جدید ترین
Nasser-Asghari

ناصر اصغری

nasser_asgary@yahoo.com

بررسی گرایشات مختلف درون جنبش كارگری (قسمت ششم)

Nasser-Asghari
ناصر اصغری:
فرق مجامع عمومی و شوراهای كارگری با اتحادیه های كارگری
پائینتر جداگانه به مجامع عمومی كارگری اشاره خواهم كرد، اما اینجا برای روشن شدن فرق بین تشكل شورائی جنبش كارگری و تشكل سندیکائی نكاتی را باید بگویم. ترجیح گرایش سوسیالیستی در سازمان دادن كارگران، تشكل شورائی است. شورا و مجمع عمومی سنگرهایی هستند كه فعالین گرایش سوسیالیستی كارگران را به ایجاد آنها فرا می خوانند. شورا و مجامع عمومی كارگری تشكل‌هائی هستند كه تكیه شان بر قدرت و مشاركت كارگران است. مجمع عمومی پایه شوراهای كارگری است. شوراها و به تبع آن مجامع عمومی كارگری هم، بر نقش مهم دخالت هر چه وسیعتر خود كارگران و تصمیم آنها و همچنین دخالت خانواده‌های كارگران هم تأكید دارند. نه فقط این، بلكه خود را به چهاردیواری كارخانه محدود نمی‌كند و می‌خواهد كل جامعه را در مسائلی كه پیش رویش هست، تا جائی كه ممكن است دخیل كند. می‌گویم تا جائی كه ممكن است، برای اینكه این در افق شوراها و گرایش سوسیالیستی است و شاید لزوما در یك جای مشخصی امكان پذیر نباشد؛ اما مسئله را صنفی نگاه نمی‌كند و جنگ كارگر با كارفرما را فراتر از محدوده محیط كار می‌بیند. هر تشكلی كه چنین نقشی برای توده‌های كارگر عضو خود قائل بوده، حال چه اسمش كمیته‌های كارخانه بوده باشند، چه تعاونی‌های كارگری و حتی اتحادیه‌ها هم، آنجا سوسیالیستها و رهبران گرایش سوسیالیستی دست بالا داشته‌اند. نكته مهم دیگر اینكه شوراها و مجامع عمومی كارگری نمایندگان خود را برای یك مسئله مشخص از میان خود كارگران انتخاب می‌كنند و هر وقت كارگران اراده كنند این نمایندگان قابل عزل هستند و عده‌ای دیگر جای آنها را می‌گیرند. اما اتحادیه‌ها، و بخصوص در تداوم رشد خود تا جائی كه جزئی از سیستم شده‌اند، فاقد چنین خصوصیاتی هستند. تا جائی كه برای گرایش سندیكالیستی كه در سندیكا و اتحادیه‌ها سنگر گرفته‌اند امكان داشته، سعی كرده اعتراض كارگر را یك مسئله صرفا مربوط به توده عضو و جدا از جامعه و خانواده كارگران بداند و در همان چهارچوب هم محدود كرده است. سندیكاها سعی می‌كنند توده كارگران را هر چه كمتر در مسائل دخالت بدهند و سیستم نمایندگی در این گرایش، مثل سیستم دمكراسی‌های غربی است كه نماینده برای یك دوره دو و یا چند ساله انتخاب می‌شود و اگر خود نخواهد استعفا بدهد، در این دوره توده كارگران باید با این وضعیت بسوزند و بسازند. اما نمایندگی در شوراها همچنانكه گفتنم اینطور است که در شوراها هر وقت كارگران از نمایندگی شدن خودشان راضی نبودند، می‌توانند نمایندگان خود را فرابخوانند و عده‌ای دیگر را انتخاب كنند كه زد و بندی و ارعابی نتواند منافع آنها را به مخاطره بیاندازد. در سیسم اتحادیه‌ای این خطر دائما بالای سر كارگران است كه بند و بستهائی بشود و بر سر منافع عمومی كارگران قمار بازی شود. و دیگر اینكه در سیستم دخالتی شوراها و مجامع عمومی، این كارگران هستند كه تصمیم می‌گیرند چه موضوعی اهمیت دارد و راه و چاه برای آن به بحث و گفتگو گذاشته می‌شود. در حالیكه در سیستم اتحادیه‌ای این هیأت مدیره سندیكا است كه برای اعضای سندیكا تصمیم می‌گیرد.

نكته مهم به نظر من اینجاست كه گرایش سوسیالیستی می‌خواهد كارگر را به میدان بیاورد كه قدرت خود را دریابد و به میدان آمدن او به قول لنین یك مدرسه‌ای برای انقلاب است. مجمع عمومی كارگران و شوراهای كارگری دقیقا این را تأمین می‌كنند كه كارگران یكپارچه و متحدانه بیرون بیایند و خودشان تصمیم می‌گیرند كه چه بكنند. مجمع عمومی به كارگران امكان می‌دهد كه حرف بزنند و حول مسائل به بحث و گفتگو بپردازند. رهبر كارگری در چنین موقعیتهائی ظهور می‌كنند و كارگران دیگر نیز آنها را می‌شناسند. اتحادیه‌ها ـ حداقل اتحادیه‌های مدرن ـ چنین كاركردی ندارند و چنین تعریف نشده‌اند. ظرفهائی هستند با وكلائی كه هر چند وقت یكبار كه قراردادها به پایان می‌رسند، این وكلا و یا بقول معروف بوروكراتهای حقوق بگیر این اتحادیه‌ها با نمایندگان كارفرماها چانه می‌زنند و بر سر حدود و ثغور شرایط كار، دستمزدها و دیگر مزایا به توافقاتی می‌رسند. در بسیاری از مواقع كسی از كارگران عضو این نهادها نمی‌پرسد كه نظر شما چیست؟!

در جامعه امروز كمتر شوراهای كارگری می بینم و هر جائی تشكلی بوده، سندیكا و اتحادیه بوده است. کسی می تواند بپرسد چرا اینجوری است؟ آیا كارگران سندیكا را به شورا ترجیح می دهند؟ یا اینكه بورژوازی سندیكا را تحمل می كند، اما شورا را نه؟ اگر اینچنین است، چرا بورژوازی سندیكا و اتحادیه را تحمل كرده و هرگز به شوراهای كارگری تن نداده است؟ اولا یك فاكت را باید مطرح كنیم كه اینجوری نیست كه دو ظرف نمایندگی كارگران را جلوی بورژوازی گذاشته‌اند و ایشان مثلا سندیكاها را انتخاب و “تحمل” كرده است. در وهله اول، هر انتقاد و نظری درباره سندیکا و اتحادیه داشته باشیم، همین ظرف هم با فشار و اعتراض کارگران بوده که به بورژوازی تحمیل شده است. منتها چرا به تشکل سندیکائی تن می دهد؟ اولین نكته که دلیل این تحمل را توضیح میدهد اینست كه اتحادیه‌ها قدرت دخالت را از كارگران می‌گیرند و بورژوازی می‌تواند بسیار راحتتر با این نوع تشكل‌ها كنار بیاید. در طول تاریخ در جنگ بین بورژوازی و كارگران كه غالبا توسط گرایشات سوسیالیستی و سندیكالیسم انقلابی رهبری می‌شدند، كارگران تشكل‌های خود را در اشكال مختلفی ایجاد می‌كردند و بورژواها هم با داشتن قدرت دولتی پشت سر خود، با كارگران مثل برده‌ها برخورد می‌كردند و ظاهرا كوچكترین اعتنائی به تشكل‌های كارگران نمی‌كردند. می‌گویم “ظاهرا” كه بعدا توضیح خواهم داد. مثلا در آمریكا شرایط كار كارگران آنقدر غیرانسانی بود كه آن را با شرایط بردگان در جنوب آمریكا مقایسه می‌كردند و ترمینولوژی “بردگی مزدی” (Wage Slavery) اتفاقا از همینجا آمده است. جنگ و گریز جنبش كارگری آمریكا را هم با بورژوازی آنجا كمتر كسی است كه خبر نداشته باشد. كارگران همیشه در حال سازمان دادن تشكل‌های خود بودند و دائم هم سركوب می‌شدند. بورژواها هم بی اعتنائی می‌كردند و كارگرانی را كه سندیكاهای خود را ایجاد كرده بودند كرور كرور اخراج می‌كردند و با هزاران بیكار دیگر كه از سراسر جهان دنبال طلا و زندگی بهتری و بقول معروف بدنبال “رویای آمریكائی” به این كشور مهاجرت كرده بودند، جایگزین می‌شدند. سندیكاهای كارگری‌ای كه آن دوره تشكیل می‌شدند، بیشتر مثل شوراهای كارگری و مجامع عمومی كارگری امروزی مورد نظر گرایش سوسیالیستی بودند. منتها بورژوازی احتیاج به ثبات داشت و مجبور بود كه یكجوری با كارگران كنار بیاید. دولت قدرت خود را پشت گرایش سندیكالیستی انداخت و با دادن اختیاراتی به رهبران گرایش سندیكالیستی و وضع قوانین كار و غیره، سندیكاها را بعنوان تنها نمایندگان كارگران در چهارچوب قوانین كار، به رسمیت شناخت. سركوبهای خونینی كه در این بین صورت گرفت كه فعالین گرایش سوسیالیستی و سندیكالیسم انقلابی را كنار بزنند و همچنین با راه انداختن مک كارتیسم كه صرف اتهام “كمونیست” بودن در آن كشور زندگی فرد را از هر جهتی تباه می‌كرد قادر شد كه سندیكالیسم را نهادینه كند.

