اصغر کریمی:
یک سوال مهم مقابل نه تنها مردم مصر بلکه همه آنها که با علاقه رویدادهای مصر را دنبال میکنند قرار دارد. چرا علیرغم اینکه بیش از سی میلیون مردم به خیابان آمدند و بزرگترین تظاهرات تاریخ بشر را سازمان دادند قدرت دست مردم نیفتاد؟ چرا زندگی شان تغییری نکرده است؟ چرا یک بند قانون هم به نفع آنها نوشته نشده است؟ مگر این مردم نبودند که با آمدن به خیابان بساط متعفن حکومت مرسی را در هم پیچیدند؟
ممکن است گفته شود مردم به مهمترین خواستشان که سرنگونی مرسی بود رسیدند و باید منتظر قوانین جدید باشند. اینرا تقریبا همه احزاب و نیروهای طبقات حاکم، بجز اسلامیونی که از قدرت افتاده اند و حامیانشان در منطقه، میگویند. روشن است که انداختن حکومت مرسی اولین خواست مردم بود و در نتیجه حضور دهها میلیونی مردم در خیابان عملی شد، اما چرا انقلابی با این توان که ظرف چند روز حکومتی را از پا درآورد موفق به برداشتن گام های بعد نشد؟ چرا مردم و نمایندگانشان خود قانون وضع نکردند؟ چه کسی شایسته تر از نمایندگان واقعی مردم در التحریر، در اسکندریه و در المحله؟ اما چه کسی قرار است قوانین جدید را بنویسد؟ ارتش؟ یا دولتی که تحت حمایت و مهندسی ارتش شکل میگیرد؟ اما مگر ارتش مصر همان ارتشی نیست که بیش از سی سال مبارک را نگهداشته بود و مردم را به شیوه خشنی سرکوب میکرد تا دولت مصر فقر و فلاکت را به اکثریت مردم تحمیل کند؟ مگر سران ارتش حتی یک کلمه از حقوق و آزادی های سیاسی مردم حرف زده اند؟ مگر اعلام اینکه از امروز قید و شرطی روی آزادی عقیده و بیان مردم نیست زمان لازم دارد؟ مگر اعلام اینکه کارگر و معلم و همه مردم میتوانند و کاملا آزادند که هر تشکلی برای دفاع از حقوقشان ایجاد کنند زمان میخواهد؟ مگر اعلام اینکه مجازات اعدام لغو میشود و کلیه زندانیان سیاسی آزاد میشوند و زن و مرد از امروز کاملا برابر هستند، احتیاج به کار کارشناسانه ای دارد؟
مردم مصر متاسفانه قدرت را بدست نگرفتند چون فاقد رهبری بودند. میدان التحریر میتوانست خود را بشکل قانونگذار و دولت اعلام کند اما نکرد. کارگران در المحله میتوانستند کنترل شهر و کارخانه ها را در دست بگیرند اما نکردند. و مهمتر اینکه مردم میتوانستند خود مرسی را سرنگون کنند و ابتکار را به ارتش ندهند اما نتوانستند. علت چیست؟
علت روشن است. مردم سخنگو نداشتند، حزب رهبری نداشتند، آلترناتیو نداشتند. میدانستند که حکومت اسلامی نمیخواهند اما علیرغم قدرت عظیمشان در همین هیبت اپوزیسیونی متوقف شدند و ابتکار را به ضدانقلاب ارتش دادند. اولین زیان این مساله این بود که ارتش در لحظه آخر پیشدستی کرد و سرنگونی مرسی را به اسم خود تمام کرد. ضد انقلاب گل نهائی را زد و يك بار ديگر جلوي مردم انقلابي را گرفت. ابهام و ناروشنی را در میان مردم حاکم کرد و مردم را به انتظار تدوین قانون اساسی نشاند. و بدین سان هرچند فعالین سیاسی که درک نسبتا روشنتری از سیر تحولات و نقش ارتش دارند در التحریر ماندند، اما توده دهها میلیونی روانه خانه و کارخانه شدند.
بجای اینکه تکلیف همه چیز در خیابان و توسط مردم و نمایندگان واقعی شان تعیین شود، این ضدانقلاب است که پشت صحنه و با تلاش برای جمع کردن بساط انقلاب، مشغول زد و بند با سلفی ها است. ارتش نمیتواند با مردم باشد و به نیروی عظیم آنها اتکا کند، پس برای مشروعیت دادن به خود با یکی دیگر از کثیف ترین بازیگران صحنه سیاسی مصر یعنی سلفی ها و از طرف دیگر لیبرال هائی مانند البرادعی مشغول بده و بستان سیاسی شده است تا البته همه با هم علیه مردم تبانی کنند. اولین نگرانی کل ضد انقلاب ارتش و اسلامی ها و لیبرال ها و نیمه سکولارها، تلاش برای اعاده نظم، عادی کردن اوضاع و بیرون راندن مردم از صحنه سیاسی است که سعی میکنند این هدف را با مشتی قول و قرار کلی و بیمایه، وعده های مردم فریب اما فاقد هیچ محتوای مشخصی عملی کنند. وعده میدهند که قانون اساسی جدید را خواهند نوشت اما حتی یک نفر از نمایندگان مردم در تدوین آن حضور نخواهند داشت. وعده میدهند که انتخابات برگزار خواهند کرد اما زمانی که دیگر مردم در خیابان نباشند و همانند یکسال قبل که در انتخاباتی مرسی را به قدرت نشاندند، دولت دیگری را به قدرت برسانند و سر مردم شیره بمالند.
اما این تلاش و آرزوی ضد انقلاب است. انقلاب هنوز زنده است و علیرغم سکته ای که در روند انقلاب ایجاد شده است، باز اوج خواهد گرفت. مردمی که در طول دو سال حکومت مبارک و مرسی را سرنگون کرده و قدرت خود را لمس کرده اند، باز هم قد علم خواهند کرد و علیه توطئه های ضدانقلاب به صحنه باز خواهند گشت، همانطور که بعد از سر کار آمدن مرسی یک روز هم او را راحت نگذاشتند و سرانجام به پائینش کشیدند. در آن زمان خیلی ها فکر میکردند مرسی قدرت را گرفت و تثبیت شد و انقلاب شکست خورد و تمام شد. اما بقول مارکس “موش کور انقلاب” راه خود را به جلو باز کرد و کار را با مرسی تمام کرد و در موقعیت قوی تری قرار گرفت. اکنون هم مبارزه مردم بعد از یک دوره شاید کوتاه افت دوباره سر بلند خواهد کرد.
اما سوال مهم این است که با فضای بازی که بخاطر انقلاب مردم شکل گرفته است، آیا نیروی رهبری انقلاب شکل خواهد گرفت. آیا نیروئی شکل خواهد گرفت که خواست های مردم برای “کرامت انسانی” را نمایندگی کند؟ آیا رهبری شکل خواهد گرفت که نه به مثابه اپوزیسیون بلکه مردم را در عرصه مبارزه برای قدرت سیاسی نمایندگی کند؟ رهبری که خواست های رفاهی و سیاسی مردم مانند برابری زن و مرد، لغو مجازات اعدام و جدائی مذهب از دولت و آزادی های سیاسی و همینطور مطالبات رفاهی مردم مانند طب و آموزش رایگان برای همه، تعیین حداقل دستمزد با حضور نمایندگان مستقیم طبقه کارگر، بیمه های اجتماعی و خواست های مهم دیگر را بعنوان خواست های کل جامعه اعلام کند و شروع به شکل دهی به ارگانهای قدرت مردم در کارخانه ها و محلات و دانشگاهها کند؟ تاکتیک های ضدانقلاب را افشا کند و با تاکتیک های تعرضی اما واقع بینانه مردم را در پیچ و خم های سیاسی با هوشیاری نمایندگی کند؟
ارتش و کل ضد انقلاب مجبورند بشدت دست به عصا راه بروند و همچنان پز دفاع از مردم بخود بگیرند تا زمان بخرند. اما این دوره و فرجه ای برای مردم، برای نیروهای چپ و جنبش کارگری بوجود می آورد که همه جا در محلات و مراکز کارگری و در مدارس و دانشگاه ها، شروع به متشکل شدن خود کنند و به اهرم قدرتمند و متشکل انقلاب تبدیل شوند، قانون وضع کنند و خود بدون اینکه منتظر دستوری شوند به اجرا درآورند. مردم انقلابی مصر به هر درجه در این جهت قدم های بزرگتری بردارند جبهه نیرومندی خواهند ساخت که اولا ضدانقلاب حاکم نتواند بسادگی علیه شان قانون وضع کند و ثانیا شکل گیری یک رهبری چپ و انقلابی را تسهیل خواهند کرد. دوره مهمی برای زنان آزادیخواه است که در سراسر مصر حول پلاتفرم روشنی متشکل شوند و عملا اسلام و قوانین کهنه را جارو کنند و چنان میخ خود را بکوبند که هیچ مرتجعی از حکومت یا دانشگاه الازهر جرات نکند از حجاب اجباری و نابرابری و اینکه “زنان مکمل مردان هستند!” صحبت کند.
مدیای اجتماعی نقشی حیاتی در مبارزات مردم در سال های اخیر در مصر و تونس و اروپا و آمریکا ایفا کرده است اما صرفا با مدیای اجتماعی و تبلیغات سیاسی و فراخوان به اجتماعات نمیتوان قدرت را از ضدانقلاب پس گرفت. یک رهبری نیاز است که البته از مدیای اجتماعی هم بیشترین کمک را بگیرد اما در زمین واقعی، در میدان التحریر، نماینده و آلترناتیو مردم باشد، مردم را در سراسر مصر با متشکل کردن آنها در شوراهای واقعی شان و در نهادهای مختلف دخیل کند، اعتماد وسیع مردم را جلب کند و با به میدان کشاندن مردم در خیابان و با اعتصابات سراسری، به میدان مبارزه برای کسب قدرت وارد شود و از جمله و بعنوان یکی از وظایف مهم خود با ستون فقرات سیستم فعلی یعنی ارتش که نقشی شبیه سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بازی میکند، تسویه حساب کند؟
انقلاب مصر، هم ضعف هایش و هم نقاط قوتش، درس های بزرگی برای مردم ایران دارد و اولین درسش ضرورت یک رهبری انقلابی است. سال ٨٨ چیزی جز این را نشان داد؟ در سال ٨٨ هرچند توهمی که بخشی از مردم به موسوی و کروبی داشتند بسرعت سپری شد اما خلاء رهبری پر نشد و خیزش بزرگ مردم که تا ششم دیماه بطول انجامید بی سر ماند. انقلاب ايران نيز برای سرنگونی حکومت اسلامی باز هم اوج خواهد گرفت. در این تردیدی نباید داشت. این تنها راهی است که مقابل مردم است. مهم این است که بخش پیشرو جامعه، جوانان پرشور سال ٨٨، زنانی که در صف اول تعرض به حکومت اسلامی در سال ٨٨ در خیابان های تهران جنگیدند، رهبران کارگری، معلمان و پرستاران پیشرو، سکولارها و مدافعین حقوق زن، مدرنیست ها و رادیکال ها، حول یک رهبری مصمم و سازش ناپذیر، رادیکال و با برنامه، متشکل شوند. این رهبری در ایران وجود دارد. حزب کمونیست کارگری با برنامه خود و در سال های طولانی فعالیت خود نشان داده است که می تواند این رهبر باشد. نقش این حزب در جنبش کارگری، در مبارزه علیه اعدام، آزادی زندانیان سیاسی، مبارزه علیه اسلام سیاسی و دخالت مذهب در امور جامعه، مبارزه برای برابری کامل زن و مرد، مبارزه برای آزادی های بیقید و شرط سیاسی، مبارزه برای رفاه و آسایش مردم، و … نشان داده است که این حزب و این رهبری چه آینده ای می تواند در پیش روی جامعه و مردم ایران بگذارد.
مردم مصر به جامعه ای برابر و بدون تبعيض و بدون زندان و اعدام و فقر و فلاكت نیاز دارند و این بدون یک حزب و نیروی رهبری کننده سوسیالیست و آزادیخواه که ریشه های فقر و سرکوب و بیحقوقی را در هم شکند و جامعه ای انسانی و سوسیالیستی بنا نهد، عملی نخواهد بود.