Nesan Nodiniam
نسان نودینیان

مرگ در کارگاه! مرگ در مترو!

Nesan Nodiniam
نسان نودینیان:

در حاشیه اخبار کارگری (هفته هشتم ٢٠١٤)

فاجعه مرگ در مترو و خیابان جمهوری همچنان بی جواب، و مسببین اصلی در میان توجیهات مقامات جمهوری اسلامی و رسانه ها، بجای محاکمه و اعلام کیفرخواست، “ناجی” مردم شده اند!. عدم امنیت جانی در حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی در ابعاد میلیونی وجود دارد. یک اقلیت ناچیز و دزد بجان مردم افتاده اند. ثروت و دارایی این مملکت در روز روشن در سطح میلیاردها هزار دلار بحساب بانکی شان میریزند. ویلاهای فرعونی آخوندها و سرمایه داران مفت خور در سطح جهانی بی نظیر شده است. پول و دزدی و فساد همه چیز است. آنچه در حاکمیت اینها ارزان شده، جان انسانها است!. سیستم عریض و طویل رسانه ها و ادارات قضایی، مجلس و دولت اینها که با میلیونها دلار اداره میشود، در خدمت به انقیاد کشاندن، به سکوت کشاندن بیش از پنچاه میلیون از خانواده های کارگر و مزدبگیران جامعه است. یک جنگ به تمام معنی طبقاتی در دو قطب اجتماعی جامعه در جریان است. اقلیت حاکمان استثمارگر کمر به نابودی اکثریت مزدبگیران جامعه بسته اند. در اثر فشار فقر و بیکاری، در کارخانه، در کارگاه و خیابان و مترو، در جبهه های جنگ این خیل عظیم استثمارشوندگان هستند که در معرض مرگ و نابودی قرار دارند. در شرایط کنونی چالش و جنگ طبقات بیش از هر دوره ای عیان تر شده است. در چنین شرایطی است که دوره بیداری سیاسی و اتکا به مبارزه طبقاتی برجسته تر میشود. نتیجه آخرین “تحقیقات” مرگ کارگران لباس دوزی(خیابان جمهوری) در تهران؛«ازدحام مردم» هنگام وقوع حادثه اعلام شد. و با اعلام این “تحقیقات” پرونده رسیدگی به علل مرگ دو کارگر زن در این کارگاه عملا بسته میشود. و در ارتباط با مرگ «ابراهیم حسینی» دستفرش مترو بخشهایی از فیلم دوربین ها «سیاه» شده و دلیل مرگ را «مشکل ورحی ـ روانی» میدانند. مردم در طول روز در متروهای شهرهای بزرگ و در میادین و خیابانها چهره رنجدیده و پر از التماس دستفرشان را می بینند. حمله مامورین به انها را شاهدند. فرار از مترویی به مترو دیگر و یا فرار از خیابانی به خیابان بالاتر و افسوس و همدردی مردم. راه حل چیست؟ شیوه دفاع از دستفروشی چگونه باید باشد. و جامعه در قبل دفاع از کرامت و حرمت انسانی این انسانها کدام راه حل ممکن و قابل پشتیبانی را میتواند اتخاذ کند. با کدام راه حل و اقدامات عملی و اعتراضی میتوان خواست تامین معیشت و رفاه و بهداشت و حقوق دوره بیکاری و از کار افتادگی را به دولت تحمیل کرد؟ مکانیسم تشکل اعتراضی دستفروشان در مترو و خیابانها در گرو چیست؟ میزان و حدود و ثغور دفاع تشکل و انجمن های مدنی از دستفرشان چه اندازه ای است. و نقطه قدرت و مکانیسم روابط این خیل عظیم از بیکاران کدامها هستند! سوالهایی هستند که امیدوارم بتوانیم به آن جواب داده و گرهی از مشکلات را باز کنیم. و در ادامه به عمق مصائب و دلمشغولیهای روزانه میلیونها خانواده میرویم که از زبان پدر دستفروش جانباخته «ابراهیم حسینی» بیان میشود.
٢٦بهمن: خانواده ابراهیم، مردی كه در ایستگاه گلبرگ جان باخت: می خواهیم بدانیم فرزندمان چگونه جان باخت! با گذشت حدود سه هفته از زمان حادثه یی كه در متروی گلبرگ تهران اتفاق افتاد خانواده ابراهیم هنوز نمی دانند كه فرزندشان چگونه جان باخته است. سیاه شدن فیلمی كه از مترو به خانواده ابراهیم نشان دادند درست همان لحظه یی كه باید علت حادثه را بنمایاند سیاه شد و اینك پرسش های بسیاری در ذهن آنها به جای گذاشته است. سوالاتی كه می پرسند پس چگونه ابراهیم خود را جلوی قطار انداخت. از كوچه های تنگ افسریه كه می گذریم به زمین خالی و پرتی می رسیم. زیاد سخت نبود پیدا كردن خانه ابراهیم. برادرش به استقبال مان آمد. تمام خانواده را دیدیم اما نگاه دختر كوچكی چشم از ما بر نمی داشت با هر كلمه «مترو»، برق چشمان پر از سوالش بیشتر می شد. می دانست بر سر پدرش چه آمده اما نگاه پر از سوالش نشان می داد كه هنوز منتظر برگشت ابراهیم است. روز حادثه را با خانواده متوفی مرور می كنیم. «شنبه، ٢٨دی ماه ٩٢ برخی منابع خبری ایران گزارش دادند جوان دستفروشی در ایستگاه مترو ی گلبرگ پس از افتادن روی ریل در اثر برخورد با قطار جان خود را از دست داده است. این حادثه در روزی رخ داد كه انتظامات مترو پس از چند روز هشدار به دستفروشان داخل واگن ها، عملیات برخورد با آنها را آغاز كردند. در برخی رسانه ها نیز به نقل از شاهدان عینی گزارش شده كه این جوان قصد خودكشی نداشته و هنگامی كه بر سكوی ایستگاه منتظر رسیدن قطار بوده تعادل خود را از دست می دهد و به داخل ریل سقوط كرده است. احسان مقدم، مدیر روابط عمومی شركت بهره برداری متروی تهران در نخستین واكنش رسمی به حادثه ضمن تكذیب گزارش های مربوط به برهم خوردن تعادل مرد دستفروش گفت او قصد خودكشی داشته و فیلم های ضبط شده توسط دوربین های ایستگاه گلبرگ این مساله را تایید می كند. پنج روز پس از مرگ جوان دستفروش در ایستگاه گلبرگ همچنان او را «مجهول الهویه» خواندند و این حادثه را یك امر عادی تلقی كردند یك زن دستفروش به روزنامه اعتماد گفت: «مردی كه شنبه كشته شد را دورادور می شناختم، حدود ٢٧ سال داشت، دستفروش بود و سفره می فروخت، مامور دنبالش كرد و زمانی كه داشت فرار می كرد تعادلش را از دست داد و زیر قطار له شد». دستفروش دیگری نیز گفت خودش شاهد ماجرا نبوده اما از دوستانش شنیده كه مرد دستفروش پس از فرار از دست ماموران روی ریل افتاده است. سكوت همه جا را فرا می گیرد. سارا، كودك سه سال و نیمه ابراهیم لبخند تلخی می زند. پدر ابراهیم گفت «دو روز بعد از اینكه هیچ اطلاعی از پسرم نداشتیم. از كلانتری با ما تماس گرفتند. به آنجا كه رفتم، گفتند پسر شما فوت كرده و علت فوتش هم تصادف با موتور بوده و باید به اداره آگاهی بروید. آنجا كه رفتیم واقعیت ماجرا را متوجه شدیم». این در حالی بوده كه مسوولان، در اخبارها، بعد از پنج روز، جوانی كه با مترو برخورد كرده بود را مجهول الهویه خوانده بودند. از احوالات روحی پسرش و روز حادثه توضیح می دهد «پسرم متولد ١٣٦٠ بود. بیكاری خیلی در فشار قرارش می داد. همسرش دو ماه پیش تركش كرد و سارا دخترش تمام انگیزه و آرزوی ابراهیم بود. تمام تلاشش برای این بود لقمه یی كه حلال نباشد را سر سفره سارا نیاورد. با ما زندگی می كردند. مدتی از لحاظ روحی به هم ریخته بود اما خودش را كنترل می كرد. چند بار به دكتر روانشناس مراجعه كرده بود اما مشكل حادی نداشت و با چند قرص حل شد. قبل از این اتفاق روحیه خیلی بدی نداشت. به من گفت: بابا پول داری؟ برای پول غصه نخور و به هركسی رو ننداز. پسرم خیلی با اخلاق و با خدا بود». كسی كه عمو می نامیدنش از بین جمعیت با صدای بلند گفت « ابراهیم درد دل هایش پیش من بود. به من می گفت كه چقدر بی پولی تحت فشار قرارش داده. گفته بود دستفروشی هم می كنم اما نمی گذارم خانواده ام محتاج مردم شوند». پدر «ابراهیم حسینی» چشمان پر از اشكش را از ما دزدید و ادامه داد «پسرم باهوش و درسخوان بود. ٩ سال فقه خوانده بود. بعد از ٩ سال حوزه را ترك كرد.. خودكشی نكرده. می گویند دنبالش كردند، هول شده و افتاده در ریل قطار. از استادان و رییس حوزه بپرسید. اسمش را كه بگویید می بینید كه همه از پسرم راضی بودند. مشكلات برایش پیش آمده بود. از لحاظ روحی تحت فشار بود اما نه تا این حد كه این كار را كند.» برادر ابراهیم در ادامه حرف های پدرش گفت «چه بلایی سر برادرم آمده. چرا ما خودمان نمی توانیم دقیقا بفهمیم كه آن روز چگونه برادرم فوت شد. اگر خودش را جلوی مترو انداخته و حتی اگر دستفروشی هم می كرده و ماموران دنبالش كرده باشند، این حقی است كه ما به عنوان خانواده او باید داشته باشیم. دوربین مترو از برادرم فیلم گرفته است نشان می دهد اما نصفه قطع می شود. دقیقا جایی كه باید مشخص شود كه حقیقت ماجرا چه بوده است.» عكس هایی كه به ما نشان دادن تمامش در حوزه بود. او ابتدا در چیذر به دروس مذهبی پرداخت و سپس به قم رفت. ابراهیم را در كنار دوستان و استادانش نشان می داد. برادر ابراهیم در مورد بیرون آمدن او از حوزه ادامه داد و گفت: «دیگر نمی خواست در حوزه بماند. برادرم بسیار مذهبی و با اعتقاد بود. حتی برای امرار معاش خود با اینكه سواد و دانش حوزوی داشت به منبر هم نمی رفت و برای امرار معاش كارگری و مسافركشی می كرد. پدر ابراهیم در حرف هایش به سیاه شدن آخر فیلم ضبط شده توسط دوربین مترو اشاره كرد. از او خواستیم كه بیشتر توضیح دهد:« اداره آگاهی گفت كه پسرت با قطار مترو تصادف كرده و به دلیل ضربه شدید به سرش و له شدن قسمت هایی از آن فوت كرده. فیلم را به من نشان داد. ابراهیم روی صندلی نشسته بود بلند می شود كه برود، در آنجا فیلم سیاه می شود و دیگر چیزی دیده نمی شود. من متوجه نشدم بالاخره چه اتفاقی افتاد.» سارا با دقت به حرف های پدربزرگش گوش می كرد. حتما در ذهن كوچكش سوالات بسیاری نقش بسته بود كه نمی توانست و شاید می ترسید كه از بزرگ ترها بپرسد. عموی بزرگش رو كرد به دخترك و گفت «ما علاوه بر حقی كه باید داشته باشیم و بدانیم كه چه بر سر پسر برادرمان آمده، دل مان برای سارا می سوزد. همیشه نگاهش به در است از وقتی كه مادرش گذاشت و رفت، تنها امید و دلخوشی این دختر پدرش بود. حالابا اینكه می داند پدرش فوت كرده اما باز هم بهانه او را می گیرد.» عمو راست می گفت. حتی ما كه غریبه بودیم از چشمان سارا همه چیز را می فهمیدیم. آنقدر تعجب در چشم های او شفاف ظاهر می شد و غم نبود پدرش و بی كس ماندنش آزارش می داد كه هر غریبه یی این را می توانست متوجه شود. حال این دختر همه چیزش را از دست داده است. سوالی كه برای همه ما همچنان مبهم مانده است این است كه چرا مسوولان تمام ادعا هایی كه گفتند و اصرار بر باور آن توسط مردم داشتند را بدون آوردن دلیل یعنی نمایش فیلم رها كردند. روزنامه اعتماد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *