جدید ترین

یاشار سهندی: شعله های فروزان

قصد داشتم مطلبی در مورد زندانی شدن جعفر عظیم زاده بنویسم، اما پس از خواندن یک یادداشت متوجه شدم که جعفر عظیم زاده تقصیر خودش بوده که  دستگیر شده. بدون درنظر گرفتن “افق پیروزی” و نسنجیدن توازن قوا، مثلا طومار اعتراضی با ٤٠ هزار امضا علیه دستمزدهای سه برابر زیرخط فقر کارگران و بحقوقی آنها جمع کرده، خب کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم می نشیند!  ایشان و البته ما باید متوجه باشیم کار را به کاردانش، یعنی “به کسانی که جنگ بلدند”  بسپاریم! جعفر عظیم زاده باید اول دو دو تا چهار تا میکرد نه اینکه مانند زنده یاد کوروش بخشنده “یک تنه و در کمیته های مختلف به نام کارگر اما بدون ریشه اجتماعی و بیرون از طبقه، خودش را به آب و آتش می زد!” ایشان متوجه نبوده با این کارهایش “جز ایجاد ترس در دل کارگران ” کاری دیگر نکرده، اینکارها نهایتا منجر به این میشود که “دشمن” دست به کارهایی بزند که نمی خواهد! این کارها ” تا کنون کورش های زیادی را زیر تیغ تهدید و بازداشت و زندان دشمن و نهایتا مرگ قرار داده است”؛ جمهوری اسلامی چه تقصیری دارد! کوروش ها  خودشان مقصرند که سری که درد نمی کند را دستمال می بندند و تا ” آخرین لحظات زندگی مورد پیگرد رژیم سرمایه داری اسلامی ایران (هستند) و زیر تیغ تهدید و بازداشت بسر (میبرند)”. کوروش هم میتوانست منتظر “نبرد نهایی” بماند آنموقع که “افق پیروزی” صددرصد تضمین شده بود بعد بلند میشد میگفت :” من اسپارتاکوسم!”

” ترس بورژوازی از اتحاد طبقه کارگر است”، این را نویسنده آن یادداشت یادآور شده، و به کسانی مانند کوروش بخشنده ایراد گرفته که بیخود و بی جهت خودش را به آب و آتش میزد که این اتحاد شکل بگیرد و آخرش جانش را بر سر اینکار گذاشت و ایشان مدعی است: “فداکاری و جانبازیهای قهرمانان بیرون از طبقه کارگر، نتیجه اش تنها یک تراژدی انسانی” میشود. این جناب تاکید کرده اگر “همینجوری”  کسانی در روز خاکسپاری کوروش بخشنده “سرود نبرد نهایی” کارگران را خواندند کار “شور انگیزی” کردند. ایشان اما، همه آن جمع و به اضافه کسانی که این خبر “شورانگیز” را منتشر کردند مورد شماتت قرار دادند که توازن قوا را در نظر نگرفته اند و این نتیجه ای ندارد جز به کشتن دادن کوروش ها! چرا که به زعم ایشان “دشمن از وضع آشفته و پریشان و پراکنده طبقه کارگر خوب آگاه است و می فهمد که این سرود مثل ترکیدن یک ترقه بی خطر است. دشمن می فهمد که این  یک تهدید بدون پشتوانه لشکر عظیم طبقه کارگری است که سال ها است آن را به اسارت کشانده است.”  و نهایتا ایشان تشخیص داده اند که مبارزه طبقه کارگر مبارزه ای است “که  تهش پرچم سرخ و سرود انترناسیونال و پیروزی طبقه کارگر بر بورژوازی است نه اولش!” ایشان چیزهای دیگری هم، بخصوص در رابطه با شهر سنندج گفته اند و به شدت باور دارند که شهر سنندج اکنون به “شهر تعفن ارتجاع اسلامی، ناسیونالیسم و سلفی گری و مردسالاری و ضدیت با زن و ضدیت با حرمت انسان” تبدیل شده! و هشدار دادند بیخود و بی جهت این شهر را “سنندج سرخ” نگوییم. چشم، حتما!

این یک نمونه کامل (اگر خیلی محترمانه بخواهیم بگویم) از نصایح یک “مبصر اجتماعی” به نام مظفر محمدی است . قصد مجادله با ایشان مطرح نیست، اصولا چه جای مجادله با کسانی است که ظاهرا از موضع چپ و دفاع از طبقه کارگر، همه تلاشهای صمیمانه و شجاعانه کسانی مانند کوروش بخشنده را نه تنها بیهوده بلکه یک جورهایی خودکشی میداند. همانگونه که اشاره شد میخواهیم به اهمیت کسانی مانند جعفر عظیم زاده بپردازیم که اکنون اسیر جمهوری اسلامی است.

توازن قوا “همینجوری” به نفع جریانی یا طبقه ای بهم نمی خورد تا کسانی تشخیص بدهند که الان وقت “اعتصابات پیروزمند” است و پیروزی حتمی است چون یک کسانی در افق این را دیده اند ( مانند مسجل شدن حلول ماه شوال  به مسلمانان!)؛ کوروش ها و شاهرخ ها و جعفر عظیم زاده ها کسانی هستند که با کارشان و مبارزه شان و فداکاری هایشان توازن قوا را به نفع کارگر تغییرداده اند که جمهوری  اسلامی چنین کینه توزانه احکام سنگین برای ایشان صادر میکند و رسما اعلام میکند چون توی کارگر باعث شدی نظم سرمایه زیر سوال برود محکوم به زندان هستی. جعفر عظیم زاده متعلق به جریانی است که توانسته اند توازن قوا را به نفع کارگر، تا حدی بهم بزنند که اکنون هر بخشی از بورژوازی خودش را یک جورهایی حامی کارگر بخواند و بخش کارگری، صفحه کارگری وخبرگزاری کارگری راه بیندازد. جمهوری اسلامی به نمایندگی از کل بورژوازی بیش از سه دهه است تلاش میکند که کارگر را خاموش سازد. کارگر ارزان شده است، اما نتوانسته اند کارگر را خاموش سازند و این تماما به یمن تلاش کسانی مانند جعفر عظیم زاده است و نه خواب نما شدن بورژوازی. کارگران این حقیقت را بخوبی تشخیص میدهند و به همین دلیل وقتی جعفر عظیم زاده به زندان می افتد، کارگری دریک ایمیل به سایت اتحادیه آزاد کارگران اینگونه ” مطالبه اش” را بیان میکند:” …حاکمان سرمایه باید به طبقه کارگر جوابگو باشند، زیرا که ماهیچ جرمی مرتکب نشده ایم، ما از زندگی انسانی دفاع کرده ایم. ما کار گران آزادی جعفر عظیم زاده را هر چه سریعتر خواهانیم، واین گونه اتهامات راعلیه طبقه کارگر محکوم میکنیم. ما کارگران میگوییم: باید دولت برای کارگران اخراجی کار ایجاد کند. خانواده کارگران باید در رفاه و آسایش زندگی کنند. عدالت اجتماعی باید در جامعه برقرار گردد، زیرا که ما یکی از کشور های ثروتمند جهان میباشیم، توزیع عادلانه ثروت باید در جامعه انجام شود این صحبت ما کارگران است : جعفر عظیم زاده ودیگر کارگران زندانی آزاد باید گردند…”

اینها نشانه هایی از خاموش نبودن طبقه کارگر است. اینها نشانه های از بهم خوردن توازن قوا به نفع کارگر است. سرود انترناسیونال خواندن در خاک سپاری یکی از جان باختگان طبقه کارگر نه صرفا یک اقدام “هیجان انگیز”، بلکه نشانه ای دیگری است که بگیر وببندهای جمهوری اسلامی و ایجاد ارعاب و وحشت حکومت اسلامی سرمایه نتوانسته صدای کارگر را خاموش سازد. ” من اسپارتاکوسم” را میتوان اینجا مشاهده کرد و بورژوازی این را بخوبی تشخیص داده که با همه مصائبی که وجود جمهوری اسلامی برای تضمین سود سرمایه دارد، نمی تواند از او دل بکند. چون مشاهده میکند این حکومت از چه ظرفیت عظیم ضد کارگری برخوردار است.

جعفر عظیم زاده یکی از صداهای رسای طبقه کارگر ایران است، نباید گذاشت صدایش در گوشه زندان حبس شود. همانگونه که وقتی او آزاد بود، صدای کارگران زندانی بود. جعفر عظیم زاده و بهنام ابراهیم زاده و دیگر کارگران زندانی در بند، سمبل های  مقاومت طبقه کارگر در مقابل یورش وسیع بورژوازی به کارگران هستند. “دشمن” کینه توز و وحشی است این را بیش از هر کسی خود ایشان میدانستند و آگاهانه به مصاف این دشمن رفتند. باور ایشان این است که رهایی کارگر به اتحادش بستگی دارد و تا توانستند در جهت آن تلاش کردند و حتی از گوشه زندان هم به تلاش خود ادامه میدهند. انسان باید خیلی بی انصاف باشد تا پرچمی سرخی که ایشان برافراشتند و دیگران سعی دارند در اهتزار نگه اش دارند را  ” تیر هوایی شلیک کردن” تعبیر کند. اما “دشمن” بخوبی میداند که این فعالین، سمبل مقاومت طبقه کارگر هستند و نه ” یک ترقه ی بی خطر”، که اینگونه آنها را اسیر و شکنجه میکنند. ایشان شعله های فروزان طبقه کارگر هستند که نباید گذاشت خاموش شوند. برای همین جعفر و بهنام وتمام کارگران زندانی تا روزی که از بند رهایی یابند، شایسته بیشترین حمایتها هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *