حسن صالحی:
برخی اخبار رسیده از ایران حاکی از آن است که بدنبال مصوبه قانونی کردن ازدواج با فرزند خوانده تعداد متقاضیان فرزند خواندگی برای کودکان دختر کاهش یافته است.
این دور از انتظار نبود. هدف از پذیرفتن یک فرزند برای کسانی که به هر دلیلی نمی توانند صاحب فرزند شوند و یا فرزند دیگری می خواهند، جواب به یک نیاز انسانی است. انگیزه برای مردم عشق و علاقه داشتن به یک موجود نازنین و در عین حال گرفتن کودکان بی سرپرست در حلقه مهر و محبت انسانی است. زمانی که نرینه های اسلامی در مجلس اسلامی و شورای نگهبان با تصویب قانون ازدواج با فرزند خوانده پنچه های کثیف خود را برای تجاوز به کودکان دراز می کنند، می خواهند صورت مساله را تغییر دهند. آنها تعبیر دیگری از سرپرستی کودکان بی سرپرست ارائه می دهند. همان یک اصلاحیه این قانون کافیست که اهداف شوم آنها را بر ملا سازد. هدف انسانیت نیست. هدف سوء استفاده جنسی از کودکان است. هدف این است که شما کسی را به فرزند خواندگی بپذیری تا فردا او را به برده جنسی تبدیل کنی. نفس اشاعه این نگرش ضد انسانی در جامعه تولید نگرانی می کند. خانواده های فرزند پذیر دست به عصا می شوند. عده ای پیش خود فکر می کنند که مبادا مرد خانواده فردا به فکر ازدواج با فرزند خوانده دختر بیافتد؟ به این فکر می کنند که در این صورت سرنوشت آن خانواده چه خواهد شد؟ نگرانی ها بالا می گیرد. و بدین ترتیب میزان متقاضایان برای پذیرش کودکان دختر بعنوان فرزند کاهش می یابد. و طبیعی ست که این به نوبه خود آینده شوم تری را برای دختر بچه های بی سر پرست رقم می زند. اگر مردم شریف و انسان دوست این کودکان را به فرزندی نپذیرند آنگاه عده ای اسلامی چشم طمع کرده پا پیش بگذارند و “سرپرستی” آنها را به عهده بگیرند. و یا اینکه در مراکز نگهداری سازمان بهزیستی باقی بمانند و آنجا نیزهر چه زودتر و در سنین پایین مجبور به ازدواج شوند. گناه این موجوات معصوم این است که دختر و تحت حاکمیت اسلام زاده شده اند.
در اسلام فرزند خواندگی ممنوع است. در قران و سوره احزاب آمده است: “خداوند براي هيچكس دو قلب در درون وجودش نيافريده” و این یعنی اینکه شما نمی تواند فرزند بیولوژیک خود و کودکی را که به فرزندی پذیرفته اید به یکسان دوست داشته باشید. زشت، تبعیض آمیز و کریه است. خانه اسلام از پای بست ظالمانه است. در نظام حقوقی اسلام، نَسَب منحصراً از طریق آنچه “ولادت مشروع” نام گذاشته شده، ایجاد میشود، بنابراین فرزندخواندگی باعث ایجاد نسب قراردادی نمیشود. شما می توانید تحت شرایط معینی سرپرستی کودکان بدون سرپرست را بر عهده بگیرید ولی از همان اول میان فرزند “تنی” و “ناتنی” دیوار بلندی کشیده می شود. کودک تحت سرپرستی مثل کودکی که در خانواده بدنیا آمده حق ارث ندارد. در ضمن باید به شناسنامه اش الصاق شود که او اصل نیست، فرع است.
سرپرست نباید فراموش کند که او سرپرستی کودکی “بیگانه” را بر عهده گرفته است. “اگر پسر باشد مانند پسران بیگانه و اگر دختر باشد هم مانند دختران نامحرم خواهد بود.” و بالاخره طبق قانون تازه ازدواج با فرزند خوانده با اجازه دادگاه و مشورت سازمان بهزیستی چه در زمان حصانت و چه در بعد از آن مجاز و قانونی می شود.
وقتی قانون ضد انسانی اخیر با اعتراض عمومی مردم روبرو شد برخی از نرینه های اسلامی گفتند که این قانون ربطی به کودکان ندارد و در اصل برای دوران بزرگسالی و بعد از ۱۸ سالگی فرزندخوانده ها تصویب شده است. امیرحسین قاضی زاده عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در این باره به خبرگزاری مهر میگوید: “فرزندخوانده تا سن بلوغ، فرزند خانوادهای است که سرپرستی او را پذیرفته است و سپس مستقل است و میتواند از آن خانواده جدا شود و بین مسائل حقوقی و شرعی خانواده با سرپرست خود تفاوت وجود دارد”. ولی همه می دانند که اینها فقط توجیهات و ریاکاری اسلامی است. چرا که بر اساس قانون جمهوری اسلامی سن ازدواج برای دختران ۱۳ سال و برای پسران ۱۵ سال است. طبق قوانین اسلامی دختران ۵ سال زودتر از ۱۸ سالگی می توانند ازدواج کنند و و بر اساس قانون جدید پدر خوانده در فاصلهی بین ۱۳ سالگی تا ۱۸ سالگی میتواند دخترش را به عقد خودش دربیاورد.
همه می دانند که جمهوری اسلامی و کشورهایی که قوانین اسلامی حاکم است، تنها در این کشورهاست که عروس با عروسک به خانه “بخت” می رود. دختر بچه هایی که بجای بازی و تفریح و مدرسه به خانه شوهر رانده می شوند تا آنجا بطور سیستماتیک مورد تجاوز جنسی قرار گیرند. خودشان می گویند که ۸۰۰ هزار کودک ایرانی بین ۱۰ تا ۱۸ سال ازدواج کرده اند. تنها در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و حکومتهایی نظیر آن است که کودک همسر و سپس مادر می شود. تنها در ایران جمهوری اسلامی است که کودک کودک نیست و حقوقش بعنوان کودک برسمیت شناخته نمی شود.
جمهوری اسلامی این بساط ظلم و ستمگری علیه کودکان را تحت عنوان رافت و ثواب به جامعه معرفی می کند. این ثواب و رافت ارزانی خودشان باد. ما اینها را نخواستیم و نه فقط این بلکه باید در مقابل این کودک ستیزی هر چه وسیعتر قد علم کنیم. درهمان کشوری های به اصطلاح نامسلمان که می گویند جامعه ایران را مورد هجوم فرهنگی قرار داده اند، صد بارارج و قرب کودک بالاتر است. مدرسه کودک سر جایش است و از دو میلیون کودکی که امسال در ایران برای مدرسه ثبت نام نکردند خبری نیست. در همین کشورها کودک خیابانی و کارتن خواب وجود ندارد. در کشورهای مدارس کودکان به سیستم های حرارتی ایمن مجهز هستند و مثل ایران ناایمن نیستند و کودکان در مدارس طعمه آتش نمی شوند. در این کشورها کار حرفه ایی کودکان ممنوع است و یک میلیون و نیم کودک کار وجود ندارد. در کشورهای غربی تنبیه بدنی و فشار و آزار روانی و ارعاب کودکان ممنوع است و مثل ایران فقط در نیمه اول سال ۱۳۹۲، ۴۴ درصد کودکان تنبیه بدنی نمی شوند. در این کشورها کودکان حق دارند از طریق تلفن مستقیم راسا کمترین آزار جسمی نسبت به خود را گزارش دهند و جامعه بلافاصله دخالت می کند و در ایران خود دولت کودکان را اعدام و نفله می کند. در این کشورها محیط سبز و قشنگ با امکانات خوب برای بازی بچه ها در هر محله ای وجود دارد و مثل بیشتر کودکان ایران در خاک و خل بازی نمی کنند. در کشورهای غربی سوء استفاده جنسی از کودکان مجازات سنگین قانونی دارد و در ایران قانون با دست و دلبازی تجاوز جنسی به کودکان را رواج می دهد. در کشورهایی اروپایی کودکان صرفنظر از اینکه در خانواده و یا خارج از آن بدنیا آمده باشند و از حقوق قانونی برابر برخوردار هستند و در ایران فرزند خوانده موجودی بیگانه و بی حقوق تر از کودک زاده شده در خانواده است…
اگر در اروپا و کشورهای پیشرفته دنیا جامعه به چنین دستاوردهای خوبی برای رشد و تعالی کودکان دست یافته است، این ثمره مبارزات کارگری و مردمی است که این حقوق را به دولتها تحمیل کرده اند.
خوشبختانه در ایران نیز یک جنبش قوی دفاع از حقوق کودکان وجود دارد که در جریان تصویب قانونی ازدواج با فرزند خوانده خودش را یکبار دیگر نشان داد. این جنبش می تواند با حمایت همه مردم آزادیخواه که فرهنگ و ارزشهایشان با جمهوری اسلامی تماما متفاوت است، به عامل اصلی تغییر مثبت در زندگی کودکان ایران تبدیل شود. لازم است با جدیت تمام برای بهبود فوری زندگی کودکان در ایران کوشید و با بزیر کشیدن رژیم جمهوری اسلامی رفاه و سعادت کودکان را تضمین کرد.