جدید ترین

ناصر اصغری: بدون حزب، کارگر آینده‌ای ندارد!

آمانوئل نس (Immanuel Ness) کتاب و نوشته‌های زیادی را درباره مبارزه کارگران و بخصوص مبارزه مستقل کارگران، مستقل از احزاب و مستقل از اتحادیه‌ها و نهادهای رسمی و قانونی کارگران، یا خود به رشته تحریر در آورده و یا سردبیر آنها بوده است. او همچنین سردبیر ژورنال خواندنی و مهم Working USA است. او در صفحات آخر آخرین کتابش، “شورش کارگران جنوبی …”* نکته‌ای را درباره تحزب و تشکل می‌گوید که پائین تر به آن خواهم پرداخت.

تعدادی از فعالین سیاسی چپ، روز ٨ سپتامبر ٢٠١٦ جلسه‌ای برای آمانوئل نس در تورنتو برگزار کردند که به همراه ٣ نفر دیگر حول مبارزه کارگران در کشورهای “جنوبی” در پانلی، بحث و گفتگوئی را داشته باشند. اعتصاب عمومی وسیع کارگران در هند همان روزها خبر داغ رسانه‌ها و محافل چپ بود که بخشی از پانل اتفاقا به همین مسئله اختصاص یافت. به دنبال بحث پانلیستها، در سئوال و جوابها رو به نس گفتم: “من هنوز این کتابتان را نخوانده‌ام، اما با آشنائی که از نظراتتان دارم و با مطالعه‌ای که از دیگر کتابهای شما داشته‌ام، شما تحزب را در مبارزه کارگران نه تنها دستکم می‌گیرید، بلکه آن را معضلی بر سر راه اعتراض کارگر می‌دانید.”

کتاب “شورش کارگران …” کتابی است بسیار خواندنی. درباره اعتراض کارگران در سه کشور هند، چین و آفریقای جنوبی است که در چند جبهه با سرمایه در افتاده‌اند. بخصوص بر چند نمونه مشخص از اعتراض کارگران و نقش مخربی که نهادهای رسمی کارگری، در همدستی با دولت و مٶسسات و سرمایه های بین المللی دارند، تمرکز کرده است که به خواننده تصویری زنده می دهد.

گفتم که نس در صفحات آخر کتاب درباره تشکل و تحزب نوشته است. به نقش تشکل مستقل در اعتراضات کارگران چین می پردازد و در نتیجه گیری می‌نویسد: “فعالین کارگری در چین این را به رسمیت می شناسند که بدون ایجاد اتحادیه و یا حزبی رقیب، میلیتانسی می‌تواند با دخالت مستقیم در مبارزه در محیط کار و در محلات کارگری موفق باشد.” یعنی، بدون ایجاد حزب و تشکلی هم، صرف مبارزه در محیط کار و مناطق کارگری، می توان دولت چین و نهادهای بین المللی سرمایه را عقب راند.

نس در جواب به سئوال من و بخصوص با اشاره به اعتراض کارگران در هند، گفت: “اتفاقا اکنون به این نتیجه رسیده‌ام که درجه‌ای از تحزب برای پیشروی مبارزه کارگران ضروری است.”

 

مبارزه متحد کارگران

نه تنها در هند و آفریقای جنوبی، که درجه‌ای از فعالیت سیاسی به سرمایه تحمیل شده و به رسمیت شناخته شده است، تعدادی از احزاب پارلمانی به نام کارگر فعالیت می‌کنند و کارگران می‌توانند، حتی با قتل عامی که از آنها در معادن ماریکانای آفریقای جنوبی شد، با بسیج توده‌ای خود و خانواده‌هایشان، با اعتراض پیگیر، دولت و مٶسسات بین المللی سرمایه را وادار به عقب نشینی کنند و به بخشی از مطالباتشان برسند، بلکه در همان چین هم که هر مبارزه و اعتراضی با مشت آهنین دولت و سرکوب مستقیم از جانب اتحادیه‌های دولتی روبرو هستند، کارگران با دخالت همه جانبه و پیگیر فعالین کارگری، مطالبات خود را به دولت تحمیل کردند. در خود ایران هم شاهد بسیاری از اعتراضات کارگری بوده‌ایم که کارگران با مبارزه خود دولت را عقب رانده‌اند و مطالبات خود را تحمیل کرده اند. در نتیجه این باید برای هر کسی که به مسائل کارگری توجه کرده باشد مسجل باشد که زور کارگر می‌تواند در هر شرایطی سرمایه دار و دولت سرمایه دارها را عقب براند. این “قانون” مبارزه کارگر است.

آمانوئل نس، با تحقیق وسیعی که در میان کارگران سه کشور نامبرده کرده است، نشان می دهد که در هیچ نمونه موفقی که کارگران قادر به عقب راندن دولت و کارفرما شده باشند، این مبارزه و پیروزی بدون درجه بالائی از تشکل و سازماندهی و دخالت و فعالیت پیگیر فعالین کارگری امکانپذیر نبوده است. بنابراین این حرف و این تز، به نظر من، پوچ است که گویا کارگران بدون مبارزه برای ایجاد تشکل و حزب می‌توانند یک دولت را به زانو در آوردند. شاید بشود چند نمونه استثنا اینجا و آنجا پیدا کرد و نشان داد؛ اما علی العموم مبارزه موفق کارگر باید متشکل باشد و باید تشکل خود را از دل این مبارزه و سازماندهی بوجود بیاورد. در نوشته “جنبش کارگری باید از ضعفها عبور کند” گفتم که کارگران بعضا “گروه فشار” ایجاد می‌کنند که اتحادیه‌ها و نهادهای رسمی کارگری را جلو برانند تا از منافع کارگران دفاع کنند. در خود ایران هم اتفاق افتاده که کارگران در یک محیط کار مشخصی با فشار به “شوراهای اسلامی کار” و “انجمن های صنفی کارگران” آنها را سپر کرده و توانسته اند به بخشی از مطالبات خود برسند. این تاکتیک مشخصی است که از طرف فعالین کارگری، با تشخیص موقعیت می تواند بکار گرفته شود. واضح است که این نمی‌تواند نرم بشود؛ چرا که نهادهای سرکوب کارگران، مثل شوراهای اسلامی کار و اتحادیه‌های کارگری چین، اگر کارشان بشود دفاع از حق و حقوق کارگران، می شود نقض غرض!

پس آنچه که یک فعال چپ سیاسی باید تبلیغ بکند، این است که “کارگر در هر موقعیتی باید به فکر ایجاد تشکل خود باشد”.

 

چه درجه‌ای از تحزب؟

جواب نس به سئوال من قابل تعمق است. در همان جلسه و بدنبال سئوال من، کمی هم بر سر ساختار حزب و چه نوع حزبی هم بحث شد. سریزای چپ کجای مبارزه و اعتراض کارگر قرار گرفته است؟ احزاب سوسیال دمکرات، آنجا که بحث از مبارزه و اعتراض کارگر در میان است، چه می‌گویند و چه می‌کنند؟ حزبی از نوع حزب بلشویک که انقلاب اکتبر را سازمان داد، در جوامع امروزی چقدر کاربرد دارد؟ نس خوب می‌داند که در آفریقای جنوبی COSATU بازوی کارگری ANC است. اتحادیه کارگران معادن (NUM) که می‌گویند با پلیس در قتل عام کارگران معادن ماریکانا همدستی کرده، عضو مهمی از COSATU است. در خود هند هم فدراسیونها و اتحادیه های کارگری رسمی بازوهای کارگری احزاب پارلمانی هستند. یکی از بزرگترین فدراسیونهای کارگری هند بازوی کارگری حزب BJP، حزب نژادپرست حاکم کنونی هند است.

اما چین چطور؟ تا آنجا که به “فدراسیون اتحادیه‌های کارگری چین” (ACFTU) برمی‌گردد، نمی‌دانم چقدر صحیح است که اینها را بازی کارگری حزب حاکم چین نامید. اینها مأمورین آن حزب در میان کارگران هستند که کارشان مثل پادوهای “خانه کارگر” گزارش و لو دادن فعالین کارگری و نبض اعتراض و جنب و جوش اعتراضی در میان کارگران است. بحث این است که کارگر باید حزبی ایجاد کند که نه تنها از موفقیتهای موضعی و مقطعی کارگران دفاع کند، بلکه به سمت جامعه‌ای حرکت کند که کارگر دیگر برای مطالبه‌اش مجبور نباشد سینه‌اش را سپر گلوله‌های مدافعین سرمایه بکند. باید حزبی ایجاد کند که قدرت را از دست سرمایه دارها در آورد به کارگران بسپارد. ساختن یک حزب خلاف جریان دخیل در مبارزه کارگر و دخیل در تغییر دنیا و تغییر جامعه تاریخا آسان نبوده و چنین احزاب و جریاناتی در حاشیه جامعه و در حاشیه مبارزه کارگران بوده اند. آن حزبی که مد نظر من است، حزبی است که فعالین جنبش کارگری، در جائی مثل چین، وقتی که با دقت طرحی برای مبارزه برای افزایش دستمزد می کشند و قادر می شوند بخش وسیعی از کارگران را به تشکلها و مبارزه بکشند، بتوانند این حزب را با کارگران مرتبط بکنند. برای مبارزه جدی کارگری باید حزب درست کرد و نمی‌شود نام فرقه‌های چند نفره را که بر سر فانوسقه و قمقمه با هم دست به یقه می‌شوند، حزب کارگری گذاشت. وسعت عرصه فعالیت احزاب کارگری می‌تواند به درجه خفقان بستگی داشته باشد. واضح است که یک حزب کمونیستی کارگری در جائی مثل هند و یا آفریقای جنوبی، می‌تواند بسیار توده‌ای بشود. دایره فعالیت چنین احزابی در جائی مثل چین و عربستان و ایران می‌تواند بسیار محدودتر باشد. رابطه‌اش با توده‌های کارگر می‌تواند از طریق فعالین و رهبران اجتماعی باشد. اما بحث اصلی این است که فعالین کارگری و فعالین سیاسی به این قناعت رسیده باشند که کارگر در مبارزه اش بر علیه سرمایه دار، بدون تحزب پیروز نخواهد شد.

 

توضیح:

======

تیتر کتاب نس به انگلیسی: Southern Insurgency: The coming of global working class است. مقوله “جنوبی” (Southern) و یا (Global South) جای ترمینولوژی قدیمی “جهان سوم” را در بحثهای سیاسی بسیاری از فعالین چپ در غرب گرفته است.

١٦ دسامبر ٢٠١٦naser

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *