انترناسیونال: مقوله مالکیت همیشه یکی از مباحث کلیدی نزد مارکسیستها و کمونیستهابوده است. “لغو مالکیت خصوصی بر وسائل تولید” و تبدیل آن به “مالکیت عمومی جامعه” از جمله اهداف اصلی کمونیستها است. آیا شما با گزاره فوق موافق هستید؟ اساساً از نظر شما لزوم لغو مالکیت خصوصی چیست؟ آیا اموال و داراییها و ثروت افراد جامعه هم تحتتأثیر این موضوع قرار میگیرد؟
حمید تقوایی: لغو و ممنوعیت مالکیت بر وسائل تولید،چه تولید کالاها و چه خدمات، یک رکن مهم نظام سوسیالیستی است ولی به نظر من این به معنی مالکیت نهاد دیگری – جامعه یا دولت یا تعاونی یا شوراها و کلا هر مرجع و ارگان دیگری- بر وسائل تولید نیست. برای روشن شدن بحث باید کمی در معنای واقعی مالکیت تعمق کرد. مالکیت در جامعه کاپیتالیستی و همه نظامهای طبقاتی یعنی حق بلامنازع مالک بر ملک خود. مالک میتواند ملک خود را بفروشد یا از آن استفاده نکند و یا حتی آن را از بین ببرد. درحالیکه در جامعه سوسیالیستی هیچ شخص حقیقی یا حقوقی حق ندارد با وسائل تولید چنین کند. در سوسیالیسم مالکیت بر وسائل تولید با مدیریت و نظارت و کنترل تولید از جانب جامعه، مشخصاً شوراها، جایگزین میشود. شوراها مالک وسائل تولید نیستند بلکه مدیر و ادارهکننده تولید هستند. معمولا سوسیالیسم مالکیت اشتراکی نامیده میشود ولی به نظر من این ترم دقیقی نیست. سوسیالیسم اداره و مدیریت اشتراکی است و نه مالکیت اشتراکی. حتی کسانی که مالکیت اشتراکی را بکار میبرند منظورشان اداره و مدیریت و کنترل اشتراکی است. مثلا در ویکیپدیا مالکیت اشتراکی این طور تعریف میشود: “مالکیت اشتراکی آن نظامی از مالکیت است که در جامعه کمونیستی برقرار میشود. منظور از مالکیت اشتراکی، یا به عبارت دقیق تر «مالکیت اشتراکی وسایل تولید» استفاده، مدیریت و کنترل اشتراکی وسایل تولید و به تبع آن محصولات تولیدی توسط جامعه میباشد.” میبینید که در اینجا هم مالکیت به معنای اداره و مدیریت به کار رفته و نه صاحب مطلقالعنان وسائل تولید. اما درست این است که کلمه مالکیت را حتی با صفت اشتراکی به کار نبرد و به جای آن اداره و کنترل تولید را گذاشت.
در یک سطح پایهایتر و عمومیتر نقد ما از مالکیت بر وسائل تولید فراتر میرود. نفس مالکیت رابطه مستقیمی با کالا و ارزش مبادله دارد. در نظام کاپیتالیستی هر محصولی کالا است و هر کالایی با پرداخت ارزش مبادله آن به تملکیک فرد حقیقی یا حقوقی در میآید. بهعبارتدیگر گرچه علت و هدف اجتماعی تولید هر کالایی پاسخگویی به یکی از نیازهای بشری است، یعنی از نظر اجتماعی ارزش مصرف دلیل تولید هر محصولی است، ولی هدف تولید از نظر طبقه سرمایهدار تولید ارزش مبادله هر چه بیشتر و سوداندوزی از فروش کالاهاست.
در یک سطح پایهایتر و عمومیتر نفس مالکیت بر هر کالایی بر ارزش مبادله مبتنی است. علت و هدف اجتماعی تولید هر کالایی پاسخگویی به یکی از نیازهای بشری است، یعنی از نظر اجتماعی ارزش مصرف دلیل تولید هر کالا است، ولی هدف تولید در نظام کاپیتالیستی تولید ارزش مبادله هر چه بیشتر و ثروتاندوزی از فروش کالاهاست. در جامعه سرمایهداری هم وسائل تولید کالایی با ارزش مبادله معینی است، هم نیروی کار و هم همه محصولات و خدمات تولید شده. مثلاً از نظر تولیدکننده کفش، این محصولتجسم ارزش مبادله است که باید به قیمت معینی در بازار به فروش برسد و برای فروشنده و تولیدکنندهاش سود تولید کند. از نظر هدف و انگیزه و تفکر ومحاسبات نهتنهاسرمایهدارتولیدکننده کفش، بلکه حتی از نظر تاجر و فروشنده کفشنیز این کالا تنها تجسم بها، یعنیپول معینی است که کالای کفش میتواند برگرداند و لذا مطلوبیتش در به فروشرفتن آن است و نه استفاده از آن. ازاینرو ازنظر فلسفه اقتصادی میتوانگفت اقتصاد سرمایهداری بر اصالت ارزش مبادله مبتنی است و نه ارزش مصرف. درحالیکه اصالت ارزش مصرف، یعنی مورداستفاده یک محصول و نیازهای انسانی ای که برطرف میکند، علت اجتماعی و تاریخی تولید محصولات درروند تکامل جامعه بشری است و نقطه عزیمت و فلسفه اقتصادی سوسیالیسم نیز همین است. تنها اقتصادی میتواند به نفع کل جامعه باشد که محور مناسبات تولیدیاش ارزش مصرف محصولات باشد؛یعنیبهخاطررفع نیازهای انسان تولید کند و نه خریدوفروش. این امر مفهوم مالکیت را هم به همراه ارزش مبادله به امر زائد و پوچی بدل میکند.
نقد سوسیالیستی مالکیت بر وسائل تولید در واقعنقد خصلت کالایی – ارزش مبادله و خریدوفروش – وسائل تولید است و از این نقطهنظر از نقد مالکیت بر وسائل تولید فراتر میرود و نقد خصلت کالایی همه محصولات کار را نیز در بر میگیرد.
تبدیل همه محصولات کار به کالا خود نتیجه مستقیم تبدیل وسائل تولید به کالا است. در جامعه سرمایهدارینهتنهامنابع و وسائل تولید، از زمین و معدن و جنگل و محصولات کشاورزی تا کارگاهها و کارخانجات و مؤسسات خدماتی و تا حتی محصولات علمی و هنری، کالاهایی متعلق به اقلیت حاکماند، بلکه نیروی کار نیز کالایی است که در بازار خریدوفروشمیشود. لغو مالکیت بر وسائل تولید و لغو بردگی مزدیکهدو رکن سوسیالیسم است، معنایی بهجز نفی کالا بودن این پدیدهها ندارد و این نفی خصلت کالایی نیروی کار و وسائل تولید به طور عینی و عملی به همه محصولات ساخته دست بشر بسط پیدا میکند. تنها با رها ساختن همه محصولات از قالب کالا و یک شیء قابل خریدوفروش، لباسی که کاپیتالیسم بر تن آنها دوخته،میتوان اقتصادی در خدمت نیازهای کل جامعه سازمان داد.
کالا بودن نیروی کار و وسائل تولید باید قانوناً لغو و ممنوع شود؛ولیبقیهکالاها، وسائل موردنیاز مردم، در روند نفی طبقات و تکامل جامعه سوسیالیستی خصلت کالایی خود را از دست خواهند داد. محور مناسبات تولیدی سوسیالیستی از همان آغاز رفع نیازهای جامعه خواهد بود. نظم سوسیالیستی از اصل “از هر کس بهاندازه توانش و به هر کس بهاندازه کارش” آغاز میکند. اما در شعار “به هرکس بهاندازه کارش” هنوز نوعی مبادله محصولات – نیروی کار با محصولات موردنیازتولیدکننده- مستتر است. ولی به درجهای که به تحقق اصل “به هر کس بهاندازه نیازش” نزدیک شویم ارزش مبادله حتی در همین سطح هم از میان برمیخیزد و تنها نیاز انسان- ارزش مصرف- مبنا قرار میگیرد.
این تحول – بهقول مارکس حرکت از جامعه مدنی به جامعه انسانی یا انسانیت اجتماعی شده- مفهوم و مقوله مالکیت را تماماًبهعنوانپدیدهای متعلق به جوامع طبقاتی – ماقبل تاریخ جامعه انسانی-به بایگانی میسپارد. در تمام طول تاریخ آنچه اکثریت جامعه- مردم منهای اقلیت مالک وسائل تولید-را وادار میکند مالک چیزی باشنداساساً حق استفاده از محصولات است. در نظام سرمایهداریباید برای خوردن غذا، پوشیدن لباس، محل سکونت، حملونقل و مسافرت، تفریح و سرگرمی و استفادهاز ادبیات و موزیک و هنر و غیره و غیره ابتدا مالک شیئی بود و یا حق استفاده موقت از آن را به مالک آن پرداخت کرد. اما این امر هیچ ضرورت اجتماعی ای ندارد؛بلکهامریتماماً طبقاتی است.پیششرط مالکیت برای استفاده را طبقات مالک وسائل تولید و منابع ثروت جامعهابداع کردهاند. این کاملاً زائد است. میتوان در مسکن مناسبی زندگی کرد بدون آنکه مالک آن بود، میتوان از اتومبیل و کامپیوتر و وسائل خانه و خدمات و محصولات دیگر بدون “مالکیت” بر آنها استفاده کرد. همانطور که در مورد وسائل تولید توضیح دادم اینجا هم شخصی، حقوقی یا حقیقی، مالک محصولات مورد مصرف شخصی نیست. بحث بر سر این نیست که مثلاً دولت یا شورا یا جامعه مالک اتومبیل و کامپیوتر و خانه و دیگر وسائل شخصی است. بحث بر سر آن است که اساساًبه همراه طبقات مقوله مالکیت به هر معنایی موضوعیت خود را از دست میدهد. در فرهنگ و تلقی رایج درجوامع موجود چنان مقوله”مالکیت” و “حق استفاده”درهمتنیده است که شاید برای خیلیها”مصرف” بدون “مالکیت”قابلتصورنباشد؛ولیاینجاهم همانطورکه همیشه مارکسیستهاتأکیدکردهاند، فرهنگ مسلط، فرهنگ طبقه مسلط است. نفی جامعهطبقاتی بهطور ابژکتیو مالکیت را نیز نفی میکند.کسی که بهاندازه نیازش و یا حتی کارش از محصولات جامعه بهرهمندمیشود نیازی به مالکیت چیزی نخواهد داشت.
از جنبه دیگری نیز جامعه سرمایهداری مالکیت را برای مصرفکنندگان الزامی میکند. برای مالک خانه یا اتومبیلیا جواهرات و مبل و فرش و برخی دیگر از وسائل خانگی کالاها بهعنوان ارزش مبادله نیز موضوعیت پیدا میکند چون میتواندر صورت نیاز آنها را فروخت- و در مواردی مثل فرش و خانه- سود هم برد. ایننیاز اساساً از بیتامینی اقتصادی مردم نشئتمیگیرد. اساساً برای تأمین زندگی در شرایط بیکاری و یا بازنشستگیو ازکارافتادگی و یا ارثگذاری برای فرزندان استکه مردم به محصولات مورد مصرف خود نیز به شکل “سرمایهای برای روز مبادا” نگاه میکنند. این نوع نیاز به مالکیت نیز با تأمین رفاه عمومی وتولید در خدمت رفع نیازهای جامعه از میان برخواهد خاست.
بهعنوان آخرین نکته لازماستبه رابطه بین ارزش مصرف و مبادله در یک سطح انتزاعی ونهایتاًرابطه آن با نفی مالکیت در یک جامعه انسانی هم اشاره کنیم. مارکس مقولاتی را از زندگی و مناسبات تولیدی واقعی انتزاع میکند؛ولیاینانتزاعات صرفاً مقولات فکری- نظری نیستند؛بلکهمابهازایواقعی دارند.تا جایی که به بحث ما مربوط میشود دو پدیده پول و نیروی کار تجسم عینی دو مقوله انتزاعی ارزش مبادله و ارزش مصرف هستند. ارزش مصرف پول مبادله با کالاهای دیگر است، و برعکس، ارزش مبادله نیروی کار در مصرف آن-ماده خام را به محصول تبدیلکردن- متحقق میشود. پول ارزش مصرفی بهجز مبادله ندارد، اما مصرف نیروی کار نهتنها ارزش خود بلکه بیشتر از ارزش خود- دستمزد- را متحقق میکند و همین خصوصیت ارزشافزاییآن را به یک کالا در مناسبات سرمایهداریتبدیل میکند. این خصوصیات از یکسونشاندهنده زائد بودن پول است و از سوی دیگر نشانگر قدرت نیروی کار بشر در تولید ارزش مصرفها و یا محصولاتی بیشتر از نیاز تولیدکنندگانواین یعنی تولید رفاه فزاینده برای کل جامعه.
جامعه سوسیالیستی در جهت حذف پول و نفی خصلت کالایی نیروی کار – در عینیت و در ذهنیت- حرکت میکند. سوسیالیسم هم نیروی کار بهعنوان کالا را نفی میکند و هم نهایتاً به حذف پول میرسد. با از میان برخاستن این دو پدیده عینی، خریدوفروش هر کالای دیگری هم بیمعنیمیشود و لذا پدیدههای کالا و مالکیت نیز، در نظر و عمل، کاربرد و موجودیت خود را از دست میدهند.
ارزش در یک جامعه سوسیالیستی انسان و نیازهای انسان است هم در اقتصاد و هم در فلسفه و هم در علم و هنر و فرهنگ.
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۶ مه ۲۰۲۴