محسن ابراهیمی:
ebrahimi1917@gmail.com
آخرین خبرها ازمصر حاکی از این است که تعدادی از فعالین سکولار و چپ به همراه احمد ماهر، یکی از رهبران محبوب جنبش ۶ آوریل به جرم نقض “قانون ضد تظاهرات” و سازماندهی تظاهراتی که اجازه دولت را نداشت دستگیر شده اند. این اولین بار نیست که فعالین کارگری و اکتیویستهای چپ و سکولار توسط همان نیروهایی که علیه شان به پا خاسته اند مورد سرکوب قرار میگیرند. اما دستگیری اکتیویستهای چپ و سکولار به همراه احمد ماهر، از رهبران شناخته شده جنبش ۶ آوریل (جنبشی که در حمایت از اعتصاب بزرگ کارگران شکل گرفت و در تحرک انقلابی مصر نقش مهمی داشت)، آنهم درست در لحظه ای که پیش نویس قانون اساسی توسط دولت ژنرالها اعلام شده است و ظاهرا کشمکش ارتش و اخوان المسلمین دارد به فرجام میرسد حاکی از چیست؟
دولت ژنرال السیسی دارد شمشیرهایش را علیه نیروهای چپ و سکولار از رو می بندد. این البته اصلا شگفت آور نیست. دولت نظامیان سابق همان کاری را میکند که به خاطرش قدرت را قبضه کرده است: به پایان رساندن وظیفه و نقشی که دولت اخوان المسلمین از عهده اش برنیامد. پایان دادن به هر چیزی که رنگ وبویی از انقلاب مصر دارد.
انقلاب مصر بعد از یک فراز بلند سیاسی در همان آغازش که سقوط مبارک نقطه اوجش بود فراز و نشیبهای متعددی داشته است اما هر چه زمان گذشته است بیشتر میدان را به نیروهایی باخته است که در عین کشمشکش باهمدیگر در صف مقابل انقلاب قرار دارند. نیروهایی که در صددند گام به گام اوضاع را به وضع سابق بازگردانند. چرا این چنین است؟
انقلاب مصر مشخصات همه انقلابات بزرگ تاریخ را دارد. یکی از توده ای ترین انقلابات چند قرن گذشته است. خواست روشنی دارد. علیه نظم طبقاتی حاکم است. به درجات زیادی نشان داده است که به نیروهای ضدانقلاب توهم ندارد. رفاه و آزادی و حرمت انسانی را بر پرچم خود نوشته است. اما در کنار اینها و در مقابلشان، فاقد آن اهرم سیاسی قدرتمندی است که میتواند به قله پیروزی پرتابش کند: در عرصه قدرت سیاسی – یعنی اولین و محوری ترین مساله هر انقلابی – ابدا نمایندگی نمیشود. و دقیقا به همین خاطر آن نیروهایی که به عنوان بازیگر اصلی یکی شکوهمندترین خیزشهای آزادیخواهانه جهان معاصر ظاهر شدند، وقتی پای قدرت سیاسی به میان آمد در بهترین حالت منفعل شدند.
آثار این نقص مهم در سرنوشت انقلاب را از همان اول در همه مقاطع میشد بوضوح دید. وقتی مبارک سقوط کرد، در میان شور و هیجان پیروزی اولیه، اخوان المسلمین – دزد مشهور انقلاب – به قدرت سیاسی عروج کرد. این نقل و انتقال قدرت از مجرای یک نمایش انتخاباتی انجام شد. نمایشی که در آن نیروهای واقعی انقلاب یعنی کارگران و جوانان تا آنجا که به قدرت سیاسی مربوط است به حاشیه رانده شدند و عملا نظاره گر منفعل رقابت دو نیرویی شدند که برای شکست کاملشان باهم رقابت میکردند: اخوان المسلمین و ارتش. بخشهایی از نیروهای انقلاب حتی خوشحال بودند که حداقل نیروهای رسمی نظم سابق یعنی ارتش و کاندیدایش به قدرت باز نگشته اند. (جریاناتی مثل جنبش ۶ آوریل در این بازی انتخاباتی به بازیچه سیاسی “بد در مقابل بدتر” تبدیل شدند.)
اخوان المسلمین یکسال بیشتر دوام نیاورد. رئیس جمهورش احمقانه سعی کرد نقش مبارک را بازی کند غافل از اینکه مردمی که مبارک را ساقط کرده اند اگرچه خود در عرصه قدرت سیاسی نمایندگی نمیشوند اما هنوز در فضای انقلابی و آرزوی پیشروی و پیروزی بسر میبرند. مورسی به خاطر این حماقت سیاسی خیلی سریع با توده ای ترین تظاهرات تاریخ بزیر کشیده شد. رسانه های رسمی در غرب، تعداد تظاهر کنندگان علیه دولت اخوان المسلمین را ۲۳ میلیون تخمین زدند. مردم مورسی را با یک تکان سیاسی بزرگ به کنار مبارک فرستادند. غول انقلاب باز هم به مصاف قدرت سیاسی رفت اما باز هم خود در قدرت سیاسی نمایندگی نشد. میوه آویزان قدرت سیاسی را این بار ارتش مبارک و نمایندگان رسمی نظم سابق در هوا قاپیدند. خلاء قدرت سیاسی با کودتای سیاسی پر شد. ژنرال السیسی روی دوش همان ۲۳ میلیون نفر پرید و رئیس جمهور منفور را که عملا توسط توده های مردم ساقط شده بود رسما خلع کرد. بخشی از ضد انقلاب رفت و جایش را به بخش دیگرش داد. دزدی رفت و جایش را به دزد دیگر داد. ژنرال مبارک، وزیر دفاع مورسی در نقش ناجی ظاهر شد.
السیسی گفته بود که امروز در مصر دیگر فقط دو نیروی سیاسی هستند که باهم در کشمکش هستند: ارتش و اخوان المسلمین! آن نیروی عظیمی که این ژنرال روی امواج نفرتشان از مورسی و اعتراض سیاسی شان علیه دولت اخوان المسلمین سرکار آمده بود، حتی دیگر به عنوان نیرو محسوب نمیشوند! این اظهارات حقیقت تلخی از انقلاب مصر را بیان میکند: آن نیروی سیاسی که علیرغم ابعاد توده ای اش هنوز نمیتواند قدرت سیاسی را بدست بگیرد از طرف ضد انقلاب حتی به عنوان یک نیروی سیاسی جدی گرفته نمیشود.
کارگران و همه اقشار محروم و جوانان مصر (که اکثرا جزو ارتش ذخیره بیکاران هستند)، نقش برجسته ای در مصاف با قدرت سیاسی حاکم و سرنگونی تجسم سیاسی اش یعنی مبارک و بعدا مورسی داشتند. به یمن همین سطح پیشروی به درجات زیادی متشکل شده اند و هنوز هم مبارزاتشان برای نان و آزادی و حرمت انسانی را در ابعاد وسیعی پیش میبرند. اما انقلاب مصر فقط در سطح نفی چهره های سیاسی نظم حاکم پیش رفت. به ارکان اصلی قدرت سیاسی حاکم، از جمله نهادها و سازمانهای سرکوب و امنیتی و رسانه ای دست برد اما نتوانست درهم بشکند و نهایتا به مقام قدرت سیاسی حاکم ارتقا نیافت تا خواستهای انقلاب را با اتکا به قدرت خودش مستقر کند. انقلاب مصر هنوز هم در اپوزیسیون است. انقلابی که در اپوزیسیون بماند شکست میخورد. به همین دلیل است که هنوز هم از بالای سر کشمکش طبقاتی گسترده، قدرت سیاسی میان نیروهای ضد انقلاب دست بدست میشود. این وضعیت ادامه خواهد داشت تا زمانیکه نیروهای انقلاب تسخیر قدرت سیاسی را در دستور بگذارند. و این فقط در صورتی ممکن است که این نیروها خود را در یک حزب سیاسی با پرچم “نان، آزادی و حرمت انسانی”، متشکل کنند. انقلاب مصر بیش از هر چیزی نیاز دارد نیروهایش را برای تبدیل شدن به طبقه حاکم متشکل کند. *