در نقد تبیینهای رایج ناسیونالیستی و چپ سنتی
محمد آسنگران:
برای ورود به این بحث ابتدا لازم است بدانیم که جنبش ملی کرد به چه جنبشی گفته میشود. طبق سنت رایج جریانات ناسیونالیستی اعتراضات و نارضایتی مردم کردستان را بطور کلی تحت عنوان “جنبش ملی کرد” برای “رهایی ملی” تعریف کرده اند. ظاهرا بخش عمده “چپها و کمونیستها” چه به شکل احزاب و سازمانهای رسمی و چه افراد و جمعها و… این تعریف را پذیرفته و خودشان را جناح چپ همین جنبش تعریف کرده اند. با نگاهی به گفته ها و نوشته های جریانات سیاسی مختلف رد پای این تبیین را کم و بیش میبینید. درک همه آنها از دخالتگری کمونیسم در کردستان تبدیل شدن به جناح چپ جنبش ملی کرد است. آنها فکر نمیکنند که جنبش کمونیستی قائم به ذات یک جنبش اجتماعی در نقد جنبشهای دیگراست؟ بر عکس آنها معتقد هستند که دخالتگری کمونیستها در کردستان و تلاش برای رفع ستم ملی به معنی تبدیل شدن به جناح چپ جنبش ملی کرد است.؟
در این نوشته سعی میکنم به مواردی از این تبیین ها در میان جریانات چپ بپردازم و عمق راست بودن و ناسیونالیستی بودن این تبیینها را نشان بدهم.
برای شروع بحث بهتر است از پاسخ به همین سوال آغاز کنیم: آیا کمونیسم جناح چپ جنبش ملی در کردستان است یا خودش قائم به ذات یک جنبش اجتماعی است؟ پاسخ به این سوال از منظر کمونیستها قائدتا باید روشن باشد. انتظار میرود همه جریانات چپ با هر تبیینی که از چپ و کمونیسم دارند٬ بگویند کمونیسم جنبش اجتماعی طبقه کارگر است و منتقد جنبشها و احزاب دیگر٬ از جمله منتقد جنبش و احزاب ناسیونالیستی است و در هر مبارزه ای با اتکا به خود و قدرت جنبش خود پاسخ خود برای معضلات آن جامعه را میدهد. طبعا اگر این سوال را با این عریانی در مقابل هر فرد و جریان چپی قرار بدهید انتظار میرود پاسخی در همین چهار چوب به آن بدهد.
اما در مباحث سیاسی مربوط به تحولات کردستان و تبیینهای تا کنونی جریانات سیاسی پاسخ اشان به این سوال ابدا به این راحتی و سر راستی نیست. بجز حزب کمونیست کارگری تا کنون هیچ کدام از جریانات و گروهها و جمعها و افرادی که در مورد مسایل کردستان اظهار نظر کرده اند پاسخ سر راستی به این سوال نداده اند. اکثر جریانات و افرادی که در این زمینه اظهار نظر کرده اند یک فرض مشترک و “عامه فهم” دارند. گویا در کردستان یک جنبش برای رفع ستم ملی وجود دارد که ناسیونالیستها و کمونیستها در آن دخیل هستند و دو سمت چپ و راست آنرا تشکیل میدهند.
با این فرض مشترک٬ پاسخ همه آنها به مسایل کردستان از زاویه جناح چپ جنبش ملی نشات میگیرد. طبعا جدال این چپ “دخالتگر” با جریانات سنتی راست و ناسیونالیست هم در محدوده مسلط شدن و هژمونی پیدا کردن بر همین جنبش بوده است. از نظر آنها کمونیسم “دخالتگر” در کردستان باید برای رفع ستم ملی به جناح چپ جنبش ملی تبدیل بشود. این چپ موفقیت خود را هژمونی بر کل آن جنبش یعنی “جنبش ملی” تعریف کرده است. هنگامیکه میبیند این امر ممکن نیست ناچارا به بخشی از همان جنبش سنتی تبدیل میشود. در این پروسه و در متن چنین سیاستی است که کومه له خود را هم شریک و هم رقیب احزاب ناسیونالیستی کرد میداند.
کادرها و رهبران کومه له نمونه تیپیک این استدلال و روش سیاسی را قلمی کرده اند. محمد نبوی خارج از ادبیات غیر بهداشتی اش آخرین نمونه دیدنی از این نوع تفسیر و تحلیل را منتشر کرده است. نوشته او عمق و ریشه ناسیونالیسم کرد در کومه له را به خوبی به نمایش گذاشته است. قبلا رفقا صلاح مازوجی و ابراهیم علیزاده به شکل پوشیده تری سیاست “فعال” و “دخالتگری” خود را اینطور توضیح داده اند: چون کومه له در کردستان احساس مسئولیت میکند و میخواهد ستم ملی برطرف بشود در کنگره ملی شرکت کرده است تا آنرا در جهتی موفق پیش ببرد. از نظر کومه له قرار است موفقیت این کنگره این باشد که بتواند “پیام محکمی به دولتهای منطقه بدهد که احزاب شریک در کنگره ملی٬ و تضمین هایی را فراهم میکنند که همین احزاب در کردستان علیه همدیگر دست به اسلحه نبرند.” این توهم رهبری کومه له به قول و قرار های احتمالی احزاب ناسیونالیست کرد٬ بخشا ناشی از تعلق خاطر آنها به جنبش ملی کرد است. اما بخشا هم به دلیل عدم تحلیل درست تحولات جاری در کردستان و منطقه است. زیرا دلیل تشکیل کنگره ملی کرد در این مقطع زمانی نیاز پ.ک.ک و بارزانی به آن است. آنها میخواهند پیام سازش به دولتهای ترکیه٬ ایران و سوریه را از زبان همه احزاب همپیمان خود در کنگره ملی کرد بدهند. کومه له وقتیکه این را نمیبیند توهمات و آرزوهای خود را به عنوان هدف آن کنگره تعریف میکند. صاحب خانه کار دیگری در دستور دارد و مهمان میخواهد آرزوها و توهماتش را دنبال کند.
کومه له در مقابل منتقدین خود گفته است این منتقدین “منزه طلب هستند چون پاسخی به جنبش ملی کرد ندارند و در آن دخیل نیستند.” یعنی اگر کسی در “کنگره ملی کرد” شرکت نکرد وخود را بخشی از “جنبش ملی کرد” تعریف نکرد و بالاخره همراه و همپیمان جریانات ناسیونالیست نشد٬ منزه طلب است. از نظر رهبری کومه له کمونیستها باید آرزوهایشان را به جای واقعیت قرار دهند. یعنی کمونیستها باید فرض کنند که جناح چپ جنبش ملی کرد بودن٬ همان جنبش سوسیالیستی است. بنابر این باید بروند در آن جنبش حل بشوند تا مدال دخالتگری در “جنبش پر افتخار ملی کرد” را از کومه له دریافت کنند. اگر این سیاست را از کومه له بپذیریم باید با شعار زنده باد “جنبش ملی کرد!” برویم مهمان نخودی کنگره ملی به فراخوان بارزانی و پ.ک.ک بشویم. این تاکتیک و استراتژی کومه له در کردستان قبل از اینکه امتحان پس بدهد شکست خورده است. کومه له بهتر است نه خود به دنبال نخود سیاه برود و نه کسی را تشویق به این کار کند.
این سیاست کومه له نه تنها نفعی به حال جامعه نداشته است٬ باعث اختلاف و چند دستگی در میان فعالین خودش هم شده است.
اما متد و سیاست تبدیل شدن به جناح چپ جنبش ملی به کومه له محدود نمیشود. ایرج آذرین نمونه همین چپ سنتی است که فکر میکند کمونیستها برای دخالتگری در “جنبش کردستان” و یا “جنبش برای رفع ستم ملی” (عین اصلاحاتی است که او بکار برده است) باید جناح چپ این جنبش را نمایندگی کنند. زیرا او هم معتقد است که “برای دخالتگری در جنبش ملی کرد باید به عنوان جناح چپ آن جنبش منتقد جناح راست باشید و شرکت در کنگره ملی کرد اگر به این منظور باشد ایرادی ندارد.” نقد او به کومه له هم از این زاویه است که گویا کومه له به جناح راست جنبش ملی نقدی نداشته است. این نهایت رادیکالیسم آذرین است. اولا این نقد به کومه له غیر واقعی است. کومه له نه تنها به جناح راست جنبش ملی نقد کرده است٬ بلکه تماما خود را رقیب آنها در جنبش ملی کرد میداند. جالب این است که آذرین همه این سیاستهای راست را تحت عنوان سیاست طبقه کارگر و راه حل کارگران و …. بیان میکند. گویا رسالت جنبش کارگری و جنبش کمونیستی این است که به جناح چپ جنبش ملی کرد تبدیل بشود تا دخالتگر باشد.
همانگونه که گفتم بدون شک یکی از رایج ترین تبیینها در مباحث مربوط به رفع ستم ملی و مسئله کرد در میان همه جریانات سیاسی ایرانی قائل شدن به وجود یک جنبش واحد در کردستان است. ظاهرا این ترمینولوژی چنان سر راست و بدیهی است که مورد قبول همه جریانات چپ و راست قرار گرفته است. از گفته و تحلیلهای این جریانات میشود فهمید که همه در این تبیین شریک هستند. آنها معتقدند که در کردستان یک جنبش وجود دارد که “جنبش ملی”٬ “جنبش کرد”٬ ” جنبش کردستان”٬ “جنبش کرد برای رفع ستم ملی” یا “جنبش مردم تحت ستم کردستان” خوانده میشود. گویا کمونیستها اگر نخواهند منزه طلب باشند باید در این جنبش فعال و دخالتگر باشند. از منظر این جریانات در کردستان یک جنبش ملی وعمومی برای رفع ستم ملی وجود دارد که احزاب چپ و راست آن جامعه هم جناحهای چپ و راست آن جنبش هستند. علیرغم تفاوت راه حل ها و سیاست این دو جناح چپ و راست٬ هدف مشترک هر دو پیروزی همین جنبش ملی است.
اگر رفقای کومه له به این اشاره میکنند که ما خود را در قبال “جنبش کردستان” بی وظیفه میدانیم و منزه طلب هستیم و…” منظورشان این است که چرا در “جنبش ملی کرد” یا همان جنبش ناسیونالیستی کرد شریک نیستیم و برای پیروزی آن از موضع چپ دخالت نمیکنیم. پاسخ روشن ما به این توهمات این است که کمونیستها برای رفع ستم ملی و حل مسئله کرد در کردستان با اتکا به جنبش رادیکال و سوسیالیستی طبقه کارگر دخیل بوده و هستند. کمونیستها بخشی از جنبش طبقه کارگر و جنبش نقد سرمایه در آن جامعه هستند. با دخالتگری از موضع جنبش سوسیالیستی پاسخ مشکلات و معضلات جامعه از جمله ستم ملی را میدهند. لازم نیست آنها مانند کومه له به جناح چپ جنبش ملی تبدیل شوند تا از نظر کومه له دخالتگرمحسوب بشوند.
جدال کمونیستها با احزاب سیاسی منبعث از جنبش ملی یا جنبش ناسیونالیستی برای هژمونی پیدا کردن بر جنبش ملی کرد نیست. بلکه برای پیروزی جنبش سوسیالیستی است. این دو جنبش دو جهان بینی و دو افق متفاوت دارند. احزاب منبعث از آنها هم جنس جنبش خود و نشات گرفته از آن هستند. هیچ کدام از این احزاب نمیتوانند جناح چپ یا راست جنبش دیگری باشند. با این متد ما به این نتیچه پایه ای میرسیم که در کردستان جامعه بر محور دو افق از دو جنبش پلاریزه شده و میشود. جنبش ناسیونالیستی و جنبش کمونیستی.
بنابر این احزاب منبعث از این دو جنبش نه تنها در استراتژی بلکه در تاکتیک و سیاست هم متفاوت عمل میکنند. همراه شدن و هم جنبش شدن با ناسیونالیستها و به جناح چپ جنبش ناسیونالیستی تبدیل شدن افتخار نیست. من اینجا به رفقای کومه له حق میدهم٬ ما در دخالتگری و شریک شدن در مشغله و جنبش و سیاست و اهداف ناسیونالیستی و ملی٬ منزه طلب هستیم. ما برای پیروزی پروژه ناسیونالیستها که امروز کنگره ملی کرد باشد٬ هیچ طرح و نقشه ای نداریم. ما سعی میکنیم آنرا به شکست بکشانیم. همان گونه که در قدرت گرفتن احزاب ناسیونالیستی کرد در عراق نه پروژه داشتیم و نه آنها را دوستان و هم سفره ایهای خودمان تلقی کردیم. ما همجنس و هم تاکتیک و همراه و همپیمان این احزاب نبوده و نیستیم. جنبش ما در تقابل با جنبش ناسیونالیستی پا به عرصه وجود نهاده است. کومه له نمیتواند و محق نیست همراه شدن با آن احزاب را به معنی دخالتگری مثبت خود قلمداد کند. اگر کسی چنین تفسیری دارد به این دلیل است که خود را شریک آن جنبش و در بهترین حالت بخش چپ جنبش ناسیونالیستی کرد تعریف میکند. به همین دلیل است که میگویم کومه له خود را جناح چپ جنبش ملی تعریف میکند و این ربطی به سیاست و افق سوسیالیستی ندارد.
یکبار دیکر تاکید میکنم که ما از اساس با این تبیین مشکل داریم، که گویا در کردستان فقط یک جنبش به اسم جنبش ملی کرد و یا جنبش برای رفع ستم ملی وجود دارد که قبلا در دست ناسیونالیستهای کرد بوده است و امروز کمونیستها باید برای تسلط خود بر آن جنبش دخالتگری کنند. تفاوت پایه ای حزب کمونیست کارگری با دیگر جریانات در کردستان همین است. ما قائل به دو جنبش سوسیالیستی و ناسیونالیستی در کردستان هستیم. ما در کردستان هیچ وقت تبدیل شدن به جناح چپ جنبش ملی را هویت کمونیستها تعریف نکرده ایم. کسی که فکر میکند دو طبقه اصلی در کردستان در جدال با هم و با حکومت مرکزی هستند و به همین دلیل دو جنبش در کردستان در جدال با همدیگر هستند٬ نمیتواند مدافع این تز باشد که خود را “جناح چپ جنبش ملی و یا جناح چپ جنبش کردستان” بداند. جناح چپ جنبش ملی شدن ربطی به کمونیسم و جنبش کمونیستی در کردستان ندارد. ناگفته نماند که همه جنبشها جناحهای چپ و راست خود را دارند و این کاملا واقعی است و ما هم داریم به همین واقعیت اشاره میکنیم.
جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در کردستان این خود آگاهی را نه اکنون بلکه در جریان جنگ با حزب دمکرات کردستان کسب کرد. منصور حکمت همان زمان در نقد تزهای عبدالله مهتدی گفت و نوشت که جدال ما با حزب دمکرات بر سر هژمونی پیدا کردن بر یک جنبش واحد به اسم “جنبش کردستان” نیست. زیرا ما احزاب منبعث از دو جنبش متفاوت در تقابل با همدیگر هستیم. جنگ و صلح و سازش و مذاکره ما با حزب دمکرات و دیگر احزاب ناسیونالیستی از همین زاویه معنی دارد که به عنوان دو جنبش و نمایندگان سیاسی و حزبی دو جنبش در مقابل همدیگر قرار گرفته ایم و قرار نیست جدال ما با آنها بر محور تسلط بر جنبش ملی کرد تعریف بشود. زیرا نه کمونیستها میتوانند بر جنبش ملی هژمونی پیدا کنند و نه ناسیونالیستها میتوانند بر جنبش سوسیالیستی مسلط شوند. آنچه در دنیای واقعی میتواند اتفاق بیفتد این است که در هر دوره ای تعادل قوای معینی میان این دو جنبش و احزاب منبعث از آنها میتواند بر قرار شود و یا یکی از آنها شکست بخورد.
به همین دلیل ما تا کنون بارها اعلام کرده ایم که قائل به جود فقط یک جنبش واحد در کردستان نیستیم که گویا کمونیستها و ناسیونالیستها برای دخالتگری خود ناچارند به جناح چپ و راست آن تبدیل بشوند. آنطور که ایرج آذرین با صراحت آنرا بیان کرده است و محمد نبوی هم راست تر و از زاویه یک ناسیونالیست کرد آنرا تاکید کرده است. بحث من در مقابل آنها قرار میگیرد. من میگویم ابدا اینطور نیست که کمونیستها برای دخالتگری ناچارند به جناح چپ جنبش ملی تبدیل بشوند.
به حکم داده های واقعی جامعه سرمایه داری کنونی٬ یعنی حاکم شدن مناسبات و سیستم تولید سرمایه داری در جامعه کردستان٬ دو طبقه اصلی کارگر و سرمایه دار وجود دارد که هر کدام جنبش و افق و سیاست مخصوص به خود را دارند. جنبش سوسیالیستی در کردستان بویژه بعد از انقلاب سال ۵۷ شمسی یک جنبش قوی و اجتماعی است و دخالتگری کمونیستها در کردستان چه برای رفع ستم ملی و حل مسئله کرد و چه برای برقراری برابری و آزادی و…. از نوع حقوق کودک و مبارزه علیه اعدام و مبارزه علیه جنبش اسلام سیاسی و…. همگی فقط و فقط از زاویه جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در جامعه کردستان بوده است. ما هیچ وقت اینرا از ناسیونالیستها نپذیرفته ایم که در کردستان کمونیستها جناح چپ جنبش آنها باشند. ظاهرا ویروس چپ سنتی تحت عناوین دیگری دارد زنده میشود و دستاوردهای قبلی کمونیسم کارگری را خزنده و بدون تقابل روشن میخواهد کم رنگ کند.
وجود دو جنبش کمونیستی و ناسیونالیستی و دو افق متفاوت و احزاب منبعث از آنها در کردستان بخشی از داده های آن جامعه است. همین چپهای مورد بحث هم نمیتوانند اینرا انکار کنند. اما وقتیکه میخواهند تئوری دخالتگری خودشان برای رفع ستم ملی و حل مسئله کرد را توضیح بدهند و به سیاست و تاکتیک میرسند٬ تمام دنیای ایدئولوژیک شان سروته میشود و خود را جناح چپ ناسیونالیسم کرد تعریف میکنند. گویا اگر کمونیستها بخواهند در جنبش برای برابری زن و مرد دخالت کنند ناچارند فمنیست بشوند و اگر از حقوق پایه ای و شهروندی و حقوق انسانی شهروندان بخواهند دفاع بکنند٬ ناچارند به سازمان حقوق بشری تبدیل بشوند و یا اگر در مورد محیط زیست فعال بشوند باید به بخشی از احزاب سبز تبدیل بشوند و….
بسیاری از این چپها نا آگاهانه به دام چنین مباحثی افتاده اند. در غیر این صورت ناشی از متد چپ سنتی و یا گرایش ناسیونالیستی آنهاست اما ناچارند به زبان و ادبیات چپ حرف بزنند. ادامه این بحث و نقد این نوع چپ کمک میکند که مستقیم و غیر مستقیم همین چپ نگرش خود را صراحت ببخشد. طبعا در توضیح نگرش سیاسی خود عقب نشینی و یا صندلی عوض کردن آنها هم اتفاق می افتد. همچنانکه در مورد عبدالله مهتدی قبلا این اتفاق افتاد.
رفیق صلاح مازوجی در یک مصاحبه با تلویزیون کومه له و در پاسخ به نقدهای ما گفته است ما منزه طلب هستیم که در نقد کومه له و کنگره ملی کرد حرف زدیم و…:
“سیاست منزه طلبی این جریانات باعث شده است پاسخی به نیاز جنبشهای اجتماعی و در جریان کردستان ندهند.”
اولین سوال من این است کدام جنبش مورد نظر رفیق صلاح است که ما دخالت نکردیم و حزب ایشان در آن دخیل بوده است.؟ جنبش کارگری؟ جنبش علیه اعدام؟ جنبش علیه اسلام سیاسی؟ جنبش ضد مذهبی؟ جنبش در دفاع از حقوق کودک؟ جنبش برای آزادی زن؟ ویا جنبش علیه ستمگری ملی؟ در کدام یک از این جنبشها نقش کومه له برجسته تر است؟ آیا میتوانید از نقش محسوس خودتان بجز جنبش ملی کرد حرف بزنید؟ ظاهرا کومه له شریک شدن و همراه شدن با احزاب ناسیونالیست کرد را “جنبشی” میداند که باید کمونیستها در آن دخیل باشند٬ منظور رهبری کومه له هم غیر از این نمیتواند مصداق دیگری داشته باشد. اگر اینطور است باید در تعریف جنبش و حزب و تاکتیک و استراتژی کومه له شک کرد.
در همان مصاحبه ایشان چنین پاسخ میدهد: “در آینده اگر حکومت کارگری برقرار شد چکار باید کرد آیا در جلسات سازمان ملل باید شرکت کرد؟ آیا در سازمان جهانی کار شرکت میکنند؟ یا همه این نهادها را بایکوت میکند چون بورژوایی هستند؟ “
با این مثالها منظور ایشان از منزه طلب نبودن و دخالتگری در “جنبش” و یا جوابگویی به “نیاز جنبش” مشخص میشود که هدف او توجیه شرکت کومه له در کنگره ملی کرد است. گویا ما نوشته ایم هر نوع شرکت در اجلاس و تجمعات احزاب بورژوایی ممنوع است. اولا این حقیقت ندارد. در ثانی سیاست و تاکتیک جریاناتی که در حاکمیت باشند و یا در اپوزیسیون کاملا میتواند تابع منافع و مسایل مختلفی باشد که در هر دوره میتواند معنی مشخصی داشته باشد. نمیتوان با این آسمان و ریسمان بافتن همراهی با ناسیونالیستها را توجیه کرد. ثالثا اینها “جنبش” نیستند که ما با عدم دخالت در اجلاسشان منزه طلب بشویم. اینها احزاب سیاسی ناسیونالیست کرد هستند که شرکت کردن و همراه شدن با آنها معلوم نیست چرا تحت عنوان شرکت در این یا آن جنبش تعریف میشود و یا پاسخ به نیاز این یا آن جنبش تعریف میشود؟
آیا واقعا رفقای کومه له همراه شدن و شریک شدن با پروژه های احزاب ناسیونالیست کرد و دخالتگری در جنبشهای اجتماعی را یکی فرض میکنند یا خلط مبحث میکنند.؟ واضح است که این دو کاملا با همدیگر متفاوت هستند. اگر این بحث کومه له درست باشد و شریک شدن در پروژه آنها و همراه شدن کومه له برای پیروزی پروژه ناسیونالیستها برای جوابگویی به نیاز جنبش ملی کرد است٬ پس این یک واقعیت است که آنها به جناح چپ جنبش ملی تبدیل شده اند.
او در ادامه پاسخش به منتقدین کومه له میگوید: “همین سیاستها باعث شده است که جریانات چپ در کردستان عراق حاشیه ای باشند و تاثیر زیادی نداشته باشند”. اولا این ادعای رفیق صلاح مازوجی حاوی یک ذره حقیقت نیست و مشکلات چپ کردستان عراق دهها دلیل دارد و ما در حد خود به آنها پاسخ داده ایم. این نوع استدلال بیشتر از اینکه کمکی به آنها بکند حاشیه ای بودن سیاست و رهبری کومه له فعلی در کردستان عراق را تاکید میکند. اگر این گفته رفیق صلاح را معیار قرار بدهیم و کم نفوذ بودن جریان چپ در کردستان عراق را ناشی از شباهت سیاست آنها با ما بدانیم٬ اولین سوالی که مطرح میشود این است٬ چرا کومه له در میان چپ کردستان عراق کم نفوذ است؟ چرا آن جریانات چپ تحت تاثیر کومه له نیستند؟ و… یکی از تبلیغاتهای پوچ و بی پایه کومه له این بوده است که ما از کردستان عراق “هزیمت کردیم” و کومه له در کردستان عراق ماند. سوال اینست کجاست بیلان کار کومه له چپ و فعال اجتماعی در مقابله با قتلهای ناموسی هزاران زن در همان کردستان عراق٬ کجاست حتی یک کلمه نقد در مورد فساد مالی و چپاول احزاب ناسیونالیست کرد حاکم در کردستان عراق؟ کجاست فعالیت کومه له در همان کردستان علیه بی حقوقی مردم و … این چه معمایی است که کومه له حاضر در محل در میان چپ کردستان عراق بی نفوذ است و حزب کمونیست کارگری “هزیمت” کرده آنقدر نفوذ دارد به قول رهبران کومه له چپ جامعه کردستان عراق تحت تاثیر ما است. آیا کومه له متوجه هست که چه تناقضات و تحریفهایی را دارد سر هم بندی میکند؟.
۸ اکتبر ۲۰۱۳