یادداشتی منتشر شده است که بر مبنای ” خرد جمعی ” چند نفری چرای عدم حمایت از بیانیه عظیم زاده-عبدی خود را ظاهرا چون کار جمعی و تشکیلاتی نبوده بیان کرده اند، تا مثلا در ستایش کار جمعی چیزی گفته باشند و مهمتر اینکه ما را از نیش مار خوش و خط و خالی باز دارند. آنچه در بیانیه میخوانیم تخریب شخص جعفر عظیم زاده فعال کارگری است و فریب خوردن اسماعیل عبدی از عظیم زاده است که از فعالین معلمان می باشند که این دو در دست مزدوران سرمایه اسیر هستند. این دو در بیانیه مشترکی ” بر بسیاری از خواست های فوری و مهم کارگران و معلمان، بازنشستگان و اکثریت مردم و بر لغو اتهامات امنیتی که فعالین کارگری و معلمان با توسل به آن محکوم شده اند تاکید کرده اند.” و این خود موجب تحرک موثری در میان فعالین کارگری و معلمان مبارز گردیده است. و نیز زندانیان سیاسی در بند و تعدادی زندانیان غیر سیاسی در نامه مشترکی از این بیانیه حمایت کردند. اما این چند نفر شجاعانه سینه سپر کردند که از اسانلو شدن جعفر عظیم زاده جلوگیری کرده باشند!
رضا رشیدی فعال کارگری در یادداشتی پرسیده است ” اینها دیگر کیستند؟” و طی نوشته اش تاکید کرده است که :” ….اینها رسما و آگاهانه و با نقشه میخواهند میان کارگران و معلمان تفرقه بیندازند و علیه این فضای پر جنب و جوش بایستند. من اینها را نمیشناسم و تاکنون با این اسامی چیزی در دفاع از کارگر و علیه سرکوبگریهای حکومت ندیده ام. آیا کسی اینها را میشناسد؟”
در سراسر یادداشت یاد شده ایشان از قول “دوستان”(!) مدعی میشوند که عظیم زاده فقط در پی مطرح کردن شخص خود و اتحادیه آزاد کارگران به هر خرج دیگران است و د ر این جا به خرج کانون صنفی معلمان است. ایشان مدعی هستند:” روش فعالیتی ایشان و اتحادیه آزاد مبتنی بر موج سازی، اغراق، بزرگ نمایی در مورد خود، اتفاقات کارگری و نیز برجسته کردن چهره ی خود و اعضای تشکل شان است.” ایشان که ظاهرا نگران بت سازی و کیش شخصیت هستند مدعی شدند:” متاسفانه اتفاقی که دارد می افتد … همان پروژه ی چهره سازی و رهبر سازی اتحادیه آزاد و شخص آقای عظیم زاده است؛ ما آنها را بالا میبریم، اما این بر سر دست بالا بردن سودی برای جنبش و کار جمعی مبتنی بر خرد جمعی ندارد. درست در لحظه ای که فکر میکنی این بُت های ساخته شده و از پله ها بالا رفته ممکن است کمکی کنند، دقیقا مانند مارهای ” مار- پله در بازی منچ” تو-بخوانید کار جمعی را- را نیش میزنند و انتظار تو دوباره به پایین جدول سقوط میکند. فعالیت جمعی با بادکنک باد کردن و هر چه بزرگ تر باد کردن تفاوت بنیادین دارد! نتیجه ای این رویکرد چیزی جز ایجاد بد بینی و یاس نخواهد بود….” واقعا کدام کار ایجاد بدبینی و یاس میکند؟ بیانیه دو زندانی در بند که کیفر خواست کارگران و معلمان علیه نظام سرمایه داری حاکم به مناسبت اول مه را یاد آور میشوند و خواستار این میشوند که اتهامات امنیتی ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی لغو شود یا کسانی که اساس این بیانیه را در پوشش مبارزه با کیش شخصیت هدف قرار داده اند؟
این دوستان (اگر بشود نامشان را دوست گذاشت) دیگر پا را فراتر از یک مبصر اجتماعی گذاشته اند و رسما همدوش نیروهای امنیتی رژیم و به زبان آنها حرف میزنند. زیادی به تماشای برنامه های مانند “هویت” جمهوری اسلامی نشستند و یا نوشته های کسانی مانند شریعتمداری کیهان یا حجاریان را خواندن نتیجه اش بهتر از این نمیشود. در طی نزدیک چهار دهه گذشته یکی از روشهای روتین جمهوری اسلامی این بوده که فعالین و مبارزین، آدمهای فریب خورده و مالیوخولیای نشان دهد که در پی خود زنی هستند تا نامی بر سر زبانها انداخته باشند. بارها این حکومت اشخاصی را ترور کرده و بعد مدعی شده که مقتول خود زمینه قتل خود را فراهم آورده و یا قربانی اختلافات درونی خودشان شده اند. مشهورترین داستان از این دست متعلق است به موسوی اردبیلی یکی از جلادان به نام حکومت که زمانی (دهه ٦٠) ریاست دستگاه تبهکاری قوه قضائیه حکومت را به عهده داشت ( و البته الان ایشان اصلاح طلب شده اند!!) و درمورد شخصی که از پشت بام بیمارستان هزار تختوابی تهران به پایین پرت شده بود گفته بود:” باید بررسی شود که خودش خودش را انداخته یا به کسی گفته من را پایین بینداز، بهرحال پرونده دارد رسیدگی میشود!” در مورد ندا آقا سلطان گفتند و فیلم ساختند که ندا فکر کرده فیلم بازی میکند در آمبولانس زنده بود بعدا به طرز مشکوکی کشته شده است! حالا این دوستان به همان روش جمهوری اسلامی سعی در تخطئه اقدام تحسین برانگیز این دو فعال کارگری و معلمان برآمدند. جالب است جعفر عظیم زاده و اسماعیل عبدی در اعتراض به زندانی شدن به اتهامی به نام “اقدام علی امنیت ملی” تصمیم گرفته اند که دست به اعتصاب غذا در زندان بزنند و در این بیانیه رسما آنرا اعلام میکنند و این دوستان مدعی اند که جعفر عظیم زاده هیچ هدفی ندارد جز مطرح کردن شخص خودش! درست مانند سناریوهای که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای زندانیان در بند و یا جان باختگانی که به دست سربازان گمنام امام زمان کشته شده اند می نویسد.
رضا رشیدی میپرسد اینها دیگر کیستند؟ به نظرم با توضیح روش ایشان در برخورد با شخصی مانند جعفر عظیم زاده و سعی در تفرقه افکنی میان معلمان و کارگران معلوم است که چه کسانی هستند. اما چرا سر و کله ایشان پیدا شده است؟ درست به خاطر روزی مهمی به نام اول ماه مه است که این روز بر اتحاد و مبارزه کارگران تاکید دارد.
اقدام جعفر عظیم زاده و اسماعیل عبدی در صدور بیانیه شان موجب شوری در میان فعالین کارگری و معلمان شده است و شاهد هستیم که بیانیه های حمایتی از شهرهای ایران صادر میشود و خرد جمعی این چند نفر که منتهی به نفرت پراکنی علیه یکی از فعالین کارگری در بند شده است نشان میدهد که چقدر این بیانیه درست به هدف زده است. گفتن ندارد که روز اول مه یک سمبل مهم مبارزات کارگران است جمهوری اسلامی شاید توانسته باشد از حضور کارگران در خیابان در این روز ممانعت بعمل آورد اما نتوانسته و نمی تواند این سمبل مهم جهانی کارگران را در ایران نابود کند. کسانی زور زده اند و عقل هایشان روی هم ریخته اند و نتیجه اش شده یک بیانیه ضد کارگری و ضد معلمان؛ این اقدام سخیف چند نفره به طریق اولی یک کوشش عبث است که بخواهد هیبت این روز را بشکند. اول ماه مه سال ٩٥ را باید به نام جعفر عظیم زاده و اسماعیل عبدی ثبت کرد که از درون زندان پرچم این روز را برافراشتند.