سردرگمی و ناکامی احزاب و جریانات بورژوا و ناسیونالیست اعم از سلطنت طلبان یا سکولارهای راست و احزاب ناسیونالیست کرد روزبروز آشکارتر خود را نشان میدهد. موارد زیر شواهد محکمی است برای اینکه خواننده بطور ملموس تری متوجه روند تضعیف و حاشیه ای تر شدن این جریانات بشود.
درست یک سال قبل جریانی به اسم فرشگرد اعلام موجودیت کرد و رسانه های دست راستی تا توانستند آنرا باد کردند بطوری که میتوان گفت این جریان با یک انفجار تبلیغی شروع شد، اما پوچی این جریان که علنا و بی پرده پرچم ضدیت با کمونیسم را به اهتزاز درآورده بود و مورد حمایت محتاطانه ملوکانه! هم قرار گرفت، فقط در عرض دو سه ماه عیان شد. ما همان موقع گفتیم این جریان راه به جایی نمیبرد و نبرد. بسرعت بادش خوابید و محو شد. ققنوس طرح بعدی بود که از طرف رضا پهلوی مطرح شد و بدنیا نیامده ساقط شد. این طرح حتی اقبالی در محافل سلطنت طلب هم پیدا نکرد. قبل تر همین بلا بر سر شورای ملی ایران آمد. شورایی که شش سال قبل سر هم بندی شد و رضا پهلوی سخنگویی آنرا بعهده گرفت، پس از چهار سال در سال ۹۶ که این نهاد به جایی نرسید و توجه حتی پایگاه طبقاتی آنها را هم جلب نکرد رضا پهلوی از سخنگویی اش کنار کشید و این طرح بی خاصیتی خود را حتی به گردانندگانش هم نشان داد. در تمام این سالها رسانه های فارسی زبانی مانند صدای آمریکا و من و تو و بی بی سی و … نیر تا توانستند رضا پهلوی را در بوق کردند و دو شعار در دیماه ۹۶ در مدح رضاشاه را برجسته کردند تا این اپوزیسیون یعنی ناسیالیسم طرفدار دول غربی و در این دوره طرفدار ترامپ و شخص رضا پهلوی بعنوان چهره شاخص این جریان را تقویت کنند. این تلاش ها به جایی نرسید. تلاش های دیگر سلطنت طلبان برای شکل دادن به یک حزب و سازمانی قابل اتکا که روی پای خود بایستد و به وزنه ای سیاسی در جامعه تبدیل شود نیز هیچکدام سرانجامی نیافت. از جمله میتوان به نامه سی نفره به ترامپ بعنوان یک تلاش عبث و یا برگزاری دهها جلسه مخفی از سران جریانات مختلف راست از سلطنت طلبان تا ناسیونالیست های کرد و کسانی مانند سازگارا اشاره کرد که هیچکدام کوچکترین اثری از خود بجا نگذاشته اند.
مثال دیگر از وضعیت احزاب اپوزیسیون راست، احزاب ناسیونالیست در کردستان است که وضع حتی وخیم تری از سطلنت طلبان دارند. اینها در دهه گذشته جز رسوایی ببار نیاورده اند. دو حزب دمکرات از نظر فرهنگی و سیاسی به جامعه بیربط تر شده اند. اینها در همان باغ چهل سال قبل سیر و سیاحت میکنند. دو حزب زحمتکشان که اصلا بدنام بدنیا آمده اند. اگر دمکراتها سابقه جنگ افروزی با کومله چپ سه دهه قبل را دارند و جنایات زیادی علیه کمونیست ها مرتکب شدند، زحمتکشانی ها در همین سالهای اخیر دست به ترور مخالفین و حمله به اردوگاه مخالفین خود زده اند و بند نافشان با کودتا علیه سازمانی که در آن فعالیت میکردند بریده شده است. بویژه که مردم کردستان حکومت فاسد ناسیونالیست های مشابه اینها را در کردستان عراق دیده اند. این احزاب به دسته های مسلح بی ربط به مردم تبدیل شده اند که گاه دست به ماجراجویی نظامی زده اند، که همواره هم با شکست مواجه بوده است و گاه وارد مذاکرات مخفیانه با عوامل حکومت شده اند. ذره ای پرنسیپ سیاسی در این احزاب دیده نمیشود. اینها به هر قیمتی حاضرند خود را بفروشند. اینها هیچ ربطی به اعتراضات حق طلبانه بخش های مختلف مردم نداشته اند و هیچ موفقیتی در این عرصه نصیبشان نشده است. یه جرات میتوان گفت که حتی بدرجات زیادی در جنبش خود، ناسیونالیسم کرد، جایگاه خاصی ندارند. هیچکدام از این جریانات استحکام سازمانی ندارند. نیروی قابل اتکاتی برای تداوم فعالیت حتی به شیوه سابق جذب آنها نشده است و بی افقی تمام عیاری بدلیل سالها شکست و عدم موفقیت، بر این سازمانها حاکم شده است. در ادامه این ناکامی ها است که به ساز حکومت و علیه جنبش سرنگونی میرقصند. رژیم هم موقعیت زار آنها را میداند و هم ظرفیت ضد کمونیستی آنها را بخوبی میشناسد و روی همین حساب باز کرده است. اینها فقط در تقابل با انقلاب و حرکت رادیکال مردم است که ممکن است جایگاهی برای خود ببینند و خواب و خیالی برای خود بتراشند.
در مورد علت این وضعیت یک تصور رایج این است که اینها به دولت آمریکا و مشخصا در این دوره به ترامپ دخیل بسته اند و ترامپ هم آب پاکی روی دست این ها ریخته و رسما و موکدا گفته است که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. و در نتیجه اینها سرخورده و ناکام شده اند. اما بحران و سردرگمی این جریانات قدیمی تر از داستان ترامپ است. هرچند این فاکتور نیز در وضعیت بحرانی این جریانات موثر بوده است اما این فاکتوری مقطعی و فرعی است.
فاکتور اصلی در وارفتگی، سردرگمی و شکست طرح های پی درپی اپوزیسیون راست، ناشی از یک واقعیت اساسی تر در جامعه است. واقعیتی که رسانه های دست راستی به آن اشراف کامل دارند اما مطلقا نمیخواهند از آن اسم ببرند و آن فضای چپ جامعه است. واقعیت این است که جامعه ایران و فضای حاکم بر اعتراضات بسیار به چپ چرخیده است و از جریانات راست هر روز بیشتر فاصله گرفته است. کافی است به مشغله ها، بیانیه ها، فراخوان ها، تاکتیک ها و استراتژی و اهداف این جریانات نگاه کنید تا عدم خوانانی آنها با جامعه را به وضوح مشاهده کنید. نفس وابستگی و اتکایشان به دست راستی ترین دولت ها از جمله دولت ترامپ نیز از نظر بخش مهمی از مردم در شرایط کنونی نه یک نقطه قدرت که یک نقطه ضعف به حساب میاید.
از اوایل دهه هشتاد طبقه کارگر با گام های استوار به میدان آمده و قدم به قدم به پیشروی ادامه داده است. اعتصابات و تجمعات اعتراضی به سالی چند هزار مورد رسیده است، شعارها روزبروز چپ تر و کمونیستی تر شده است، صدها فعال و چهره خوشنام در جنبش کارگری، در جنبش رهایی زن و در میان فعالین دانشجویی و سایر عرصه های مبارزه به میدان آمده اند و تاثیرات عمیقی بر ثقل جنبش آزادیخواهانه مردم گذاشته اند، خواست تحصیل رایگان و درمان رایگان، شعارهای مختلف علیه حقوق های نجومی و تبعیض و نابرابری، بر اعتراضات حاکم شده است، زنان علیه همه قید و بندهای مذهبی به میدان آمده اند و در مبارزات حق طلبانه علیه فقر و زندان و اعدام در صف مقدم مبارزه قرار گرفته اند، بخش عظیمی از جامعه از مذهب روی برگردانده و مذهب را بعنوان ابزار مفتخوری شناخته است، جامعه هرچه بیشتر از اخلاقیات سنتی دور شده و کارگران و معلمان و بازنشتسگان، دست به سنت های مبارزاتی بسیار مدرن و پیشرو برده اند. اوج این تحرک و این فضا را در جریان اعتراضات کارگری در هفت تپه و فولاد اهواز و همبستگی عمومی جامعه با آنها و قبل از آن همبستگی وسیع با کارگران آتش نشانی در فاجعه پلاسکو شاهد بودیم. حق طلبی، برابری طلبی، فضای ضد تبعیض، فضای ضد مذهبی مهمترین شاخص فضای سیاسی ایران است. در واقع این مهمترین تحول سیاسی در یک و نیم دهه اخیر بوده است و این جریانات ربطی به این تحول مهم ندارند و بشدت از این فضا و این مبارزات بیگانه اند. آنها مدام بر تمامیت ارضی و سنن ملی میکوبند و در گذشته سیر میکنند و جامعه هر روز بیشتر از آنها فاصله میگیرد و چشمش را بر آنها میبندد. البته این جریانات فشار چپ را کاملا بر خود احساس میکنند و تلاش میکنند به پلاتفرمهای خود رنگ چپ بزنند تا مگر در جامعه مقبول واقع شوند. و این بیش از آنکه مفر امیدی برایشان باشد شکاف در میان آنها را تشدید میکند. این فضا اساسی ترین علت شکست طرح ها و نقشه های جریانات راست و سردرگمی آنها است. سرخوردگی از سیاست های ترامپ فقط عاملی در تسریع ناکامی های این جریانات بوده است.
فعالین حزب و بطور کلی فعالین کمونیست و رادیکال باید با اعتماد بنفس بیشتری مردم را به آلترناتیو کمونیستی فرابخوانند. حقانیت کمونیسم و امکانپذیری پیروزی کمونیسم را به توده های بیشتری توضیح دهند و نقش مخرب اپوزیسیون راست در مانع تراشیدن بر سر مبارزه مردم بر علیه جمهوری اسلامی و برای رهایی را بیشتر افشا کنند. بویژه حضور در جنبش ها و حرکت های اعتراضی و حق طلبانه در عرصه ها و زمینه های مختلف و تلاش برای تقویت این جنبش ها و تقویت جناح چپ آنها یک حلقه مهم در تقویت آلترناتیو کمونیستی در جامعه است. جریانات راست علیرغم همه سردرگمی ها فعلا هستند و تلاش میکنند مقابل سیر رو به رشد کمونیسم بایستند و رسانه های دست راستی همچنان آنها را باد میزنند. اما در مقابل فضای چپ جامعه کارشان سخت تر شده است. آنها حتی مجبور شده اند به رهبران کارگری و فعالین چپ و سوسیالیست تریبون بدهند و از مبارزات کارگری صحبت کنند و ناخواسته قطب چپ جامعه و شخصیت های چپ را بدون اسم بردن از حزب و کمونیسم مطرح کنند. و یا در پلاتفرم هایشان گوشه هایی از خواست های مردم را مطرح کنند تا آلترناتیو راست خود را به خورد مردم بدهند. این عقب نشینی ناشی از فشار کمونیسم در جامعه است و به سهم خود راه را بر کمونیسم هموارتر میکند. آنها مدام بر انتخابات آزاد! و رفراندم میکوبند اما جامعه بویژه از تیرماه ۷۸ و سال ۸۸ و دیماه ۹۶ و ادامه آن به همگان نشان داد که انقلاب و اعمال اراده مستقیم خود مردم و “اداره شورایی” را بعنوان راه دگرگونی اساسی در جامعه انتخاب کرده است. یعنی مسیری که کمونیست ها مدام بر آن تاکید گذاشته اند. خیزش های عمیق و میلیونی در راه است. کمونیسم از همیشه قوی تر است. اعتراضات اجتماعی بیش از هر زمان در تاریخ ایران رنگ کمونیستی و عدالت خواهانه به خود گرفته است. رهبران خوشنام در عرصه های مختلف به این قطب تعلق دارند. اینها همه خمیرمایه رشد انفجاری کمونیسم در ایران اند. این واقعیت را باید دید و با تمام قوا و سازمان یافته به دور حزب حلقه زد و برای خیزش بعدی آماده شد.