“بازندگان، جمهوری اسلامی و روسیه‌اند” مصاحبه نشریه سوسیالیستی “کالدیراچ” در ترکیه با بهرام سروش

مصاحبه نشریه سوسیالیستی “کالدیراچ” در ترکیه با بهرام سروش، عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران

سؤال: تشدید تنش‌ها و جنگ‌هایی که هر چه بیشتر خصلت جهانی به خود می‌گیرند را چگونه می‌بینید؟ نظرتان درباره تحولات در اروپای شرقی، در شرق و در آسیای جنوب شرقی، در خاورمیانه، آفریقا و سایر نقاط جهان چیست؟

بهرام سروش: این البته سؤال وسیع و جامعی است، بنابراین در اینجا تنها می‌توانم بر روی تخاصمات اصلی تمرکز کنم و نظرم را درباره روندهای کلی بگویم. دو منطقه اصلی جنگ در حال حاضر، قطعاً خاورمیانه و اوکراین – روسیه هستند.

در اوکراین ما شاهد تقابل غرب و روسیه هستیم که جدی‌ترین و خونین‌ترین تقابل پس از پایان جنگ سرد است. برخلاف بسیاری از دیگر جنگ‌ها، در اینجا حتی تلاشی ظاهری برای پایان‌دادن به این خونریزی مشاهده نمی‌شود. این جنگ صرفاً یک رقابت بین روسیه و غرب بر سر حوزه‌های نفوذ است که یادآور خاطرات جنگ سرد است. این جنگی ارتجاعی است که سرانجام آن از نظر هر کدام، چیزی جز پیروزی کامل تعریف نمی‌شود. اما علی‌رغم قیل و قال‌های جنگی، فکر نمی‌کنم هیچ‌یک از طرفین آن‌قدر دیوانه باشند که آن را بیشتر از این گسترش بدهند، مثلاً با پذیرش عضویت اوکراین در ناتو از طرف غرب، درحالی‌که جنگ ادامه دارد، یا با ورود مستقیم دول متحد روسیه در جنگ. هم‌اکنون نشانه‌هایی از هر دو طرف برای مذاکره و تلاش جهت توافقات مشاهده می‌شود، مثلاً ادعای ترامپ برای پایان‌دادن به جنگ هنگامی که به ریاست‌جمهوری برسد و پاسخ مثبت اخیر پوتین به پیشنهاد میانجیگری اسلواکی. چنین توافقاتی می‌تواند اشکالی مانند حفظ بخشی از مناطق الحاق شده توسط روسیه و حفظ نفوذ سیاسی و نظامی غرب در اوکراین به‌صورت عضویت اوکراین در ناتو و اتحادیه اروپا در آینده (چیزی که آن را “امنیت برای اوکراین” می‌نامند) یا توافقاتی نظیر آن به خود بگیرد.

جنگ در خاورمیانه جبهه اصلی دیگری از نبرد میان نیروهای ارتجاعی منطقه‌ای، یعنی دولت اسرائیل با حمایت غرب، ازیک‌طرف، و جریانات اسلامی مانند حماس و حزب‌الله لبنان با حمایت حکومت اسلامی در ایران، از طرف دیگر است. در دل این جنگ، موقعیت دردناک مردم فلسطین و ستم تاریخی‌ای که بر آنان رفته قرار دارد، رنج و ستمی که هر یک از طرفین از آن برای رسیدن به اهداف ارتجاعی خود استفاده می‌کنند. در یک طرف، دولت راست‌گرای اسرائیل و نسل‌کشی‌اش علیه مردم فلسطین، به شکل کشتار ده‌ها هزار نفر از مردم غیرنظامی، از جمله تعداد زیادی کودک، و ویران کردن خانه‌ها، بیمارستان‌ها، مدارس و زمین‌های بازی بچه‌ها قرار دارد. در طرف دیگر، جریان ارتجاعی اسلام سیاسی، به شکل حماس در غزه، حزب‌الله در لبنان و دیگر نیروهای اسلامی مورد حمایت جمهوری اسلامی. جریانات اسلامی، درست مانند دولت نتانیاهو، مخالف راه‌حل دو دولتی برای مردم فلسطین هستند و از رنج مردم فلسطین برای رسیدن به اهداف سیاسی ارتجاعی خود بهره‌برداری می‌کنند. مردم فلسطین برای اینکه شانسی برای آزادی و زندگی در یک دولت مستقل سکولار داشته باشند، ابتدا باید همه این نیروهای ارتجاعی را کنار بزنند. با شکست حماس و رژیم حامی آن در ایران، نیروهای پیشرو و چپ در اسرائیل فضای بیشتری برای مقابله با راست‌گرایان در اسرائیل که از بهانه و وجود جریانات اسلامی در فلسطین نیرو می‌گیرند، خواهند یافت. تنها از طریق چنین تحولاتی است که امکان عملی ایجاد یک دولت فلسطینی پیشرو و سکولار در کنار اسرائیل که از چنگال نیروهای مذهبی ارتجاعی در هر دو طرف رها شده‌اند، می‌تواند به وجود بیاید. دورنمای سقوط جمهوری اسلامی که به دنبال نابودی نفوذ منطقه‌ای آن و نیروهای نیابتی‌اش و بحران‌های عمیق داخلی‌اش، هر چه نزدیک‌تر به نظر می‌رسد، چشم‌انداز آزادی مردم فلسطین را تسریع خواهد کرد.

جنگ‌ها و درگیری‌های جاری را می‌توان به‌عنوان ماحصل رقابت‌ها و تقابل‌های عمیق‌تری بین قدرت‌ها و بلوک‌های اقتصادی و سیاسی اصلی جهان، مانند آمریکا، اتحادیه اروپا، چین، روسیه و غیره که خطر جنگ‌های جهانی فاجعه‌بارتر را افزایش می‌دهند، تفسیر کرد، گرچه هر جنگ معین دلایل خاص‌تر و مشخص‌تر خود را دارد. آیا ما داریم به‌سوی جهانی خطرناک‌تر که مشخصه‌اش جنگ‌ها و مناقشات از طرف قدرت‌های سرمایه‌داری و امپریالیستی، به دنبال رقابت بر سر منابع، بازارها و حوزه‌های نفوذ، است، می‌رویم؟ شاید. اما، جهان صرفاً عرصه مانورها و رقابت‌های قدرت‌های بورژوایی نیست، و آن‌ها قطعاً تنها بازیگران آن نیستند. در کنار جنگ‌ها و مناقشات ارتجاعی، ما همچنین شاهد اعتراضات طبقه کارگر و بشریت تحت ستم برای جهانی بهتر هستیم. در کنار نژادپرستی، عوام‌فریبی و انواع ایدئولوژی‌های ارتجاعی، ما همچنین شاهد خواست آزادی، برابری و سوسیالیسم، به‌عنوان تنها پاسخ به فقر، نابرابری، بی‌حقوقی و بربریتی که سرمایه‌داری بر جهان تحمیل کرده است، هستیم. به‌عنوان متأخرترین نمونه که در سوریه دیدیم، علی‌رغم وحشی‌گری که مردم سوریه چه زیر سلطه حکومت بشار اسد (با حمایت روسیه و جمهوری اسلامی) و چه در دست داعش و سایر نیروهای اسلامی متحمل شده‌اند، مردم سوریه در صفوفی هزاران نفره به خیابان می‌آیند تا اعتراض خود را علیه هرگونه طرح برای ایجاد یک دولت اسلامی اعلام کنند و خواستار سکولاریسم، آزادی و برابری زنان شوند. حرکات دولت‌ها و نیروهای بورژوایی نه در خلأ، بلکه بر متن و متأثر از جدال‌های وسیع‌تر طبقاتی و اجتماعی که ویژگی دائمی جوامع سرمایه‌داری هستند و در نهایت سرنوشت آن‌ها را تعیین می‌کنند، رخ می‌دهد. البته، پیروزی در این مبارزات، خودبه‌خودی به دست نمی‌آید و نیاز به تلاش‌های آگاهانه انقلابیونی دارد که خود را در رأس این مبارزات قرار داده‌اند.

سؤال: باتوجه‌به سقوط رژیم بعث اسد در سوریه، خلأ قدرت در آن کشور و تأثیرات آن بر منطقه، به نظر شما چه اتفاقی افتاده است، چه خواهد شد، و برندگان و بازندگان چه کسانی هستند؟

بهرام سروش: بازندگان اصلی پس از سقوط حکومت اسد، قطعاً روسیه و جمهوری اسلامی هستند. رژیم اسد، بزرگ‌ترین هم‌پیمان جمهوری اسلامی بود که یک کانال برای حمایت حکومت از نیروهای نیابتی‌اش در غزه و لبنان، به‌اصطلاح “محور مقاومت”، فراهم می‌آورد. جمهوری اسلامی یک دولت ایدئولوژیک است که تمام هویت خود را بر تقابل با اسرائیل و آمریکا به‌عنوان دشمنان اصلی خود بنا کرده است. گسترش حضور سیاسی و نظامی آن حکومت در منطقه از طریق نیروی قدس (شاخه خارجی نیروی سپاه پاسداران) از طریق حمایت از نیروهای اسلامی در غزه، لبنان، عراق و یمن، بخشی از این استراتژی و توجیه ایدئولوژیک است.

مردم سوریه، البته از رهائی از حکومت سرکوبگر اسد که با کمک جمهوری اسلامی و روسیه در سال ۲۰۱۱ انقلابشان را غرق در خون کرد، خوشحال‌اند. بااین‌حال، مردم سوریه به‌درستی از گروه‌های اسلامی همچون هیئت تحریر شام که ریشه در القاعده و داعش دارد، هراس دارند. اعتراضات در سوریه علیه ایده یک دولت اسلامی گواه وجود یک حرکت قدرتمند میان مردم سوریه برای سکولاریسم و آزادی‌های سیاسی است.

دولت ترکیه که در پی اهداف ارتجاعی خود، کمک کرد هیئت تحریر شام به قدرت برسد، یک برنده واضح است که سیاست گسترش مداخلات نظامی خود در شمال و شرق سوریه، چه به طور مستقیم و چه از طریق نیروهای نیابتی‌اش مانند ارتش ملی سوریه، را دنبال می‌کند.

دولت اسرائیل، گرچه به دلیل عدم اطمینان از آنچه که ممکن است به دنبال سقوط اسد پیش بیاید، فراخوان‌دهنده سقوط رژیم اسد نبود، پس از سرنگونی حکومت اسد، به‌سرعت به نابودکردن امکانات و توانایی‌های نظامی سوریه پرداخت و اشغال بلندی‌های جولان را گسترش داد. درعین‌حال، احمد الشرع، رهبر هیئت تحریر شام و دولت موقت تحت رهبری این گروه، تلاش کرده است تا به اروپا و آمریکا اطمینان دهد که علی‌رغم اینکه جریانی برخاسته از و با مشخصات القاعده و داعش است، تهدیدی برای منافع غرب نخواهند بود. این آن اطمینان خاطری است که غرب می‌جوید، و نه اینکه این نیروی ارتجاعی، درصورتی‌که موفق به شکست مقاومت مردم سوریه و تثبیت و تحکیم خود شود، خطری برای مردم سوریه و زندگی و آزادی‌های آن نخواهد بود.

به نظر من، سقوط رژیم اسد آخرین و مهلک‌ترین شکست برای حکومت اسلامی ایران بود که سرنوشت آن را تعیین خواهد کرد. همانطور که قبلاً اشاره کردم، با سقوط اسد و پس از شکست‌های حماس و حزب‌الله، آنچه که به‌اصطلاح “محور مقاومت” نامیده می‌شد در هم شکست. این رویداد، در کنار بحران شدید اقتصادی و سیاسی در داخل کشور و مردمی بی‌قرار و درگیر مبارزه که در جست‌وجوی کوچک‌ترین شکاف‌ها و آسیب‌پذیری‌ها در حکومت برای خیزشی مجدد و سرنگونی آن هستند، جمهوری اسلامی را در خطرناک‌ترین موقعیت خود قرار داده است.

سؤال: ما شاهد درجه بالایی از تنش بین اسرائیل و ایران، موجی از حملات متقابل و سیگنال‌های جالبی از صهیونیست‌ها هستیم. درعین‌حال، تبلیغات علیه ایران در رسانه‌های غربی ادامه دارد. آیا فکر می‌کنید داریم به یک حمله امپریالیستی به ایران نزدیک می‌شویم؟ یا پیش‌بینی می‌کنید که حاکمان ایران در نهایت خود را به پروسه “مصالحه” با تهدید امپریالیستی تحت رهبری اسرائیل – آمریکا – بریتانیا وفق می‌دهند؟

بهرام سروش: باتوجه‌به آسیب‌پذیری و موقعیت به‌شدت تضعیف شده جمهوری اسلامی، هرگونه “مصالحه” با غرب در واقع دیکته‌کردن شرایط دولت‌های غربی به جمهوری اسلامی خواهد بود. این به طور مثال می‌تواند خواست برچیدن کامل برنامه‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی در قبال لغو هر مقدار از تحریم‌ها باشد. گرچه امکان حملات نظامی از طرف اسرائیل یا آمریکا به اهدافی در ایران را نمی‌توان منتفی دانست، اما از نظر من، جنگی تمام‌عیار با ایران بعید است. استراتژی غرب در قبال جمهوری اسلامی این است که آن را مهار کند تا دیگر تهدیدی برای منافع آن‌ها در منطقه نباشد. اگر جمهوری اسلامی مجبور به فعالیت در چهارچوب منافع غرب و اسرائیل شود، غرب چه‌بسا می‌تواند با آن همکاری کند. درعین‌حال، حکومت اسلامی هیچ‌گاه نمی‌تواند امیدوار باشد بدون تغییراتی اساسی در ایدئولوژی‌اش (اسلام سیاسی و ضدآمریکایی‌گری) و شیفتی کامل به‌طرف غرب، در جرگه غرب ادغام شود. این معضلی است که حکومت اسلامی از آغاز خود با آن مواجه بوده است. اسلام‌گرایی و خصومت با غرب بخشی از هویت ایدئولوژیک و سیاسی حکومت اسلامی است. اما کوچک‌ترین تغییر در اینها آغازگر حرکتی دومینویی در رژیم خواهد بود که در نهایت به انحلال آن منجر می‌شود. کلاً، گذشته از این، باید به‌خاطر داشته باشیم که خطر اصلی‌ای که جمهوری اسلامی را تهدید می‌کند، نه خارجی، بلکه داخلی است: از سوی مردمی که برای سرنگونی کامل حکومت مبارزه می‌کنند. تحولات اساسی پیش رو، به نظر من، در اینجا رخ خواهند داد. شکست‌های رژیم در منطقه و انزوای بین‌المللی آن این فرآیند را تسریع می‌کند.

سؤال: آینده مقاومت فلسطینی و مسئله مردم فلسطین را چگونه ارزیابی می‌کنید، مردمی که یکی از ستم‌دیده‌ترین ملت‌ها در سطح ملی – فرهنگی – انسانی در منطقه هستند؟

بهرام سروش: از زمان تأسیس دولت اسرائیل، مردم فلسطین از موقعیتی انسانی محروم بوده‌اند. دولت اسرائیل همواره از ستم تاریخی بر یهودیان برای توجیه ستم بر فلسطینی‌ها استفاده کرده است. به‌ویژه، راست‌گرایان مذهبی در اسرائیل مخالف تشکیل یک دولت فلسطینی مستقل بوده و خواستار نابودی کامل فلسطینی‌ها بوده‌اند. در تاریخ معاصر، به‌ویژه پس از به‌قدرت‌رسیدن جمهوری اسلامی در ایران، جنبش ارتجاعی اسلامی در خاورمیانه از مسئله فلسطین و ظلم‌هایی که مردم فلسطین متحمل شده‌اند، برای اهداف ارتجاعی خود بهره‌برداری کرده است. هیچ‌کدام از طرف‌های این درگیری – دولت راست‌گرای اسرائیل و اسلام‌گرایانی مانند حماس و جهاد اسلامی – خواهان حل مسئله فلسطین نیستند. در واقع، موجودیت سیاسی آن‌ها و رشدشان بستگی به این دارد که مسئله فلسطین حل‌نشده باقی بماند. مرتجعین در هر دو طرف این جدال از یکدیگر تغذیه می‌کنند، درحالی‌که مردم فلسطین قربانی این وضعیت هستند.

حماس در تلاش برای تضعیف و تخریب پروسه “توافقات ابراهیم” و نزدیکی فزاینده بین دول عربی و اسرائیل، در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حمله‌ای تروریستی علیه شهروندان عادی اسرائیلی سازمان داد که طی آن تعداد زیادی را کشته و افراد بی‌گناهی را (که بسیاری از آنان جوانان اسرائیلی حامی امر مردم فلسطین بودند) به گروگان گرفت. برای حکومت به همان درجه تروریست نتانیاهو، این حمله یک مائده آسمانی و فرصت تاریخی‌ای بود که به آن اجازه داد تا جنگ نسل‌کشی خود را علیه فلسطینی‌ها آغاز کند.

تهاجم نسل‌کشانه حماس به مردم اسرائیل نسل‌کشی رژیم نتانیاهو در غزه را توجیه نمی‌کند. جنگ با حماس توجیهی برای کشتن هزاران فلسطینی به‌ازای هر تک عضو حماس نیست. این ادعا، چه درست و چه نادرست، مبنی بر اینکه حماس از مردم عادی که در مدارس، بیمارستان‌ها و مساجد پناه گرفته‌اند، به‌عنوان “سپر انسانی” استفاده می‌کند، توجیهی برای کشتن هزاران شهروند بی‌گناه که بسیاری از آن‌ها سالمندان و کودکان‌اند، و تبدیل خانه‌ها و زیرساخت‌های مدنی و اجتماعی‌شان به خرابه نیست. در جنگ نسل‌کشی رژیم نتانیاهو علیه فلسطینی‌ها که با حمایت و توجیه جنایت‌کارانه غرب با صرف میلیاردها دلار پول و سلاح و ادعای ریاکارانه “حق اسرائیل برای دفاع از خود” همراه است، انسانیت قربانی اصلی بوده است.

راه‌حل عملی برای مسئله فلسطین، راه‌حل دو دولت است: تشکیل یک دولت سکولار فلسطینی در کنار یک اسرائیل سکولار. اولین شرط دستیابی به این هدف، همان‌طور که گفتم، پس‌زدن و به حاشیه راندن راست مذهبی در هر دو طرف این مناقشه است. البته، حق تشکیل یک دولت فلسطینی هنوز به معنای آزادی واقعی و پایان نابرابری‌های طبقاتی نیست. برای این امر نیاز به پیشرفت طبقه کارگر و کمونیسم در فلسطین است که تنها زمانی به طور واقعی می‌تواند آغاز شود که مسئله فلسطین حل شده و یک دولت سکولار فلسطینی تشکیل شود. درعین‌حال، شکست نیروهای دست راستی اسلامی در جنگ اسرائیل و حماس می‌تواند باعث تسریع افول و سقوط راست سیاسی و مذهبی در اسرائیل (هنگامی‌که همتایش در جبهه مقابل حذف شده است) شود.

سؤال: در منطقه ما، به طور خاص در خاورمیانه، جایی که یک انقلاب آتی پتانسیل گسترش سریع دارد، تصویری شکل‌گرفته که در آن منافع کوتاه‌مدت و میان‌مدت مردم در حال مبارزه برای رهائی ملی، مانند مبارزه مردم فلسطین و مردم کرد، حتی اگر تنها در ظاهر، در تضاد است. شما وضعیت خاورمیانه را از دیدگاه حق ملل در تعیین سرنوشت خویش که لنین به‌عنوان استراتژی‌ای برای وحدت تمام کارگران و مردم تحت ستم جهان قبل از جنگ جهانی اول مطرح کرد، چگونه می‌بینید؟

بهرام سروش: مبارزات ملی در دوران ما همان معنی یا اهمیت مبارزات ملی زمان لنین را ندارند. در دنیای استعماری اوایل قرن بیستم، مبارزات ضد استعماری، جنبش‌های حی‌وحاضر و مطرحی بودند که می‌توانستند به‌عنوان تضعیف‌کننده قدرت دولت‌های امپریالیستی و بورژوازی بین‌المللی نگریسته شوند. به همین دلیل بود که در استراتژی کمونیست‌های آن دوره مکان برجسته‌ای داشتند. توجه به این مبارزات (به‌ویژه در شرق) زمانی که بلشویک‌ها برای مقابله با قدرت‌های امپریالیستی در جنگ داخلی روسیه که در پی نابودی دولت بلشویکی بودند، نیاز به بسیج گسترده‌ترین نیروهای ممکن داشتند، اهمیت بیشتری پیدا کرد. اما این اقدامات عملی – سیاسی در پاسخ به مقتضیات مبارزه در آن زمان، بعدها به سطح اصول در بخش وسیعی از چپ ارتقا پیدا کرد. این در مورد شعار “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” نیز صادق است که عمدتاً به‌عنوان حق مثبت همه ملل برای جدایی و تشکیل دولت‌های مستقل تلقی شده است، حتی زمانی که مسئله ملی (یعنی وضعیتی که در آن ستم و تبعیض ملی، هم‌زیستی دو ملت را غیرممکن کرده است) وجود ندارد. رویکرد لنین به مسئله ملی با فرمول “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” یک پاسخ تاکتیکی بود به وضعیتی دردناک که ناسیونالیسم ایجاد کرده بود، و متأسفانه جدایی تنها گزینه شده بود.

منصور حکمت، بنیان‌گذار حزب ما و جنبش کمونیسم کارگری، به این مسئله و فرمول “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” در مطالعه‌ای عمیق تحت عنوان “ملت، ناسیونالیسم و برنامه کمونیسم کارگری” در سال ۱۹۹۴ بر می‌گردد. از نظر منصور حکمت، این شعار که در کمونیسم بسیار ساده به نظر رسیده است، در واقع پر از ابهام و مشکل و آوانس دادن به ناسیونالیسم است (به‌عنوان‌مثال در صحبت از یک “حق” هم‌ردیف با حقوق مثبتی مانند حق زندگی، حق رأی و غیره، و پذیرش غیرانتقادی مفاهیم “ملت” و “تعیین سرنوشت”). البته اینجا فرصت ورود تفصیلی به این بحث منصور حکمت وجود ندارد، اما نکته اصلی حکمت این است که برای کمونیست‌ها ایده پشت فرمول “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” نه یک اصل (مانند حقوق مثبت آزادی بیان، حق زندگی، حق آموزش و غیره)، بلکه یک مصلحت سیاسی است در پاسخ به وضعیت دردناک شکاف درون طبقه کارگر که ناسیونالیسم بورژوایی ایجاد کرده است، به‌منظور رفع یک مانع در مبارزه طبقه کارگر. علاوه بر این، همان‌طور که خود لنین اضافه می‌کند، پذیرش حق یک ملت برای جدایی و تشکیل دولت مستقل لزوماً به معنای توصیه به جدایی نیست. به همین دلیل است که برنامه حزب ما از این فرمول استفاده نمی‌کند، بلکه موضع حزب را برای رفع ستم ملی و در قبال “مسئله کرد” به طور مشخص بیان می‌کند. مفید خواهد بود که چند بخش از این قسمت برنامه را برای توضیح بیشتر موضع حزب ما در مورد مسئله ملی نقل کنیم:

“حزب کمونیست کارگری برای رفع کامل هر نوع ستم ملی و هر نوع تبعیض برحسب ملیت در قوانین کشور و عملکردهای دولت مبارزه می‌کند. حزب کمونیست کارگری هویت ملی، عرق ملی و ناسیونالیسم را افکار و تمایلاتی بسیار عقب‌مانده، مخرب، و مغایر با اصالت انسان و آزادی و برابری انسان‌ها می‌داند و با هر نوع تقسیم‌بندی ملی ساکنین کشور و هر نوع تعریف هویت ملی برای مردم قاطعانه مخالف است. حزب کمونیست کارگری خواهان برقراری نظامی است که در آن کلیه ساکنین کشور مستقل از ملیت یا احساس تعلق ملی خویش، اعضای متساوی‌الحقوق جامعه باشند و هیچ نوع تبعیضی چه مثبت و چه منفی در قبال مردم منتسب به ملیت‌های خاص معمول داشته نشود. حزب کمونیست کارگری تلاش برای جایگزین‌کردن هویت طبقاتی و انسانی عام و جهانی کارگران بجای هویت ملی را یک وظیفه حیاتی خود می‌داند.”

“به‌عنوان یک اصل عمومی، حزب کمونیست کارگری خواهان زندگی مردم منتسب به ملیت‌های مختلف به‌عنوان شهروندان آزاد و متساوی‌الحقوق در چهارچوب‌های کشوری بزرگ‌تر است که سازمان‌یابی صف‌های قدرتمند کارگری را در عرصه مبارزه طبقاتی تسهیل می‌کند. بااین‌حال در مواردی که پیشینه ستم ملی و تخاصمات میان مردم منتسب به ملیت‌های مختلف هم‌زیستی میان آنها را در چهارچوب‌های کشوری موجود دشوار و مشقت‌بار ساخته باشد، حزب کمونیست کارگری حق جدایی ملل تحت ستم و تشکیل دولت مستقل از طریق مراجعه مستقیم به آرای خود آن مردم را، به رسمیت می‌شناسد.”

“نظر به سابقه طولانی ستم ملی بر مردم کرد در همه کشورهای منطقه و سرکوب خونین خواست‌های حق‌طلبانه و جنبش‌های اعتراضی و خودمختاری‌طلبانه در کردستان ایران در رژیم‌های سلطنتی و اسلامی، حزب کمونیست کارگری به‌عنوان یک اصل، حق جدایی از ایران و تشکیل دولت مستقل از طریق یک پروسه انتخاب آزاد و عمومی را برای مردم کردستان به رسمیت می‌شناسد و هر نوع اقدام قهرآمیز و نظامی برای جلوگیری از این انتخاب آزادانه را قویاً محکوم می‌کند. حزب کمونیست کارگری خواهان حل فوری مسئله کرد در ایران از طریق برگزاری یک رفراندوم آزاد در مناطق کردنشین غرب ایران، زیر نظارت مراجع رسمی بین‌المللی است. این رفراندوم باید با خروج نیروهای نظامی دولت مرکزی و تضمین یک دوره فعالیت آزادانه کلیه احزاب سیاسی در کردستان به‌منظور آشناکردن توده مردم با برنامه و سیاست و نظرشان در رفراندوم، انجام شود.”

“حزب کمونیست کارگری در هر مقطع تنها در صورتی به جدایی کردستان رأی موافق می‌دهد که قویاً محتمل باشد چنین مسیری کارگران و زحمت‌کشان در کردستان را از حقوق مدنی پیشروتر و موقعیت اقتصادی و مناسبات اجتماعی برابرتر و ایمن‌تری برخوردار خواهد ساخت. موضع رسمی حزب کمونیست کارگری در هر مقطع بر مبنای یک بررسی مشخص از موقعیت موجود و مصالح و منافع کل طبقه کارگر و مردم کارگر و زحمت‌کش در کردستان به طور اخص تعیین خواهد شد.”

(یک‌دنیای بهتر: برنامه حزب کمونیست کارگری)

مسئله فلسطین، ستمی که به مردمی که از سرزمین‌های خود رانده شده‌اند وارد شده است، البته مسئله‌ای متفاوت از خواست یک ملت برای جدایی و تشکیل یک دولت مستقل است. در بالا من نظرم را در مورد مسئله فلسطین در پاسخ به سؤال قبلی‌تان بیان کردم و اینکه چگونه راه‌حل دو دولتی می‌تواند یک راه‌حل عملی برای پایان‌دادن به ستم علیه مردم فلسطین باشد.

سؤال: استراتژی شما برای گسترش انترناسیونالیسم پرولتری، مبارزه مشترک مردم علیه امپریالیسم و پیشرفت دستاوردهای طبقه کارگر در منطقه ما که شامل قفقاز، بالکان، خاورمیانه و شمال آفریقا به معنای وسیع کلمه می‌شود، چیست؟

بهرام سروش: ما خواستار بیشترین همکاری و همبستگی بین طبقه کارگر و مردم سراسر جهان در مبارزه علیه ستمگران کاپیتالیست هستیم. ما طرف‌دار انترناسیونالیسم و همبستگی طبقه کارگر هستیم. درعین‌حال، ما مبارزه خود را به‌عنوان یک “مبارزه ضد امپریالیستی” تعریف نمی‌کنیم، به دلیل معنی ناسیونالیستی ای که این مقوله پیدا کرده است. به‌عنوان سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها، ما مبارزه خود را در درجه اول مبارزه‌ای علیه طبقات حاکم و ستمگران “خودی” در داخل می‌بینیم. در واقع، جنبش ما، کمونیسم کارگری، در نقد سازمان‌های سنتی چپ در دهه ۱۹۸۰، پیروان شاخه‌های مختلف کمونیسم آن زمان که بورژوازی‌های ملت‌های ستمدیده را مترقی می‌دانستند و از مبارزه مشترک مردم (شامل به‌اصطلاح “بورژوازی ملی”) علیه امپریالیسم صحبت می‌کردند، شکل گرفت. ما سوسیالیست هستیم و برای سرنگونی سرمایه‌داری، لغو کار مزدی و برای ایجاد فوری یک جامعه سوسیالیستی آزاد و برابر مبارزه می‌کنیم. ما در عین اینکه خواستار بیشترین همکاری و همبستگی بین سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها در سراسر جهان هستیم، همچنین باور داریم که همبستگی بین‌المللی واقعی و عملی تنها بین کمونیست‌ها و کارگرانی می‌تواند ایجاد شود که در مبارزه‌شان علیه بورژوازی، در هر جا که هستند، تبدیل به نیرویی شده و پیشرفت کرده باشند.

سؤال: در خاتمه، آیا می‌توانید اطلاعاتی در مورد آخرین وضعیت مبارزات کارگران، زنان، جوانان، مردم و تمام بخش‌های اجتماعی در حال مقاومت در ایران، و همچنین رشد نیروهای انقلابی و کمونیستی ایرانی در درون جنبش پس از آخرین موج خیزش در ایران با شعار “زن، زندگی، آزادی” بدهید؟

بهرام سروش: همانطور که می‌دانید، خیزش انقلابی که در سپتامبر ۲۰۲۲ پس از مرگ مهسا (ژینا) امینی در بازداشت به دلیل عدم رعایت کامل حجاب اسلامی اجباری آغاز شد، بزرگ‌ترین چالش برای حکومت اسلامی در طول عمر ده‌ها ساله‌اش بود که آن را به لبه پرتگاه سرنگونی رساند. رژیم از حملات وحشیانه و سرکوب برای مقابله با اعتراضات استفاده کرد و صدها نفر را کشت و هزاران نفر را زخمی کرد. بااین‌حال، این حملات موفق نشدند مردم را از اعتراض بازدارند. گرچه توازن نیرو در حال حاضر، به دلیل وحشی‌گری حکومت، اجازه برگزاری اعتراضات خیابانی گسترده را نمی‌دهد (این می‌تواند به‌زودی تغییر کند)، مبارزه علیه حکومت به اشکال مختلف ادامه دارد: مانند لغو عملی و زیر پانهادن حجاب اسلامی توسط زنان در سطح میلیونی که حکومت از مقابله با آن عاجز بوده است، مبارزات بخش‌های مختلف کارگران، به‌عنوان‌مثال، در صنعت نفت و کارگران بازنشسته که به طور مداوم حقوق خود را در اعتراضات خیابانی مطالبه می‌کنند، مبارزه زندانیان سیاسی در زندان‌ها و مبارزه خانواده‌های دادخواه که عزیزانشان توسط رژیم اسلامی کشته شده‌اند. این‌ها تنها نمونه‌هایی از اعتراضات گسترده و مداوم مردم علیه حکومت در سراسر کشور است.

تضعیف شدید حکومت اسلامی در منطقه، به دنبال ازدست‌دادن نیروهای نیابتی‌اش در غزه و لبنان، سقوط رژیم اسد در سوریه، فشارها بر نیروهای نیابتی‌اش در عراق، شکست‌های نظامی متحدین حوثی‌اش در یمن، انزوای بین‌المللی‌اش و مشکلات داخلی (بحران اقتصادی عمیق و اعتراضات اجتماعی) رژیم را به لبه پرتگاه کشانده است. خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، در یکی از سخنرانی‌های اخیر خود به کسانی که “توی دل مردم را خالی می‌کنند” (یعنی توی دل صفوف خود رژیم) هشدار داد. اختلافات بین جناح‌های رژیم (به‌اصطلاح “اصلاح‌طلبان” و “اصول‌گرایان”) در حال تشدید است. کشور به سمت زمین‌گیر شدن و فلج شدن پیش می‌رود، و پیش‌بینی می‌شود که حکومت به‌زودی حتی قادر به پرداخت حقوق کارکنان دولتی نباشد.

نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که هرگونه سقوط و فروپاشی آتی حکومت نه در خلأ، بلکه در بستر جامعه‌ای صورت خواهد گرفت که از نفرت و خشم نسبت به رژیم می‌جوشد، مردمی خشمگین که در کمین فرصتی برای خیزشی مجدد برای سرنگونی حکومت هستند. سرنگونی رژیم در نتیجه یک پروسه انقلابی، میدان را برای اپوزیسیون راست بورژوا و آرزوهای آن برای انتقال برنامه‌ریزی شده قدرت از بالا، درحالی‌که ارکان دولت (نیروهای مسلح، زندان‌ها، دادگاه‌ها و دستگاه اداری بورژوازی) دست‌نخورده باقی‌مانده‌اند، محدود خواهد کرد. از طرف دیگر، سقوط رژیم در نتیجه یک انقلاب، فضا را برای دخالتگری نیروهای چپ و انقلابی و ابتکار عمل طبقه کارگر و توده‌ها خواهد گشود.

چشم‌انداز سقوط حکومت اسلامی (اینکه دقیقاً چه زمانی اتفاق خواهد افتاد را البته نمی‌توان پیش‌بینی کرد) و فرصتی تاریخی‌ای که این امر برای یک دخالتگری رهبری‌کننده از طرف نیروهای کمونیستی و سوسیالیستی، و مشخصاً حزب ما، فراهم می‌کند، ایجاب می‌کند که بالاترین درجه آمادگی را داشته باشیم. حتی بزرگ‌ترین انقلاب‌ها (همانطور که برای مثال در انقلاب‌های ۲۰۱۱ در شمال آفریقا و خاورمیانه و انقلاب ۱۹۷۹ ایران دیدیم) بدون حزب و رهبری کمونیستی انقلابی به نتیجه نمی‌رسند. این آمادگی به معنای ادامه تحکیم ارتباط حزب با مردم در مقیاسی اجتماعی، از طریق نمایندگی، رهبری و تعمیق مبارزه سازش‌ناپذیر آنان برای سرنگونی حکومت است. تنها نیروهایی که قادرند رادیکالیسم و عمل انقلابی توده‌ها را نمایندگی و رهبری کنند، در عین اینکه موانع و بدیل‌ها و ایستگاه‌های ارتجاعی ای که رژیم اسلامی یا اپوزیسیون بورژوای آن تلاش می‌کنند در مسیر مبارزات مردم قرار دهند، را کنار می‌زنند، می‌توانند اعتماد مردم را برای رهبری انقلابشان جلب کنند. رهبری انقلاب یک ضرورت حیاتی برای کسب قدرت سیاسی در پی سقوط حکومت است. حزب ما خود را برای این چشم‌انداز رهایی‌بخش و تاریخی آماده می‌کند.

۸ ژانویه ۲۰۲۵. ترجمه از متن مصاحبه به انگلیسی.

لینک مصاحبه در نشریه “کالدیراچ”:

https://kaldirac4.org/iran-isci-komunist-partisi…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *