جدید ترین
mamad1

به یاد یک گردان کمونیست (گردان شوان)

mamad1
گفتگو با محمد آسنگران:
این گفتگو اولین بار در زمستان ۱۳۸۷، در بیستمین سال این واقعه در نشریه “رها” منتشر شد. در بیست و پنجمین سالگرد جانباختن عزیزان کمونیست گردان شوان و بمباران شیمایی حلبجه که منجر به قتل عام پنج هزار انسان شد، این گفتگو را در این شماره نشریه ایسکرا تجدید چاپ می کنیم.
محمد آسنگران روز درگیری گردان شوان با نیروهای رژیم اسلامی تا آخرین لحظه از طریق بی سیم با شوکی خیرآبادی در تماس بود. فقط هنگامیکه شوکی گفت دیگر کاری نمیشود کرد بعد از لحظاتی تماسش برای همیشه قطع شد. ایسکرا

در سال ۱۳۶۷ در نوار مرزی ایران و عراق فا جعه گردان شوان به وقوع پیوست و دل هزاران انسان را که از نزدیک با گردان شوان آشنا بودن در غم و اندوه فرو برد. در مورد این فاجعه از آن تاریخ تا به حالا نقد و بررسی قابل توجهی صورت نگرفته است.کادر ها واعضا کومه له بطور جسته و گریخته آن را یک اشتباه نظامی می نامند. ولی تشکیلات کومه له تا به حال موضوع رسمی نگرفته است. به همین دلیل نشریه رها در تلاش است یک نقد و بررسی سیاسی جدی از این واقعه درد ناک را به خوانندگان خود ارائه دهد. برای کتبی کردن این مسئله سراغ محمد آسنگران میرویم که او یکی از کادرهای سابق کومه له و سالها یکی از مسئولین این گردان بوده و با جزئیات زیادی از این فاجعه و تصمیمات قبل از آن برای اعزام این گردان به نوار مرزی ایران- عراق آگاه است. شمی صلواتی

رها : ابتدا تصویری از گردان شوان: این گردان از لحاظ سیاسی و نظامی در مناطق جنوبی کردستان بخصوص سنندج چه جایگاهی داشت ؟

محمد آسنگران: گردان شوان یکی از گردانهای رزمی کومه له بود که در جنوب کردستان ایران فعالیت میکرد. این گردان اکثر اوقات در محورهای سنندج سقز، سنندج کرمانشاه، سنندج قروه و سنندج مریوان در حال فعالیت سیاسی نظامی بود. گردان شوان به دلیل رزمندگی و فرماندهان و مسئولین کاردان و با تجربه آن در جنبش مسلحانه مردم کردستان علیه رژیم اسلامی، جایگاه برجسته ای در میان مردم داشت. من سالها به عنوان مسئول سیاسی این گردان و همراه آن و به عنوان یکی از اعضا کمیته سنندج وعضو کمیته جنوب کردستان با این گردان همراه بودم و به همین دلیل فعالیت با این گردان بخشی از زندگی سیاسی من را تشکیل میدهد. علاوه بر نقش برجسته این گردان در فعالیت علیه رژیم اسلامی و در دفاع از مبارزات مردم در کردستان به عنوان شخص هم خاطرات تلخ و شیرین زیادی از رفقای این گردان دارم و فعالیت این کمونیستها برای من همیشه زنده و مهم است.
گردان شوان به عنوان گردانی شناخته شده بود که با جسارت تمام به جنگ نیروهای رژیم اسلامی میرود. عملیات شهری این گردان در شهر سنندج و مناطق نامبرده که قبلأ ذکر کردم جای امید بسیاری از مردم کردستان بود. آدمهاهای شناخته شده و محبوبی مثل خسرو رشیدیان، قادر زندی، شهلا کلاه قوچی، شوکی خیرآبادی، جلال رزمنده، و دهها نفر دیگر در گردان شوان فعالیت میکردند و این گردان با اسم و نقش آنها تداعی میشد. همه اینها کمونیستهای رزمنده ای بودند که جانشان در راه اعتقادات و اهداف کمونیستیشان فدا کردند. گردان شوان برای من یک گردان از کمونیستهای آن دوره بود که با تمام توان در مقابل ارتجاع اسلامی و ارتجاع محلی با قدرت عمل میکرد و موفقیتهای زیادی کسب کرد.
اما سال ٦٧ به دلیل حس رقابت با احزاب ناسیونالیستی و به دلیل نفوذ سنتهای ناسیونالیسم کرد در کومه له این گردان به منطقه ای در مرز ایران و عراق اعزام شده بود که در جریان حمله ایران به عراق به خطر افتاد و روز بعد از عقب نشینی از این منطقه مرزی با بمباران هلبجه و جنگ ایران و عراق روبرو شد و به محاصره نیروهای رژیم اسلامی در آمد و در شرایط بسیار نابرابری بجز دو نفر که بعد از چند ماه به ما ملحق شدند بقیه اعضا این گردان کشته و یا اسیر شده و بعدأ اعدام شدند. این واقعه درد ناک البته برای من شاید سخت تر و گران تر از خیلیها تمام شد. زیرا آن وقت در کومه له تنها کسی بودم که تا آخرین لحظه با شوکی خیرآبادی فرمانده این گردان از طریق بیسیم در تماس بودم. و بقیه کومه له از طریق من خبر دار میشدند که در جبهه جنگ چه خبر است.
هنگامی که آخرین لحظه صدای شوکی را با این لحن شنیدم که گفت دیگر نمیشه کاری کرد و ما راه برون رفت نداریم، اشک از چشمانم جاری شد و این فرمانده کاردان و لایق و جسور را درحالی دیدم که بجز مرگ راهی برایش باقی نمانده بود. از همین لحظه اگر چه نمیخواستم باور کنم اما امیدم از نجات و بازگشت گردان شوان و دیدار با این عزیزان را از دست دادم. زیرا شوکی را میشناختم او کسی بود که هیچ وقت با این نامیدی حرف نزده بود. ولی وقتی که گفت راهی باقی نمانده تا آخر مسئله را میتوانستم بخوانم که چه فاجعه ای اتفاق میفتد.
بعد از این گفت و گو صدای شوکی قطع شد و هر چه صدا میکردم شوکی، شوکی …. دیگر صدایی نشنیدم و این آخرین خبری بود که ما از گردان شوان داشتیم. در این هنگام نمیدانستیم چه کسی کشته و چه کسی زنده و یا اسیر شده است. تا هنگامی که دو نفر باقی مانده توانستند از راه عبور از مرز ایران و عراق و وارد شدن به شهرها کردستان ایران و کمک مردم دوباره به ما ملحق شدند و داستان این فاجعه را از نزدیک برای ما تعریف کردند. درد ناک بودن این فاجعه بطور کامل غیر قابل تصور و غیر قابل بازگویی است. اما تا جایی که خاطراتم اجازه بدهد سعی میکنم به این موضوع بپردازم.

رها: دلیل وقوع فاجعه گردان شوان چه بود به نظر شما هم این یک اشتباه نظامی بود ؟

ببینید اشتباه نظامی که بود اما مسئله اینجا است که این اتفاق و تصمیمات حول آن را فقط با اشتباه نظامی نمیشود توضیح داد. حقیقت این است که این فاجعه قبل از اینکه یک اشتباه نظامی باشد یک سیاست و یا دقیقتر بگویم یک سنت سیاسی را به ما معرفی میکند.
به نظر من آنچه باعث شد که این تصمیم گرفته شود و گردان شوان به منطقه مرزی خطرناک و نوک جبهه ایران و عراق اعزام شود. یک رقابت کور و کوته بینانه با حزب دمکرات و پیروی از سنت احزاب ناسیونالیستی بود. اما همین سنت به دلیل تناقض در خود که از جانب رهبری یک سازمان کمونیست گرفته میشد از یک طرف اتحادیه میهنی را دوست فرض میکرد و از سوی دیگر بی اعتمادیی که در عین حال به این احزاب ناسیونالیست کرد در منطقه داشت زمینه چنین اتفاقی را فراهم کرد. در آن هنگام حزب دمکرات کردستان ایران در همان مرز نیروی مسلح داشت و مقر داشت. اما با اتکا به کمک اتحادیه میهنی از مهلکه آن جنگ نجات پیدا کرد.
در آن روزها که جمهوری اسلامی و نیروهای بارزانی و طالبانی در یک جبهه علیه نیروهای ارتش عراق در تدارک حمله به حلبجه بودند. کومه له در چنین شرایطی تصمیم گرفت از مقر چناره که محل استقرار کمیته ناحیه سنندج بود گردان شوان را به روستای»تویله» درمرز ایران و عراق اعزام کند. دلیل هم اساسأ این بود که حزب دمکرات در نزدیک مرز ایران مستقر است. کومه له نباید دورتر از آنها به نسبت مرز ایران باشد. بنابر این یک گردان باید در آن روستا مستقر میشد. این حس رقابت به این مورد محدود نبود در همه دوران فعالیت نظامی کومه له میشد این رقابت را دید.
اما این حس رقابت ناشی از وجود یک سنت مشترک بود که در هر دو حزب وجود داشت. در تمام طول عمر کومه له این سیاست مدام تولید و بازتولید میشد و متاسفانه این سنت همچنان ادامه دارد. به نظر من وجود یک سنت ناسیونالیستی قوی باعث شد که چنین تصمیماتی اتخاذ شود. ناگفته نماند گرایشی در کومله بود که در این راستا بدون شک و شبهه چنین تصمیماتی را میگرفت. نه تنها این بلکه اسرار میکردند که باید شکل فعالیت این چنین باشد. بقیه رهبری کومه له هم اگر همگی با این گرایش توافق کامل نداشتند اما تلاشی نمیکردند که سیاست دیگری به اجرا گذاشته شود. به دلیل آغشتگی کل کومه له به این سنت و نبود یک گارد محکم سیاسی در مقابل ناسیونالیسم کرد و سنتهای آن، در چنین مواردی گرایش ناسیونالیستی مهر تایید بقیه را هم میگرفت.

رها: با این وجود شما بر این باور هستید که فاجعه گردان شوان تنها یک اشتباه نظامی نبود بلکه یک اشتباه سیاسی که ریشه در سنتهای ناسیونالستی داشت درست برداشت کردم ؟
محمد آسنگران: بله همینطور است. اشتباه «نظامی» هم اگر اتفاقی و ناگهانی نباشد، خودش ناشی از یک سیاست و سنت نادرست است. همچنانکه از قدیم هم بسیاری از متفکرین همیشه گفته اند: جنگ ادامه سیاست به شکل دیگر است. «اشتباه نظامی» هنگامی معنی میدهد که برخلاف سیاست ناظر بر جنگ مشخص اتفاقی افتاده باشد. اما اینجا در مورد گردان شوان این «اشتباه»به دلیل سیاست ناظر بر جنگ اتفاق افتاده است. اما مشخصتر بگویم بحث اینجا کلأ در مورد تئوری جنگ نیست. بحث بر سر یک واقعه دردناک است که اکنون باید برای هر کسی روشن باشد که آن اتفاق بدون پیشینه و خارق الساعه نبود. نمونه هایی از این نوع در ابعاد کوچکتر قبلأ اتفاق افتاده بود. اما متاسفانه مورد نقد جدی قرار نگرفت و سنت ناسیونالیستی و محدودنگری رهبری کومله متوجه ابعاد و عمق آن اشتباهات نشد و به همین دلیل نتوانست جلو فاجعه گردان شوان را هم بگیرد.
علاوه بر اینکه فرستادن گردان شوان به آن منطقه که در اساس یک تصمیم گیری غلط بود حتی هنگامیکه گردان شوان در محاصره نیروهای دشمن قرار گرفت و جنگ در منطقه اتفاق افتاد، هم برای ما و هم برای حزب دمکرات یک وضعیت مشابه ایجاد شد. اما آنها با اعتماد به اتحادیه میهنی و کمک آنها توانستند از آن منطقه دور شوند. برای کومله اما مسئله طور دیگری بود. رهبری کومله هم اتحادیه میهنی را دوست میدانست و هم اعتماد چندانی به آن نداشت. به همین دلیل میخواست روی پای خود مستقل عمل کند و گردان شوان را به مسیری بی بازگشت فرستاد. برای عقب نشینی این گردان از منطقه جنگی ایران و عراق کومله نمیخواست از امکانات اتحادیه میهنی استفاده کند.
به نظر من رهبری وقت کومله تصمیم نادرستی گرفت و تحت فشار سنتهای ناسیونالیستی این نیرو را به نزدیک مرز فرستاد. اما هنگام عقب نشینی این سیاست ماجراجویانه و رقابت با حزب دمکرات به جایی رسید که از امکانات موجود اتحادیه میهنی استفاده نکرد. ظاهرأ بحث این بود که دمکرات در این حرکت با اتکا به اتحادیه میهنی فعالیتش را میکند. کومله با وجود حفظ دوستی و روابط حسنه با اتحادیه میهنی مثل حزب دمکرات تمامأ آن اعتماد کامل را به اتحادیه میهنی نداشت. این تحلیل از آنجا ناشی میشد که اتحادیه میهنی و سپاه پاسداران در هم آمیخته و مشترکأ در جبهه مشترک جنگ در مقابل عراق حضور داشتند. کومله از این نگران بود که سپاه و عواملی در اتحادیه میهنی به گردان شوان ضربه وارد کنند. به همین دلیل راه دومی را برای عقب نشینی برگزید.
این یک تناقض را نشان میداد که رفتن و مستقر شدن در مرز و رقابت با حزب دمکرات، درجه ای از اعتماد به اتحادیه میهنی را با خود داشت اما هنگام عقب نشینی طور دیگری عملکرد. اما کل این پروسه در شرایط معینی اتفاق افتاد. در یک چهار چوب فکری و سنت و فضای ناسیونالیستی که بر احزاب کرد حاکم بود باید آنرا دید و نقد کرد.
به هر حال اگر این تحلیل که نباید به اتحادیه میهنی اعتماد کرد، در آن فضای جنگی و در حال عقب نشینی هم درست بود از اول نباید مقر گردان شوان در مرز ایران و عراق در میان جبهه جنگ درنظر گرفته میشد. بنابر این اگر این حرکت را بخواهیم اشتباه نظامی صرف نامگذاری کنیم باید گفت اشتباه از قبل اتفاق افتاده بود. در وسط راه و در حال عقب نشینی هر ریسکی ممکن بود. حتی اگر با یک تصمیم دیگری گردان شوان از آن فاجعه نجات می یافت بازهم از نادرست بودن آن تصمیم و تاکتیک (فرستادن گردان شوان به نزدیک مرز ایران و عراق) چیزی کم نمیکند.
بر اساس محاسبه غلط کسانی که اول این تصمیم را گرفتند و ادامه اشتباه از جانب کسانی که راه عقب نشینی را تعیین کردند در متن آن اوضاع جنگی و فضا و سنتهای ناسیونالیستی که هم در میان احزاب منطقه و هم در درون خود کومله عمل میکرد چنین فاجعه ای رخ داد.
نمونه هایی از این نوع تصمیمات را قبلأ هم دیده بودیم. حرکت گردان ارومیه و درگیری با حزب دمکرات و تلفات و ضربه ای که این گردان متحمل شد و تصمیم به پاسخ نظامی به تعرض حزب دمکرات در اورامان و… هم نمونه هایی دیگری از این نوع تصمیمات غلط بودند. این نمونه ها بسیار بیشتر است. همه آنها از یک محاسبه ناسیونالیستی و تحلیلی محدودنگرانه، رنج میبردند. این سنتها اگر چه در کومله سخنگوی رسمی نداشت اما این محدودنگری و سنت ناسیونالیستی حاکم بر فضای احزاب کردستان ناشی میشد که متاسفانه کومله به دلیل سابقه تاریخی با این جریانات ناسیونالیست کرد، عملأ با این سنت آغشته شده بود.
در مقابل اما گرایش کمونیستی در همه عرصه ها باید با نقد آن سنتها جلو می آمد. نمونه دیگر از این نوع تصمیمات، پاسخ نظامی به جنگ حزب دمکرات علیه کومله در اورامان بود. در حالی که دمکرات آنجا سنتأ جایگاه و پایگاه داشت. این تصمیم فقط هنگامی میتوانست اتفاق بیفتد که رقابتهای کور سنتهای ناسیونالیست تشخیص درست این واقعیت را نمیخواست بپذیرد. در حالی که ما میتوانستیم در مرکز ضعف حزب دمکرات که جنوب بود جواب به حمله نظامیشان را بدهیم. همچنانکه بعدأ و بعد از تلفات دور دوم در اورامان همین کار را کردیم. رهبران کومله مدعی بودند که دمکرات در اورامان به ما ضربه زده است و ما هم باید در همانجا به آنها ضربه بزنیم.!؟ این تصمیم در حالی گرفته میشد که ما میدانستیم آنجا نیروی ما پشتوانه محکمی ندارد. این تصمیم باعث شد که ما بار اول با تعرض حزب دمکرات دچار تلفات شده بودیم، بار دوم هم که میخواستیم پاسخ قلدری حزب دمکرات را بدهیم باز هم تلفاتی متحمل شدیم. این از قدرت حزب دمکرات نبود از تشخیص نادرست محل جنگ بود.
مبتکرین این سیاست بخشی از کمیته مرکزی از جمله عمر ایلخانیزاده با کمک و دنباله روی افراد دیگر بودند. کسانی که آن هنگام فرماندهی نظامی را به عهده داشتند عملأ مجری همین سیاست شدند. متاسفانه آن هنگام رهبری سیاسی کومله هم مهر تایید بر این سیاست زد.
برای نقد این سیاستها نقد ناسیونالیسم باید با شدت و عمق بیشتری آغاز میشد. کنگره ۶ کومله تعرض جدیی به این گرایش و سنت بود. اما برای نمونه قبلأ در کنگره 5 کومله نقد سنت ناسیونالیستی به شکلی آشکارتر از قبل آغاز شده بود. اما همینجا یعنی کنگره پنجم هم رهبری کومله سنت و سیاستهای ناسیونالیستی را در درون کومله قبول نداشت. فکر میکرد این سیاستها و سنتهای ناسیونالیستی در خارج از کومله باید نقد شوند زیرا معتقد بود که کومله سازمانی کمونیستی است و نمیتواند گرایش ناسیونالیستی در میان آن جایی داشته باشد. جمعبندی مباحث این کنگره منبع و سندی گویا در این راستا است. این سند اگر چه آغاز تعرضی به ناسیونالیسم کرد است اما در عین حال نویسنده آن تلاش میکند ناسیونالیسم کرد و سنتهای آنرا در خارج از صفوف کومله معرفی کند. زیرا قبول نداشت که در درون کومله هم این سنت گرایش عمل میکند.
عرق سازمانی و محدودنگری در این سند جمعبندی کنگره ۵ کومله کاملأ مشهود است. آنجا جناح چپ رهبری کومله میپذیرد که ناسیونالیسم کرد باید نقد بشود اما بقول آنها این ناسیونالیسم در خارج از صفوف کومله است و در جامعه و احزاب دیگر باید نقد شود. نویسنده مقاومت میکند و مدعی است که این سنت نه در درون کومله که در بیرون آن است. سند جمعبندی کنگره 5 کومله به قلم ر. ابراهیم علیزاده نمونه بارز مقاومت جناح چپ کومله در مقابل گرایش مارکسیستی برای تعرض به راست ناسیونالیست درون کومله است. به همین دلیل بعدأ در کنگره ۶ کومله نقد جدی و همه جانبه این گرایش مطرح شد اما یک معضل مهم در مقابل پیشروی علیه سنتهای ناسیونالیستی نه قدرت خود ناسیونالیستها بلکه همراهی همین چپ با گرایش ناسیونالیستی در کومله بود. به همین دلیل گرایش چپ امروزی درون کومله همان سانتر دیروز است. متاسفانه این گرایش در مقطعی عملأ در کنار ناسیونالیستهای کومله قرار گرفت. ادامه عمر ناسیونالیسم درون کومله و قدرت گیری آن در یک مقطع اگر بخشأ به جامعه و نقش احزاب منطقه بر میگردد بخشأ هم حاصل سازش سانتر با گرایش ناسیونالیستی درون کومله بود.

رها : شما به یک گرایش ناسیو نالستی اشاره می کنید و فاجعه گردان شوان را با این گرایش تداعی و این گرایش را مسئول می دانید. آیا به نظر شما در دورن رهبری کو مه له این گرایش یا سنت ناسیونالستی وجود داشت و آگاهانه عمل می کرد یا فقط یک سنت بود و رهبری کومه له ناآگاهانه با خود حمل می کرد؟

محمد آسنگران :ببینید مسئولیت این فاجعه را نمیتوان به فرد یا ارگان و یا گرایش خاصی ربط داد. مسئولیت این جنایت فقط به عهده جمهوری اسلامی است. اما وجود سنت ناسیونالیستی در کومله از جمله در رهبری کومله باعث شد که چنین سیاستها و رقابتهایی با حزب دمکرات اتفاق بیفتد که تبعاتی داشت. یکی هم این بود که تمام هویت خود را با فعالیت نظامی تعریف میکرد. فعالیت نظامی در شکل و سنت ناسیونالیستی تنها شناخت و تجربه ای دم دست بود که کومله به آن چنگ میزد.
آن هنگام از لحاظ نظری و تئوریک کسی مدافع ناسیونالیسم نبود. فضای رادیکال و کمونیستی این مجال را به آنها نمیداد. اما نیروی عادت و وجود سنتهای چندین دهه گذشته که ناسیونالیستهای کرد آنرا بنیان نهاده بودند در همه سطوح کومله قابل مشاهده بود. حتی نوع سازماندهی و اسم گذاریهای ارگانها واحدهای نظامی و القاب متعددی که آنجا رسم شده بود و همه آنها طبیعی مینمود همگی از آن سنت گرفته شده بودند.
سنت رهبری، نوع زندگی، مناسبات با مردم، لباس و کلاه و جامانه و حتی مناسبات رهبری و مسئولین با اعضا تشکیلات خود و مردم و… همگی رنگ و بوی سنتهای دیرینه ناسیوالیستی را بر خود داشت. هنوز هم این چنین است و اکنون شدت و غلظت تاثیر این سنتها در صف کومله پررنگتر هم شده است.
اگر چه آن هنگام هیچکدام از رهبران کومله نمیتوانستند بپذیرند که گرایش ناسیونالیستی در صف کومله قوی و جاری است، اما تحولات ۱۵ سال گذشته این مسئله را برای هر ناباوری قابل پذیرش کرده است. زیرا کسانی مثل مهتدی و ایلخانیزاده آشکارا اعلام کردند که خود را نه تنها ناسیونالیست تر از حزب دمکرات میدانند بلکه قومپرست و ضد کمونیست هم هستند. آنها به مدافع راه و رسم قاضی محمد و شیخ محمود و سمکو و…. تبدیل شدند. و فراتر از این اکنون به عنوان یک جریان فالانژیست و قومپرست در کردستان فعالیت میکنند. لنین و مارکس و به این اعتبار کاک فواد و دیگر کمونیستها در صف آنها بیگانه و بی احترام شده اند. قاضی محمد و دیگر رهبران جنبش ناسیونالیستی سنبلهای مهم و روزهای تاریخی این جنبش روزهای تاریخی آنها هستند.
حتی در صف کنونی کومله و حزب کمونیست ایران دوباره گرایشی به رهبری ابراهیم وطندوست و مینه حسامی سر بلند کرده است، که دشمنیش با کمونیسم از مهتدی و ایلخانیزاده کمتر نیست. اکنون رهبران کومله نمیتوانند مثل نیمه دوم دهه ۶۰ مدعی باشند که ناسیونالیسم در بیرون کومله است. زیرا خودشان منتقدین درون صف خود را به ناسیونالیست بودن منتسب کرده اند. ولی اشکال این است که بیش از یک دهه قبل این حرفها و این سیاستها برای بخش چپ رهبری کومله هم قابل پذیرش نبود. مقاومت آنها زبان ناسیونالیستها علیه کمونیسم را دراز تر کرده بود. اما اکنون هم که این گرایش مورد نقد قرار میگیرد هنوز با لکنت زبان در نقد کلیت ناسیونالیسم حرف میزنند. تعمیق نقد به این جنبش ارتجاعی هنوز در صف آنها جا باز نکرده است.

رها : جسته و گریخته در آن زمان خبر های پخش شد که رهبری وقت کومه له کارشناسان نظامی خود را به نوار مرزی ایران و عراق «تویله « اعزام می کند و گویا کارشناسان نظامی مخالف استقرار گردان شوان در آن منطقه بوده اند. علیرغم اسرار کارشناسان نظامی گویا رهبری وقت کومه له گردان شوان را به نوار مرزی اعزام کرده است؟ آیا شما این خبر را تائید می کنید یا در جریان چنین خبری بودی ؟

محمد آسنگران :من آن هنگام عضو کمیته جنوب و عضو کمیته ناحیه سنندج بودم. با دقت این خبر را بیاد ندارم. اما میدانم که ملاحظاتی بود. کسانی موافق و کسانی مخالف بودند. اما آنچه اتفاق افتاد و این گردان به نوار مرزی و میان دو جبهه ایران و عراق اعزام شد اساسأ در رقابت با حزب دمکرات بود. و این سیاست کاملأ ناسیونالیستی و بدون دورنما و بدون تحلیل درست از اوضاع بود. طبعأ رهبری کومله این تصمیم را گرفت. با درکی روشنتر و با تحلیلی دقیقتر میشد جلو این فاجعه را گرفت. اما متاسفانه مخالفتها زیاد جدی و با قدرت نبود. اما واضح است که ناسیونالیستهایی از نوع عمر ایلخانیزاده و همفکرانش بیشترین نقش را در چنین تصمیماتی داشتند.

رها: علرغم صحبتهای شما از عملکرد و قدرت عملی سنت ناسیو نالستی در آن زمان اعضا و کادرهای کومه له در رابطه با فاجعه گردان شوان به کمیته رهبری وقت کومه له اعتراض کردند. آیا این بدین معنا است که در مقابل گرایش و سنت ناسیونالستی سنت و گرایشی دیگر وجود داشت ؟
محمد آسنگران :اگر چه گرایش و سنت ناسیونالیستی هیچ وقت در کومله ریشه کن نشد اما سیاست و گرایش کمونیستی همیشه در حزب کمونیست ایران دست بالا را داشت. اما مشکل وجود سنت قوی و عملکرد خودبخودی ناسیونالیسم در کومله بود. سنت ناسیونالیستی در صف کومله همیشه در عمل نقش اصلی را ایفا میکرد. ناسیونالیسم یا نقد نشده بود و یا اگر نقدهای هم بیان شده بود با مقاومت رهبران کومله روبرو شده بود و عملأ با سد این مقاومت برخورد کرده بود و امکان جا افتادن یک سنت کمونیستی را مشکل کرده بود. از ابتدای تشکیل حزب کمونیست ایران این کشمکش وجود داشت. و هنوز هم ما شاهد اثار این کشمکش در صف کومله هستیم. همان کسانی که در نمیمه دوم دهه ۶۰ تئوری نقد ناسیونالیسم را در حرف قبول داشتند و میگفتند در خارج کومله و در میان احزاب ناسیونالیستی این جنبش را باید نقد کرد و فکر میکردند صف کومله از ناسیونالیسم مبری است، اکنون خود ناچار شده اند با زبان روشنتری علیه ناسیونالیسم درون خود حرف بزنند.

رها: تاثیرات فاجعه گردان شودان در میان مردم چه بازتابی داشت ؟

محمد آسنگران : مردم به شدت نگران و ماتم زده شدند. گردان شوان جایگاه خاصی در میان مردم کردستان بخصوص در میان مردم جنوب کردستان داشت. گردان شوان به عنوان گردانی قدرتمند، کاردان، جسور، بافرماندهانی لایق معروف شده بود. ضربه خوردن این گردان برای مدتی مردم را با سرخوردگی روبرو کرد. بخصوص آن زمان فعالیت نظامی و گردانهایی مثل گردان شوان جایگاه مهمی در مقابله با رژیم اسلامی داشت. جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش کارگری و دیگر جنبشهای انقلابی در تفکر حاکم بر کومله جایگاه برجسته ای مثل فعالیت نظامی نداشت. به همین دلیل این ضربه به گردان شوان ابعادی اجتماعی و درون تشکیلاتی هم داشت. بلاخره در جریان فاجعه گردان شوان دهها کمونیست جان باختند و تعدادی هم دستگیر شدند. دستگیر شدگان را ناچار کردند از تلویزیون حرف بزنند و بعدن آنها را اعدام کردند. همه این فجایع تاثیرات معینی در جامعه به جای گذاشت. اما جنبش انقلابی ای که در جریان بود آنچنان قوی و اجتماعی بود که این چنین ضربه های را تحمل میکرد.

رها : خاطرات خود را در رابطه با گردان شوان برای خوانندگان رها تعریف کنید؟

محمد آسنگران :ببینید من خاطرات چند سال فعالیت با این گردان و محل فعالیت آن دارم واقعأ سخت است که بتوانم در چنین مصاحبه ای آن خاطرات را بازگو کنم . اما همینقدر شاید برای خوانندگان شما فعلأ کافی باشد که گردان شوان از جمعی کمونیست کاردان، جسور و انقلابی تشکیل شده بود که خود را بخشی از یک حزب کمونیستی میدانستند. و برای رسیدن به اهداف و آرزوهای این حزب از هیچ فداکاری و تلاشی فروگذار نمیکردند. این گردان و مسئولین آن محبوب همه مردم کردستان بویژه منطقه جنوب بودند. هر طرح پیچیده نظامی را به این گردان میسپردیم با درجه ای از اطمینان میدانستیم که قابل اجرا خواهد بود. فعالیتهای سیاسی و تبلیغی این گردان چه در داخل شهر سنندج و چه در مناطق روستایی بسیار برجسته و چشمگیر بود.
در عین حال باید یادآوری کنم که مسئولین سیاسی در این گردان تلاش زیادی کردند که در مقابل روحیه نظامیگری مقاومت کنند و یک روحیه و سنت کمونیستی را جا بیاندازند. برای مثال تعدادی از مسئولین نظامی در این گردان اهمیت فعالیت سیاسی و پرورش کادرهای کمونیست را کم رنگ میدیدند و اساسأ فعالیت نظامی برای آنها برجسته بود. این معضل به یک جدال مهم در این گردان تبدیل شده بود. متاسفانه مواردی اتفاق افتاده بود که کسانی از مسئولین سیاسی این گردان در مقابل روحیه نظامیگری نتوانسته بودند راه درست مقابله کردن را انتخاب کنند و برای نشان دادن جسارت نظامی خود بی احتیاطی را پیشه کرده و ما دچار تلفاتی به همین دلیل شده بودیم. مثلأ مواردی مسئولین سیاسی گردان به این موقعیت رانده شده بودند که برای ثابت کردن حقانیت سیاستشان باید قبلأ جسارت نظامیشان را به اثبات میرساندند. همین روحیه متاسفانه عزیزانی را قربانی کرد.
اتفاقأ اولین بار که به من ماموریت داده شد که در این گردان به عنوان مسئول سیاسی آن فعالیت کنم در تقابل با این گرایش بود که مسئولین سیاسی را با نظامیگری تحت فشار قرار میداد. میتوانم بگویم به کمک رفقای روشن بین و خوش فکر این گردان تا حدود زیادی این گرایش نظامیگری را مورد نقد قرار دادیم و مطیع سیاستهای کمونیستی کردیم. اما روحیه نظامیگری در کل کومله یک معضل همه گیر بود. مقابله با آن کار پیچیده ای بود. زیرا اولأ در فضا و سنتی ناسیونالیستی این شکل مبارزه پا گرفته بود دومأ فعالیت نظامی کار اصلی واحدهای نظامی بود. بنابر این هم باید با این روحیه و سنت نظامیگری مبارزه میکردیم و هم باید فعالیت نظامی لطمه نمیخورد. این دو موضوع در اکثر اوقات به عنوان آلترناتیو همدیگر خودنمایی میکردند. ظرافت خاصی لازم بود که تلفیق این دو را بتوان عملی کرد.
همین اکنون هم اگر از فعالین آن دوره بپرسید که خاطرات خود را بازگو کنند شاید بیش از ۹۰ درصد آنها فعالیتهای نظامی در ذهنشان برجسته است و از آن فعالیتها میگویند. اما همین گردان که عمدتأ در اطراف سنندج فعالیت میکرد، بارها تمیهای تبلیغی و فعالیتهای تشکیلاتی را در شهر سنندج و روستاهای اطراف سازمان داده و عملی کرده است. ولی فعالیت نظامی در ذهن فعالین آن دوره جایگاه برجسته تری دارد. که بخشأ واقعی است و بخشأ هم ناشی از همان روحیات نظامیگری است. راستش را بخواهید مردم هم همین توقع برایشان ایجاد شده بود که واحدهای نظامی کارشان فقط عملیات نظامی است. در حالیکه قرار بود این واحدهای مسلح یک حزب کمونیستی به عنوان کمونیست در محل فعالیت خود فقط بخشی از فعالیتشان فعالیت نظامی باشد. به هر حال امیدوارم در فرصت مناسبی بتوانم خاطرات کامل خودم را از گردان شوان بنویسم. در عین حال دوستان دیگری که فرصت این کار را دارند توصیه میکنم به این کار مبادرت کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *