شهلا دانشفر
انترناسیونال: یک بحث که در حزب کمونیست کارگری از سالها پیش مطرح شده اینست که حزب میخواهد قدرت سیاسی را بگیرد. اگر اینگونه است کارگران و مردم چه میشوند؟ آیا نتیجه اینکه حزب قدرت سیاسی را میگیرد این نخواهد بود که طبقه کارگر و مردم از قدرت دور میمانند و بازهم دولت حزبی و جامعه حزبی میشود؟
شهلا دانشفر: نه برعکس است. مساله اصلی این حزب قدرت گرفتن کارگران و مردم است. قدرت گرفتن این حزب یعنی به قدرت رسیدن کارگران و مردم. ببینید مساله اینست که حزب را چگونه ببینیم و تعریف کنیم. ما از حزبی صحبت میکنیم که رشدش، قدرتش و پیشرویهایش را با دفاع از منافع و مصالح کارگران و مردم محروم جامعه بدست آورده است و منشاء قدرتش خود کارگرانند. بحث اصلی این نیست که حزب قدرت را بگیرد یا کارگران. بلکه اینست که آیا یک حزب کارگری، حزبی که کارگران را نمایندگی میکند حق دارد به سوی قدرت خیز بردارد و قدرت را بگیرد؟ یا باید مدام در اپوزیسیون باشد و فقط بعنوان نیروی فشار بر دولت سرمایه داران عمل کند؟ بگذارید برای روشن تر شدن بحث، پاسخم را از گفته ای از منصور حکمت که اول بار بحث حزب و قدرت سیاسی را در آپریل ٩٨ طرح کرد، شروع میکنم. او در نوشته ای در پاسخ به یک نامه در این رابطه چنین مینویسد:
“بگذارید بگویم اگر حزب کمونیست کارگری به قدرت برسد حتما یک اکثریت عظیمی در این پروسه شرکت کردهاند تا چنین امکانی فراهم شده. معلوم است که ما را دول خارجی سر کار نمیاورند، معلوم است که ما از داخل ارتش نمیتوانیم کودتا کنیم. معلوم است که بیبیسی از ما حمایت نخواهد کرد. ما بردوش مردم و از طریق مردم قدرت را میگیریم. هرکسی آنوقت درباره پروسه به قدرت رسیدن حزب کمونیست کارگری بپرسد من حوالهاش میدهیم به انقلاب فرانسه و دهها انقلاب دیگر. دولتهای انقلابی معمولا با انقلاب سر کار میآیند. در کوبا هیچکس رأی نگرفت که باتیستا را بیرون بیاندازد. این نباید مایه نگرانی باشد. آنچه من و شما باید بپرسیم این است که این حکومت چه میخواهد، چکار میکند و چه کسی را دارد در آن جامعه نمایندگی میکند.”
همین گفته به روشنی نشان میدهد که حزب در متن یک جدال عمیق طبقاتی و با انقلاب و به قول منصور حکمت بر دوش مردم و از طریق مردم قدرت را میگیرد.
از سوی دیگر درست است که طبقه کارگر قدرت را میگیرد، اما اگر دقت کنید روشن است که طبقه کارگری که میخواهد قدرت را بگیرد باید سایت و استراتژی و برنامه و سازمان طبقاتی خودرا داشته باشد و این یعنی حزب. بنابراین کسب قدرست سیاسی توسط چنین حزبی نه فقط هيچ تناقضى با به قدرت رسيدن طبقه کارگر ندارد، بلکه در اساس تنها راه تصرف قدرت سياسى توسط طبقه کارگر است. وقتی میگوییم حزب قدرت را میگیرد اشاره به نحوه تصرف قدرت است نه نحوه حکومت و سازمان و روال حکومت کردن. حزب و حزبیت قدم مهمی برای وارد شدن طبقه کارگر به عرصه مبارزه برای کسب قدرت سیاسی است. بحث موسوم به “حزب و قدرت سیاسی” در واقع بحثی است در نقد چپ حاشیه ای و سنتی که نمیتواند و نمیخواهد وارد جدال بر سر قدرت سیاسی شود و همیشه در حاشیه جامعه میماند.
همانطور که اشاره کردم ما به قدرت انقلاب مردم و با نمایندگی کردن خواستهای طبقه کارگر و کل مردمی که میخواهند از شر جهنم سرمایه داری رها شوند، قدرت را میگیریم و با اتکا به همین نیرو و با اتکاء به اعمال اراده مستقیم مردم از طریق حکومت شورایی شان، قدرت را نگاه میداریم. به این معنی که حزب به عنوان نماینده اکثریت جامعه و رهبر انقلاب قدرت را میگیرد تا با قدرت مردمی که به میدان آمده اند، در همان روز اول پیروزی قوانین برخاسته از انقلاب یعنی برابری زن و مرد، ممنوعیت مجازات اعدام، آزادی بدون قید و شرط سیاسی، ممنوعیت استثمار، و رفاه برای همه جامعه را اعلام کند و همان خواستهایی که در برنامه حزب، برای یک دنیای بهتر آمده است، را به قوانین لازم الاجرای فوری جامعه تبدیل کند. قوانینی که دیگر اجازه بازگشت به دیکتاتوری را ندهد. قوانینی که هدفش برقراری جامعه ای آزاد، برابر و انسانی و بازگرداندن اختیار مردم به خودشان است.
بعلاوه ما در برنامه یک دنیای بهتر تاکیدمان تماما اینست که حکومت کارگری اتکایش بر حکومت شورایی است و اعمال حاکمیت در سطوح مختلف باید توسط شوراهای خود مردم انجام شود. شوراهایی که هم به مثابه قانونگذار و هم مجری قانون عمل میکنند. و همانجا اعلام کرده ایم که جامعه ای که بخواهد دخالت توده وسیع مردم را در دولت و در تصویب و اجرای قوانین و سیاستها تضمین کند، نمیتواند بر پارلمان و سیستم دموکراسی نیابتی استوار باشد و بر حاکمیت مستقیم مردم از طریق شوراها تاکید گذاشته ایم. در نتیجه اگر ما قدرت را بگیریم، نه تنها طبقه کارگر و مردم از قدرت دور نمیمانند، بلکه با اعمال حاکمیت مستقیم مردم، دیگر اجازه نخواهیم داد که انقلاب مردم به انحراف کشیده شود و باز نیرویی ماورای مردم و از بالای سر آنها بر جامعه حکومت کند.
روشن است در جامعه ای که ما از آن صحبت میکنیم، احزاب تماما آزادند و ما بر آزادی بدون قید و شرط سیاسی تاکید داریم. ما بر آزادی همه احزاب و وسیعترین آزادی های سیاسی تاکید میکنیم و در آن جامعه مذهب باید از دولت جدا باشد و داشتن و یا نداشتن آن آزاد باشد و نه تنها این بلکه نقد مذهب به عنوان یک عقیده باید آزاد باشد. آنوقت در آن جامعه مردم در فضایی آزاد و برابر و انسانی حزب مورد علاقه خود را انتخاب میکنند و برنامه و اهداف چنین حزبی خط و جهت روشنی به حکومت شوراهای مردم میدهد. ما می کوشیم چنین حزبی باشیم و این پروسه ایست که ما شانس انتخاب شدن توسط مردم برای رهبری انقلاب و برای ساختن جامعه ای آزاد و انسانی را داریم. چون حرف دل آنها را میزنیم. میخواهیم فقر، تبعیض، نابرابری، استثمار و خرافه و اینهمه بیحقوقی در جامعه نباشد و برای جامعه ای انسانی و پر از رفاه و شادی مبارزه میکنیم.
خلاصه اینکه کسب قدرت سیاسی برای حزب ما، در متن یک جدال طبقاتی عمیق و تبدیل شدن به حزب اکثریت جامعه معنا دارد. و اگر اینطور به موضوع نگاه کنیم شاخص نزدیک شدن ما برای کسب قدرت سیاسی همین امروز اینست که در دل مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی، تا چه حد بتوانیم افق چپ و کمونیستی را در مقابل مبارزات مردم قرار دهیم. چقدر بتوانیم نفوذ و هژمونی چپ و کمونیسم را در جنبش های اجتماعی مبارزاتی مردم تقویت کنیم و در قطب بندی طبقاتی جامعه، موقعیت چپ را قویتر کنیم. بحث حزب و قدرت سیاسی بحثی در این راستاست نه بحثی بر سر اینکه آیا طبقه کارگر باید قدرت را بگیرد یا حزب. بحث بر سر چگونگی به قدرت رسیدن طبقه کارگر و پایان دادن به حاکمیت اقلیت مفتخور سرمایه دار و حکومت سرکوبگر آنست.