جدید ترین

یاشار سهندی: لاقیدی عاقلان!

 

 

ناچار نوشته خود را با یک جمله حکیمانه، از محسن حکیمی شروع میکنیم:”اگر عقل امروز را داشتم کارهای دیروز را نمی کردم، اما اگر کارهای دیروز را نمی کردم عقل امروز را نداشتم!”

یک کارهای هست که زیاد هم به تجربه و عقل ربط ندارد! یعنی اول یک چیزهایی برای آدم مهم میشود، بعد پای این  نوع حرفها وسط کشیده میشود تا آنها را  توجیه کند یا بهتر بگویم ماستمالی کند و برود پی کارش.

محسن حکیمی در مصاحبه ای که ظاهرا قرار است به “فهم مختصات طبقه‌ی کارگر” منجر شود تا این هم بنوبه خود به “بازسازیِ چپ درون جامعه‌ی ایران” منجرشود، حرفهایی را ظاهرا بر اساس عقل امروز و تجربه دیروز خود میزند که اگر نمی زند محسن حکیمی ” شاخص یک جریان” نمی شد. ناصر اصغری درکامنتی یادآور شده بود که حکیمی میتوانست بعضی حرفها ( مانند این حرف: برخی “از فعالان حزبی تشکل های کارگریِ علنی را به پوششی برای فعالیت حزبی خود تبدیل می کنند”) را نزند که گزک دست ماموران امنیتی ندهد. قضیه این است که ایشان نمی تواند این حرفها را نزد. چرا؟ میخواهیم به همین بپردازیم.

بخشی از چپ سنتی تقصیرات را همه متوجه این میسازد کسی یا کسانی چون “تعلقات حزبی” داشتند باعث به بن بست کشیدن جریانی یا تشکلی شدند. نمونه بارز این ادعا بدفعات از سوی نویسندگانی که سعی کردند در تشکلی به نام ” کانون نویسندگان ایران” فعالیت کنند مطرح شده است. حکیمی هم که خود یکی از اعضای کانون نویسندگان در دوره اخیر است همان ادعا را اکنون به عنوان مهم ترین دلیل ناکامی تشکلهای کارگری مانند کمیته هماهنگی مطرح میکند. ایشان هم به شیوه دیگر دوستان نویسنده اش مدعی است “همین مسئله بود که این کمیته ها را به فرقه های ایدئولوژیکی تبدیل کرد که هریک رو به سوی یک حزب یا گروه سیاسی داشت”. در این مورد حق کاملا با ناصر اصغری است که میگوید تحت حاکمیتی که هر گونه نسبت داشتن با یک حزب و گروه سیاسی (در اینجا کمونیستی) بهانه به دست حکومت میدهد تا متهمین به آن را به سختی مجازات کند از سوی حکیمی لاقیدانه مطرح میشود. اما در پشت این لاقیدی هدف مهمی است و آن کوبیدن هر گونه جریانی و کسانی است که از حزبیت و حزب دفاع میکنند. خط اساسی حکیمی در مصاحبه اخیرش با “پروبلماتیکا” مانند همیشه بر ضد حزب سیاسی طبقه کارگر است. حکیمی نماینده شاخص این جریان است.

مهمترین بخش“بازسازیِ چپ درون جامعه‌ی ایران” کنار زدن این تفاسیر بورژوازی از جنبش چپ در ایران است.اما مصاحبه ای که قرار است روشنگری کند تا مثلا به “فهم مختصات طبقه‌ی کارگر” منجر شود ابتدا به ساکن بر این اساس شکل گرفته که سعی دارد مهمترین مانع در جنبش چپ ایران را متشکل شدن حزبی معرفی کند. این  ادعا که از فرط تکرار نخ نما شده است اما از دهان بورژوازی نیفتاده است؛ اکنون از زبان حکیمی بازگو میشود. در این مصاحبه حکیمی تا آنجا پیش میرود که حتی شکل گیری و ادامه اعتصابات  مهم کارگری در سال ٥٧ را به پشتوانه “حمایت مالی بازاریان” معرفی میکند تا این بخش مهم از تاریخ جنبش کارگری را تحقیر کرده باشد. اینها همه بی دلیل نیست همیشه جریانی که ایشان شاخص آن هستند خواستند ثابت کنند طبقه کارگر در ایران حقیر و بی افق و دنباله رو جریانات مرتجع بورژوازی است. حکیمی در مورد انقلاب سال ٨٨ هم بر این نکته تاکید میکند :” بخش مهمی از طبقه‌ی کارگر در این جنبش فعال بودند، ولی متشکل نبودند و شعارهای خاص خودشان را نداشتند، تحت‌تأثیر شعارهای جنبش سبز و مشخصاً اصلاح‌طلبان بودند. مثلاً همان کسی که به لحاظ طبقاتی فروشنده‌ی نیروی کار بود، شعار می‌داد: «یا حسین، میرحسین»! باید به او گفته می شد تو که کار نداری چرا شعار کار نمی‌دهی! وقتی مسئله ی جنبش از محدوده‌ی تقلب در انتخابات خارج شده، شما هم شعار خودت را بده!”

در اعتراض وسیعی که مسئله بود یا نبود جمهوری اسلامی به کف خیابان کشیده شده بود، ایشان از کارگر میخواهد که شعار خودش، البته  نه سرنگونی جمهوری اسلامی بلکه درخواست کار، را می داد! ایشان اصلا دوست ندارد یادآور شود که در همان خیابان شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه داده شد. ایشان اصلا نمی خواهد به خودش یادآور شود که در ٦ دی همان سال حکومت تا آستانه سرنگونی کشانده شد و این چه ربطی به شعار یا حسین میر حسین دارد که خواستار دوران طلایی امام جمهوری اسلامی بود؟ ایشان نمی خواهد به خواننده خود یاد آور شود که در سال ٥٧ بازاریان خواب نما نشده بودند که کمک مالی به کارگران کنند بلکه این قدرت این طبقه بود که بازاریان ( اگر کمکی کرده باشند؟) را به تمکین کشانده بود. من شاهد عینی بودم که مردم در تظاهراتها صندوقهای کمک مالی به کارگران سازمان داده بودند چون میخواستند از “رهبر سر سخت” خود حمایت کنند. اگر بازاریان در این مورد خاص کاری کرده باشند بعد از استقبال توده ای مردم ایران از اعتصابات کارگران نفت بوده. ایشان باید به خاطر داشته باشند که رفسنجانی و بازرگان به عنوان نمایندگان بازاریان در پاییز ٥٧ با هلی کوپتر حکومت نظامی وقت به آبادان برده شدند تا هر جور شده اعتصابات را بشکنند. کاری که در آن ناموفق بودند و اینها همه جلوه هایی از قدرت طبقه کارگر است. قدرتی که هیچگاه از سوی جریانی که حکیمی نماینده آن است هیچگاه به رسمیت شناخته نشده بلکه طبقه ای بی دست و پا و فاقد آگاهی طبقاتی معرفی شده.

اما این قدرت مشکلی که داشت دقیقا این بود که به صورت حزب سیاسی متشکل نبود. برای همین قدرت سیاسی از کف طبقه کارگر رفت. مقدس سازی در عین حال تحقیر قدرت واقعی کارگران  یک شیوه جاافتاده چپ سنتی ایران است. تلاش خود حکیمی در یکی از کمیته هایی که در دهه ٨٠ شکل گرفت، نمونه گویایی این مسئله است. سر و صدا راه انداختند که خود کارگر باید حزب سیاسی اش را تشکیل  دهد و گر نه حزب روشنفکران جدا از طبقه است که در پی ایجاد حکومت استالینیستی است. گویا حضور کارگر با دسته پینه بسته تضمین همه جانبه میدهد که آن حزب موفق خواهد بود. گفتند و نوشتند این حزب حتما باید دفتر در جنوب شهرداشته باشد (ترجیحا سه راهی پاسگاه نعمت آباد تهران) نه خیابان انقلاب به بالا. گفتند و نوشتند و توهین کردند که کمونیستها در پی این هستند که با جنبش طبقه کارگر به قدرت سیاسی برسند تا خود بعد ” طبقه جدیدی” از نوع آنچه در شوروی بوجود آمد، تشکیل دهند. گفتند و نوشتند، چون هنوز افق سوسیالیستی طبقه کارگر شکل نگرفته، باید اول فرهنگ سازی شود و طبقه تحت آموزش قرار گیرد ( حکیمی در این مصاحبه تاکید میکند که ما در اساسنامه کمیته هماهنگی بر فرهنگ سازی تاکید داشتیم)، تا شاید روزی کسی مانند حکیمی اعلام کنند شرایط فراهم شده است و حالا میشود انقلاب کارگری، با صددرصد امکان پیروزی، راه انداخت! یکی از دلایلی که بر علیه متشکل شدن طبقه کارگر در حزب کمونیستی تاکید میشد این بود که احزاب سیاسی مدام دچار انشعاب میشوند، گویا اگر حزبی کارگری خالص باشد انشعاب نمی شود، در صورتی در همان تشکلی که حکیمی در شکلی گیری آن نقش داشته انشعاب صورت گرفت و هیچکس هم پاسخ نداد که چرا ضمانت کارگری عمل نکرده است. البته بعضا کسانی زیرکانه اشاره کردند که در این کمیته خاص کسی که کارگر نبوده خود حکیمی بوده!!

محسن حکیمی دست و دل بازی میکند و می گوید مخالفتی با این ندارد که کسی “تعلق حزبی” داشته باشد ولی باید تعلق حزبی اش را “در پرانتز” بگذارد و پاک وارد تشکلات مورد نظر ایشان شود! ایشان پیشنهاد میکنند این افراد حزبی میتوانند خواستار این شوند تا حزب شان قانونی و علنی شود نه اینکه وارد تشکیلات مورد نظر ایشان شوند.( خیلی ببخشید که نمی دانستیم میشود این کار راهم کرد!؟) خب پیشنهاد میکنیم یکباره کمیته تحقیقی یا تفتیشی بسازند تا مطمئن شوند یک چنین اشخاصی اینگونه تعلقات را “پشت در” میگذارند تا دیگر این بلاها سر چنین تشکلاتی نیاید! حقیقت این است این ها همه بهانه است تا ناکامی خود را توجیه کنند. تشکیلاتی که از همان ابتدا بر این اساس شکل گرفته که تشکل مهم طبقه کارگر را منکر شود اگر نتیجه ای جز ناکامی داشته باشد جای تعجب است. تشکلی که اساسا برای “فرهنگ سازی” شکل گرفته هیچگاه نمی تواند به ایجاد تشکلات کارگری منجر شود. تشکلی که از همان ابتدا جبهه گیریش بر علیه دستاوردهای تاریخی طبقه کارگر باشد، به تجربه ثابت شده است که ناکام خواهد بود. حکیمی نمی تواند غیر از آنچه گفته بیان کنند. اصلا هم برایش مهم نیست که این حرفها گزک دست نیروهای امنیتی میدهد. مهم این است که همه هدف سیاسی حکیمی نوعی، علیه متشکل شدن طبقه کارگر در حزب سیاسی خودش است. اساسا چپ سنتی ایران “قائل به چنین امری نیست”. حیات این چپ بر اساس همین تئوریها است.

حکیمی ها نمی توانند درک کنند چپ در ایران بازسازی شده. ما شاهد شکل گیری چپ اجتماعی هستیم که در همه زمینه ها فعال است. شاهد مدعای ما جنبش های حقوق کودک، محیط زیست، زنان، دانشجویی، علیه مذهب و فرهنگ حاکم است. این چپ اگر مشکلی دارد اتفاقا همین است که بصورت حزبی هنوز نتوانسته متشکل شود. فرق این چپ با چپ سنتی این است که  اگر هنوز شهرها آلودگی محیط زیست دارند، بهانه نمی آورد که یک کسانی در درون ما “تعلق حزبی” داشتند، برای همین به اهداف مان نرسیدیم، بلکه مستقیما یقه حکومت را چسبیده اند که مسبب این وضعیت مصیبت بار است. حکیمی ها این را می بینند و خود را در هیچ جای این جنبشها نمی یابند برای همین مستقیما هنوز علیه تشکل حزبی زبان می گشایند.

ما اما کارهای دیروز را انجام ندادیم که به تحسین عقل امروزمان بپردازیم. ما به عنوان یک جریان چپ مدرن و امروزی تلاش کردیم که کارهای دیروزمان به دستاوردهای معینی برسد. مبارزه علیه اعدام و علیه سنگسار، حقوق کودک، علیه حجاب علیه مذهب و …. اینها همه دستاوردهای چپ مدرن و جنبش طبقه کارگر یعنی کمونیسم کارگری است که در حزب کمونیست کارگری متشکل شده است. اگر هنوز کارگران این حزب را “تصرف” نکرده اند به موقع این اتفاق خواهد افتاد. امیدواریم حکیمی ها چند سال دیگر عقل آن روزشان به ایشان یادآور نشود که دیروز کجا ایستاده بودند، که امروز این گونه از کل جامعه عقب مانده اند. از ما گفتن، از ایشان نشنیدن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *