درس‌های انقلاب شکست‌خورده ۵۷ برای انقلاب زن، زندگی، آزادی میزگرد با: حمید تقوایی، اصغر کریمی، کاظم نیکخواه

این روزها در ایران همه، از راست و چپ و جمهوری اسلامی در مورد انقلاب ۵۷ حرف می‌زنند. به این دلیل سراغ سه تن از اعضای رهبری حزب کمونیست کارگری رفتیم که “تصادفاً” هر سه از زندانیان سیاسی رژیم شاه بودند.

انترناسیونال: ۴۶ سال از سالگرد انقلاب ۵۷ می‌گذرد. جمهوری اسلامی آن را پیروزی انقلاب می‌نامد و به آن اسم انقلاب اسلامی داده است. بسیاری از رسانه‌ها و صاحب‌نظران و حتی افکار عمومی در ایران و جهان نیز تحولی که در ۵۷ رخ داد را انقلاب اسلامی می‌نامند؟ آیا با این نام‌گذاری موافقید؟

حمید تقوایی: این نام‌گذاری یا از سر سطحی‌نگری و ناآگاهانه است و یا امری آگاهانه است برای پوشاندن حقیقت. بخشی از مردم و برخی رسانه‌ها جزء گروه اول‌اند و دولت‌ها و صاحب‌نظران و اتاق‌های فکر آنان در زمره گروه دوم. اما حقیقت آن است که آنچه در ۵۷ اسلامی بود ضدانقلاب بود و نه انقلاب. مردم، مانند امروز، برای در هم شکستن اختناق و دیکتاتوری و آزادی و رهایی به‌پاخاسته بودند. انقلاب با اعتراضات خارج از محدوده نشینان علیه مأموران شهرداری که با بولدوزر آلونک‌هایشان را بر سرشان خراب می‌کردند و با شب‌های شعر اعتراضی در دانشگاه‌ها شروع شد و با اعتصاب کارگران نفت و نهایتاً با قیام ۲۲ بهمن که علی‌رغم خواست و تلاش‌های خمینی و دار و دسته‌اش شکل گرفت، توانست طومار نظام سلطنتی را در هم بپیچد. اما انقلاب به‌هیچ‌وجه با قیام بهمن متوقف نشد. هنوز یک ماه از سرنگونی رژیم سلطنتی نگذشته بود که تظاهرات گسترده‌ای علیه حجاب اجباری در تهران شکل گرفت با شعار “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم”. این شعار به شکل نمادینی نشان‌دهنده واقعیت مهمی در مورد مضمون و اهداف انقلاب و همچنین نیروی اسلامی مدعی رهبری آن بود. این واقعیت که انقلاب ۵۷ حرکتی به‌پیش بود برای آینده‌ای بهتر و برعکس، اسلامیون به‌قدرت‌رسیده، نیرویی ارتجاعی بودند برای به عقب کشیدن جامعه.

همانطور که امروز مبارزه زنان علیه حجاب و آپارتاید جنسیتی از صرف حق آزادی پوشش و حتی رفع تبعیض جنسیتی فراتر می‌رود و نشانه عمق انسانی و رهایی‌بخش انقلاب جاری علیه کل نظام جمهوری اسلامی است، اولین اعتراض توده‌ای زنان علیه حجاب نیز بیانگر مضمون و اهداف پیشِ رو و مترقی، و تداوم انقلاب ۵۷ علیه حکومت نوپایی بود که در واقع برای مقابله با این اهداف به قدرت رانده شده بود.

اعتراضات و مقاومتی که بعد از خیزش زنان در اسفند ۵۷ علیه حجاب شکل گرفت به‌روشنی نشان می‌دهد که خمینی و اسلامیون تازه به‌قدرت‌رسیده نه‌تنها ربطی به اهداف و خواست‌های انقلابی مردم نداشتند؛ بلکه در نقطه مقابل آن بودند. تشکیل شوراها در کارخانه‌ها و دانشگاه‌ها و بخش‌های دیگر از جامعه، تظاهرات و تجمعات کارگران در بخش‌های مختلف به‌ویژه اعتراضات کارگران بیکار، مقاومت مسلحانه مردم کردستان در مقابل حکومت اسلامی، گسترش و بسط نفوذ سازمان‌ها و نشریات چپ و آزادی‌خواه که در مقابل جمهوری اسلامی از اهداف و خواست‌های انقلابی مردم حمایت می‌کردند، شکل‌گیری یک جنبش مقاومت سراسری در دانشگاه‌ها، و کلاً جنب‌وجوش جامعه‌ای که بعد از کنارزدن سلطنت، خواهان تحقق اهداف و آرمان‌های انقلابی خود بود، همه‌وهمه بیانگر انقلابی بود که نه‌تنها به حکومت اسلامی تن نمی‌داد؛ بلکه فعال و پیگیر و در یک سطح گسترده به مقابله با آن برخاسته بود.

جمهوری اسلامی تنها بعد از قریب به دو سال و نیم، آن هم به کمک معرکه سفارت‌گیری، جنگ با عراق و نهایتاً با تیغ کشیدن بروی جامعه در ۳۰ خرداد ۶۰ و اعدام‌های گسترده در دهه ۶۰، توانست انقلاب را سرکوب نماید و قدرت جهنمی خود را تثبیت کند. ضدانقلاب اسلامی در واقع تداوم ضدانقلاب سلطنتی برای مهار جامعه‌ای بود که می‌خواست دیکتاتوری و بی‌حقوقی و فقر را ریشه‌کن کند. دقیقاً به‌خاطر این پتانسیل زیروروکننده انقلاب ۵۷ بود که دولت‌های غربی که ماهیت چپ و رادیکال انقلاب ۵۷ را تشخیص داده بودند، در کنفرانس گوادلوپ تصمیم گرفتند نیروهای اسلامی را به جلو برانند. خمینی را به فرانسه بردند و زیر نورافکن قرار دادند و عکسش را در ماه انداختند و در مقابله با انقلاب مردم، تحولی را معماری کردند که به سلطه هارترین و ضد انسانی‌ترین دیکتاتوری که جامعه ایران به خود دیده است منجر شد.

انترناسیونال: راست‌های سلطنت‌طلب، کمونیست‌ها و چپ‌ها را مقصر سرنگونی شاه و به‌قدرت‌رسیدن خمینی معرفی می‌کنند و از همین حالا اعلام کرده‌اند اگر به قدرت برسند با چپ‌ها تسویه‌حساب می‌کنند و حتی وعده محاکمه و زندانی کردن چپ‌ها را هم داده‌اند و از اعدام آنها هم اینجاوآنجا حرف می‌زنند. این ارزیابی سلطنت‌طلب‌ها در تحلیل شما چه جایی دارد؟

اصغر کریمی: می‌توان چشم‌ها را بست و همه حقایق مربوط به دوران سلطنت را نادیده گرفت و هر تحلیل و تبیینی ارائه داد. آن‌وقت چنین تبیینی چیزی جز یک پروپاگاند سطحی و بی‌مایه نخواهد بود. می‌توان نارضایتی یک جامعه چند ده‌میلیونی و یک انقلاب توده‌ای را به نارضایتی خمینی و یک قشر بی‌ربط به جامعه نسبت داد و یا کمونیست‌ها را مسئول سرنگونی شاه و به‌قدرت‌رسیدن جریان اسلامی معرفی کرد و از هر نوع برخورد جامعه‌شناسانه و علمی خودداری کرد. گویی مردم نه به استبداد و بی‌حقوقی اعتراض داشتند، نه به فساد دربار، نه فقر و شکاف طبقاتی. گویی مردم طرف‌دار ساواک و ثابتی و شکنجه و اعدام و خفقان بودند و انقلاب نه محصول شرایط حاکم بر جامعه بلکه حاصل تصمیم و اراده عده‌ای بود. چنین تحلیل‌هایی یک شاهی ارزش ندارد. صاحبان این تبیین‌ها در واقع با صراحت دارند جامعه آینده مطلوب خود را ترسیم می‌کنند و مخالفین چنین جامعه‌ای را از همین‌الان سزاوار زندان و اعدام می‌دانند. این اوج بی‌ربطی و فاصله این جماعت از جامعه است.

اینها نه احتیاج به تبیین جامعه‌شناسانه و علمی دارند نه توان چنین تبیینی، نه به فاکت‌های تاریخی احتیاج دارند و نه به حتی قانع‌کردن کسی. پایه اجتماعی اینها به‌ویژه در دو سال گذشته به مشتی چاقوکش و شعبان بی‌مخ محدود شده و اینها به استدلال و منطق احتیاج ندارند. چماق لازم دارند! آیا این جماعت شعور بالای یک جامعه به‌پاخاسته را نمی‌شناسند؟ چرا به‌خوبی می‌شناسند. شعور جامعه و تجارب بالای سیاسی مردم به‌ویژه هزاران فعالی که نقشی اساسی در شکل‌دادن به فضای سیاسی جامعه و متشکل کردن مردم دارند، را می‌شناسند؛ اما خود را در مقابل اینها شکست‌خورده می‌بینند. از نفرت مردم از هر نوع ساواک و سرکوب و بی‌حقوقی و از هر نوع حکومت از بالای سر مردم اطلاع دارند و به همین دلیل است که به تهدید و لمپن‌بازی و فحاشی روی آورده‌اند. شکست‌های سیاسی پی‌درپی در طول سالیان گذشته، شکست انواع نهادهای بی‌پایه‌ای که ساختند و نگرفت، تاکتیک‌های سیاسی که اتخاذ کردند و نگرفت، ناتوان از شکل‌دادن به حتی یک سازمان کوچک جدی و ریزش سریع حامیان و هواداران خود و طیفی که بالقوه نیروی آنها بودند به‌ویژه به دنبال انقلاب زن، زندگی، آزادی، آنها را بیشتر به یک جریان فحاش و لمپن و مرگ بر چپ و مجاهد و هر کس که با آنها نیست تبدیل کرد. از خواننده‌های محبوب و خوشنام انقلاب تا خواننده‌ای مانند پرستو احمدی یا زنان زندانی یا حتی نویسنده‌ای که منقد زمان شاه بوده مورد خشم و فحاشی اینها قرار دارند. اینها نشانه آشکاری از انزوای سیاسی اینها و دلیل تهدید و فحاشی‌شان است. آش آن‌قدر شور شده که دیگر تفاوتی میان سایبری‌های رژیم و فعالین سلطنت‌طلب دیده نمی‌شود.

اما اینکه اینها امروز هر اتفاقی را به کمونیست‌ها نسبت می‌دهند دقیقاً به‌این‌علت است که کمونیسم امروز یک نیروی قدرتمند سیاسی و پخته و کارآزموده است. اینها خود در هیچ کارزاری علیه اعدام یا برای آزادی زندانیان سیاسی و یا تجمعات اعتراضی مردم علیه فقر و محرومیت نقشی ندارند، در هیچ تشکل مبارزاتی یا در هیچ بیانیه مبارزاتی که توسط هزاران نفر از فعالین و تشکل‌ها منتشر می‌شود حضور ندارند و می‌دانند و می‌بینند که سرنخ بسیاری از کمپین‌ها و گفتمان‌سازی‌ها دست کمونیست‌ها است. در نتیجه کمونیست‌ها بیشتر از هر کس دیگر آماج حملات این جماعت‌اند.

انترناسیونال: می‌گویند به شاه باید فرصت داده می‌شد که جبران کند. خودِ شاه با مشاهده تظاهرات مردمی در مقابل صحنه تلویزیون قرار گرفت و گفت صدای انقلاب را شنیده است. ساواک، این نیروی مخوف امنیتی را منحل کرد، زندانیان سیاسی مرحله‌به‌مرحله آزاد شدند. حتی هویدا را به‌عنوان مسبب گرانی‌ها و بحران اقتصادی به زندان انداخت. آیا لازم نبود به شاه فرصت داده می‌شد. یادمان باشد او یک فرد لیبرال، شاهپور بختیار، را به نخست‌وزیری برگزید. آیا بهتر نبود چپ‌ها پشت بختیار باشند تا رژیم اسلامی به قدرت نرسد؟

کاظم نیکخواه: شاه نزدیک چهل سال فرصت داشت. این‌همه سال برای شنیدن صدای مردم کافی نبود؟ بله وقتی که در سال ۵۷ دستگاه حاکم فهمید که توان مقابله با انقلاب مردم را ندارد شروع به عقب‌نشینی‌هایی کرد که بعضی را شما اشاره کردید. اما آن زمان دیگر بسیار دیر شده بود. آیا همین امروز اگر جمهوری اسلامی در برابر مردم عقب‌نشینی‌هایی بکند باید ساکت شویم و به آن فرصت بدهیم که به حکومتش ادامه دهد؟ طرف‌داران حکومت عیناً این را از مردم می‌خواهند. مردم هزار بار حق داشتند یک‌ذره به حکومتی که جز خفقان و چپاول و یکه‌تازی ساواک و دیکتاتوری برای آنها به ارمغان نیاورده بود، اعتماد نداشته باشند. مردم می‌خواستند از فقر و خفقان و سلطه یک‌مشت اشراف و درباری ازخودمتشکر و انحصارگر خلاص شوند. از نظر همه مردم اگر به چنین حکومتی فرصت داده می‌شد باز هم به همان روال دیکتاتوری و حتی انتقام‌گیری از مردم بازمی‌گشت. تجربه پنجاه سال سلطنت پهلوی این ارزیابی را کاملاً تأیید می‌کرد.

کلاً این نوع بحث‌ها از جانب مدافعان سلطنت و جریانات راست مطرح می‌شود. عده‌ای هم البته از سر نفرت از جمهوری اسلامی و ناآگاهی از منطق مبارزه و انقلاب به دنبال آن می‌افتند. در انقلاب و هر جنگ و مبارزه‌ای، هرکس که در لحظه عقب‌نشینی دشمن، فرمان عقب‌نشینی متقابل بدهد، بازنده است و نشان می‌دهد که هیچ‌چیز از مبارزه نفهمیده است. بله روی کار آمدن بختیار پرچم تسلیم توسط محمدرضا شاه بود. مردم به خیابان آمده بودند که شاه را سرنگون کنند. چرا باید با اولین عقب‌نشینی حکومت به خانه می‌رفتند؟ برعکس می‌بایست جلوتر می‌رفتند. می‌بایست محکم فریاد مرگ بر شاه سر می‌دادند که دادند. اینکه خمینی توانست سکان را به دست بگیرد و حکومت صدبار سرکوبگرتری چون جمهوری اسلامی را سر کار بیاورد، به این دلیل نبود که مردم به بختیار و شاه فرصت ندادند و در برابر حکومت عقب ننشستند. بلکه برعکس به این دلیل بود که به‌اندازه کافی جلو نرفتند و کل سنت‌ها و پایه‌ها و ارزش‌های این حکومت را مورد تعرض قرار ندادند. سنت‌هایی مثل مذهب رسمی، عدم آزادی بیان و حق تشکل، بی حقوقی احزاب، انحصارگری یک اقلیت اشرافی و حکومتی، شکاف عمیق طبقاتی. اینها پایه‌های حکومت پهلوی بود و انقلاب این‌ها را به‌خوبی نمی‌شناخت و به طور همه‌جانبه مورد تعرض قرار نداد. چپ جامعه با دفاع از آزادی زنان، اداره شورایی، و آزادی بیان به درجه‌ای تلاش کرد که وارد این عرصه از جدال بشود و جریان اسلامی را عقب بزند. دو سال اول بعد از سرنگونی شاه صحنه جدال میان چپ و راست بود. اما خمینی به‌قدرت‌رسیده بود و به دلیل ده‌ها سال خفقان آریامهری بر خلاف دوره کنونی و وجود حزبی عمیق و آگاه و با برنامه روشن مثل حزب کمونیست کارگری، چپ آن زمان توان و رادیکالیسم و بنیه کافی برای عقب زدن اسلامی‌ها را نداشت و بعد از دو سال جنایت و جنگ و سرکوب، جمهوری اسلامی توانست خود را روی خون و آتش سرپا نگه دارد.

انترناسیونال: چرا در ایران سال ۵۷ انقلاب شد. آیا “سرعت مدرنیسم” زیاد بود و “جامعه سنتی” آن دوره تحمل این‌همه پیشرفت را نداشت؟ آیا شاه به دلیل در افتادن با آمریکا بود که مورد غضب قرار گرفت؟ به‌هرحال این تبلیغات، با همه ساده‌انگاری، توسط راست‌های سلطنت‌طلب به‌سوی جامعه پرتاب می‌شود. بسیاری معتقدند اگر جمهوری اسلامی جایگزین حکومت شاه نمی‌شد حالا ما با جامعه‌ای مرفه‌تر، آزادتر و در رابطه بهتر با دنیا روبرو بودیم؟ با بروز مشکلات اقتصادی داخلی، دنیای غرب به کمک اقتصاد ایران می‌شتافت، جنگ ایران و عراق اتفاق نمی‌افتاد و تروریسم جمهوری اسلامی منطقه را به آتش نمی‌کشید و غیره. چطور می‌توان علی‌رغم این واقعیات از انقلاب ۵۷ در مقابل ادعاها و تبلیغات جمهوری اسلامی و سلطنت‌طلب‌ها دفاع کرد؟

حمید تقوایی: جامعه ایران از انقلاب مشروطه که جنبش عظیمی علیه استبداد قرون‌وسطایی قاجار و خواهان عدالت‌خانه و قانون اساسی‌ای مانند قانون اساسی بلژیک بود تا امروز که پرچم اولین انقلاب زنانه تاریخ را برافراشته، میل عمیق خود را به مدرنیسم و تمدن غربی نشان داده است. خیزش‌های اجتماعی سده اخیر ایران همه مبین همین جهت‌گیری و میل عمیق توده مردم به مدنیت و مدرنیسم و فرهنگ پیشرو است. در مقابل، این نظام‌های استبدادی سلطنتی با اتکا به مذهب و آخوندها، از شیخ فضل‌الله نوری در انقلاب مشروطه تا آیت‌الله کاشانی در جنبش ملی کردن صنعت نفت و تا خمینی در انقلاب ۵۷، بوده‌اند که در برابر حرکت جامعه به‌سوی یک نظام مدرن مدنی و رها شده از سلطه شاه و آخوند و تابوی “خدا شاه مهین” ایستادگی می‌کردند. انقلاب ۵۷ به این دلیل شکل گرفت که جامعه تاب تحمل نه مدرنیسم بلکه دیکتاتوری سلطنتی را نداشت. انقلاب ۵۷ را نه خان‌ها و ملاکین ضد اصلاحات ارضی که خمینی آنها را نمایندگی می‌کرد، بلکه توده کارگران و دهقانان از هستی ساقط شده‌ای رقم زدند که جز بی حقوقی و فقر و سرکوب نصیبی از اصلاحات ارضی نداشتند. اگر جمهوری اسلامی اختناق سیاسی شاهنشاهی را به بی‌حقوقی اجتماعی و به خصوصی‌ترین زوایای زندگی مردم بسط داد این خود حاصل اختناقی بود که در تمام دوره پهلوی کوچک‌ترین حرکت و تشکل و اعتراض پیشرو و مترقی را با شدیدترین سرکوب‌ها پاسخ داده بود. عروج اپوزیسیون ارتجاعی شاه در انقلاب ۵۷ حاصل ناگزیر سرکوب سیستماتیک نیروهای اپوزیسیون مترقی به‌ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد بود. خود حکومت شاه خالق خمینی و اپوزیسیون ارتجاعی ای بود که از رانت مذهبی برخوردار بودند. مذهب و سلطنت گاه در اپوزیسیون و گاه در کنار، و همواره عملاً دست در دست همدیگر، جامعه را به صلابه کشیده‌اند و همواره، از انقلاب مشروطه تا امروز، گرایش عمومی جامعه به مدرنیسم و مدنیت و فرهنگ و مناسبات پیشرویی که در غرب نمایندگی می‌شود، توده مردم را در مقابل ارتجاع سلطنتی و مذهبی هر دو قرار داده است.

به نظر من انقلاب ۵۷ هم علیه نظام سلطنتی بود و هم در ادامه خود علیه جمهوری اسلامی. انقلاب در یک سال اول، از شورش خارج از محدوده‌نشینان در اواخر سال ۵۶ تا قیام بهمن ۵۷، علیه نظام سلطنتی بود و در دو سال و نیم بعد، از خیزش زنان علیه حجاب اجباری در اسفند ۵۷ تا سرکوب ۳۰ خرداد ۶۰، علیه جمهوری اسلامی. امروز انقلاب زن، زندگی، آزادی در واقع عروج و نقطه اوج خیزش انقلابی‌ای است که با جنبش زنان در اسفند ۵۷ کلید خورد.

این تداوم را در برخورد ضد انقلابیون امروز و دیروز نیز می‌توان ردیابی کرد. جمهوری اسلامی انقلاب زن، زندگی، آزادی را فتنه می‌نامد و سلطنت‌طلبان انقلاب ۵۷ را! سلطنت‌طلبان سیاست‌های آن روز دولت آمریکا را علت انقلابی که آنان را به زیر کشید می‌دانند و جمهوری اسلامی سیاست‌های امروز دولت آمریکا را علت انقلاب امروز. آنچه ارتجاعیون دیروز و امروز فتنه می‌نامند در واقع فریاد جامعه به تنگ آمده‌ای است که از مقطع انقلاب مشروطه تا امروز خواهان آزادی و رفاه و برابری و برخورداری از زندگی در خور شأن انسان بوده است. بله، اگر خمینی و دار و دسته‌اش به قدرت نمی‌رسیدند فاجعه جمهوری اسلامی اتفاق نمی‌افتد همانطور که اگر کودتای ۲۸ مرداد نمی‌شد اختناق آریامهری بر جامعه مسلط نمی‌شد و یا اگر کودتای رضاخانی آخرین آثار انقلاب مشروطه را از جامعه نمی‌زدود و مجلس را به فرمالیته تبدیل نمی‌کرد هیچ یک از این اتفاقات نمی‌افتاد.

اما تاریخ را با حدس و گمان نه می‌توان توضیح داد و نه از آن درس گرفت. مردمی که علیه حکومت شاه به پا خاستند علیه شرایطی قیام کردند که دیگر توان تحمل آن را نداشتند، همانطور که جامعه امروز ایران دیگر تاب تحمل جمهوری اسلامی را ندارد. انقلاب یک پدیده عینی است که در میل عمیق جامعه به رهایی و آزادی ریشه دارد. قضاوت امروز ما در مورد انقلاب ۵۷ همانطور که قضاوت آیندگان در مورد انقلاب جاری، بر روند و نتایج این تحولات عمیق برخاسته از شرایط عینی هر دوره تأثیری ندارد.

تا آنجا که به احزاب و نیروهای سیاسی مربوط می‌شود اعلام موضع در مورد گذشته در واقع موضع‌گیری در مورد تحولات حاضر است. نیروهای اپوزیسیون سلطنتی که انقلاب ۵۷ را اشتباه و توطئه غرب علیه شاه و غیره می‌دانند، همانطور که امروز بر همه عیان شده است، در برابر انقلاب زن، زندگی، آزادی نیز ایستاده‌اند. اما هر نظری در مورد انقلاب ۵۷ داشته باشیم یک چیز مسلم است: جامعه ایران را نمی‌توان به عقب برد، چه ۱۴۰۰ سال و چه ۴۶ سال! آنان که گذشته را بمردم وعده می‌دهند آینده‌ای ندارند.

انترناسیونال: “وارث تاج‌وتخت”؟! رضا پهلوی می‌گوید می‌تواند رهبر دوران انتقالی بشود تا جمهوری اسلامی سرنگون شود بعد از آن برنامه‌های فراوانی دارد که ایران آباد شود و با دنیا رابطه برقرار شود. او دقیقاً چه می‌خواهد و عملکردش تاکنون چه بوده؟

اصغر کریمی: کسی یا جریانی می‌تواند رهبر دوران انتقالی بشود که در دوران قبل از انتقال، رهبر جایی بوده باشد. حضور محسوسی در اعتراضات مردم داشته باشد، نقش قابل‌توجهی در متحد کردن مردم و فعالین داشته باشد، پرچم خواست‌های متحدکننده مردم را بلند کرده باشد. رضا پهلوی هیچ‌کدام از اینها را در کارنامه‌اش ندارد. نه خودش و حامیانش نقشی در اعتراضات هر روزه مردم دارند و نه هیچ خواست متحدکننده‌ای را مطرح کرده است. برعکس ایشان خواهان حفظ سپاه و بسیج و اسلام است. این تمایلات درست نقطه مقابل خواست و اراده مردم است. ایشان موفقیتی در پرونده‌اش ندارد؛ ولی به‌اندازه کافی شکست دارد. ریاست شورای ملی را چند سال به عهده داشت؛ اما به‌خاطر ناکامی‌اش استعفا داد. ققنوسی درست کرد؛ اما یک روز هم دوام نیاورد. حامی جریان دست راستی فرشگرد شد؛ اما نه فرشگرد اقبالی کسب کرد نه ایشان از قِبَل آن به جایی رسید. طرح وکالت راه انداخت آن‌هم شکست خورد. منشور جورج تاون هم که چند هفته بیشتر طول نکشید و با افتضاح مواجه شد و معلوم شد رضا پهلوی هم آرمان‌ها و پلاتفرم‌هایش علیه مردم و تفرقه‌انگیز است هم خودش. وقتی با دیگران کارش به جایی نرسید ثابتی، از رؤسای ساواک و شکنجه را رونمایی کرد و همسرش با شعار مرگ بر سه مفسد فعال شد. نقش چماق‌داران رضا پهلوی را نیز در پاسخ به سؤال قبلی توضیح دادم.

نکته مهم دیگر این است که اینها همراه با حمله به کمونیست‌ها انقلاب را هم هر نوع انقلابی را، لعن و نفرین می‌کنند، از جمله انقلاب علیه جمهوری اسلامی را یعنی تنها راهی که قرار است جمهوری اسلامی سرنگون شود. جمهوری اسلامی با کودتا و رژیم‌چنج و دخالت نظامی سرنگون نمی‌شود. با انقلاب توده‌ای سرنگون می‌شود و انقلاب نیروهای انقلابی را به جلو صحنه می‌آورد نه نیروهای مخالف انقلاب را.

خلاصه کنم با برآمد انقلاب زن، زندگی، آزادی نیروهای رادیکال بیشتر جلو صحنه آمدند، در نتیجه جامعه بیشتر با امثال رضا پهلوی فاصله گرفت و رضا پهلوی و موقعیت رضا پهلوی با سرعت بیشتری تضعیف شد. اما هنوز یک راه مقابل او مانده است. بندوبست با بخشی از سپاه و بخشی از حکومت. تقابل رضا پهلوی و حامیانش با مخالفین جمهوری اسلامی که در همسویی آشکاری با جمهوری اسلامی قرار گرفته است را باید از این دریچه نگاه کرد. او وامانده از جلب‌توجه فعالینی که صرف‌نظر از تفاوت‌های فکری و ایدئولوژیک در داخل و خارج کشور به مبارزه علیه جمهوری اسلامی مشغول‌اند، بیشتر به نیروهایی از داخل حکومت فکر می‌کند تا نیروهای بیرون حکومت. دست‌کشیدن از ائتلاف با نیروهای مخالف حکومت و متمایل‌شدن بیشتر به سپاه و نیروهایی از حکومت. حکومت نیز می‌داند که تنها جریانی که ظرفیت آلوده‌کردن فضای مبارزاتی و تضعیف اپوزیسیون انقلابی را دارد رضا پهلوی و دستیاران لمپن او هستند و ارتش سایبری در ابعاد وسیعی وارد ائتلاف غیررسمی با آنها شده است و آنها را باد می‌زند و فضا را مسموم می‌کند. این همسویی و ائتلاف غیررسمی تنها راه مقابل رضا پهلوی برای حضور در صحنه است. راهی که بیش‌ازپیش به انزوا و رسوایی او منجر می‌شود. ستاره اقبال او مدت‌ها است افول کرده است. او قرار نیست به جایی برسد که به آباد شدن ایران کمک کند. آینده ایران را انقلاب و نیروهای انقلابی رقم خواهند زد.

انترناسیونال: شما امروز موقعیت چپ در جامعه ایران را اجتماعاً چطور می‌بینید، حزب کمونیست کجای این تصویر قرار می‌گیرد؟

کاظم نیکخواه: من اوضاع کنونی جامعه را از این نظر بسیار مساعد می‌بینم. وقتی از چپ صحبت می‌کنیم، بحث اساساً بر سر یک سری سیاست‌ها، سنت‌ها، ارزش‌ها و خواست‌هاست که در تشکل‌ها و احزاب مختلفی نمایندگی می‌شود. در جامعه امروز ایران تمام سیاست‌هایی که چپ و مشخصاً حزب کمونیست کارگری نمایندگی می‌کند می‌شود گفت وسط خیابان است و به یک نیروی اجتماعی تبدیل شده است. امروز در جامعه بخش عظیمی از مردم به مذهب می‌توان گفت از همان زاویه کمونیست‌ها نقد دارند. یعنی آن را ابزار دزدی و چپاولگری یک اقلیت مفت‌خور می‌دانند. این نقد منحصربه‌فرد کمونیست‌هاست. جنبش علیه اعدام بسیار گسترده است و یک شعار شناخته شده آن همان است که ما سال‌ها تأکید کرده‌ایم که اعدام قتل عمد دولتی است. دفاع از آزادی‌های بدون قیدوشرط سیاسی، آزادی احزاب و تشکل‌ها، حق تشکل و اعتصاب، و آزادی بیان بسیار در جامعه جاافتاده است. برابری زن و مرد، حقوق کودک، درمان رایگان، آموزش رایگان، حمله به سرمایه‌داران مفت‌خور، تعرض به امتیازات طبقاتی یک اقلیت، دفاع از رفاه همگانی، رفع استثمار و بسیاری از جنبه‌های دیگر در شعارهای کارگران و بازنشستگان و پرستاران و معلمان فریاد زده می‌شود و در بیانیه‌ها و سخنرانی‌ها بیان می‌شود. خیلی از افراد این‌ها را مواردی عادی و ساده می‌بینند. بله اینها در این جامعه عادی است. اما به همین دلیل بسیار شعف‌انگیز و هیجان‌انگیز است. اینکه در مبارزات اجتماعی مردم دارند وسیعاً علیه امتیازات طبقاتی و سرکوب و خفقان و بی حقوقی زنان و کودکان با بیان روشن و شفافی شعار می‌دهند، بیانیه‌های بسیار عمیق می‌دهند، سخنرانی می‌کنند و تبلیغات می‌کنند، بیانگر فضای چپ و خودآگاه جامعه است و این بیانگر جایگاه قدرتمند چپ جامعه است. بی‌دلیل نیست که جریانات راست و سلطنت‌طلب این‌چنین علیه کمونیست‌ها کف بر دهان آورده‌اند.

ما به‌عنوان حزب کمونیست کارگری در ایجاد و تقویت این فضا بسیار نقش داشته‌ایم و داریم. اما بیشتر از آن خود منطق مبارزه طبقاتی کارگران و معلمان و بازنشستگان و پرستاران و مردم با سیستم چپاولگر و سرکوبگر حاکم است که خیلی از این سیاست‌های رادیکال و چپ را مطرح کرده و جلو آورده است. حزب کمونیست کارگری یک نیروی اجتماعی غیرقابل‌انکار در جامعه است. اما هنوز برای وصل‌شدن به این دریای خودآگاهی اجتماعی و شکل‌دادن به آینده‌ای انسانی و مرفه در جامعه، فاصله زیادی دارد که باید تلاش کنیم آن را هرچه سریع‌تر پرکنیم و جلوتر برویم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *