اصغر کریمی
از ما میپرسند:
تعداد نه چندان کمی از مردم از جمله کارگر و زحمتکش مذهبی هستند و یا کم و بیش اعتقادات مذهبی بر آنها حاکم است. علیرغم این فکر میکنید کمونیسم میتواند نفوذ توده ای بدست آورد و به پیروزی برسد؟
اصغر کریمی: اجازه بدهید ابتدا دو نکته را تاکید کنم. اولا کمونیسم فی الحال یک جنبش شناخته شده و با نفوذ در ایران است و ثانیا ضدیت با مذهب یک نقطه قوت مهم حزب کمونیست کارگری برای تبدیل شدن به یک حزب توده ای قدرتمند در جامعه ایران است نه نقطه ضعف آن.
سی سال قبل فضای جامعه طور دیگری بود. ایران جامعه ای مذهبی نیست و نه تنها مذهبی نیست که یک جنبش قوی ضد مذهبی در جریان است که مدام نیرو به خود جذب میکند و عمیق تر و توده ای تر میشود و جامعه در مقابل یک حکومت مذهبی اسلامی قرار دارد و به درجه ای که حزب کمونیست کارگری بعنوان یک بازیگر سیاسی نقش چشمگیری در جامعه داشته باشد ،عنصر ضدمذهبی آن خود یک عامل مهم در توده ای شدن آن خواهد بود. در بعد بین المللی نیز با توجه به جنایات بیشمار اسلامی ها در دهه های اخیر و خطراتی که امروز برای غرب ایجاد کرده است، خصلت ضدمذهبی ضد اسلامی حزب کمونیست کارگری یک نقطه قوت مهم آن است.
بنظر من مذهبی بودن بخشی از مردم مانع مهمی برای کمونیسم در ایران و حزب کمونیست کارگری بطور مشخص برای تبدیل شدن به یک جریان بانفوذ نبوده است. بخشی از نفوذ حزب کمونیست کارگری اتفاقا در میان کسانی است که هنوز بدرجاتی اعتقادات مذهبی دارند و خود را مسلمان یا بهررو مذهبی میدانند. مساله این است که نه جامعه بر اساس معتقدین به مذهب و یا اقوام تقسیم شده است و نه توده های مردم انتخاب سیاسی شان بر اساس مذهب و یا ملیت و قومیت و جنسیت صورت میگیرد. مذهب و همینطورناسیونالیسم و قومپرستی و سایر عقاید و جنبش های ارتجاعی بدرجه ای که در هر مقطع در یک جامعه نفوذ دارند البته یک مانع رشد ایده های رادیکال و کمونیستی هستند و در مواقعی به نیروی سیاسی موثری در گمراه کردن توده های کارگر و زحمتکش تبدیل میشوند و موفق میشوند بخشی از طبقه کارگر را بدنبال اهداف ارتجاعی طبقات دیگر بکشانند. اما در این مقاطع نیز علت نه مذهبی بودن مردم یا اعتقادات ناسیونالیستی آنها بلکه ضعف جنبش های مترقی و کمونیستی است که به این جریانات ارتجاعی اجازه فعال مایشایی میدهد.بطور واقعی عواملی که میتواند یک حزب کمونیستی را توده ای کند بسیار تعیین کننده تر و قوی تر از عامل مذهب و یا افکار ارتجاعی دیگراست.
جامعه طبقاتی است و طبقات مختلف بر اساس موقعیت متفاوتی که در تولید اجتماعی و سهم خود در تولید دارند روبروی هم قرار میگیرند. مروری به تاریخ نیز نشان میدهد که مبارزه و صف بندی های اصلی در جامعه صفبندی هایی طبقاتی هستند. از شورش برده ها علیه برده داران تا مبارزات دهقانان علیه اشراف زمیندار و انقلاب کبیر فرانسه و سایر جنبش ها و انقلاباتی که در این دوره ها صورت گرفته است تماما بر اساس یک صفبندی طبقاتی بوده است. در جامعه سرمایه داری کشمکش اصلی میان کارگر و سرمایه دار است. کارگران کارخانه ای که دست به اعتصاب میزنند از نظر عقاید و باورهای شخصی بسیار متفاوتند. بخشی بی مذهبند، بخشی سنی یا شیعه و بخشی ممکن است مسیحی یا زرتشتی باشند. اما اینطور نیست که مثلا بخش مسلمان کارگران با کارفرمای مسلمان رویهم میریزند علیه کارگران غیر مسلمان. سالانه هزاران اعتصاب در مراکز کارگری و یا توسط معلمان و پرستاران صورت میگیرد که کشمکشی کاملا طبقاتی است نه مذهبی. در مقیاس جامعه هم به همین شکل است. امروز بخش اعظم جامعه که بخشا اعتقادات اسلامی دارند خود را تماما در مقابل حکومت اسلامی و آیت الله های اسلامی میدانند و همزمان خواهان رفاه، برابری و عدالت اند که خواست هایی چپ و کمونیستی است و در تحولات سیاسی عموما به چپ متمایل هستند تا یک حزب مثلا اسلامی بورژوایی.
باید دید اهداف و برنامه ای که یک حزب سیاسی مطرح میکند تا چه حد با منافع بخشی از جامعه خوانایی دارد. سه شعار محوری بلشویک ها صلح، زمین و آزادی بود که خواست اکثریت جامعه بود و جامعه تحت رهبری آنها موفق به سرنگونی تزار و برقراری حکومت کارگری شد. همه میدانستند که حزب بلشویک و لنین بی مذهبند و اکثریت مردمی که به آنها پیوستند اعتقادات مذهبی داشتند. برای توده وسیع مردم بی مذهبی بلشویک ها مساله و مشغله نبود و به فاکتور مهمی در انتخاب سیاسی مردم تبدیل نشد.در انقلاب مشروطه، که جامعه صدبار نسبت به این دوره مذهبی تر بود، شیخ فضل الله نوری که شناخته شده ترین و مهمترین آیت الله وقت بود منفورترین آدم در این کشور به حساب میامد چرا که با مردم علیه حکومت قاجار همراه نبود ، همینطور که الان آیت الله ها منفورترین بخش جامعه اند. میخواهم بگویم که مردم در انتخاب سیاسی و زندگی روزمره شان فاکتورهای زمینی تر و قابل لمس تری در مقایسه با مذهب را مد نظر قرار میدهند.
حزب کمونیست کارگری برنامه ای دارد که اکثریت مردم قلبا خواهان عملی شدن فوری آنها هستند. از مطالبات اقتصادی فوری مانند طب رایگان و تحصیل رایگان تا افزایش دستمزد و بیمه بیکاری و بیمه های بازنشستگی و بطور کلی نابودی استثمار و نابرابری تا آزادی های سیاسی و لغو مجازت اعدام یا برابری زن و مرد یا سکولاریسم و جدایی مذهب از دولت و … اینها خواست و آرزوی اکثریت مردم است. این اکثریت بخشا بی مذهبند و بخشا اعتقادات مذهبی اسلامی یا غیر اسلامی دارند. بر این اساس بقول منصور حکمت زیر پوست هر انسان منصفی را کند و کاو کنی یک سوسیالیست دو آتشه میبینی صرفنظر از اینکه این انسان اعتقاد مذهبی داشته باشد یا نداشته باشد. اکثریت مردم رفاه میخواهند بنابراین بالقوه خود را با حزبی نزدیک میبینند که بتواند به خواست های رفاهی آنها پاسخ بدهد. آزادی میخواهند، برابری میخواهند تبعیض نمیخواهند، جنگ نمیخواهند، امنیت میخواهند و اگر حزبی بتواند جا پای خود را در جامعه محکم کند، در مبارزات روزمره آنها حضور داشته باشد، در سطح جامعه مطرح و قابل انتخاب باشد ، به آن حزب میپیوندند و در اهداف و برنامه هایش شریک میشوند صرفنظر از اینکه تا چه حد تحت تاثیر اعتقادات مذهبی باشند. روشن است که با نزدیکی به یک حزب کمونیستی مذهب هم بسرعت در میان آنها تضعیف میشود. چون خود مذهب ابزار طبقه حاکم و مفتخور برای مرعوب کردن و به انقیاد کشیدن طبقه کارگر و حفظ نظام موجود است و بدرجه ای که مردم به این مساله پی میبرند از آن دور میشوند.