انقلاب یک ضرورت است
حسن صالحی: در میان جوانانی که در جمهوری اسلامی بدنیا آمده اند و بزرگ شده اند کسانی هستندکه نسل های قدیمی تر را سرزنش می کنند و می گویند “خطای شما بود که ما الان باید زیر سایه جمهوری اسلامی زندگی کنیم”. می پرسند “این چه انقلابی بود که شما کردید که جمهوری اسلامی را آورد و ما حالا باید تقاص پس دهیم؟” می خواستم بدانم شمابه این نسل چه جوابی دارید؟ و خیلی مشخص توضیح دهید که در جبهه مردم چه چیز به خطا رفت که سرنوشت انقلاب ۵۷ به آنجا کشید؟
حمید تقوائی: قبل از هر چیز باید گفت انقلاب ۵۷ “خطا” ی کسی نبود! اصولا هیچ انقلابی نمیتواند بعنوان یک تحول ارادی که گویا در اثر خواست و فعالیت یک رهبر و یا یک حزب و یا یک نسل اتفاق می افتد بررسی شود. انقلاب یک ضرورت عینی است و در شرایطی که بقول لنین “مردم دیگر نمیتوانند تحمل کنند و دولت نمیتواند حکومت کند” اتفاق می افتد. مارکس در یک سطح پایه ای تری ضرورت انقلاب را اینطور توضیح میدهد که وقتی مناسبات تولیدی به مانعی بر سر راه رشد نیروهای مولده تبدیل میشوند دوره ای از انقلابات اجتماعی آغاز میشود. روشن است که این ضرورت عینی تنها میتواند به شکل یک تحول سیاسی- اجتماعی و از طریق فعالیت و ایفای نقش توده های مردم و احزاب و شخصیتها و نیروهای سیاسی متحقق بشود و سرنوشت انقلابات، خصوصیات آنها، شکل ویژه ای که بوقوع می پیوندند و پیروزی و یا شکست آنها، تماما به این ایفای نقش بستگی پیدا میکند ولی نفس انقلاب و وقوع یا عدم وقوع آن زائیده خواست و اراده مردم و یا نیروهای سیاسی نیست. همه تجربیات تاریخی از انقلاب کبیر فرانسه تا انقلاب اکتبر و تا انقلابات موسوم به بهار عرب بروشنی صحت این نظریه را نشان میدهد. انقلاب ۵۷ ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. انقلاب ۵۷ ناشی از خواست و اراده نیروهای چپ در آن دوره (نظیر چریکها و یا حزب توده و یا نیروهای موسوم به خط سه) نبود. حاصل فعالیتها و مخالفتهای ارتجاعی نیروهای اسلامی علیه رژیم شاه نظیر خمینی و طرفدارانش هم نبود.
انقلاب ۵۷ حاصل نارضائی عمیق توده مردم و بخصوص کارگرانی بود که بعد از اصلاحات ارضی به یک نیروی تعیین کننده در تولید اجتماعی تبدیل شده بودند اما از ابتدائی ترین حقوق اقتصادی و سیاسی محروم بودند. این انقلاب پانزده سال بعد از اصلاحات ارضی که آخرین ضربه را به فئودالیسم وارد کرده و نظام سرمایه داری را در ایران کاملا مسلط کرده بود، بوقوع پیوست و در واقع حاصل تناقضات و بن بستهای سرمایه داری در ایران بود، و نه مانند تحولات انقلابی گذشته مثل انقلاب مشروطه و یا جنبش صنعتی کردن نفت، حاصل عقب ماندگیهای سرمایه داری در ایران. از نظر عینی مضمون انقلاب ۵۷ نه صنعتی شدن و استقلال بود و نه رفع موانع رشد سرمایه داری، بلکه رهائی از سرمایه داری و دیکتاتوری متناظر با آن بود. انقلاب ۵۷ اولین انقلاب در تاریخ ایران است که علیه دیکتاتوری سرمایه، و نه استبداد فئودالی، شکل گرفت و با برپا داشتن شوراها کل نظام سرمایه داری را بچالش کشید.
خارج محدوده نشینان که در واقع کلید انقلاب را زدند، مانند بوعزیزی، کارگر بیکاری که با خود سوزی اش انقلاب تونس را شروع کرد، کارگرانی بودند که در جستجوی کار به شهرها روی آورده بودند، به سخت ترین کارها تن داده بودند اما از ابتدائی ترین حوائج زندگی و خدمات شهری محروم بودند. از نظر سیاسی نیز انقلاب ۵۷ را باید حاصل انفجار جامعه ای دانست که دیگر نمیتوانست و نمیخواست دیکتاتوری و ارعاب و اختناق حاکم- شرایطی که گورستان آریامهری نامیده میشد- را تحمل کند. انقلاب ۵۷ در یک جامعه شهری و با خیزش و به صحنه آمدن کارگران و توده های مردم زحمتکش در شهرها شکل گرفت اما بوسیله نیروهای اسلامی تحریف شد و به شکست کشیده شد. خمینی و نیروهای اسلامی طرفدارش حاصل انقلاب نبودند، بلکه بوسیله ضد انقلاب جهانی (دولتهای غربی) به جلو رانده شدند تا از پیروزی انقلاب و قدرتگیری نیروهای چپ در ایران بعد از شاه جلوگیری کنند. دول غربی و مشخصا دولت آمریکا در آن دوره برا ی مقابله با نفوذ شوروی استراتژی کمربند سبز – تقویت نیروهای اسلامی در کشورهای همسایه شوروی- را دنبال میکردند و وقتی پی بردند که حکومت شاه قادر به کنترل و مهار انقلاب نیست، به اسلامیون متوسل شدند. خمینی را به پاریس بردند و زیرنور افکن قرار دادند و بعنوان رهبر انقلاب و انقلابی ترین مرد جهان به مردم ایران فروختند.
می پرسید در جبهه مردم چه خطائی صورت گرفت؟ مردم خطائی نداشتند. بقول منصور حکمت مردم حق داشتند انقلاب کنند. اما در جبهه ای که خود را به مردم متصل میکرد، در میان نیروهای اصلی اپوزیسیون مهمترین “خطا” این بود که این نیروها – از ادبا و هنرمندان و روشنفکران شرقزده گرفته تا حزب توده تا بقایای نهضت آزادی و جبهه ملی – در فضای سیاسی بعد از کودتای ٢۸ مرداد و ماقبل اصلاحات ارضی جا مانده بودند و جامعه شهری نوین ایران را نمایندگی نمیکردند.
در ایران بعد از اصلاحات ارضی یک اپوزیسیون اسلامی شکل گرفته بود که از یک زاویه ارتجاعی مخالف حکومت شاه و مخالف غرب بود. خمینی شاخص ترین چهره این اپوزیسیون ارتجاعی بود. از سوی دیگر بخش عمده نیروهای اپوزیسیون اساسا از سر ضدیت با آمریکا و یا مخالفت با فئودالیسم و موانع فئودالی بر سر راه رشد صنعت – که بعد از اصلاحات ارضی موضوعیت خود را تماما از دست داده بود- و در عین حال دفاع از فرهنگ و تاریخ و سنتهای ملی- مذهبی “خودمان” – که درواقع در همان عقب ماندگی های فئودالی جامعه ایران ریشه داشت- مخالف و معترض به وضع موجود بودند. هدف و امر این نیروها از قطع وابستگی به آمریکا و استقلال و رشد تولید و صنایع مستقل فراتر نمی رفت و به همین دلیل نه تنها نقد عمیقی به نیروهای اسلامی نداشتند بلکه آنها را جزو نیروهای خلقی بحساب می آوردند. قائل بودن به الهیات رهائی بخش و اسلام انقلابی، ضد آمریکائی گری نوع توده ایستی، دفاع از بورژوازی ملی و مستقل، افق صنعتی شدن و رشد صنایع سنگین، و دفاع از فرهنگ سنتی در مقابل فرهنگ مدرن و امروزی ویژگی و نقطه عزیمت همه نیروهای اپوزیسیون ایران در دهه چهل و پنجاه شمسی بود. بر زمینه و در چهارچوب چنین شرایطی بود که بورژوازی جهانی توانست خمینی را بعنوان رهبر انقلاب به جلو براند و بجامعه بقبولاند.
آنچه نسل جوان باید بداند این حقیقت پایه ای است که – برخلاف تبلیغات و تحلیلهای سطحی و ژورنالیستی – خمینی حاصل انقلاب ایران نبود، محصول ضد انقلاب بود؛ و انقلاب اسلامی نبود، ضد انقلاب اسلامی بود. انقلاب ۵۷ را نهایتا در خرداد سال ٦۰ توانستند در هم بکوبند و تحولات و پیشرویهای انقلاب در همان فاصله کوتاه بهمن ۵۷ تا سی خرداد ٦۰ – از گسترش شوراها در کارخانه ها و در همه جا تا قدرت نیروهای چپ و انقلابی در دانشگاهها و اعتراضات توده ای زنان به حجاب اسلامی و تا مقاومت جانانه مردم کردستان و ترکمن صحرا و غیره- نشان داد که نه تنها خمینی و اسلامیون تازه بقدرت رسیده، توده مردم ایران و انقلاب آنان را نمایندگی نمیکنند بلکه بمیدان آمده اند که انقلاب را در هم بکوبند. منصور حکمت در مقاله درخشان تاریخ شکست نخوردگان می نویسد:
“در تاريخ واقعى ايران، ٣٠ خرداد به ١٧ شهريور ميچسبد و حلقه بعدى آن است. خمينى، بازرگان، سنجابى، مدنى، فروهر، يزدى، بنى صدر، رجايى و بهشتى، نامهايى هستند که بايد بدنبال محمدرضا پهلوى، آموزگار، شريف امامى، بختيار، اويسى، ازهارى و رحيمى آورده شوند، بعنوان مهره هايى که يکى پس از ديگرى جلوى صحنه ميآيند تا شايد راه انقلاب و اعتراض مردم را سد کنند. رژيم سلطنت و مهره هاى رنگارنگش در مقابل ضربات پى در پى جنبش اعتراضى شکست خوردند. حکومت اسلامى، در عوض، قادر شد فرصت بخرد، نيروى ارتجاع را بازسازى کند و انقلاب مردم را به خونين ترين شکل در هم بکوبد”.
و اکنون این رژیم نیروهای انقلاب دیگری را در برابر خود متراکم کرده است. نسل جوان باید از تجربه ۵۷ برای خنثی کردن تمهیدات نیروهای ارتجاعی در انقلابی که در پیش است درس بگیرد و با آمادگی و تحزب و تشکلی که در آن دوره نسل ما از آن محروم بود و نسل امروز خوشبختانه از آن برخوردارست خود را برای به پیروزی رساندن انقلابی که در راه است آماده کند.
حسن صالحی: اگر با تجربه امروز سفری در زمان به گذشته می کردید و یکبار دیگر با حوادثی مشابه انقلاب ۵۷ روبرو می شدید چه کار متفاوت دیگری انجام می دادید که بتواند نتیجه انقلاب را بهتر کند؟
حمید تقوائی: اگر من و همه رفقا و فعالین انقلابی هم نظر من در ان دوره – یعنی سازمان اتحاد مبارزان کمونیست – را دوباره در همان مقطع انقلاب ۵۷ قرار بدهید کار چندان متفاوتی نمیتوانستیم انجام بدهیم. نظرات و سیاستهائی که ما در مورد قبال انقلاب و در برخورد به مسائل متنوعی که انقلاب در برابر ما قرار میداد و بخصوص در نقد نیروهای اپوزیسیون و چپ سنتی در آن زمان مطرح کردیم- نظراتی که فشرده ای از آن را در پاسخ به سئوال قبلی توضیح دادم- پاسخ درستی به سئوال چه باید کرد در آن شرایط بود. طبقه کارگر و توده مردمی که از نظام سلطنتی به تنگ آمده بودند و دست به انقلاب زده بودند به یک نیرو و حزب کمونیست انقلابی که بتواند آنها را نمایندگی کند نیاز داشتند و سازمان اتحاد مبارزان کمونیست و نظرات و خط و سیاستی که منصور حکمت مطرح و نمایندگی میکرد ،برآمده از این نیاز بود. این سازمان در سرنوشت و در تحولات جنبش چپ در ایران نقش تعیین کننده ای داشت ولی نمیتوانست نیروی تعیین کننده ای در تغییر نتیجه و روند انقلاب باشد. همانطور که توضیح دادم ضعف و ناتوانی نیروهای اپوزیسیون در شرایط سیاسی – اجتماعی ای ریشه داشت که یک شبه بر طرف نمیشد.
شاید اگر نظرات و سیاستهای مارکسیسم انقلابی که بوسیله منصور حکمت تئوریزه و تدوین میشد، چند سال زودتر از وقوع انقلاب طرح شده بود میتوانست بر روند انقلاب تاثیر بگذارد ولی چنین اما و اگرهائی در بررسی تحولات تاریخی واقع بینانه نیست و چیزی را توضیح نمیدهد. چون میتوان چنین استدلال کرد که منصور حکمت و اتحاد مبارزان کمونیست و مارکسیسم انقلابی خود محصول انقلاب ۵۷ بود و نمیتوانست قبل از انقلاب شکل بگیرد! بنابرین باید این بحث فرضی “اگر به گذشته بر میگشتید” را کنار گذاشت و بر ” در آینده چه باید کرد” متمرکز شد.
حسن صالحی: اجازه بدهید به آینده بپردازیم. اولین نکته اینست که مردم مثل انقلاب ۵۷ و یا تحولات انقلابی سال ۸۸ هر روز در ابعاد میلیونی به خیابان نمی آیند. بعد از نقلاب ۵۷ و سپس استقرار قطعی جمهوری اسلامی در جریان سرکوب های خرداد ۱۳۶۰ فضای سرکوب و یاس و نومیدی حاکم شد و چند سالی طول کشید که این دوره رکود پشت سر گذاشته شود. در سال ۸۸ هم با کهریزک ها به جان جوانان مردم افتادند و نهایتا این حرکت را به شکست کشاندند. البته اینبارمردم خیلی زودتر کمر راست کردند و به مبارزه و اعتراض در اشکال متفاوتی ادامه دادند. می خواستم بپرسم در فاصله این تحولات بزرگ چه چیز در متن جامعه اتفاق می افتد؟ آیا باید منتظر انقلاب دیگری بود؟ و یا اینکه به زعم عده ای دوره انقلابات بسر آمده است و مردم دیگر از انقلاب کردن خسته شده اند؟
حمید تقوائی: مردم بخاطر موفقیت انقلابهای قبلی دست به انقلاب نمیزنند و از شکست یک انقلاب هم از انقلاب کردن منصرف نمیشوند. تا زمانی که فقر و محرومیت و تبعیض و بی حقوقی وجود دارد احتمال خیزش توده ای علیه دولتی که مسبب این مصائب است نیز وجود خواهد داشت. انقلاب یک انتخاب نیست یک ضرورت است. نظراتی شبیه این که “دوره انقلابات به سر رسیده” و یا “مردم از انقلاب کردن خسته شده اند” و غیره قبل از اینکه چیزی در مورد واقعیت بگوید هراس و نگرانی صاحب این نظرات از انقلاب را برملا میکند.
نکته مهم دیگر این واقعیت است که مبارزه به انقلاب و دوران انقلابی محدود نمیشود و در عرصه های مختلف و بر سر مسائل متعدد همیشه و بطور پیوسته ای جریان دارد. بعنوان مثال مبارزات کارگران بر سر افزایش دستمزد و یا اعتراضات زنان علیه تبعیضات و آپارتاید جنسی و یا مبارزه جوانان برای برخورداری از یک زندگی مدرن و امروزی ،هیچگاه در جمهوری اسلامی متوقف نشده است. انقلاب نقطه اوجی در این روند همیشگی مبارزه و اعتراض علیه تبعیضات و بی حقوقی ها است و بی تردید این نقطه اوج بار دیگر و این بار با قدرت و دامنه ای گسترده تر از ۸۸ فرا خواهد رسید.
حسن صالحی: امکان یک انقلاب چپ گرایانه در ایران چقدر است و آیا حزب کمونیست کارگری این آمادگی را دارد با نیروی چنین انقلابی قدرت سیاسی را بدست بگیرد؟
حمید تقوائی: انقلاب در ایران و من فکر میکنم در هیچ کشور دیگری در عصر ما نمیتواند چپ گرایانه نباشد. دوره انقلابات بورژوائی مدتهاست به سر رسیده است. حتی انقلاباتی نظیر انقلابات بهار عرب که چپ متشکل در آنها حضور ملموسی نداشت در مضمون خود و در شعارها و مطالباتی که مطرح کردند کاملا چپ بودند. امروز حتی پرچم مبارزه با مذهب، مبارزه علیه اعدام، مبارزه برای رهائی زن، و حتی مبارزه در دفاع از حقوق مدنی و برابری شهروندان مستقل از محل تولد و ملیت و مذهب و قومیتی که به آنها منسوب میکنند، تماما در دست نیروهای چپ و کمونیست است. حزب ما در ایران چنین نیروئی است و کارنامه این حزب بیانگر نقش فعال و موثر آن در عرصه های مختلف مبارزه است: از جنبش کارگری و اعتصابات و مبارزات کارگران بر سر مطالبات بر حقشان تا بچالش کشیدن تبعیض و آپارتاید جنسی و تا دفاع از زندانیان سیاسی و مبارزه علیه اعدام و سنگسار و قصاص و تا دفاع از کودکان و تا مبارزه علیه مذهب و غیره. حزب ما در خارج کشور ، در جلب حمایت مردم جهان از اعتراضات و مبارزات کارگران و بخشهای مختلف مردم در ایران نیز نقش برجسته ای داشته است. این واقعیات بطور عینی به حزب ما جایگاه ویژه ای در تحولات سیاسی در ایران می بخشد. ما از طریق دخالتگری هر چه فعالتر در عرصه های جاری مبارزه خود را برای انقلاب آتی آماده میکنیم، اما هیچ چیز تضمین شده نیست. در سیر انقلاب آتی عوامل متعددی دخیل هستند و سیر احتمال تحولات را کسی نمیتواند پیش بینی کند. آنچه ما میتوانیم تضمین کنیم تلاش پیگیر و بیوقفه با همه امکانات و توانائیمان برای سازماندهی و رهبری انقلاب آتی و به پیروزی رساندن آنست.