انترناسیونال: از فقر و فلاکت اقتصادی وحشتناکی که زندگی مردم را به قهقرا میبرد شروع کنیم. کمی در این مورد عمیق بشویم و تاثیرات روانی فقر بر افراد در جامعه را بررسی کنیم. تأثیر اجتماعی چنین وضعیتی بر روابط اجتماعی مردم چیست؟ در میان خانوادهها این وضعیت اسفناک اقتصادی چه تأثیر مخربی میتواند داشته باشد؟
کیوان جاوید: یکی از مهمترین تأثیرات اجتماعی فقر بر زندگی مردم، پراکنده کردن آنها از هم است. حس نوعدوستی را بهشدت ضربهپذیر میکند. دوستداشتنها تحتتأثیر فقر بیشتر به فراموشی سپرده میشود و انسان تلاش میکند گلیم خود و حداکثر نزدیکترین اعضای خانواده خودش را از آب بیرون بکشد. در این وضعیت رابطه عاطفی و مهر و محبت هر چه بیشتر به روابط پولی تبدیل میشود. “از کجا میشود یکلقمهنان بیشتر به دست آورد و از چه راهی؟” این تبدیل به هدف زندگی میشود. نه اینکه افراد در جامعه برای نجات دست روی دست میگذارند و فقط به جان هم میافتند، نه! مبارزه و جانفشانی و نوعدوستی یک بخش بزرگ از منش و کارکرد انسان اجتماعی است و به این راحتی نمیشود آن را از مناسبات جامعه پاکسازی کرد. اما آنچه که بهراحتی میشود مشاهده کرد این است که انسان منفردی که نمیتواند برای احقاق حق اجتماعی و رفاهی و معیشتی خودش متشکل و همبسته شود، فوراً به کوتاهترین اهرم دست میبرد تا برای رهایی از فقر راه نجاتی پیدا کند. اینجا رقابت و جدال برای بقا با نزدیکترین افراد دوروبرش شروع میشود. از برادر و خواهر و حتی پدر و مادر. از همسایه و همکار و همشهری. از کسی که یک مقدار دورتر ایستاده است، یعنی غریبهای که از دیار دیگری بهعنوان کارگر به شهر ما آمده است. (دعوای کارگر بومی و غیربومی) . وقتی باز هم دورتر برویم به انسانی که از کشور دیگر به کشور ما مهاجرت کرده باشد میرسیم. خلاصه انسان تکوتنها شده و ناآگاه به قدرت اجتماعی همیشه یک دشمن دم دست پیدا میکند تا مسبب فقر و فلاکت و بیحقوقی خودش را در شخص دیگری جستجو کند.
انترناسیونال: میگویند فقر مادر همه مصائب اجتماعی و زمینهساز نابودی اعتماد به همنوع و ازدستدادن امید به زندگی بهتر است. به سخن دیگر رقابت برای بقا میتواند جای مبارزه جمعی را بگیرد. آیا در این حقیقتی نمیبینید که دلیل ادامه حیات جمهوری اسلامی غیر از سرکوب و کشتار و زندان، به این فقر بر میگردد؟ فقر اقتصادی همراه با فقر فرهنگی.
کیوان جاوید: دلیل بقای این وضعیت همانا حکومت و سیستمی است که با هزار ابزار از این فقر و فلاکت و بیحقوقی اجتماعی پاسداری میکند. دلیل اصلی رقابت نیست، رقابت مثل رینگ بوکس عمل میکند. وقتی دو نفر را در رینگ بوکس وادار میکنید که به جان هم بیفتند، هر طرف مجبور است با همه نیرو و تا آخرین نفس بجنگد تا پیروز شود؛ بنابراین مسئله نوع سیستمی است که فقر و رقابت و فردگرایی را سازمان میدهد و برای اینکه علیه این سیستم مقاومت و مبارزه متشکل سازمان داده نشود سرکوب و زندان و اعدام را وسیلهای میکند برای دورکردن مردم از همبسته و متحد و متشکل شدن. یادم میآید پیش از بهمن ۵۷ وقتی مردم در خیابانها علیه نیروهای گارد شاهنشاهی و نظامیان وفادار به حکومت پهلوی میجنگیدند، در آن شرایط دزدی به کمترین حد ممکن رسیده بود. یا به همین خیزش انقلابی زن زندگی آزادی که در سال ۱۴۰۱ با مرگ مهسا شروع شد نگاه کنید. درِب خانههای زیادی به روی مبارزین و تظاهراتکنندگان باز بود تا در صورت نیاز در این خانهها پناه بگیرند. مجروحان توسط پرستاران در خارج از بیمارستانها مداوا میشدند و اسرای این انقلاب با سری افراشته در مقابل جلاد سینه سپر میکردند. مجیدرضا رهنورد یکی از این قهرمانان ما است که پیش از اعدام گفت وصیت میکنم که در مراسم دفن من گریه نکنند، شادی کنند و قرآن نخوانند. بله ما صحنههای پُر شور و به یاد ماندنی فراوانی از ایثارگری مردم را در این ماهها که انقلاب در خیابانها در جریان بود به چشم دیدیم. ما چه در دوران انقلاب ۵۷ و چه در دوران انقلاب زن زندگی آزادی دیدیم که چگونه مردم برای هم جان فدا میکردند و در هر شرایطی به کمک هم میشتافتند. جامعه یکپارچه شور و هیجان بود، چون تغییر و بهبود را در چشمانداز میدید. چون مردم میدیدند قدرت دیکتاتوری بیپایان نیست. امید و قدرت جمعی، انسانها را با هم مهربانتر میکند. در اینجا هیچ حقیقتی نیست که فقر مردم دلیل بقای حکومت دیکتاتوری است و اگر فرهنگ پیشرفت کند دیکتاتوری خودش آب میشود. سیستم دیکتاتور و فرد دیکتاتور در برابر فرهنگ نو و پویا و مدرن میایستد و مخالفین فکری و سیاسی خود را به بند میکشد تا دوام بیاورد. یکبار اسامی بیش از ۶۰ الی ۷۰ نویسنده و شاعر و کارگردان و… را دیدم که همگی در حکومت پهلوی به زندان افتاده بودند، چون بر خلاف میل دیکتاتور چیزی نوشته بودند یا عملی مغایر با خواست حکومت انجام داده بودند. البته اینهمه آن تعدادی نیست که در حکومت گذشته به بند کشیده شدند؛ اما تا جایی که به مسئله “اول فرهنگ، بعد تغییر” بر میگردد باید گفت دیکتاتوری مخالف هر نوع تفکر پیشرو و خلاف جریان است. دیکتاتوری یک سیستم است که میداند اگر دست به سرکوب نزند، کارگر متشکل میشود، معلم و بازنشسته و دانشجو و دانشآموز متشکل میشود. اینطور نیست که مردم به آسمان نگاه میکنند و میگویند حق ما است که فقیر هستیم، حق ما است که بیمه درمانی و بهداشتی نداریم، حق ما است که تحصیل رایگان نداریم. اینها از ابتدائیات فهم و درک عمومی است که مردم میدانند خوشبختی و رفاه و شادی و امنیت شغلی چیست. این دیگر حربهای کهنه شده و زنگزده است که گفته شود، چون فرهنگ مردم پایین است؛ بنابراین جمهوری اسلامی سوار بر ناآگاهی مردم حکومت میکند. حالا بچههای دبستانی هم با جمهوری اسلامی تضاد فرهنگی دارند و به طور مثال دارند ترانه ساسی مانکن را دستهجمعی میخوانند و نوجوانان هم در صف انقلاب در میدان مبارزه از جان خود میگذرند تا این حکومت برود. دنیای پیچیدهای شده است و مردم وسیعاً با این پیچیدگی دنیا آشنا هستند. یک نمونه خوب سارینا اسماعیلزاده است که وقتی در مورد وضعیت ایران و خواست جوانان صحبت میکند، میگوید: “مردم یک کشور چه انتظاری میتوانند از زندگی داشته باشند. رفاه – رفاه – رفاه، نه چیز دیگری… ما اون کسی که در اتیوپی از گرسنگی میمیرد را هم میبینیم و ناراحت این وضعیت هستیم… ازآنجاکه انسان کمالگرا است همیشه به آن چیزی که خوب است نگاه میکند”. سارینا از آزادی و برابری حرف میزند و البته از آپارتاید جنسیتی سخن میگوید و بر سر همین آرمان در سن ۱۶ سالگی توسط حکومت جانیان اسلامی کشته میشود.
انترناسیونال: بگذارید جنبههای عملیتری از مسئله مبارزه را بررسی کنیم. در دل انقلاب زن زندگی آزادی تعداد زیادی شبکههای مبارزاتی پا به میدان مبارزه گذاشتند. آیا در رونده مبارزه علیه رژیم تأثیری گذاشتند؟ تأثیر این تشکلها و شبکهها در تداوم جنبش جاری علیه جمهوری اسلامی را چطور ارزیابی میکنید؟
کیوان جاوید: در دل انقلاب، آنگاه که نیروی سرکوب رژیم تضعیف میشود و نمیتواند سرکوبگرانش را درآنواحد همهجا گسیل کند و جلوی متشکل شدن مردم را بگیرد. در این شرایط، تعداد هر چه بیشتری از شبکههای گوناگون مبارزاتی، از شبکههای محلات و دانشجویی، شبکههای اعتراضات صنفی یا معیشتی و همچنین سازماندهی مقابله با سرکوبگران در خیابان و… وسیعاً شکل میگیرد. تنوع فعالیت و اهداف این کانونهای مبارزاتی بسیار فراتر از مبارزات صرفاً میدانی است و میتواند در جهتدادن به اهداف مبارزاتی و امیال انسانی شهروندان بسیار دخالتگر باشد. این هم نشان میدهد که جامعه میداند برای تعرض بیشتر باید در شبکهها و کانونهای مبارزاتی متشکل شود. منتهی این جمعها و نهادها همزمان اهداف خودشان را نیز روشن میکنند تا از پراکندگی فکری و سیاسی هم جلوگیری شود. بدون هدف روشن هیچ جمعی نمیتواند دور هم جمع شود و تجربه همین انقلاب زن زندگی آزادی نشان میدهد که کانونها و شبکههای مبارزاتی نهتنها برای جنگیدن در خیابان تشکیل شده بودند که برای فائق آمدن بر پراکندگی سیاسی نیز گامهای مهمی روبهجلو برداشته بودند. اگر هدف این کانونها اتحاد سراسری برای سرنگونی جمهوری اسلامی نبود؛ اگر به طور مثال بهخاطر “خاک پاک” و “مرد میهن آبادی” قرار بود به میدان بیایند؛ اگر قرار بود برای عظمت و پاسداشت “نژاد آریایی” جمع و تشکلی بنیاد بگذارند طبعاً این دور هم جمعشدنها باعث متلاشیشدن وحدت و اتحاد مردم میشد و دیدیم که عموم بیانیهها و نقشهعملها و پلتفرمهای تشکلهای گوناگون مبارزاتی از بیانیه بیست تشکل کارگری تا بیانیه آزادی زن (منشور مطالبات پیشرو زنان) و شبکههای سراسری زن زندگی آزادی و دهها جمع و تشکل دیگر بر اساس آزادی و برابری و حفاظت از انسانیت و علیه فقر و علیه آپارتاید جنسیتی شکلگرفته است. تأثیر این شبکهها از اعتراضات وسیع خیابانی و در دل این اعتراضات بسیار وسیع و از اهمیت حیاتی در مبارزه متشکل علیه جمهوری اسلامی برخوردار است. طبعاً اگر اوضاع توسط جمهوری اسلامی کنترل شود آن تپش و شور و هیجان که در روزهای خیزش در خیابان موج میزد کاسته میشود و دامنه ایجاد چنین تشکلهایی به وسعت گذشته نخواهد بود، اما این آتش در ایران همچنان روشن است و به یک ضرورت انکارناپذیر در مبارزه انقلابی علیه جمهوری اسلامی تبدیل شده است. این هم یکی دیگر از بروزات جامعهای است که دنیا را میبیند و میشناسد و با دنیا در رابطه تنگاتنگ قرار دارد. اگر انسانمحور بودن، جهانشمولی اهداف انقلاب زن زندگی آزادی و رهاییبخش بودن و ضدمذهبی بودن این انقلاب کنار گذاشته میشد، طبعاً هیچ انسان مدرنیست، برابریطلب، آزادیخواه و مدافع حقوق زنان در جهان اینچنین به دفاع از آن بر نمیخاست. به قهرمانان انقلاب زن زندگی آزادی نگاه کنید که چگونه جهانی شدهاند. اگر غیر از این بود این انقلاب در دل مردم جهان جا باز نمیکرد و در داخل ایران نیز اینچنین مورد حمایت همگان قرار نمیگرفت. شبکهها و نهادها و کانونها در اوضاع کنونی انقلابی در ایران یک سلاح سنگین و انکارناپذیر در مبارزه برای سرنگونی، و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی اهرمهای اعمال قدرت از پایین برای تثبیت دستاوردهای انقلابی و انسانی انقلاب است.
انترناسیونال: تعداد اعتصابات و اعتراضات برای دستمزد و علیه فقر و مبارزه برای معیشتِ درخور زندگی انسانی همین امروز واقعاً وسیع است. اما به نظر نمیرسد با همین سطح از تشکلهای مبارزاتی موجود بتوان جمهوری اسلامی را که استاد تهاجم به زندگی و رفاه و معیشت عمومی است بهراحتی عقب راند. برای جلوتر رفتن چه باید کرد؟ کدام موانع را باید از پیش پا برداشت تا با قدرت متحد و سراسری به جنگ جمهوری اسلامی رفت؟
کیوان جاوید: همین یک سؤال میتوانست موضوع یک مصاحبه جداگانه باشد. بسیار دشوار است که بشود همۀ گیر و گرفتها را اینجا برشمرد. در واقع چند سؤال در قالب یک سؤال طرح شده است، اما بههرحال تا جایی که ممکن است خلاصه به نکاتی اشاره میکنم. همانطور که گفتید تعداد اعتراضات و اعتصاب واقعاً وسیع است و همین ما را با یک واقعیت شیرین و نویدبخش روبرو میکند. این اعتصابات و اعتراضات صاعقه در آسمان بیابر نیست، عصیان کور نیست، شورش انفجاری گرسنگان نیست که چون سیل میآید و میرود و بعد سکوت و سکون جایگزین آن میشود. پشت اینهمه اعتراض و اعتصاب و تجمع و شعاردادنهای خیابانی و پلاکارد و پرچم بلندکردن در خیابان تشکل خوابیده است. پشت آن شعارهای ضد رژیم یکجهت گیری سیاسی قابلمشاهده است که انسانهایی، سازماندهندگان و رهبرانی و جمعهایی برای اینکه این خواستهها و شعارها در خیابان به فریاد تبدیل شوند زحمت میکشند. به طور مثال: شعار “دشمن ما همینجا است، دروغ میگن آمریکاست”، در این شعار میشود کل مخالفت و دشمنی مردم را با جمهوری اسلامی به چشم دید. شعارها و مطالبات رفاهی و عمومی آنقدر زیاد است که نمیشود در این مصاحبه آنها را پشتسرهم ردیف کرد. اعتراضات در ایران علیرغم اینهمه بگیر و ببندها و زندانی کردنها و مقابله با معترضین توسط نیروهای سرکوبگر رژیم واقعاً خیرهکننده است، منتهی باید فراتر رفت. رهبران و سازماندهندگان اعتراضات صنفی و معیشتی خوب میدانند بهتنهایی و حتی صرفاً با کمک همه همصنفیهای خودشان نمیشود جمهوری اسلامی را در هم شکست. معلم اعتصابی وقتی در خیابان است، بازنشسته باید همزمان در خیابان باشد. نه اینکه حتماً در صف معلم باشد و شعار معلمان را تکرار کند، همان روز و همان اطراف باید مطالبات خودش را در خیابان مطرح کند و اعلام اعتراض همزمان بکند. پرستار هم همچنین. خانوادههای افراد دارای معلولیت و همینطور خیل میلیونی بیکاران و خانوادههای دانشآموزان و زنان خانهدار – که کار شاق و طاقتفرسایشان شغل محسوب نمیشود – هم باید و میتوانند در حمایت از کارگران اعتصابی در کنار آنها قرار بگیرند. مردم شهر و محل زندگی این معترضین معیشتی میتوانند از همسرنوشتهای خود حمایت کنند. تعداد کسانی که در هر اعتراض به خیابان میآیند باید آنقدر زیاد بشود تا رژیم از وحشتِ همین مردم معترض که حالا در حمایت سیاسی و صنفی از همسرنوشتهای خود به خیابان میآیند سر کیسه را شل کند و پول از جیب میلیاردرها و حکومت فاسدش بیرون بیاورد و در مقابل مطالبات معیشتی و رفاهی مردم سرِ تسلیم فرود بیاورد.
انترناسیونال: حزب کمونیست کارگری در جهت متحد کردن و همگام و همراهکردن کل جنبش اعتراضی (صنفی و سیاسی) چه راهکارهایی دارد؟ برای ایجاد اتحادِ صفوف مبارزاتی چه قدمهای مؤثرتری باید برداشت، چه کارهایی را باید انجام داد و از کدام کارها به عنوان موانع تفرقه باید اجتناب کرد؟
کیوان جاوید: و این هم سؤال چندوجهی، ترکیبی و پیچیدهای است. البته به دنبال جوابهای بالا و نقش شبکهها و خواستهایی که مطرح شده است و در سایه اتحادهای مبارزات معیشتی و اینکه حزب کمونیست کارگری همیشه مدافع و مبلغ اتحاد سراسری مردم بر سر خواستهای انسانی و اجتماعی پیشرو بوده است، میشود خیلی خلاصه به این سؤال هم پاسخ داد. جامعه آزادی و رفاه و برابری میخواهد. این را همه مردم ایران میدانند که زندگی آنها توسط حکومت سرمایهداران اسلامی تاراج شده است. این دیگر به درک همگان تبدیل شده است که این رژیم با اعدام و زندان و دیکتاتوری به عمرش ادامه میدهد. حتی اکثریت بالایی از جامعه بهخوبی میداند که اعدام قتل عمد دولتی برای ادامه بقای سیستم سرمایهداری موجود است. این هم در دل انقلاب زن زندگی آزادی بهخوبی تجربه شده است که همه مردم ایران از هر منطقه و گوشهوکنار این سرزمین طرفدار همه با هم بودن هستند و خوب میدانند اتحاد سراسری برای سرنگونی جمهوری اسلامی و ساختن یک جامعه انسانی و مرفه و برابر بهتنهایی ممکن نیست. در این فضای انساندوستانهای که میبینیم و به نظر من حزب کمونیست کارگری طی اینهمه سال مبارزۀ پیگیر و بیتخفیف در جهت شکلدادن به این شرایط اجتماعی نقش مؤثری داشته است، باید یک گام دیگر فراتر رفت. در دنیای امروز، همهجا، احزاب در به چپ یا راست چرخاندن جامعه نقش اصلی و محوری دارند. همانطور که تکنولوژی و صنعت و علم و بهداشت دستاورد جهانی است، علم مبارزه سیاسی هم جهانی است و احزاب هم محصول همین جامعه جهانی هستند. نمیشود گفت همه دستاوردهای بشری خوب است، اما این ادعا که در ایران حزب و حزبیت به درد نمیخورد یا کمتأثیر است، صحیح نیست. هیچ شبکه و نهاد و جمع و تشکلی نمیتواند بدون یک ستاد سراسری و متشکل که همه بخشهای جامعه را رهبری و هدایت کند به نتیجه مطلوب برسد. به نظر من یک ضعف اساسی ما این است که هنوز نتوانستهایم به جامعه حزبیت بدهیم. حزب، ستاد و مرکز فرماندهی و متحد کنند همه جامعه و تشکلها و شبکهها است. همانطور که ما شدیداً به شبکهها و نهادهای مبارزاتی نیازمندیم و قدرت اتحاد همه این شبکهها در جهت پیروزی انقلاب و تثبیت انقلاب کمک میکند، حزبیت یافتن کلیت جامعه بزرگترین دستاورد است برای شکست جمهوری اسلامی و تداوم انقلاب تا دستیافتن به همه آرزوهای انسانی. رسیدن به جامعهای آزاد و برابر.