kazem-nikxah

بلال و عبدالله

kazem-nikxah

کاظم نیکخواه:
در ایران هرروز دارند شماری را به شیوه حلق آویز کردن اعدام میکنند. این اعدامیها ظاهرا اسمی ندارند، خانواده ای ندارند، گویی عددی هستند که می آیند و میروند و فراموش میشوند. طی شش ماه گذشته حدود ٦٠٠ نفر اعدام شده اند. و طی ٣٠ سال گذشته هم معلوم نیست شاید یک میلیون یا چند صد هزار نفر. بلال هم قرار بود یکی از این اعداد باشد. جوان ١٧ ساله ای که هفت سال پیش ظاهرا در یک نزاع جوان ١٧ ساله دیگری بنام عبدالله را به قتل رسانده بود و قرار بود دیروز چهارشنبه ٢٧ فروردین در برابر زندان شهرستان نور به حکم قاضی شرع جمهوری اسلامی و در حضور او به دار آویخته شود. اما خانواده عبدالله در آخرین لحظه یعنی زمانی که طناب دار بر گردن بلال انداخته شده بود او را بخشیدند. این خبر موجی از شعف و شادی را در میان مردم دامن زد. عکسها، احساسات، مادر و پدری که منتظر حلق آویزشدن جگرگوشه شان بودند، مادر و پدر دیگری که بر سر دوراهی انتقام یا بخشش قرار گرفته بودند. مردمی که التماس میکردند که بلال بخشیده شود و با گریه و شعار عفو بلال را از خانواده عبدالله حسین زاده تقاضا میکردند. موج شور و شادی مردم، گریه های پایان ناپذیر مادر بلال، غم سنگین مادر و پدر و خواهر عبدالله، و صحنه ای که دو مادر در آغوش یکدیگر زار زار گریه میکنند. مادر مقتول و قاتل! همه اینها ثبت شدند و فورا در مدیای اجتماعی دست به دست چرخیدند و اشک شادی را روان ساختند. یک اعدامی نجات پیدا کرد. ارزش زندگی جلوی چشم میلیونها نفر قرار گرفت. جوانی که با یک لگد به پایه صندلی اعدام قرار بود به صفر تبدیل شود و به زیر آوار برود، به زندگی بازگشت.
و آن سوی تصویر قاتلین اصلی پیروزمندانه ایستاده اند. یک آخوند با عمامه سفید، همچون داور این بازی ایستاده است و با قیافه کریهی لبخند میزند. او حکم داده است و از “عدالت” دفاع کرده است. و اکنون پیروزمندانه محکوم را از صندلی دار تحویل میگیرد تا به زندان بازگرداند و بقیه برنامه را اجرا نماید. و چند نفر که صورت خودرا پوشانده اند و چوبه دار و طناب و صندلی و بساط کشتار را آماده کرده اند. همه به خانواده مقتول لبخند زدند و رئیس آنها پدر عبدالله را در آغوش میگیرد… انسان از خود می پرسد من در کجای زمان ایستاده ام؟ قرن بیست و یکم؟ قرون وسطا؟ در میان قبایل وحشی و انتقامجوی دو هزار سال پیش؟ یا امپراطوری کلیسا و خلفای دوران جاهلیت؟
براستی اگر این مردم چوبه دار و اعدام و سرکوب و زندان و شکنجه بالای سرشان نبود، چه میکردند؟ آیا بازهم التماس میکردند؟ آیا ساکت میماندند و نظاره گر اعدام و دار میشدند؟ آیا مردم شهرستان نور اجازه میدادند که قاضی شرع یعنی همین آخوند عمامه بسر که حکم اعدام بلال و احتمالا صدها نفر دیگر را صادر کرده است بسادگی از کنارشان بگذرد؟ پاسخ این سوال برای همه کس روشن است.
پاسخ به این سوال را باید در موج گسترده دفاع از یک اعدامی دیگر جستجو کرد. دختری که او هم ٧ سال است به جرم قتل در زندان است و قرار است همین روزها اعدام شود. ریحانه جباری. از گوشه کنار جهان و از داخل ایران موج گسترده ای از اعلام انزجار علیه اعدام براه افتاده است. و به یمن همین کارزار، ریحانه که قرار بود دو روز پیش حلق آویز شود هنوز زنده است. و از اقصا نقاط ایران و جهان هرکس هرکاری میتواند انجام میدهد تا او را کلا از اعدام و زندان نجات دهد. و این هنوز گوشه ای از پاسخ به سوال فوق است. واقعا قابل تصور و تجسم نیست که آن روز که قاتلین و برپادارندگان چوبه های دار و قانون شرع و قصاص به زیر کشیده شوند، مردم جهان و بویژه مردم ایران از فرط شادی و شعف و امید چه خواهند کرد. احساس میکنی که انسانیت از آن روز تاریخ زندگی خودرا آغاز میکند.*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *