انترناسیونال ۶۲۰
بهرام سروش
بدنبال شکست انتخاباتی حزب لیبر (کار) انگلیس در ماه مه امسال و استعفای اِد میلیبند، لیدر سابق آن حزب، مسابقه انتخاباتی برای انتخاب لیدر آتی حزب آغاز شده است. از میان چهار کاندید موجود سه نفرشان چهره هائی آشنایند. آشنا به این معنا که غیر از تکرار همان سیاست های شبیه حزب محافظه کار که اساسا علت شکست انتخاباتی شان بود که حرف دیگری برای گفتن ندارند. حرف اینها (مثل تونی بلر) این است که تنها از موضع» سانتر« می شود در انتخابات پیروز شد؛ مردم سانتر هستند و موضع وسط همیشه پیروز است. می گویند علت این که این بار هم باختند این بود که به اندازه کافی راست نبودند و به سیاست های کهنه شده چپ چسبیده بودند. البته برچسب چپ به سختی به “اِد میلیبند” و رهبری لیبر در جریان انتخابات اخیر می چسبد، که موضوع بحث دیگری است.
اما آنچه که به هیجان در این انتخابات دامن زده ورود کاندید چهارم است: جِرِمی کوربین. او متعلق به منتهی الیه چپ حزب لیبر است و همیشه موقعیتی اپوزیسیونی در این حزب داشته است. از زمان تصفیه گرایش» میلیتانت« در دهه هشتاد و بویژه بدنبال قدرت گیری جریان بِلِر در اواسط دهه ۹۰، جریان مسلط در لیبر جریان راست و محافظه کار بوده است. طبق قوانین جدید برای انتخاب لیدر (که در کنفرانس سال گذشته این حزب تصویب شد) ، برای کاندید شدن حداقل ۱۵٪ نمایندگان پارلمانی لیبر (در حال حاضر ۳۵ نفر) باید این کاندیداتوری را مورد حمایت قرار دهند. در لحظات آخر قبل از پایان مهلت اعلام کاندیداتوری، جرمی کوربین موفق شد امضای آخرین حامی پارلمانی اش را بگیرد و به انتخابات راه بیابد. اما چه برای اکثر ناظرین سیاسی و چه حتی برای خود کوربین و طرفدارانش، دورنمای پیروزی در این انتخابات کاملا دور از دسترس و غیرواقعی می نمود. کوربین در همان مصاحبه اولش با تلویزیون بی بی سی، همین را اعلام کرد؛ گفت اصلا فکر نمی کند در این مسابقه پیروز خواهد شد؛ حتی تعدادی از نمایندگان پارلمان که امضایشان را پای کاندیداتوری او گذاشته اند گفته اند که هدف شان صرفا این است که نظرات چپ هم در این انتخابات مطرح شوند و حتی خودشان هم به کوربین رای نخواهند داد!
اما آنچه در چند هفته گذشته در جریان این مسابقه انتخاباتی رخ داده بسیاری از ناظران و تحلیل گران سیاسی را شوکه کرده است. کوربین طبق آخرین نظر سنجی ها به صدر آرا صعود کرده است و اگر این روند ادامه پیدا کند، می رود که بعنوان لیدر حزب لیبر انتخاب شود. جلسات کمپین انتخاباتی کوربین لبریز از جمعیت و از مدتها قبل رزرو شده اند. بزرگترین اتحادیه های کارگری انگلیس (یونایت با ۱.۴ میلیون عضو، یونیسون با ۱.۳ میلیون عضو، سی دبلیو او با ۲۰۰ هزار عضو) و تعداد دیگری از اتحادیه ها از کوربین اعلام حمایت کرده اند. اکثر شاخه های محلی حزب لیبر (مترادف با حوزه های انتخابات پارلمانی) اعلام کرده اند که از کوربین دفاع می کنند. دهها هزار نفر از فعالین و افراد چپ خارج لیبر که قبلا از لیبر دست شسته بودند به حمایت از کوربین برخاسته اند. در عین حال، در طرف مقابل، اکثر رسانه های اصلی شروع به حملات شدید و شخصی علیه کوربین کرده اند، و نسبت به خطر چپ و مارکس و کمونیسم و غیر قابل انتخاب شدن حزب لیبر و حذف آن از صحنه تاریخ در صورت انتخاب کوربین هشدار می دهند. در سطحی عمومی تر، چپ جامعه به حمایت از کوربین و راست برای به شکست کشاندن او برخاسته است.
عروج چپ و شکست انتخاباتی لیبر
شوکه شدن ناظران سیاسی از رشد برق آسا و محبوبیت وسیع جرمی کوربین قبل از هر چیز نشانگر درک محدود و سطحی آنها از واقعیات پایه ای تر جامعه انگلیس (و کلا اروپا) در چند سال گذشته است. همانند راستِ لیبر و حزب محافظه کار می گویند علت شکست انتخاباتی لیبر این بود که باندازه کافی راست نبود، و مانده اند که چگونه نماینده چپ ترین جناح حزب لیبر می تواند در این» انگلیس راست و محافظه کار« به محبوب ترین کاندید اعضای لیبر و حتی جامعه انگلیس (و بویژه جوانان) تبدیل شود. واقعیت این است که نه جامعه انگلیس راست و محافظه کار است و نه علت شکست لیبر در انتخابات پارلمانی اخیر این بود که به اندازه کافی راست نبود. جامعه انگلیس، همانند سایر جوامع اروپائی که یونان و اسپانیا نمونه های شاخص آن هستند، در چند سال گذشته بدنبال یکی از عمیق ترین و طولانی ترین بحران های تاریخ سرمایه داری و عواقب کمر شکن آن برای اکثریت مردم، آشکارا به چپ چرخیده است. ماه جون امسال، انگلیس شاهد یکی از بزرگترین تظاهرات های ضد ریاضت بود که صدها هزار نفر را به خیابان کشاند. حزب لیبر نیز نه بدلیل اینکه زیادی چپ بود، بلکه دقیقا چون آلترناتیوی غیر از ادامه سیاست های ریاضت حزب محافظه کار در انتخابات نداشت بنحو مفتضحانه ای شکست خورد. یک حزب چپ سیاسی با آلترناتیوی متفاوت (مانند سیریزای یونان) در برابر احزاب اصلی در میدان نبود که از طرف مردم انتخاب شود. عروج کوربین در عین حال نشان بحران لیبر و سوسیال دمکراسی است که راه حلی غیر از آنچه حزب رقیب محافظه کار ارائه می دهد ندارد.
سیاست های کوربین
کوربین گاها با الکسیس سیپراس مقایسه می شود، که تا حد زیادی مقایسه درستی است. کوربین هم مانند سیپراس با پلاتفرم ضد ریاضت اقتصادی به میدان آمده است. البته میدان انتخاباتی سیپراس جامعه بود. میدان انتخاباتی کوربین چارچوب محدود حزب لیبر است. ابعاد بحران اقتصادی یونان و انگلیس نیز با هم قابل مقایسه نیست. اما آنچه کوربین نمایندگی می کند اعتراض و خواستی در سطح وسیع اجتماعی است. اعتراض به ریاضت اقتصادی، به عواقب بحران سرمایه داری برای مردم، به مشقات سرمایه داری، به بیکاری و فقر فزاینده، قراردادهای صفر ساعت، سقوط وضع اقتصادی مردم به شرایط چند دهه پیش، ساعات کار طولانی و شرایط کاری طاقت فرسا، زدن از خدمات و حمایت های اجتماعی، فقر کودکان و غیره. در این شرایط هر کسی گوشه ای از این اعتراض و خواست ها را در دست بگیرد به نماینده محبوب مردم تبدیل می شود. پس از سالها ریاضت اقتصادی و سرنوشتی که سرمایه داری بحران زده مردم را به آن محکوم کرده است، مردم دنبال پاسخ و راه حل می گردند. این پاسخ، چپ و سوسیالیسم است. علت محبوبیت کوربین، علیرغم اینکه هنوز در همان چارچوب یک حزب سوسیال دمکرات سیاست ضد ریاضت را دنبال می کند، این جاست.
آینده کوربین، آینده چپ
آیا کوربین به لیدری لیبر انتخاب خواهد شد؟ به احتمال قریب به یقین آری. آیا در صورتیکه حزب لیبر با لیدری کوربین در انتخابات ۲۰۲۰ پیروز شود، امکان پیاده کردن یک سیاست ضد ریاضت اقتصادی بعنوان دولت را خواهد داشت؟ به احتمال یقین نه! سرمایه داری بحران زده را نمی شود اصلاح کرد. باید کنارش گذاشت. و ریاضت اقتصادی و انداختن عواقب بحران بر دوش مردم کارکن از ابزارهای حیاتی سرمایه داری بحران زده برای تخفیف بحرانش و از سرگیری دور جدیدی از انباشت و رشد سرمایه است. کوربین نیز، علیرغم هر نیت خوب و انساندوستی ای (که کم ندارد) مانند سیپراس (که او هم از این نظر کم ندارد)، همزمان با فشار عظیم و حمله کثیف کلیت نمایندگان اقتصادی و سیاسی طبقه سرمایه دار، در برابر این انتخاب قرار خواهد گرفت: یا کنار گذاشتن سیاست ریاضت اقتصادی و مواجه شدن با دورنمای تلاشی اقتصادی؛ یا تن دادن به ریاضت اقتصادی (هر چند با تخفیف هائی) و هضم شدن در نظام موجود. نه کوربین و نه سیپراس و نه گرایشی که آن را نمایندگی می کنند قادر به انتخاب گزینه سوم، یعنی زیر پا گذاشتن قواعد نظام موجود و بسیج مردم برای تعرض به سرمایه داری و جنگ با آن، نیست. این مساله ای شخصیتی یا اخلاقی نیست. سیاسی و هویتی است. مربوط به جهان بینی و جنبشی است که تنها آن قادر است و می خواهد از چارچوب سرمایه داری و قوانین آن فراتر برود و دست به ریشه مساله ببرد. راه حل از بین بردن ریاضت هم از این طریق است. چنین جریانی یک جریان کمونیست رادیکال دخالتگر است. اما صرف حضور و محبوبیت یافتن چهره هائی مانند سیپراس و کوربین انعکاس یک واقعیت پایه ای هیجان انگیز در بطن جامعه است: محبوبیت و مقبولیت فزاینده چپ و کمونیسم بعنوان تنها راه حل مصائبی که سرمایه داری بشریت امروز را به آن محکوم کرده است. صرف به میدان آمدن افرادی مانند سیپراس و کوربین گفتمان و آلترناتیو چپ را به مرکز سیاست جامعه می راند، و نشان اتفاقاتی مهم تر است که در راه است. رادیکالیسم چپ، کمونیسم و مارکس بار دیگر در قلب اروپا و مراکز اصلی صنعتی سرمایه داری جهان سر بلند می کند. شبحی که طبقه سرمایه دار قرن ۱۹ را به رعشه انداخته بود باز گشته است. و این بار ـ با وجود طبقه کارگری چند میلیاردی و به معنای واقعی جهانی و در دل یک انقلاب شگرف اطلاعاتی و ارتباطی که میلیاردها انسان مطلع و تشنه تغییر را به هم مرتبط کرده است ـ با ابعادی بمراتب عظیم تر و قدرتمند تر. *
۶ اوت ۲۰۱۵