره” با بنیانگذار جمهوری اسلامی قدم میزد با خمینی در باره آینده ایران حرف میزدند.
4
نوفل لوشاتو بازار اصلی فروش خمینی به مثابه یک شخصیت سیاسی و رهبر بود و امثال یزدی هم دلالان اصلی در این معامله کثیف تاریخی بودند.