ناصر اصغری:
مقدمه
اخیرا نوشته ای به دفاع از شركت در انتخابات جمهوری اسلامی تحت عنوان “چپ و معضل لاینحل مواجهه با واقعیت” با امضای دو نفر به نامهای محمد پورعبدالله و كیانوش بوستانی در سایتهای اینترنتی منتشر شده است. این نوشته هم همانند نوشته های فؤاد شمس و رشید اسماعیلی كه فقط شركت در انتخاب و انتصابات جمهوری اسلامی را با كلمات ظاهرا روشنفكرانه توجیه می كنند، چیز جدیدی ندارد. ادعای “درك واقعیات” از جانب نویسندگان، همان عقب نشینی همیشگی آرمانخواهان روشنفكر خورده بورژوا است كه روزگاری احساس نزدیكی به چپ می كردند. وقتی تصمیم به ترك مواضع گذشته خود می كنند، این عقب نشینی را “درك واقعیات” نام می نهند. عقب نشینی خود از گذشته و افتادن به دامن یك باند از جمهوری اسلامی را با اظهاراتی چون “انتخابات ریاست جمهوری در ایران بار دیگر چالشی بزرگ را در برابر فعالین سیاسی چپ قرار داد” توجیه می كنند. اگر این “انتخابات” چالشی در برابر آنهاست، بهتر است همین را بگویند!
توجیهات بی مایه
این دو نفر حمایت از روحانی و شركت خود در انتخابات جمهوری اسلامی را با “رئال پولتیك”، كه می گویند “رئالیسم سیاسی” است (اسم قلمبه سلمبه ای برای بقول معروف “سر عقل آمدن آرمانخواهان”) توجیه می كنند. می گویند كه مخالفین جمهوری اسلامی “حمایت کردن از این یا آن جریان سیاسی در انتخابات را گاه از موضعی اخلاقی و گاه به اتکای فرمول بندی های کلاسیک طبقاتی محکوم می کنند.” و چون خودشان “رئال پولیتیك” هستند، این را قبول ندارند. آنها هم مثل بقیه دوستانشان كه خجولانه از باندی از جمهوری اسلامی طرفداری و حمایت می كنند، مشتی دلیل آورده اند كه می شود این دلایل آخوندی را به سه دسته تقسیم كرد: ١) باند روحانی اصلاحات می آورد و انقلابیون اصلاحات دوست ندارند. نوشته اند: “اولین ریشه جدا افتادگی چپ از جامعه نفی اصلاح طلبی است.” ٢) باند روحانی به معضلات ملی كشور جواب می دهد، اما چپ فقط كلیشه ها را از سرمایه داری بین المللی و ماركس می داند. نوشته اند: “چپ همواره می خواهد آنچه را که مارکس با انتزاع از واقعیت به عنوان قوانین سرمایه داری استخراج کرد، بدون در نظر گرفتن پیش فرض او و بدون واسطه بر واقعیت اجتماعی تحمیل کند.” ٣) باند روحانی اجازه به باز شدن فضای سیاسی می دهد اما انقلابیون آن را دوست ندارند. نوشته اند: “بسیاری از انقلابیون لزوم وجود فضای آزاد را نفی می کنند.” و برای هر سه دلیل هم كمی تئوری بافته اند. اینها یكسری چیزهای دیگری را هم مثل “دمكراسی” و “جنبش های اجتماعی” قاطی مطلب خود كرده اند كه با در نظر گرفتن كلیت مطلبشان، زیاد مطمئن نیستم درك درستی از آنچه كه بر كاغذ آورده اند داشته باشند. فعلا به اختصار نكاتی درباره توجیهات اینها بگویم.
انقلاب و اصلاحات
من این دو نفر را نمی شناسم و از سطح دركشان از مسائل هم اطلاع ندارم. اما آنچه كه واضح است اینست كه اینها دو مقوله اصلاحات اجتماعی را با اصلاح جمهوری اسلامی قاطی كرده اند. اگر هم بدانند كه دارند چه می گویند، باید گفت كه این دروغ است، هزار بار هم دروغ است كه گویا با اصلاح جمهوری اسلامی، مسئله اصلاحات اجتماعی هم حل خواهد شد. دنیا و انسانها توسط ابزارهایی چون چوبه دار و زنجیر آزاد نمی شوند. باند رفسنجانی و روحانی، پرنده پیام آور اصلاحات اجتماعی نیستند. هر كدام از اینها در چپاول و ناامن كردن زندگی تودههای زحمتكش در این جامعه، گوی سبقت را از بغل دستی ربوده است. جمهوری اسلامی با تمام باند و جناحهایش حكومتی آدمكش و جنایتكار است. تمام دست اندركارانش شكنجه گر و امنیتی هستند. عدالت به وسیله شرارت و دروغ به دست نمی آید. همه اینها دارای بزرگترین بنگاههای تبلیغاتی دروغ پراكنی بوده و هستند. بلندگوهایی كه دروغ و پاپوشدوزی در آنها پروگرام شده است، آژانسهایی كه توسط قلم بدستان چرت و پرت به خورد مردم می دهند و اذهان را با چرندیات پر می كنند، پیام آور آزادی نیستند. جمهوری اسلامی این است. ربطی به اصلاحات ندارد. میلیونها انسان در این جامعه همچنان در تکاپوی هر روزه برای تامین معاش هستند و كوچكترین باجی هم به هیچ باندی از رژیم اسلامی نداده اند و انقلابی هم نكرده اند. این اصلاحات است. این اصلاحات، و به میان کشیدن مردم کارگر و زحمتکش برای تحقق آنها، وارد آوردن ضربه نهایی بر پیکر پوسیده جمهوری اسلامی را تسهیل خواهد کرد. ما انقلابیون و مخالفین جمهوری اسلامی در صف مقدم هر مبارزه برای اصلاح موازین جامعه موجود به نفع مردم بوده ایم. واضح است که امروز حتی کوچکترین بهبود در زندگی مادی و معنوی مردم در ایران و کسب بدیهی ترین حقوق و آزادی های فردی و مدنی در گرو بزیر کشیدن رژیم آدمكش و ضد بشری جمهوری اسلامی است. این اصلاحاتچی های تازه به دوران رسیده یا ما جبهه چپ را نمی شناسند و یا برای توجیه مواضع خود، چنین چیزهایی را سر هم كرده اند.
حل معضلات ملی و “تكنوكراتها”
نویسندگان مطلب فوق كلمه “تكنوكرات” را یا عمدا و یا هم سهوا، در صحنه سیاست جمهوری اسلامی تحت الفظی، یعنی كسانی كه كار، مدیریت حرفه و فن بلدند، بكار برده اند. می نویسند: “اما آیا هیچکدام از کاندیداهای انتخاب شده فایدهای برای این مردم دارند؟ به عبارت دیگر آیا انتخاب روحانی و بازگشت تکنوکراتها به عرصه قدرت ایران فایده ای برای این مردم و مشخصا طبقات فرودست دارد؟”
معنای تحت الفظی “تكنوكرات” می شود فن سالار، فن مدار، كارشناس فني، كسي كه سلطه مديريتي را اعمال می كند. اما در دایره سیاست جمهوری اسلامی، “تكنوكرات” معنای دیگری دارد. در دوره رياست جمهورى اسلامی رفسنجانى “تكنوكرات” مصطلح شد و به كسانی می گفتند كه بقول خودشان از چپ سنتی به معنایی كه در محافل و باندهای جمهوری اسلامی مصطلح بود و راست سنتی باز هم به همان معنا، فاصله گرفته اند و به مدیریت روی آورده اند. اینها خودشان را طرفدار اصلاحات سیاسی، اقتصادی، توسعه فرهنگی، مدیریت علمی و كارشناسانه و همچنین خصوصی سازی (خودی سازی) معرفی می كردند. در واقع همان كسانی بودند كه بعدها رفتند زیر چتر خاتمی. حالا این اصطلاحاتچی های واقعا بیخبر از همه جا، به مناظره روحانی و جلیلی گوش داده و ذوق زده شده اند كه گویا كاردانها به مدیریت امور برمی گردند و ایران كویت خواهد شد! معضلات جامعه ایران هیچوقت این نبوده كه گویا معضلات ملی اش با تعویض باندهایی از جمهوری اسلامی كه سر كار می آیند حل خواهند شد. این یك كلاهبرداری ناشیانه است كه ابراز دارندگان چنین نظری، از جدلهای بر سر این موضوع بیخبرند. فروپاشی اقتصاد ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی چنان نیست كه با تعویض مهره ها سر و سامانی بخود بگیرد. برای هر رئیس جمهور جدید جابجایی مهره هایی که هر کدام گوشه ای از بساط قدرت و چپاول و غارت را در دست گرفته اند، نیز کار آسانی نیست و موضوع همیشگی جدال و کشمکش بین باند های مختلف نظام بوده است. این جدال فقط با سرنگونی کلیت این رژیم می تواند پایان بگیرد.
از این گذشته ما لشكر “جمهوری اسلامی فروش” به جامعه را كه تحت نام “جامعه مدنی”، “دیالوگ تمدنها” و اینگونه كلمات دهان پركن ابراز وجود كرده بود، از در بیرون كردیم، تعدادی از آنها می خواهند از پنجره وارد كنند. واقعا چشم و گوشمان روشن كه نمی دانستیم كابینه پر از امنیتی بهتر از بقیه باندهای جمهوری اسلامی است! خوبی این نوع اظهارنظر كردنها این است كه مخاطب اصلاحاتچی های این دوره را زودتر از اصلاحاتچی های دوره قبلی خواهد شناخت.
ولتر به تاج و تخت بر نمی گردد
ابتدا بگویم كه این گفته ایشان كه “بسیاری از انقلابیون لزوم وجود فضای آزاد را نفی می کنند.” فقط یك دروغ است. كسانی كه ظاهرا بسیاری از این نوع انقلابیون را می شناسند، از آن “بسیار” یك نمونه می آورند كه ما بهشان نگوییم دروغ می گوئید!
هر کس که عقلی سالم داشته باشد و کلاهش را قاضى کند ميداند اجازه حرف زدن از اجازه حرف نزدن بهتر است. هر آدم عاقلی می داند كه یك مذهبی اگر کليسا برود و با خدایش راز و نیاز كند و در کار مردم فضولى نکند بهتر از آن است كه دم و دستگاه انگیزاسیون راه بیاندازد. هر آدم عاقلی می داند كه خواندن روزنامه ای كه بشود در آن داستان سانسور نشده بخواند بهتر از كاغذ حرام شده كیهان است. هر انسان عاقلی می داند كه خواندن رمان مادر و نان و شراب بدون ترس از شكنجه و كهریزك و شیشه پپسی، بهتر از آن است كه با خواندن آن امنیت خود را به خطر بیاندازد. اما واضح است كه كسی در خود كابینه روحانی هم چنین توهمی به این “فضای باز شده” ندارد كه این دو نویسنده محترم دارند دامن می زنند! آزادی بیان و باز شدن فضای سیاسی چه ربطی به سر كار آمدن خاتمی و روحانی دارد؟! باز شدن فضای سیاسی حاصل اعتراض روزمره به بیحقوقی است. حاصل اعتراضات میلیونی مثل سالهای ٨٨ و ٧٨ است. آزادی بیان با اعتراض به بیحقوقی به دست می آید نه با تملق و چاپلوسی آخوند جماعت و گدائی از كابینه ای كه برای نمونه یك نفر غیر شكنجه گر هم در آن پیدا نمی شود! محمد پورعبدالله و كیانوش بوستانی و فؤاد شمس و رشید اسماعیلی به مخاطبین خود می گویند بیائید پیاده نظام این یكی بشوید.
واضح است كه اصلاحاتچی هایی كه با شكست پروژه خاتمی و اصلاح جمهوری اسلامی او افسرده شده بودند، با آمدن روحانی ذوق زده شده اند. اینها را اگر اعتراضات قدرتمند ١٣٨٨ هم نتوانست تكان بدهد، با هیچ درجه بحث و دیالوگ هم تكان نخواهند خورد. اینها را باید بیش از هر چیز افشا كرد تا جامعه بداند كه در فكر چه خواب و خیالهایی برای این جامعه اند.
یك نكته دیگر هم: اینها جامعه را نمی شناسند. جامعه ایران سالهاست كه از این جماعت گذشته است.