محمد آسنگران:
این روزها بحث در مورد داعش داغ است. سوالات زیادی مطرح است و هر کس از زاویه سنت و گرایش سیاسی و منفعت طبقه خود به این سوالات پاسخ میدهد. اخیرا این رسم دیرینه دوبار گر گرفته است که هر کس بخواهد نظر و تحلیلش مورد استقبال قرار گیرد تلاش میکند که خود را مستقل و بیطرف معرفی کند. مستقل و بیطرف بودن دروغ بزرگی است که گویندگان و مدافعان آن میخواهند با این دروغ سر مردم شیره بمالند. در زیر پرده ریاکاری مستقل بودن و بی طرف بودن هر کسی میخواهد سیاست مورد نظرش را با این زرورق دروغین به خورد مردم بدهد. خدای این نوع بیطرفی بی.بی.سی. و صدای آمریکا و دیگر رسانه های مهندسی افکار عمومی هستند.
اما این سیاست ریکارانه و کلاهبرداری ژورنالیسم نان به نرخ روز خور محدود به رسانه های رسمی دولتها نیست. افراد و اشخاص بی شهامت و ریاکاری که نمیخواهند علنا دیدگاه خود و تعلق خود به کمپ مورد نظرشان را بیان کنند در زیر سایه این روش بی طرفی اطراق کرده و از سنت و سیاست همان بی.بی. سی و صدای آمریکا و… سود میجویند. متاسفانه این روش در میان جناح چپ جامعه هم مدافعینی پیدا کرده است و مثل هر تازه واردی ندانم کاری و بی تجربگی خود را به حساب حماقت “مردم” میگذارند.
این روزها که تروریسم اسلامی و نمایندگان واقعی اسلام حقیقی و جنبش اسلامی به حکم قدرت و توان رسانه های غیر دولتی ابعاد جنایت و بیرحمی و زنده شدن سنت رهبران صدر اسلام را بیش از پیش عیان کرده و به نمایش گذاشته اند، خیل ژورنالیسم نان به نرخ روز خور و مزدور به خاطر شغل و منفعت سیاسی و کوته بینی و کمپی که به آن تعلق دارند و… تمام تلاش خود را بکار گرفته اند که بگویند داعش دستورات قرآن و اسلام را رعایت نمیکند و آنچه داعش انجام میدهد را نباید اسلامی دانست. این ریاکاران تقریبا همگی میدانند داستان رهبران صدر اسلام از آنچه داعش امروز انجام میدهد صدها بار جنایتکارانه تر، بیرحمانه تر و شنیع تر بوده است.
همه میدانند آنچه عمر در همین ایران انجام داد هزاران بار خونین تر، مخرب تر و بیرحمانه تر از اعمال امروز داعش بوده است. ضدیت عمر با تمدن و کتاب و فرهنگ و ….. در تاریخ اسلام چیزی نیست که بتوان آنرا انکار کرد. به همان نسبت داستان شمشیر علی و کشتار بیرحمانه مخالفینی که فقط جرمشان این بود که عقیده ای بجز اسلام داشتند برای همه آشنا است و همه کسانی که در حد یک دانشجوی ترم اول سواد سیاسی داشته باشند با این جنایات آشنا هستند. همه اینها از پیغمبر اسلام الهام گرفته و میدانستند که اسلام فقط با ایجاد ترس و وحشت ممکن است محدوده اقتدارش را گسترش بدهد. همان کاری که در ابعاد بسیار کوچک امروز داعش در حال انجام آن است قبلا و در تاریخ اسلام هزاران برابر آن را خود پیغمبر اسلام و علی و عمر و …. انجام داده اند. بنابر این “محققان و اسلام شناسان و مستقل ها و رسانه های بیطرف” بیخود تلاش میکنند که مردم را نادان فرض کنند.
میدانم در هر جامعه ای افراد نادان و متعصب و اسیر مذهب و ناسیونالیسم کم نیست. اما تمام خاصیت دانش بشر این است که بدانیم سیاست و علم و تحولات مهم در تاریخ بشر کار اقلیتی جسور و مطلع بوده است. تاریخ اینرا ثابت کرده است که پیشروی جوامع بشری به سوی تمدن و تکنولوژی و انسانیت و بیان حقوق فرد و جامعه و… همیشه کار اکثریت اهالی نبوده است، بلکه این وظیفه و نتیجه اقلیت آگاه و جسوری بوده و هست که حقیقت را در هر لحظه و در هر زمان نمایندگی کرده اند. متاسفانه در دنیای مدرن ما امروز متخصصین عرصه های مختلف به نسبت توان و امکان پیشرفت بشر به سمت سعادت، از هر دوره ای گیج تر و بی خط تر و بی افق تر هستند. سیستم حاکم بر جهان، بشر امروز را به دلایل مختلف و از راههای متفاوت و پیچیده، چنان مسموم و منگ کرده است، انگار سعادتش در این است که کلاه خود را بچسبد و بر روی حقیقت خاک بپاشد و یا رویگردان شود و این همه جنایت و بی عدالتی سیستم حاکم را نادیده بگیرد.
شناخت از داعش و بیان حقیقت دلایل عروج آن و ابعاد جنایت این گروه اسلامی، سنگ محک مهمی است که در برخورد به آن همه جریانات و نحله های فکری و سیاسی را میتوان مورد قضاوت قرار داد. دلایل جنایت این گروه اسلامی و سنت و تاریخی که به آن متعلق است را اگر نشناسیم و به جامعه نگوییم امکان تکرار آن و حتی بد تر از آن هم ممکن است. همچناکه با عروج اسلام سیاسی نوع مجاهدین افغان، دیدیم ابتدا کم نبودند دولتها و فیلسوفان و سیاستمدارانی که آن گروه را ساختند، تقویت کردند و فقط نتیجه لشکرکشی روسها پنداشتند و فکر میکردند با بیرون رفتن روسیه از افغانستان مردم آن کشور به رهایی میرسند. به دنبال و همزمان با آن فجایع، دیدیم که کشورهای غربی چگونه راه قدرتگیری خمینی را در مقابل انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران هموار کردند و بر نسل کشی و جنایات بی حد و حصر آن چشم بستند. در ادامه همین سناریو، باز هم دیدیم که طالبان را مانند همین داعش چگونه تجهیز کردند و با سرعت غیر قابل تصوری رقبای اسلامی خود در افغانستان را ساقط کردند و القاعده را در همان منجلابی که درست کرده بودند ساختند.
اما در میان این همه جنایت و خونریزی که به مردم جهان بویژه مردم خاورمیانه تحمیل کرده اند، معماران اصلی نه تنها نتوانستند به اهدافشان برسند بلکه در مرکز تسلط و قدرت خود هم مورد تعرض خالقین خود قرار گرفتند. در راس همه آنها آمریکا شکست پشت سر شکست را تجربه کرد و امروز همان معماران در مقابل خالقین خود سردرگم شده و هر روز با یکی از این کارتها بازی میکنند. تلاش آنها این است که شاید راه برون رفتی پیدا کنند. اما به دلیل اینکه بازی در همان دایره معیوب خود ساخته ادامه دارد امکان برون رفتی نیست و هر روز بیش از روز قبل در این منجلاب غرق میشوند. تا جایی که امروز بازی آنها به جایی رسیده است که این تنها گروههای تروریستی نیستند که از کنترل آنها خارج شده و مخلوق در مقابل خالق قد علم کرده است. بلکه دولتهای دوست و نزدیک و متحدین اصلی دول غربی هم از کنترل خارج شده و هر کدام سیاست و اهداف منطقه ای و جهانی خود را تعقیب میکنند. عربستانی که تا دیروز بدون تایید آمریکا هیچ سیاستی را دنبال نمیکرد امروز در عراق و مصر و تونس و سوریه و… سیاست مستقل خود و حتی در بسیاری موارد بر خلاف سیاست آمریکا را دنبال میکند. جمهوری اسلامی قبلا این راه را رفته و عیان بود. اما ترکیه و کویت و قطر و…. هم یکی بعد از دیگری ادعای ویژه خود را دارند و هر جا که خواسته اند سیاست برخلاف دوستان استراتژیک شان را پیش برده اند و منتظر تایید آمریکا و غرب نشده اند.
این تحولات در شرایطی اتفاق افتاده است که ناسیونالیسم تحقیر شده روسیه در دهه نود میلادی دوباره عروج کرده و ادعای سهم و جایگاه جهانی خود را نه با توافق با رقبای جهانی، بلکه با به چالش طلبیدن آنها دنبال میکند. ادعاهای چین و بویژه روسیه اکنون برای غرب نه قابل قبول و نه قابل تحمل هستند. نتیجه آن شده است که این رقابتها و سهم خواهی ها نه قابل حذف هستند و نه بر سر آنها توافقی انجام گرفته است. همین تعادل قوای جهانی باعث شده است که هر دولتی ساز خودش را بزند و اهداف خودش را پی بگیرد. اگر امروز داعش در عراق و سوریه غیر قابل کنترل شده است نتیجه این تعادل تازه جهانی است. زیرا نه محدوده نفوذ هر کدام از قدرتهای جهانی تعیین شده است و نه محدودیتهای آنها تحمیل شده و توافق شده است. بنابر این، هم بحران سوریه و هم بحران عراق و اوکراین و هم کل بحران جهانی و منطقه ای بویژه در خاورمیانه و …. همگی ریشه در این تعادل قوای نامتعین جهانی دارد.
ادامه دارد