این نمونه نوع آمریكا در كشورهای دیگر اروپائی هم كمابیش یك چنین پروسه‌ای را طی كرده است. در هم شكستن جنبش كارگری در اعتصاب عمومی سال ١٩٢٦ انگلیس و جنبش “شاپ استوارتها” در دهه دوم قرن ٢٠ در اسكاتلند، خود یك نوع چنین سركوبهایی بود كه گرایش سوسیالیستی را با تمام قدرتی كه كمونیستها و سوسیالیستها در آن كشور داشتند عقب راند و راه را بر گرایش سندیكالیستی باز كرد. می‌خواهم نتیجه بگیرم كه بورژوازی صرفا طبقه‌ای نیست كه بشود آن را به یك عده آدم پولدار تنزل داد. بورژوازی دم و دستگاه دولتی را در اختیار دارد كه دائم در حال ریختن برنامه‌هائی برای حفظ منافع طبقاتی كل طبقه‌اش است. برنامه ریزی دقیق برای حاشیه‌ای كردن گرایش سوسیالیستی طی یك دوره‌ای با وضع قوانین به نفع گرایش سندیكالیستی كه منافع صنفی و نان و قاتق كارگران را واقعا نمایندگی می‌كردند، گردن گذاشتن به قانون را به نحوی در جنبش كارگری نهادینه كرد. بورژوازی نمی‌خواهد با زبان خوش و آدمیزاد تشكل‌هائی مثل شوراها و مجامع عمومی كارگران را بپذیرد كه كارگران در امور مربوط به زندگی روزمره خود و در سیاست مربوط به خود و آینده خود دخیل باشند. اما قدرت مبارزه متشكل و معترض كارگران در بسیاری از مواقع دخالتگری كارگران در سرنوشت خود را به بورژوازی تحمیل كرده است. جنگی كه اكنون فعالین چپ درون اتحادیه‌ها با این تشكل‌ها بر سر نبود “دمكراسی در محل كار” دارند، به نوعی این واقعیت را از زبان خود آنها منعكس می‌كند. متأسفانه گفتن این واقعیت تلخ را اكنون بسیاری از جمله بسیاری از فعالین چپ و شریف جنبش كارگری را خوش نمی‌آید كه سندیكاها و اتحادیه‌های كارگری در غرب اكنون ارگان‌هایی برای فروش نیروی كارند و هیچگونه ربطی به دخالت كارگران در سرنوشت خود ندارند. در نتیجه درباره مسئله تحمل فلان تشكل در برابر آن یكی باید بگویم كه حكایت از دخالت برنامه ریزی شده بورژوازی در انداختن قدرت خود به پشت گرایش سندیكالیستی و سركوب باز هم برنامه ریزی شده گرایش سوسیالیستی دارد. منتها اگر بورژوازی بتواند و همچنانكه در عرض دو سه دهه گذشته در بسیاری از جاها این كار را هم كرده است، همین سندیكاها را هم تحمل نخواهد كرد و تكلیف خود را با كارگر تنها و ایزوله شده یكسره می‌كند.

نكته دیگر اینكه بسیار اتفاق افتاده است كه فعالین گرایش سوسیالیستی با داشتن نیروی كافی در اختیار سعی در اصلاح ساختار اتحادیه‌ها كرده‌اند كه هر بار با مقاومت سران اتحادیه‌ها و توطئه‌های پلیس و باز هم سران اتحادیه‌ها مواجه شده‌اند و در نهایت در سطح كارخانه همچنان در حال رهبری كارگران هستند، اما هنوز راه حل خاصی برای برون رفت از این وضعیت ارائه نداده‌اند. نمونه تونس در این رابطه بسیار آموزنده است. رهبران فدراسیون اتحادیه‌های كارگری تونس در حال لاس زدن با باقیمانده‌های رژیم بن علی بودند و می‌خواستند دولت ائتلافی تشكیل دهند. از كارگران خواستند كه خیابانها را ترك كنند. اما فعالین چپ و سوسیالیست درون این تشكل‌ها كارگران را همچنان در خیابان‌ها نگه داشتند و رهبران فدارسیون مذكور را مجبور به عقب نشینی از موضع خود در آن نمونه خاص كردند. منتها زمانی كه گرایش سوسیالیستی امكان بیابد كارگران را در شوراها و مجامع عمومی خود سازمان بدهد، این كار را از قبل می‌كند و نمونه روسیه در قبل از انقلاب ١٩١٧ نمونه بارزی از این واقعیت است. اتحادیه‌های كارگری روسیه تا آخرین لحظه با دخالت كارگران در انقلاب مخالفت كردند؛ در حالیكه گرایش سوسیالیستی مشغول سازمان دهی كارگران در شوراها و كمیته‌های كارخانه بود كه بساط تزار را همراه با اتحادیه‌های كارگری آنجا را که در مقابل انقلاب مقاومت می کردند، در هم پیچید.

نكته دیگری را نیز لازم است كه اشاره وار مطرح كنم. بالاتر گفتم كه بورژوازی در قرن ١٩ و در روبروئی با اعتراضات كارگران “ظاهرا” به تشكل‌های كارگری بی اعتنائی می‌كرد. بورژوازی هیچوقت تشكل‌های كارگران را به رسمیت نشناخت و با كارگران و تشكل‌هایشان بر سر میز مذاكره ننشست، اما فشار این تشكل‌ها باعث وضع قوانین كمی بهتر به نفع كارگران می‌شد. قبول ١٠ ساعت كار از ١٤ تا ١٦ ساعت كار در روز و سپس ٨ ساعت كار، حاصل مبارزه همین تشكل‌هائی بود كه بورژوازی ظاهرا به آنها بی‌اعتنا بود! پذیرش گرایش سندیكالیستی بعنوان سخنگوی جنبش كارگری در رودروئی با كارفرما، حاصل مبارزه و فشار همین تشكل‌هائی بود كه به آنها ظاهرا بی‌اعتنائی می‌شد. امن‌تر كردن محیط كار، مزایا و صدها نوع دیگر شل كردن سر كیسه حاصل مبارزه همین كارگران و تشكل‌های آنها بود. همین امروز هم رادیكال ظاهر شدن سندیكاها در بعضی از جاها و وضع قوانین نسبتا بهتر به نفع كارگران، حاصل مبارزه گرایش سوسیالیستی و توده كارگرانی است كه هزار و یك نوع آخوند، سیاستمدار، جامعه شناس و پلیس و حراست و شورای اسلامی را برای سركوب آن اجیر كرده‌اند.

اما اجازه بدهید كه این بخش را با نقل قولی از یكی از كسانی كه سالهای طولانی ای مسئولیتهای مختلفی در اتحادیه های كارگری داشته، به پایان برسانم. واندا پاز در مقاله “بیزینس یونیونیسم …” در مورد سندیكاهای كارگری می نویسد: “در واقع وقتی كه كارگران وارد اتحادیه‌ای می شوند، هم سر كار و هم در دالان‌های اتحادیه ها خود را با اعمال غیردمكراتیك بسیار زیادی روبرو می بینند. افراد زیادی از طرفداران اتحادیه بر این تصور غلط هستند كه با پیوستن‌شان به اتحادیه‌ای، به دمكراسی محیط كار كمك بیشتری می‌كنند، چرا كه این باور غالب است كه اتحادیه ها ابزارهای دمكراتیكی هستند. وقتی كه كارگران عضو اتحادیه ای شدند، می توانند برای هرچه كه دلشان می خواهد فشار بیاورند. اگر تعدادشان زیاد باشد، یعنی هر چقدر قدرتشان بیشتر باشد، امكان حصول مطالباتشان بیشتر می شود. بنابر این احتمالا اگر بخواهند یك محیط كار غیرسلسله مراتبی داشته باشند می‌توانند بدست بیاورند. منتها این دیدگاه بسیاری از واقعیات ناخوشایند را در نظر نمی‌گیرد ـ مثل این واقعیت كه هیچ رئیس اتحادیه ای در این طرف كره زمین اجازه نخواهد داد كه اعضا برای بدست آوردن دمكراسی واقعی محیط كار فشاری وارد بیاورند، و یا بسیاری از سرمایه داران با استفاده از تهدیداتی چون تعطیلی كارخانه و یا اعمال دیگر، به مطالبات كارگران بی اعتنائی خواهند كرد. بخش اعظم دانشگاهیان درك “زمینی” درستی از رابطه اتحادیه ـ مدیریت كه چگونه كار می كند ندارند؛ و یك تصور خیالی عجیب و غریبی از رابطه اتحادیه ها با اعضایشان دارند. عجیب هم نیست كه دمكراسی محیط كار جایگاه والائی در دستور كار هیچكدام از آنها اشغال نمی كند. اگر آدمهای صادقی باشند، به شما خواهند گفت كه چنین چیزی در دنیای ما هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد. هرج و مرج خواهد شد. یك شكست بزرگ مفتضحانه ای خواهد بود ـ كل اقتصاد از هم می پاشد.”

مجامع عمومی كارگری
تشكل گرهی‌ترین معضل جنبش كارگری است. در بررسی گرایشات درون جنبش كارگری، پرداختن به اتحادیه‌ها و شوراهای كارگری و مجامع عمومی كارگری از مسائل گرهی هستند. تشکل‌ها و رهبران گرایشات درون جنبش کارگری برای سمت و سو دادن به جنب و جوش‌ها و تحرکات جنبش کارگری مهمترین عوامل هستند. بالاتر به اختصار كاركرد و فرق بین مجامع عمومی كارگری و سندیكاها را توضیح دادم. و از آنجا كه یك خصلت اصلی گرایش سوسیالیستی دخالت دادن كارگران در سرنوشت خود و سرنوشت تشكل‌شان است، پرداختن به مجمع عمومی در جائی مثل ایران از اهمیت زیادی برخوردار است. و پرداختن به مجمع عمومی برای ما، نه بعنوان مطرح و علم كردن آن در مقابل دیگر به اصطلاح “الگو”های سازمانیابی كارگران است، بلكه به این دلیل است كه برگزاری مجامع عمومی، ممكن‌ترین شیوه متشكل كردن و ممكن‌ترین ظرف اتحاد كارگران در ایران است. كارگران باید هر تشكل دیگری هم مثل شورا، سندیكا و اتحادیه، كمیته اعتصاب، كمیته كارخانه و غیره را كه می‌توانند درست كنند. مجامع عمومی كارگری، آن ظرفی از تشكل كارگری هستند كه در شرایط خفقان و بی تشكلی، دم دست ترین ظرف تشكلیابی كارگران هستند.

وقتی كه بحث تشكل كارگری و بخصوص بحث ایجاد مجامع عمومی منظم كارگری پیش می آید، چند مسئله اصلی مد نظر گرایش سوسیالیستی درون جنبش كارگری است.

١) رهبران و فعالین كارگری: نقش رهبران و فعالین كارگری كه هر محیط كاری حداقل چند نفری از این فعالین را دارد، در هر تشكلی و از جمله در مجامع عمومی مهم و کلیدی است. وقتی از فعال و رهبر كارگری صحبت می‌كنم، لزوما یك تیپ خاصی مد نظر نیست. فعالین و رهبران كارگری با هر مشخصه متفاوت و شخصی‌ای كه داشته باشند، علی العموم كسانی‌اند كه مورد اعتماد رفقا و همكاران خود هستند. كسانی هستند كه در شرایط و مراحلی اعتماد و احترام همكاران خود را با نمایندگی كردن آنها، با احساس دلسوزی و همدری نسبت به مشكلات رفقای خود، با قانع كردن رفقای بغل دست خود، با نخوابی كشیدن بخاطر مشكلات همكاران خود و غیره به دست آورده‌اند. در هر فرهنگی حتی در داستانهای فلكلوریك آن فرهنگ به وفور به این تیپ اشخاص مورد اعتماد بقیه بر می‌خوریم. با این توضیحات می‌خواهم تأكید كنم كه وقتی از فعال و رهبری كارگری حرف می‌زنیم، لزوما نباید دنبال كسانی بگردیم كه خودمان یك ذهنیت ویژه‌ای از مشخصات یك فعال و یا رهبر كارگری در ذهن داریم. این افراد برای همه و از جمله پادوهای مدیریت و دولت شناخته شده هستند. اهمیت این افراد از این سر است كه می‌توانند كارگران را به برگزاری مجامع عمومی فرا بخوانند. حرفشان پیش اكثر كارگران حجت است. مجمع عمومی همچنین رهبران جوان را پرورش می‌دهد. آنها را در بحثها و مسائل روز دخیل می‌كند. به آنها امكان می‌دهد كه بطور مرتب در جریان تجارب دیگر همكاران خود قرار بگیرند و خود ابراز وجود و ابراز نظر كنند. مجمع عمومی همانند مدرسه‌ای است كه دائم فارغ التحصل مسلح به روبرو شدن با كارفرما تربیت می‌كند.

٢) جواب به معضل روز: مجمع عمومی ظرفی است كه كارگران می‌توانند برای هر موضوعی كه كمابیش حاد به نظر می‌رسد و كارگران را به نحوی به جوش و خروش آورده است برگزار كنند. موضوعاتی مثل اضافه كاری، ناامنی محیط كار، اخراج، مسئله ایاب و ذهاب و سلف سرویس غذا، تبعیض، پرداخت نشدن به موقع دستمزدها، واگذاری بخشی از كار به پیمانكاران، خصوصی سازی و هزار و یك كلك و اجحاف كارفرما كه كارگران روزانه با آنها روبرویند. این موضوعات و پرداختن به آنها و یافتن راه حلی مناسب به آنها، معضلات هر كارگری هستند. جمع شدن دور هم و بحث و گفتگو كردن درباره این مسائل، هم به كارگران راه نشان می‌دهد و هم ذهن آنها را متوجه اشكالات راه حل‌های پیشنهادی دیگر می‌كند. كارگران می‌توانند همان روز تصمیم بگیرند كه كی و كجا دور هم جمع می‌شوند و مسئله مشخص مورد نظر را بررسی كنند.

٣) مجمع عمومی باید پایه هر نوع تشکل کارگری باشد: مجمع عمومی باید پایه هر نوع تشكل كارگری‌ای باشد كه الحق بتوان آن را تشكل كارگری ای محسوب كرد كه بطور واقعی و با دخالت دادن نظر و اراده جمعی كارگران، كارگران را واقعا نمایندگی كند. در شرایط امروز ایران، تشكلی كه به مجمع عمومی كارگران متكی نباشد حتی نمی تواند خودش را از فشارهای دولت و پادوهایش محفوظ نگه دارد. برای ما مجامع عمومی منظم در واقع سنگ بنای شوراهای كارگری هستند. منتها در جامعه‌ای مثل ایران امروز، این فقط شوراهای كارگری نیستند كه باید به مجمع عمومی اتكا كنند. هر كسی كه در عالم خود در شرایطی مثل ایران به فكر ایجاد شورا و یا سندیكایی باشد كه ادامه كاری داشته باشد، باید به این نكته فكر كند كه بدون متكی بودن به مجمع عمومی و دخالت روزمره كارگران، فعلا باید در همان عالم سیر كند. هر فعال كارگری جدی‌ای كه به فكر ایجاد تشكل كارگری است، باید بطور پیگیر در برگزاری منظم مجامع عمومی دخیل باشد. فعال كارگری‌ای كه از ایجاد تشكل مورد نظر خود ناامید می‌شود، معمولا جایگاه مجمع عمومی منظم را به درستی درك نكرده است.

٤) مجمع عمومی و مسئله نمایندگی كارگران: مجمع عمومی همه كارگران را در تصمیم گیری‌ها دخیل و همه كارگران را نمایندگی می كند. تصمیماتش تصمیمات اراده جمعی همه كارگران است. هر كارگری برای هر موضوع مشخصی و هر دوره‌ای كه كارگران و خود ایشان بخواهد، می‌تواند نماینده كارگران باشد. این موضوع مسئله امنیت شغل و دست درازی كارفرما و عواملش به ایشان را جواب می‌دهد. هیچ دولتی نمی‌تواند تك تك كارگران شركت كننده در مجامع عمومی را با ناامنی روبرو كند. چرا كه هر كارگری آنجا نماینده كارگران است و نمی‌توان همه كارگران را دستگیر و یا از كار اخراج كرد. (بخاطر همین موضوع هم که شده، فعالین کارگری‌ای که در بند اول به آنها اشاره کردم باید سعی در ترغیب همه کارگران برای نماینده شدن داشته باشند.)

٥) مجمع عمومی و مشكل آن برای كارفرما: در یك جامعه اختناق زده، معضلی كه یك تشكل اسم و رسم دار، یك تشكل دفتر و دستك دار می‌تواند داشته باشد این است كه با یك اشاره فلان رئیس منحل می‌شود و حتی مجرائی هم برای پیگیری قانونی آن وجود ندارد. فعالیتش ممنوع اعلام می‌گردد. منتها نمی‌شود تشكلی مثل مجمع عمومی را منحل كرد. نمی‌شود آن را ممنوع كرد؛ بدون اینكه رسما به همه بگویند كه هر جنبنده‌ای را سركوب می‌كنند و معمولا این برایشان خیلی گران تمام می‌شود. منحل و ممنوع اعلام كردن مجمع عمومی به معنای اخراج و دستگیری كل كارگران آن محیط كار است. این یعنی كودتا و حكومت نظامی. در حكومتهای كودتائی و حكومت نظامی، سوخت و ساز مبارزه كارگران هم فرم و اشكال دیگری بخود می‌گیرد. معضل دیگری كه مجمع عمومی برای كارفرماها ایجاد می‌كند، گرفتن سلاح تطمیع و فریب و غیره از دست آنهاست. در سیستم و جامعه‌ای كه نان شب كارگر را گرو گرفته‌اند، سلاح تطمیع و زد و بند پشت درهای بسته، سلاح ارعاب و ترساندن فعالین كارگری، سلاح فریفتن نمایندگان كارگران توسط متخصصین جیره خوار، حقایقی تلخ و انكارناپذیرند. با فونكسیون مجمع عمومی، كارگران با امكان پیگیری مطالبات و تعویض نمایندگان در صورت نیاز، هر وقت خود اراده كنند، این سلاح را از دست كارفرماها می‌گیرند.

٦) مشكلات مجمع عمومی منظم و ضروت برطرف کردن آن: برگزاری مجامع عمومی منظم و سازمانیافته مشكلاتی هم دارند. عدم موافقت مدیریت با برگزاری مجامع عمومی در سالنی از كارخانه و یا محوطه آن در ساعات كار و یا حتی بعد از كار، یك معضل است. عدم شركت و دخالت مستمر كارگران در مجامع عمومی یك معضل واقعی و مهمتر است كه می‌تواند جلوی برگزاری منظم مجامع عمومی را بگیرد. بخشا اتفاق افتاده است كه كارگرانی در جواب شركت در مجامع عمومی منظم گفته‌اند كه “زندگی داریم. نمی‌توانیم هر هفته دو ساعت هم در جلسات مجمع عمومی شركت كنیم!” این كار فعالین و رهبران كارگری‌ای را كه اهمیت مجمع عمومی منظم برایشان جا افتاده و جایگاه آن را می‌دانند، بیشتر می‌كند. كارگری كه هنوز نمی‌داند كه كارش و دخیل بودن در مسائل مربوط به كارش كه كل زندگی اش حول آن می‌چرخد، بخش مهمی از “زندگی” است، باید با حوصله این موضوع را به ایشان یادآوری كرد. این كارگران معمولا با برگزاری منظم مجامع عمومی و حضور تعداد قابل توجهی از كارگران، و با مشاهده كارآئی مجامع عمومی، متقاعد می شوند كه این مجامع ربط مستقیم به زندگی شان دارد و شروع به دخالت در آن می كنند. مخالفت كارفرماها را هم همیشه باید با اعتراض و عزم جمعی جواب داد.
(ادامه دارد)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *