بهمن شفیق در نوشته ای درباره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی كه می گوید به تأیید دیگر رفقایش هم رسیده، كلی آسمان ریسمان كرده و تاریخ را به گواه گرفته كه بگوید: “از نظر تئوریک حتی این امکان نیز وجود دارد که زمانی سیاست کمونیستی در همین نظام ارتجاعی جمهوری اسلامی نیز شرکت در یک مبارزۀ انتخاباتی را ضروری سازد. از نقطه نظر سیاست کمونیستی چنین شرکتی تنها به مثابۀ لحظه ای از گذار به سوی درهم شکستن ماشین دولتی، لحظه ای از انقلاب اجتماعی می تواند موضوعیت داشته باشد.” او كل نوشته اش را به حمله به كمونیستها اختصاص داده كه در این باره سكوت نمی كنند. راه حل او چنین است: “برای دورۀ حاضر مبارزۀ طبقاتی در ایران، سیاست کمونیستی در قبال تحولات درون جمهوری اسلامی و بویژه در قبال انتخابات آن چیزی جز سیاست امتناع نمی تواند باشد.” “امتناع” از نظر او همان منتظر ظهور مهدی موعود نشستن است. او دومای روسیه ١٩٠٥ و ژاك شیراك و لوپن و سوسیال دمكراسی آلمان و بلشویكها و غیره را وارد این معامله می كند تا بلكه از انگشت نما شدن در امان بماند. بهمن شفیق با لودگی همیشگی اش، عمارت خود را سوار این تحریف می كند كه ایراد كمونیستها به انتخابات در جمهوری اسلامی از “فرمایشی بودن”، “غیردمكراتیك بودن” و “آزاد نبودن” است. و حزب بلشویك را به شهادت می گیرد كه: “توجه به تجارب حزب بلشویک در زمینه نحوۀ برخورد به انتخابات دومای تزاری، امکان بیشتری فراهم می کند تا تفاوت برخورد کمونیستی با روش برخورد رایج در چپ آشکارتر شود. البته تجارب حزب بلشویک تنها تجارب طبقۀ کارگر بین المللی در این زمینه نیستند. سوسیال دمکراسی آلمان و همچنین سوسیالیسم انگلیسی و فرانسوی نیز سرشار از تجارب در این زمینه اند.” و در ادامه می نویسد: “مدت کوتاهی بعد، یعنی در سال ١٩٠٦، پیروزی ارتجاع تزاری توازن قوا را به زیان انقلاب و به نفع ارتجاع دگرگون کرده بود. درست بر متن همین چرخش ارتجاعی، بلشویکها این بار سیاست شرکت در انتخابات را برگزیدند و حقیقتا نیز موفق شدند تعداد قابل توجهی نماینده به دوما بفرستند. پس از انحلال این دوما توسط استولیپین و حتی پس از پیشرویهای بیشتر ارتجاع استولیپینی و در سال ١٩٠٧ نیز بلشویکها مجددا سیاست شرکت در انتخابات را برگزیدند و باز هم موفق شدند تعدادی نماینده به دوما گسیل کنند. آنچه محور ثابت سیاستهای متفاوت بلشویکها در این دوران را تشکیل می داد نه درجۀ ارتجاعی بودن دستگاه دولت، بلکه امکاناتی بود که با شرکت یا عدم شرکت در مبارزه پارلمانی در اختیار پرولتاریای سوسیالیست قرار می گرفت و یا از دسترس آن دور می شد.”
به نظر من همچنانكه دفاع ایشان از سیاست حذف یارانه های احمدی نژاد “در راستای مدرن كردن دولت” لزومی به توجیهات “تئوریك” و به شهادت گرفتن تحریف وار تاریخ بلشویكها نداشت، دفاع ایشان از كلیت جمهوری اسلامی هم چنین لزومی ندارد. برای “کسانی که با تاریخ انقلاب اکتبر آشنائی داشته باشند می دانند” كه بلشویكها و لنین در تمام دوره حیاتشان یك لحظه از مبارزه بر علیه حكومت تزار غفلت نكردند. یك لحظه به مبارزه كارگران، به انقلاب و كمونیسم و مبارزه كارگری لجن پراكنی نكردند. اما همان “کسانی که با تاریخ انقلاب اکتبر آشنائی دارند می دانند” بهمن شفیق حداقل ٥ سال گذشته مدافع پیگیر سیاستهای تاچریستی در ایران بوده است. شاید این را هم بدانند كه بهمن شفیق به صراحت خواهان شركت در انتخابات جمهوری اسلامی نشده بود. می دانند كه یك كار دائمی بهمن شفیق خراب كردن فعالین و نهادهای كارگری بوده است. منتها تا آنجا كه به ما كمونیستها و بحث بر سر نفس انتخابات در جمهوری اسلامی بر می گردد، اگر بهمن شفیق توانست نشان دهد كه حتی آدم مرتجع ضدكمونیستی مثل ایشان (بهمن شفیق) هم توانست از صافی شورای نگهبان عبور كند، ما هم تاكتیك دیگری را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد. تا آن زمان ایشان برود تئوری بیاورد.