يکي از زيباترين نامه ها در مورد ريحانه

اکنون يک هم سلولي ريحانه حرف ميزند!
نامه فاطمه مطيع قديمي ترين زن زنداني در ايران در مورد ريحانه و خطاب به خانواده مقتول
بايد به زندان زنان رفته باشيد تا رنگ و بوي مظلوميت و معصوميت را در چهره اين دخترها ببينيد!
« زیر تیغ یعنی هرشب قبل از خواب گره‌های طنابی را بشماری که نمیدانی فردا قرار است گلویت را بفشارد یا دوروز بعد. زیر تیغ یعنی سایه سنگین مرگ حتی در خواب هم رهایت نکند یعنی به فردا که فکر می‌کنی نام خودت را روی سنگ ببینی و تنت مور مور بشود از سردی گوری که دهان گشوده به بلعیدنت».
ریحانه را وقتی شناختم که همین جا ایستاده بودم به انتظار مرگ. زیر تیغ. آرام بود و کمتر می‌شد حرف زدنش را ببینی. از درگیری و بحث و جدل‌های بین زندانی‌ها فرار می‌کرد و میان آن همه غم و رنج و دلتنگی و اسیری، مهربانی می‌کرد. نه می‌خواهم فرشته‌ای بتراشم از دختری که برای قاتل بودن زیادی کوچک و مهربان بوده و نه به حواشی پرونده کاری دارم وقتی آنقدر حاشیه دارد که از قاضی و بازپرس تا هر دو خانواده خودشان هم معترفند به پیچیدگی‌های موضوع.»
من، فاطمه مطیع، قدیمی‌ترین زنی که در زندان با ریحانه هم‌بند بودم امروز فقط می‌خواهم بگویم زیر تیغ بودن چقدر درد دارد. 20 سال از عمرم به انتظار مرگ گذشت؛ انتظاری که برای من در پایان زندگی بود، اما چه فرق می کرد دیگر، وقتی 62 سالگی فرصتی نیست برای آغاز، برای زندگی، برای نفس کشیدن در آغوش مادری که دیگر ندارم. ریحانه‌ای که در زندان به آرامش و متانت و مهربانی می‌شناختیم خطاکار بود نه مجرمی خطرناک. کدام‌مان می‌توانیم ادعا کنیم در 19 سالگی عاقل و بالغ و کاردرست بوده‌ایم؟!»
من شب ها و روزهای پژمردن این ریحان را بین دیوارهای بلند زندان دیده‌ام. دل سوزانده‌ام برای جوانی دختری که می‌توانست دختر و خواهر هر کدام‌مان باشد. دختری که شبیه خیلی دیگر از دخترها و زن‌های پشت میله‌ها قربانی بود، خطاکار بود اما خطرناک و مجرم و جانی نه. باید به زندان زنان رفته باشید تا رنگ و بوی معصومیت و مظلومیت را در چهره بسیاری از همین دخترها ببینید.
قربانی شرایط یا اشتباهات شدن برای هرکسی ممکن است اتفاق بیفتد. 19 ساله هم که باشی خیلی احتمال‌ها بیشتر هم می شود. ریحانه دختر بدی نبود. خلافکار و مخل آرامش و امنیت نبود. آرام و مهربان و غمگین بود. خطایش را پذیرفته بود و بی قراری نمی‌کرد. همه دوستش داشتیم. آن طرف میله‌ها هیچ کس از دختر 19 ساله‌ای که مهر قاتل بر پیشانی‌اش خورده بود نمی ترسید چون مهربانی‌اش را باور داشتیم. چون بهتر از آدم‌های این طرف می‌دانستیم که فاصله گناهکار و بی‌گناه یک لحظه است؛ یک اشتباه. یک بی‌فکری.»
فاطمه مطیع در ادامه نامه‌اش که از طريق روزنامه اعتماد منتشر شد، با خانواده سربندی ابراز همدردی کرده و نوشته است: «درد و رنجی را که بر شما رفته می‌شود تصور کرد.
بیست سال زندگی در یک سلول قدرت تخیل و تصور آدم را بالامی برد. یاد می‌گیری درخت‌ها را تصور کنی. بوی بهار را. باران را. شلوغی و همهمه مردم در خیابان‌ها را. یاد می‌گیری خیلی چیزها را درک کنی بی آنکه تجربه کرده باشی. هرچند درک داغی که از دست دادن پدر و برادر و فرزند بر دل آدم می‌گذارد چندان هم سخت نیست؛ آن هم در چنین شرایطی و با این همه حاشیه دردناک. اما بیست سال تماشای دنیا از دریچه زندان به من آموخته که حتی مرگ آسان‌تر است از قفس.

ریحانه هفت سال طلایی زندگی‌اش را تاوان داده؛ تاوان خطای خودش. بخشیدنش جز آرامش برای دل‌های شما چه می‌تواند داشته باشد؟ یک عمر شک و تردید که اگر بی‌گناه بالای دار رفته باشد را می‌توانید تحمل کنید؟
ریحانه را به خدا واگذار کنید؛ خدایی که من در عمر 62 ساله ام بارها به چشم دیده‌ام که جای حق نشسته. حق خودتان را به خودش واگذارید و یک عمر در شک زندگی نکنید. ببینید اگر ریحانه هفته قبل تمام می‌شد حالا رنج شما تمام شده بود؟! آبرو و حرمتی که با خون به دست بیاید درد دارد.

خودش درد است. رنج است. با بخشش ریحانه محق بودن خودتان را نشان می‌دهید و بی‌گناهی پدر مرحوم‌تان. شما را به خدا لحظه‌ای از بیرون به ماجرا نگاه کنید. به دختر 19ساله‌ای که حالا 26 ساله است و زیر تیغ هرشب گره‌های طناب را می‌شمارد…»

او بيست سال در زندان جمهوري اسلامي با کابوس اعدام بسر برده. ۴۲ ساله بود که وارد زندان شد و در سن ۶۲ سالگي زندان را ترک کرد. اين حرفهاي يک زن محکوم به اعدام است که اسمش در کتابها ثبت شد، قديمي ترين زنداني زن در ايران. او محق تر از همه امروز فرياد ميزند: بساط اعدام را جمع کنيد !
فاطمه مطيع، يک نام و يک سرگذشت و يک لکه ننگ بر پيشاني حکومت اسلامي است. او را هم گرفتند و بدون توجه به اسناد و مدارک ، بيست سال در زندان زير خطر اعدام نگاه داشتند. او را هم بارها تا پاي چوبه دار بردند، به او هم چنگ و دندان نشان دادند، بيست سال آزگار او را در زندان نگاه داشتند و به هيچ حرف او، وکيلش و آثار جرم و غيره توجه نکردند. اين حکومت جمهوري اسلامي است. برايشان زندگي و مرگ هزاران و ميليونها نفر بي ارزش است. چنان بيرحم و قسي القلب هستند که در تاريخ نمونه هايي اين چنيني کمياب است.
يک دستگاه چپاول و رذالت اسلامي، با زهر چشم گرفتن از فاطمه ها و ريحانه ها و ابراهيم ها و فرزاد ها نفس ميکشد. يک دستگاه غارت و بي رحمتي اسلامي که براي تحميل خود بر سر يک جامعه چند ميليوني مدرن و مترقي و انسان دوست فقط با چوبه دار و اعدام ميتواند مردم را بترساند و ساکت کند.
و زندانهاي اين حکومت پر است از فاطمه ها، شهلاها ، کبري ها و ريحانه ها
براي نجات ريحانه بايد بپا خاست و يکبار براي هميشه به اين حکومت اعلام کرد که نميگذاريم راحت جوانان را بکشيد و فضاي وحشت ايجاد کنيد و بچاپيد و حکومت کنيد. اين اعتراضات و اين جنبش بخشش و اين فريادها، سوت پايان دستگاه جهنمي زندان و شکنجه و اعدام شما است!
کمپين نجات ريحانه
۲۱ آوريل ۲۰۱۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *