انقلاب زن زندگی آزادی که در ادامه سه خیزش بزرگ ۸۸، ۹۶ و ۹۸آغاز شده است، از همان اول با قدرت و صراحت بیسابقه ای عزم خود را برای پایان دادن به عمر حکومت اسلامی اعلام کرد. این انقلاب، علیرغم فروکش کردن تظاهرات گسترده خیابانی، در اشکال متنوع ادامه دارد و تا همین حالا به پیروزیهای بزرگی دست یافته است. از تداوم شعار نویسیها گرفته تا کمپین پاره کردن بنرهای “دهه فجر” حکومت تا تسلیم خامنه ای برای آزادی معترضین دستگیر شده ولو با ظاهر مضحک عفو عمومی تا شعار مرگ بر حکومت ستمگر توسط زندانیان آزاد شده در دم در اوین و همچنین شکافها و ریزشهای درون حکومت همه نشانه ها و جلوه هایی ازقدرت و تداوم انقلاب است. نه موقعیت جمهوری اسلامی و نه موقعیت جنبش سرنگونی این حکومت در میان مردم ایران و جهان کوچکترین شباهتی با دوران پیش از انقلاب ندارد که یک دستاورد بزرگ انقلاب است.مردم برای تداوم انقلابشان آرام و قرار ندارند. سران حکومت هم از کابوس امواج سهمگین بعدی انقلاب رها نمیشوند.
هیچ انقلابی در جاده ای هموار و بدون دست انداز پیشروی نمیکند. انقلاب جاری هم استثنا نیست. شناخته شده ترین مانع در مقابل انقلابها تحرک نیروهای راست برای دور زدن انقلاب، بند و بست از بالا برای جلوگیری از پیروزی قاطع انقلاب و به قدرت رسیدن مردمی است که انقلاب کرده اند. در چند هفته گذشته شاهد دو تحرک از این نوع درخارج و داخل بوده ایم: در خارج طیف راست ناسیونالیست با محوریت سلطنت طلبان و در داخل اصلاح طلبان حکومتی به رهبری میرحسین موسوی.
تحرک ارتجاع ناسیونالیستی سطلنت طلب!
مردم انقلاب کرده اند تا به ارتجاع اسلامی، استبداد مذهبی و دیکتاتوری در هرشکل و شمایل، فقر و بیکاری و هر گونه تبعیض نقطه پایان بگذارند. مردم انقلاب کرده اند تا سرنوشت خود را بدست بگیرند و یک نظام آزاد و برابر و یک زندگی در خور انسان مستقر کنند. اگر در انقلاب ۵۷ مردم از شر تاج رها شدند و اسیر عمامه شدند؛ این بار مردم میخواهند از شر عمامه هم رها شوند و خود بر زندگی خود حاکم شوند. این بار پیروزی انقلاب “زن زندگی آزادی” به تاریخ طولانی دست به دست شدن قدرت میان دو ارتجاع ناسیونالیستی و اسلامی نقطه پایان خواهد گذاشت. دو ارتجاعی که از انقلاب مشروطه قدرت سیاسی را دست به دست کرده اند که هر بار هم یار و یاور هم بوده اند.
اپوزیسیون راست و ارتجاعی ناسیونالیست سلطنت طلب که در میان امواج انقلاب در داخل نتوانسته بود سری بلند کند و با تظاهرات پرشکوه برلین سرشار از یاس و خشم شده بود، کلی تلاش کرد با پخش پرچم شیر و خورشید نشان در تجمعات خارج و رفتارهای فاشیستی و شعبان بی مخی و چپاندن عکس رضا پهلوی در مقابل دوربینهای رسانه هاعرض اندام کند اما هر باردر مقابل رفتارهای متمدنانه حاضرین بیش از پیش بی آبرو شد. با فروکش کردن موقت تظاهرات خیابانی در داخل، این اپوزیسیون در خارج احساس کرد میدان خالی است و میتواند به پروژه اش برای شاه خور کردن انقلاب تکانی بدهد.
تویت شش نفره، اولین اقدام مشعشع اما توخالی بود که قرار بود با رجوع به احساس وحدت طلبانه مردم ژست مسئولانه اتحاد طلب برای رضا پهلوی دست و پا کند. تویت شش نفره حتی شش روز هم نتوانست در فضای سیاسی چرخ بزند و توهم تولید کند. رسانه های راست تا توانستند تویت شش نفره را باد کردند تا بزرگش کنند اما چون یک اقدام بادکنکی بود به جای بزرگ شدن خیلی زود ترکید.
هنوز تکه پاره های تویت بادکنکی روی زمین ننشسته بود که کاریکاتوری به نام طومار وکالت راه افتاد. طومار وکالت قرار بود برای شاهزاده زروق “نمایندگی دمکراتیک” جور کند تا به نمایندگی از مردم روسای دولتها را ملاقات کند که از درونش شاید گشایشی برای گوادلوپی کردن انقلاب جاری فراهم شود. حتی با حقه های سایبری هم نتوانستند امضای قابل توجهی برای شاهزاده جور کنند و این ابتکار احمقانه هم نگرفت.
با نشست دانشگاه جرج تاون با عنوان “آینده جنبش دمکراسی در ایران”، اپوزیسیون ناسیونالیست سلطنت طلب امیداور بود که حضور رضا پهلوی در کنار چند سلبریتی هنری و ورزشی و سیاسی و یک دادخواه قربانیان کشتار هواپیمای اکرایینی (سازمانده تظاهرات باشکوه برلین) امکان خواهد داد او بتواند قیافه آلترناتیو متحد کننده اپوزیسیون و دلسوز اتحاد مورد نیاز مردم به خود بگیرد. وعده اتوبوسی که پشت فرمانش شاهزاده ای نشسته است که ظاهرا از عشق به تکثر انواع اپوزیسیونها را مجانی سوار می کند مضحکترین لحظه ادا و اطوارهای آلترناتیوی بود.
انقلاب، شعار “زن زندگی آزادی” را بر پرچمش حک کرده است. شعاری جهانشمول که خیلی سریع مرزهای ایران را درنوردید و جهانی شد. ناسیونالیسم عظمت طلب مردسالار سلطنتی از همان اول در مقابل این بیرق “مرد میهن آبادی” را هوا کرد که هم مردانه است و هم ناسیونالیستی. با این هم دلشان خنک نشد و در سالگرد قیام ۵۷با شعار “زن زندگی پهلوی” خصومتشان با شعار “زن، زندگی، آزادی” را نشان دادند.
تحرک آشکار ضد کمونیستی سلطنت طبان در سالگرد انقلاب ۵۷ مخصوصا در گردهم آیی لوس آنجلس،چهره واقعی ارتجاعی و فاشیستی جریان سلطنت طلب را بیش از پیش برملا کرد. شعار “رهبر ما پهلویه هر کی نگه اجنبیه” که نسخه سطلنتی “حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله” است، رفتارهای شعبان بی مخهای سطلنت طلب در تظاهراتها،عربده های جاوید شاه در مقابل شعارهای همبستگی با انقلاب مردم،هشتک “من یک ساواکی هستم” فاشیستهای سطلنتی راه انداخته بودند و بالاخره چهره نمایی شکنجه گر درنده ساواک در تظاهراتی که قرار بود نمایشی در همبستگی با انقلابی باشد که میخواهد به اعدام و شکنجه پایان دهد، همه نشان میدهند که اپوزیسیون ناسیونالیست سلطنت طلب در حقیقت ضد انقلاب “زن، زندگی، آزادی” است.
شهروندانی که به قصد حمایت از انقلاب زن زندگی آزادی در این گردهمایی تجمع کرده بودند حق دارند با انزجار تمام در شبکه های اجتماعی اعتراض کنند که آنها که برای همبستگی با انقلاب زن زندگی آزادی تجمع کرده بودند و یکباره متوجه شدند رضا پهلوی کاریکاتوری از بیعت خیابانی با شاهزاده راه انداخته است.
بیانیه موسوی: طرحی برای عبور از طریق بند و بست از بالای سر انقلاب!
میر حسین موسوی، نخست وزیر محبوب امامدر یکی از خونین ترین دوره نظام اسلامی، شخصی که زمانی با وعده “اجرای بی تنازل قانون اساسی” و بازگشت به “دوران طلایی امام” مردم را سرکار گذاشته بود، شخصی که تا همین دیروز از امام جنایتکار با لقب “جان بیدار” یاد میکرد بیانیه داه است که ضروری است قانون اساسی را با انتخابات آزاد مجلس موسسان یا تغییر داد و یا با قانون اساسی جدید جایگزین کرد.
ریزش کرده های جریان اصلاح طلب،طیف سرگردان اصلاح طلبان درون و بیرون حکومت فورا صف کشیدند و در بوق و کرنا کردند که موسوی از نظام عبور کرده است و برای عبور از نظام هم راه نشان داده است.
بیانیه موسوی البته نشانه ای از این حقیقت است که در نتیجه انقلاب “زن زندگی آزادی”حتی کسانی که در پایه گذاری نظام اسلامی نقش کلیدی داشته اند متوجه شده اند که نظامشان قطعا رفتنی است و از حفظ نظام اسلامی با هر حک و اصلاحی قطع امید کرده اند و دارند ریزش می کنند؛ دیده اند که انقلاب جاری قصد دارد حکومت اسلامی را با همه قوانین و فرهنگ و سنتش، با امام و ولی فقیهش، با سران عمامه دار و بی عمامه اش، با سپاه و بسیجش، با قانون اساسیش و بالاخره با اصولگرا و اصلاح طلبش به سطل آشغال روانه کند؛ دیده اند که مردم میخواهند با انقلاب از روی حکومت اسلامی عبور کنند و اینها همدنبال انواع طرحهای عبور هستند قبل از اینکه مردم با انقلاب کار حکومت را یکسره کنند. به این معنا بیانیه موسوی در بهترین حالت حاکی از این است که قدرت انقلاب مردم اینها را به فکرپروژه هایی برای عبور از طریق بند و بست از بالای سر انقلاب مردمانداخته است. به این اعتبار، بیانیه موسوی طرحی برای عبور است قبل از اینکه انقلاب همه ارکان ایدئولوژیک، سیاسی و امنیتی نظام اسلامی را در هم بکوبد و نابود کند.
بی دلیل نیست که با این بیانیه رضا پهلوی هیجان زده شده است. بیانیه “نخست وزیر محبوب” امامی که به قدرت رسید، به این دلیل به دل پسر شاهی که قدرت از دست داد نشسته است که پروژه شان شبیه است. پروژه شان محدود کردن انقلاب به فروپاشی از درون به جای سرنگونی از بیرون است. انتقال قدرت از بالای سر مردم به جای سرنگونی با انقلاب و به قدرت انقلاب مردم است. تلاشی برای انتقال گوادولوپی قدرت از بالای سر انقلاب است.
آیا این پرژوه می گیرد؟ پاسخ یک نه محکم است. انقلاب زن زندگی آزادی ظرفیتهای بالایی برای خنثی کردن این تقلاها دارد. نه فقط یک نسل جوان بسیار آگاه با تصویری بسیار مدرن و انسانی از زندگی حضور فعال و پیشگام در انقلاب دارد بلکه جنبشهای متنوع و متعددی در عرصه های کارگری، دانشجویی، زنان، جوانان، و خلاصی فرهنگی، دادخواهی، آزادی زندانیان سیاسی، علیه اعدام، حقوق رنگین کمانیها، حقوق کودکانو علیه ستم بر اساس جنسیت و مذهب و باور و ملیت با فعالین و رهبران محبوب در زمینه سازی انقلاب نقش داشته اند و همچنان خواهند داشت.
منشور 20 تشکل، نقطه عطفی در انقلاب جاری!
درست وسط غوغا بر سر وعده منشور در نشست جرج تاون که ادعا شد متنش از داخل است اما برای حفظ امنیت “عزیزان داخل” نمیتوان اسمی از آنها برد، منشوری از داخل منتشر شد.
منشوری با اسم و رسم بیست تشکل معلمان، کارگران، بازنشستگان، فعالین حقوق زن و دانشجویان تحت عنوان “منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران”؛
منشوری که با صریحترین زبان تصویری از خواستهای واقعی مردمی که انقلاب “زن زندگی آزادی” را خلق کرده اند میدهد؛
منشوری که اعلام میکند مبارزه مردم “اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقر و فلاکت و ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیر مذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته، بر ما – عموم مردم ایران – تحمیل شده است”؛
منشوری که به صراحت اعلام می کند “هیچ چشمانداز روشن و قابل حصولی را برای رهایی از گردابی که حکومت اسلامی بوجود آورده است در چهارچوب این حکومت متصور نیست”؛
منشوری که تاکید میکند “جنبشهای بزرگ اجتماعی پیشرو- جنبش کارگری، جنبش معلمان و بازنشستگان، جنبش برابری خواهانه زنان و دانشجویان و جوانان و جنبش علیه اعدام و...- در ابعادی تودهای و از پایین در موقعیت تاثیر گذاری تاریخی و تعیینکنندهای در شکلدهی به ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور قرار گرفته اند”؛
منشوری که با روشنی تمام اعلام میکند جنبش مردم عزم دارد “برای همیشه به شکلگیری هرگونه قدرت از بالا پایان دهد و سر آغاز انقلابی اجتماعی و مدرن و انسانی برای رهائی مردم از همه اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری باشد”؛
و بالاخره منشوری که “بر چیده شدن ارگانهای سرکوب” و “دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره امور کشور از طریق شوراهای محلی و سراسری، عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی توسط انتخاب کنندگان در هر زمانی” را جزو حقوق بنیادین انتخاب کنندگان اعلام میکند.
باید حال و هوای روحی محافل متعلق به جریانات راست ناسیونالیست مخصوصا خود رضا پهلوی و دست راستیهای فاشیست دور و برش بعد از دیدن فقط همین بند تماشایی باشد که ابلهانه تصور میکنند می توانند از بالای سر چنین جنبشی به کمک سرداران سپاه علیه انقلاب مردم توطئه کنند و به نام دمکراسی حکومت مافوق مردم و علیه مردم راه بیاندازند.
اگر تحرک ارتجاع ناسیونالیستی از یکطرف و ارتجاع اصلاح طلبان حکومت از طرف دیگر نمونه هایی از دست انداز در مقابل انقلاب “زن، زندگی، آزادی” هستند، منشور بیست تشکل هم نشان میدهد این انقلاب از چه ظرفیت بالایی برای پشت سر گذاشتن این دست اندازها برخوردار است! ***