علی حوادی: اعدام به اتهام “جاسوسی” شنیع ترین قتل عمد دولتی است!

حکومت اسلامی شهرام امیری (کارشناس فیزیک هسته ای) را در اواسط مرداد اعدام کرد. جرم او از قرار “جاسوسی” برای آمریکا در زمینه فعالیتهای اتمی حکومت اسلامی بوده است.

اینکه چگونه شهرام امیری در سفر به عربستان سر از آمریکا در آورد؟ چه اطلاعاتی را در اختیار سازمان سیا و سازمانهای اطلاعاتی قرار داده است؟ چگونه شد به ایران مراجعت کرد؟ چرا رژیم در پس بازگشت او به ایران از وی استقبال “رسمی” کرد و معاون وزارت خارجه در فرودگاه به استقبالش رفت؟ چطور خانواده او را تحت انواع فشارها و شکنجه های روحی و روانی برای بازگشت او به ایران قرار گرفتند؟ چگونه شهرام امیری بی خبر و بدون دادگاهی که حتی امکان دفاع از خود را داشته باشد، اعدام شد؟ جملگی در پرده ای از ابهام قرار دارد.

اما واقعیت این است که ماجرای ناپدید شدن شدن شهرام امیری در سال ۸۸ و سر در آوردنش در آمریکا و بازگشت “قهرمانانه” اش به ایران و سپس زندانی شدن و اعدام او کلا یک ماجرای پیچیده پلیسی است که میتواند سوژه رمانهای جاسوسی متعددی قرار گیرد. اما هیچکدام از این سئوالات موضوع بحث این یادداشت نیست. در اینجا هدف پرداختن به موضوع مشخصی است، اعدام به اتهام “جاسوسی”!

اتهام جاسوسی

شهرام امیری اولین دانشمندی نیست که به جرم جاسوسی اعدام میشود. در خود آمریکا نیز در حول و حوش جنگ دوم جهانی یکی از برجسته ترین کارشناسان اتمی آمریکا به جرم در اختیار قرار دادن اطلاعات مبنی بر چگونگی تولید بمب اتم به شوروی به همراه همسرش اعدام شد. اعدام و تیرباران بجرم “جاسوسی” و “خیانت” به پادشاه و ملکه و رئیس قبیله و طایفه و کشور عمری به قدمت جوامع طبقاتی دارد.

جاسوسی یکی از اتهاماتی است که اکثریت عظیم دولتها و طبقات حاکمه جهان آن را جرم تعریف کرده و مجازات آن را هم معمولا اعدام مقرر کرده اند. حتی در برخی از کشورهای اروپایی که مجازات اعدام در بسیاری از موارد ملغی شده است، در این زمینه بعضا مجاز قلمداد میشود و کماکان بخشی از پیکره قوانین کشوری است.

و از طرف دیگر اعدام به جرم “جاسوسی” از قرار آن عرصه خاکستری است که کمتر اعتراضی به نفس آن صورت میگیرد. حتی جنبشهای مخالف اعدام در سطح جهان هم کمتر به این عرصه پرداخته اند. کمتر نفس این جرم و مجازات مورد نظر آن مورد بحث و نقد قرار گرفته اند. و متعاقبا ما کمتر شاهد اعتراضی گسترده و جهانی علیه این عرصه از مقابله با مجازات شنیع اعدام بوده ایم. معمولا اعدام شهروندان یک جامعه با عکس العمل قابل ملاحظه ای در گوشه و کنار جهان و بخصوص توسط جریانات آزادیخواه و سوسیالیست و گروهها و جنبشهای ضد اعدام مواجه میشود. اما این عرصه گویی استثناء است. گویی اعدام فرد به این اتهام “توجیه پذیر” است، گویی اعدام به این اتهام “قابل توجیه” است. گویی کلا اعدام در زمان جنگ و کشمکش و تقابل دولتها “قابل اغماض” و “گذشت” است. بی جهت نیست که ما شاهد سر و صدای چندانی در نقد این عرصه از مجازات نیستیم. اما چرا؟ برای بررسی باید از نفس اتهام “جاسوسی” شروع کرد.

آیا “جاسوسی” یک جرم است؟ این سئوال به ریشه مساله میپردازد. پاسخ تمامی مدافعین و مبلغین طبقات حاکمه جوامع کنونی به این سئوال بی قید و شرط یک آری محکم است. اما پاسخ ما کمونیستهای کارگری به این سئوال یک “نه” محکم است. و چرا نه؟

جاسوسی معمولا به اقدامی گفته میشود که “اسرار نظامی و یا اطلاعاتی و امنیتی” دولت و طبقه حاکمه کشوری در اختیار دولت و طبقه حاکمه کشور رقیب و یا جامعه قرار داده میشود. و این اقدام توسط دستگاه قضایی جوامع طبقاتی حاکم “جرم” قلمداد شده است. مثلا اگر “اطلاعات” چگونگی ساخت بمب اتم توسط آمریکا در اختیار حکومت شوروی قرار داده شود، این اقدام جرم است. یا اگر اطلاعات پروژه اتمی حکومت اسلامی به خارج درز کند و در اختیار دولتها و یا رسانه ها قرار گیرد، این اقدام جرم تلقی شده است. اما اگر همین اطلاعات توسط ارگانهای دولتی در اختیار دولت “دوست” قرار گیرد، جرمی از قرار واقع نشده است. و یا اگر همین اطلاعات توسط دولتها و “جاسوسانشان” و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی شان کسب شود، نه تنها جرمی صورت نگرفته است، بلکه فرد فراهم آورنده و یا ارگان مربوطه مورد قدردانی هم، حال بصورت پنهانی، قرار میگیرد. مثلا اگر حکومت شاه با نصب انواع دستگاههای استراق سمع در شمال ایران توسط آمریکا به طور روتین اقدام به جمع آوری اطلاعات علیه حکومت شوروی میکرد، جرمی به لحاظ قانونی مرتکب نشده بود. اما اگر فردی در شوروی پیشین اطلاعاتی را که در زمره “اسرار” حکومتی طبقه بندی شده اند، در اختیار حکومت وقت ایران و یا آمریکا قرار میداد، با اشد مجازات مواجه میشد. و یا اگر فردی در ایران اطلاعات حکومتی را در اختیار دولت رقیب قرار میداد، مرتکب جرمی شده بود که مجازاتش اعدام تعریف شده است.

نکته جالب این است که “جاسوسی” در سیستم فعلی جوامع سرمایه داری جرمی در کشور “خودی” نیست، برای کشور رقیب جرمی جنایی است. معمولا جاسوسان کشور خودی در زمره دریافت کنندگان بالاترین حقوق و مزایای دولتی هستند، اما جاسوس کشور رقیب باید دستگیر و با مجازات اعدام روبرو شود.

نتیجتا در بررسی این “جرم” به این مساله می رسیم که اولا “جاسوسی” اقدامی است که در هر کشور جرم نیست، در یک کشور توسط دولت و طبقه حاکمه جرم است اما در کشور رقیب یک اقدام “قهرمانانه” و اقدامی است که بابتش معمولا هزینه های سنگیتی هم صرف میشود. به این اعتبار اقدام “جاسوسی” از نوع و یا مشابه اقدام جنایی نیست. مانند قتل و تجاوز و هتک حرمت نیست که توسط معیارهای واحد و یکسانی در سطح جهان به عنوان جرم شناخته شده است، هر چند که مجازات آن میتواند متفاوت باشد. این اقدامی است بر حسب اینکه بر علیه چه نیرویی صورت گرفته باشد و یا به نفع کدام نیرو صورت گرفته باشد، جرم تلقی میشود. معیار و استاندار جهانی هم بر آن حاکم نیست. حتی مانند تقابل نظامی و درگیری در جنگ نیست. در جنگ نیز نیروهای کشورهای متخاصم اقدام به نابودی نیروهای طرف مقابل میکنند، اما در عین حال قوانینی بین المللی بر مجموعه این تقابل حاکم است، اگر چه هر روزه زیر پا گذاشته میشود. در مجموعه قوانین حاکم بر جنگ، کشتار اسیر یک جنایت جنگی است. کشتار افراد سیویل و غیر نظامی یک جنایت جنگی است. حداقل معیارهای واحدی در سطح سیاسی و نظری در سطح جهان بر این عرصه حاکم است.

و مهمتر اینکه آن “منفعتی” که “جاسوسی” را جرم تلقی میکند، تنها وتنها منفعت دولت و طبقه حاکمه است. منفعت جامعه نیست، منفعت مردم نیست. تلاشی برای مصون نگهداشتن و امنیت جامعه نیست. تماما منفعت حفظ سلطه طبقه حاکمه است.

چرا جاسوسی نباید یک جرم قلمداد شود؟

در پایه ای ترین سطح: در بررسی مقوله جاسوسی در کشورهای کنونی تقسیم جامعه بشری به کشورها و دولتها یک رکن اساسی و تعیین کننده است. اگر جامعه بشری یک جامعه جهانی بود، اگر جامعه بشری به کشورهای متعدد و بعضا متخاصم تقسیم نشده بود، اگر در جوامع کنونی بشری بجای رقابت و تخاصم صلح و همزیستی و تعاون قرار داشت، نتیجتا این مقوله هم به خودی خود به کناری میرفت. جاسوسی اساسا مقوله قابل تعریف در تقسیمات کشوری و تخاصم میان این کشورهای موجود در جهان است. حتی در جامعه جهانی کنونی که ما شاهد بلوک بندیهای سیاسی و نظامی متعددی هستیم، مقوله جاسوسی در خود این بلوکها که بعضا دارای منافع اطلاعاتی و امنیتی کمتری هستند، با حساسیت کمتر و تبعا مجازات کمتری مواجه میشود. مثلا در دوران اخیر ما بارها با اخباری روبرو شدیم که کشورهای عضو ناتو علیه یکدیگر جاسوسی کرده اند، اطلاعات امنیتی کشور متحد خود را به بیرون درز داده اند، حتی روسای کشورهای “خودی” را مورد استراق سمع و شنود قرار داده اند، اما نه تنها با مجازاتی مواجه نشده اند، بلکه در مواردی با یک تماس تلفنی و شاید هم عذر خواهی مساله فیصله پیدا کرده است.

در سطح دیگر: واقعیت این است که مقوله جاسوسی بر پایه دیپلماسی سری و اسراری استوار شده است. بر این پایه که بخشی از اقدامات دولتها و طبقات حاکمه باید از دسترس جامعه، مردم و متعاقبا دولت و کشور رقیب دور نگهداشته شود. و زمانیکه شما سیاست دیپلماسی سری و یا اسرار حکومتی نداشته باشید، حاکمیت بر مبنای “اسرار” و دور نگهداشتن یک سری از اقدامات و اطلاعات از دسترس عموم سازمان داده نشده باشد، و همه اقدامات سیاسی و اقتصادی و نظامی در جامعه در منظر عموم جامعه قرار داشته باشد، دیگر نیازی به حفظ اسرار و جاسوسی نیست. از اینرو است که ما دیپلماسی سری نداریم. زمانیکه ما در قدرت باشیم، مردم در قدرتند. ما هیچگونه هدف میلیتاریستی و یا سیاسی و اقتصادی که ناقض اعمال اراده آزاد و اطلاع عموم آحاد جامعه نداریم که نیاز به محافظت از آن داشته باشیم. ما عضو هیچ پیمان ضد مردمی و سلطه طلبانه و سرکوبگرانه نیستیم و نخواهیم بود که نیازی به حفظ اسرارش داشته باشیم. ما ارتش حرفه ای و نیروهای امنیتی نخواهیم داشت. برعکس، ما برای نابودی ارتش و سپاه و نیروهای مسلح حرفه ای مبارزه میکنیم. ما برای نابودی کلیه نیروها و سازمانهای نظامی و انتظامی و جاسوسی و اطلاعاتی مخفی مبارزه میکنیم. ما سازمانهای جاسوسی را منحل خواهیم کرد. ما بجای ارتش حرفه ای و مافوق مردمی، نیروی میلیس شوراهای مردم را سازمان خواهیم داد. شفافیت و علنیت سیاسی در تمامی سطوح سیاست عمومی و رسمی ماست. ما اطلاعاتی برای پنهان کردن از توده های مردم نداریم. در جامعه ای که شوراهای مردم حاکم اند، تمامی سیاستهای کلان و ریز توسط نهادهای مردم اداره میشوند، در چنین شرایطی ضرورتی برای حفظ هیچ “سر و رازی” در کار نیست، جایی هم برای “خبرچینی” و یا “جاسوسی” نیست. جامعه و حکومتی که بخواهد دخالت توده وسیع مردم را در دولت و اعمال حاکمیت در سطوح مختلف از محلی تا سراسری تامین کند، نمیتواند دارای نهادها و ارگانهای مخفی و اطلاعاتی و یا اطلاعات سری باشد.

در جمهوری سوسیالیستی مورد نظر ما جرمی به نام “جاسوسی” و “خبرچین” وجود نخواهد داشت. اطلاع داشتن از “اسرار” جامعه یک حق همگانی و مدنی است. و یک وظیفه دائمی نهادهای اداری و حکومتی جامعه مطلع داشتن شهروندان از کلیه جوانب زندگی اجتماعی و سیاسی است.***

بطور خلاصه آنچه که بعنوان “جاسوسی” در جوامع کنونی تعریف شده است و مجازات شنیع اعدام را برای آن تعریف کرده اند، در حقیقت یک حق طبیعی شهروندی است. حق مطلع بودن، حق مطلع کردن، حق خبر رسانی، حق افشای اسرار حکومتی. اطلاع رسانی جرم نیست. مجازاتی هم نباید بر آن مترتب باشد.

جاسوسی و مجازات اعدام

امروز در ایران اسلام زده، هر روز عده ای را به جرم محاربه با خدا، اقدام علیه نظام، مفسد فی الارض و قاچاق مواد مخدر و جاسوسی و… اعدام میکنند. میزان این اعدامها در ماههای اخیر افزایش یافته است. و این مجموعه علیرغم هر توجیه و بهانه ای در واقع یک رکن پایه ای حفظ و تدوام حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی است.

اما اعدام مجازات نیست، جنایت است. هیچ عذر و بهانه ای نمیتواند توجیه گر این عمل شنیع و ضد انسانی باشد. اعدام یک جنایت سازمان یافته طبقه حاکم است. یک قتل دولتی است. سازمان یافته و از پیش طرح ریزی شده است. در یک کلام به قول منصور حکمت قتل عمد دولتی است. اعدام یک ابزار طبقات حاکم و رکن اصلی حاکمیت رژیم اسلامی برای سرکوب آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه، برای کنترل و به انقیاد در آوردن جامعه و مردم معترض است. اعدام در جوامع کنونی ابزاری سیاسی برای تداوم حاکمیت طبقات استثمارگر و سرکوبگر است.

اعدام اقدامی برای مصون داشتن جامعه از جرم و جنایت نیست. در هیچ جامعه ای جاری کردن مجازات اعدام به جرم و جنایت کمتر منجر نشده است. برعکس نفس وجود اعدام در جوامع بسیاری خود عاملی در جهت تشدید قتل و جنایت در جامعه بوده است. اما حتی اگر اعدام به کاهش قتل و جنایت در جامعه ای منجر میشد این اقدام ضد انسانی را بخاطر شنیع بودن آن باید برچید.

اعدام اقدامی در جهت اجرای عدالت نیست. اعدام انتقام است. انتقامی کور و ضد انسانی. هیچ سیستم قضایی که ذره ای برای جان انسانها ارزش قائل باشد نمیتواند حکم به جاری کردن مجازات اعدام دهد. عدالت نمیتواند بر مبنای اعدام و نابودی انسانها استوار شود.

کشتن عامدانه و نقشه مند انسانها در زمان اسارت به هر دلیل و بهانه ای، حق هیچ دولت و قدرت و نیرویی نیست. یک رکن تلاش ما برای برپایی جامعه ای آزاد، برابر، مرفه و انسانی، مبارزه قاطع و همه جانبه بمنظور برچیدن بساط شنیع اعدام و لغو مجازات اعدام در جوامع بشری است.

اعدام جنایت است. مکان و زمان بر نمیدارد. قابل “اغماض” نیست. شنیع است. قتل عمد است. کور و انتقام جویانه است. مجازاتی وحشیانه و ضد انسانی است. اعدام چه در زمان “صلح” و چه در زمان “جنگ” قتلی شنیع است. بساط اعدام را برای همیشه بدون هیچ و عذر و بهانه ای باید در هم شکست!

ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ

 

*** اگر چه مطلع بودن و حتی افشای “اسرار” حکومتی یک حق طبیعی شهروندان است اما اقدامی که منجر به قتل و جنایت شهروندان جامعه شود خارج از حوزه اطلاع رسانی در جامعه بوده و اقدامی در زمینه جرم و جنایت است. این عرصه معمولا دریچه ای است که جریانات دست راستی و حکومتی با توسل به آن عوامفریبانه میکوشند حق شهروندان جامعه را در این زمینه یا از بین برده و یا محدود کنند و حق خبر رسانی و مطلع کردن جامعه از “اسرار” حکومتی را اقدامی در حوزه جنایی و قضا تعریف کنند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *