“ما هیچ چیز نمیخواهیم؛ ما هیچ خواستهای نداریم. ما میگیریم. ما فقط تصرف میکنیم.”
(یکی از معروفترین دیوارنوشتههای مه ۶۸)
جرقه انقلاب:
قتل حکومتی دختری ۲۲ ساله به نام مهسا بر سر حجاب جرقه انقلاب جاری را زد. دختری که اتفاقا اسم خانگیش ژینا (زندگی) بود. قتل یک “زندگی” جرقه آغاز آنقلابی بزرگ برای پایان دادن به زندگی یک حکومت مرگ آفرین، پایان دادن به زندگی هیولای اسلام سیاسی شده است. قتل یک “زندگی” جرقه آغاز انقلابی بزرگ در آغاز قرن ۲۱ شده است که با پیروزیش زندگی میلیونها انسان را از چنگال یکی از هارترین حکومتهای تاریخ بشریت نجات خواهد داد. در صف اول این انقلاب زنان جای گرفته اند و از آن به عنوان انقلابی زنانه یاد میشود و بر پیشانی آن شعار “زن، زندگی، آزادی” حک شده است.
قتل مهسا اولین جنایت علیه زنان نیست اما به این خاطر قتل مهسا به جرم “بدحجابی” جرقه یک انقلاب را زد که میلیونها انسان ستمدیده جامعه، میلیونها مادر و پدر سرنوشت دخترانشان و میلیونها زن سرنوشت خود را در چهره مهسا دیدند که یک دشمن هار به نام جمهوری اسلامی در کمینشان نشسته است. راز کنار هم قرار گرفتن میلیونها معترضن علیه جمهوری اسلامی در این حقیقت نهفته است. حقیقتی که جمعیت بزرگ اندوهگین، خشمگین و معترض را در کنار هم قرار داد؛ قلبهایشان به هم نزدیک کرد؛ دستانشان را در دست هم قرار داد و به خیابانها کشاند تا باهم فریاد بزنند: “اگر با هم یکی نشیم، یکی یکی تموم میشیم”.
“خاکریز اول”در حال فتح شدن است:
این اولین بار نیست که خیزشهای خیابانی در ایران با شعار “مرگ بر دیکتاتور” و”جمهوری اسلامی نمیخواهیم” رخ میدهند. اما انقلاب جاری بر به پایین کشیدن پرچمی راه افتاده است که جمهوری اسلامی با برافراشتن آن خود را تثبیت کرد. پرچم حجاب اجباری.
اگر تاریخ تثبیت جمهوری اسلامی بعد از شکست انقلاب ۵۷ با تحمیل خونین حجاب بر سر زنان آغاز شد، اگر حکومت اسلامی با تحمیل ججاب بر سر زنان، با تعرض خشونت بار به زندگی نیمی از جامعه یعنی زنان برای به تسلیم کشاندن کل جامعه خیز برداشت، امروز همان نیم جامعه همراه با کل جامعه برای به پایین کشیدن پرچم حجاب اجباری، برای فتح “خاکریز اول” و در هم شکستن حکومت اسلامی خیز برداشته است و بزرگترین حرکت تاریخی علیه کل نظام را آغاز کرده است.
بی دلیل نیست که سران حکومت از حجاب به عنوان “خاکریز اول” نام میبرند و هراسشان از شکست در این “خاکریز اول”را علنا اعلام میکنند که اگر از دستش بدهند “خاکریزهای دیگر” را هم از دست خواهند داد. این صاف و ساده یعنی اعتراف به این حقیقت که همزمان با به پایین کشیدن پرچم سیاسی حجاب توسط مردم کل عمارت نظام اسلامی ویران خواهد شد.
پیش بینی رئیس حوزه جهلیه حکومت اسلامی بسیار گویاست: “شال و روسری برمیدارند و رقص کنان بر آتش می اندازند. جلوشان گرفته نشود، رقص کنان به سراغ عبا و عمامه ما هم خواهند آمد”. چه پیش بینی داهیانه ای! سران حکومت اسلامی خوب میدانند که هر حجابی که بالای چوب میرود معادل عمامه ای است که زیر پا له میشود. هر حجابی که به آتش کشیده میشود، معادل عمامه ای است که آتش میگیرد. و همه اینها معادل به خاک سپردن رکن ایدئولوژیک- سیاسی حکومت اسلامی است. حجاب بر سر چوبها با خیزش دیماه ۹۶توسط دختران خیابان انقلاب شروع شد. حجاب در آتشها با قتل مهسا اوج گرفت. فازی جدید در بزیر کشیدن پرچم حجاب. فازی جدید در فتح “خاکریز اول”. فازی جدید در انقلاب برای پایان دادن به حیات نظام اسلامی. فازی که با رقص حجاب سوزان اوج گرفت و بسرعت به تظاهرات خیابانی، مقابله به مثل با نیروهای سرکوب، یورش و تعرض و عقب راندن نیروهای ضد شورش حکومت پیشروی کرد.
لحظه ای زیبا در تاریخ انقلاب جاری ثبت شده است. لحظه ای که دختری جوان حجاب در هوا میچرخاند و رقص کنان در میان شور و هلهلمه زنان و مردان در آتش می اندازد. آن لحظه را در کنار پیش بینی رئیس حوزه جهلیه بگذارید و آنگاه سیمای پرشکوه و چشم انداز زیبای پیروزی خیزش انقلابی حاضر بهتر در مقابل چشم مجسم خواهد شد.
مماشات حکومت بر سر حجاب ممکن است؟
پاسخ یک نه قاطع است. اگر کسی هنوز شک داد که آیا حکومت اسلامی برای نجات کل نظام در موضوع حجاب میتواند عقب نشینی کند، نه فقط تحلیلش بی بنیاد است بلکه از اوضاع بسیار عقب است.
تحمیل حجاب اجباری بر زنان برای جمهوری اسلامی یک تکلیف شرعی نیست. یک امر سیاسی است. اگر قبول داریم که حجاب به مثابه یک پرچم سیاسی یک رکن مهم ایدئولوژیک – سیاسی نظام اسلامی است، آنگاه باید قبول کرد که جمهوری اسلامی بدون حجاب اجباری نمیتواند بقا داشته باشد. تصور کوچکترین دیالوگ و مماشات میان مردم وحکومت در این قلمرو پوچ است. اینجا ما با یک تناقض و تضاد بنیادی مواجه هستم که فقط و فقط با نابودی کامل حکومت اسلامی قابل حل است.راه حل قطعی این تناقض و تضاد در دست مردم و انقلابشان است که آغاز کرده اند. انقلابی که در صف اولش زنان و جوانان قرار دارند.
اتحاد سریع اقشار مختلف
چالش اولیه هر انقلابی قدرت سیاسی است. کنار زدن قدرت حاکم است. سرنگونی است. فازی که بسته به نیروی هژمونیک در انقلاب میتواند سطوح مختلفی از تغییرات سیاسی را نتیجه دهد: از کنار زدن شخص دیکتاتور تا نابودی کامل ماشین سیاسی حکومت. ادامه و گسترش و تعمیق این تغییر سیاسی به دگرگونیهای بنیادی اجتماعی و طبقاتی، فراتر رفتن از انقلاب سیاسی به یک انقلاب تمام عیار اجتماعی هم البته منوط به این است که کدام جنبش و کدام نیروی سیاسی در همین فاز سرنگونی یعنی فاز سلبی انقلاب نقش هژمونیک ایفا کند. این موضوع اصلی بحث حاضر نیست.
انقلابی که آغاز شده است تا همین حالا و در همین فاز اولش توانسته است طیف وسیعی از اقشار و نیروهای اجتماعی تحت ستم وتبعیض را کنارهم قرار دهد و با یک هدف مشترک یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی به میدان بیاورد. و این یک نقطه قدرت بسیار مهم انقلاب حاضر است چرا که هیچ انقلابی مشخصا در همین فاز سیاسی بدون به میدان آوردن اقشار مختلف، قدرت ساقط کردن حکومت و پایان دادن به حیات قدرت سیاسی حاکم را ندارد.
ورود دانش آموزان به صف انقلاب!
ورود دانش آموزان نقطه عطفی بزرگ است. دانش آموزان بی شمار هستند و سرشار از انرژی و جسارت و مصمم برای رهایی از تحقیر و تبعیض اسلامی و حکومتی.دانش آموزان همه جلوه های فرهنگی و ایدئولوژیک و اخلاقی حکومت و در این میان مخصوصا تحمیل حجاب بر سرشان را تماما در مقابل ابتدایئ تر معیارها و ارزشهای یک زندگی شاد و سالم میدانند و تصمیم دارند همه آنها را همراه حکومت اسلامی نابود کنند.
پرت کردن مقعنه ها، پاره کردن عکس خمینی از کتابها، پایین آوردن عکس خمینی و خامنه ای از دیوار کلاسها و پایکوبی روی آنها با موهای افشان و ریختن به خیابانها با فریاد مرگ بر خامنه ای براستی شگرف و شورانگیز و در عین حال مشت محکمی بر پوزه خامنه ای است که ابلهانه شوی مضحکی به نام “سلام فرمانده” راه انداخته بود. اینها آن نوجوانانی هستند که حکومت با اعزام لشگری از آخوندها به مدارس تصمیم داشت از آنها امت حزب الله برای خامنه ای تولید کند. صلابت این نوجوانان فرمانده سپاه پاسداران را هم به چاپلوسی انداخت که خطاب به این نسل پرشور و آگاه گفت “ما از همه دفاع میکنیم حتی کسانی که ما را دوست ندارند.”
همبستگی بیسابقه بین المللی!
خیزش انقلابی که در ایران آغاز شده است از آنچنان جذابیت قدرتمندی برخوردار است که در همان هفته اول توانست قلبهای زیادی در جهان را تسخیر کند و همبستگی وسیعی را جلب کند.
زمانی تئوری ارتجاعی “نسبیت فرهنگی” آنقدر گسترده بود که تبدیل به یک پارادایم تحلیلی در باره تصویر از مردم خاورمیانه و حقوق جهانشمول شده بود. در چهارچوب این پارادایم بود که براحتی اب خوردن ارتجاع اسلامی حاکم درمنطقه و مشخصا ایران به فرهنگ مردم نسبت داده میشد. تا چند سال پیش چه در ایران و چه در جهان، لشگری وسیع از تحلیلگران و مفسرین و ژورنالیستها و رسانه های بستر اصلی پای همدیگر را لگد می کردند تا پرشورتر از دیگران از این تئوری دفاع کنند. انقلابی که آغاز شده است، در همان هفته اول این پارادایم را زیر و رو کرد. سیل همبستگی داخلی و جهانی از میان اقشار مختلف مردم در ایران و در مقیاس بین المللی حقیقتا شگفت انگیز، شور انگیز و امید بخش است. اسم رمز مهسا و “زن، زندگی، آزادی” جهانی شده است.
چنین فضای پرشور همبستگی جهانی بی تردید فشار افکار عمومی بر دولتها برای بایکوت حکومت اسلامی را بیشتر میکند. اتفاقی که انقلاب ایران برای پیروزی سیاسی شدیدا به آن نیاز دارد.
جابجایی برق آسای اردوی ترس!
یک مشخصه بسیار مهم از نظر تغییر توازن روانی و به تبع آن توازن سیاسی میان حکومت و مردم در همه اعتراضات و خیزشها تغییر اردوی ترس است.
این اولین بار نیست که اردوی ترس جایگزین شده است. دیماه ۹۶ و آبان ۹۸شاهد تعرض جسورانه جوانان به صف نیروهای سرکوب بودیم. اما انقلاب جاری این تغییر اردوی ترس را هم وارد فاز جدیدی کرده است. آنها که باید بترسند تعرض میکنند و آنها که باید بترسانند فرار میکنند.
اهمیت چنین اتفاقاتی این است هر تعرض جسورانه جوانان و فرار و هر کتک خوردن نیروهای سرکوب زمینه تعرض جسورانه تر بعدی و فرارهای تحقیرآمیز تر بعدی میشود. و هر چقدر ابعاد چنین لحظاتی در خیابان و در متن اعتراضات بیشتر شود همانقدر ابعاد تغییر در اردوی ترس بیشتر و بیشتر میشود.
افت روحی و روانی، گسترش ترس و نگرانی از آینده خود و نهایتا ریزش در میان نیروهای سرکوب مراحل بعدی چنین روندی است. تردید در سرکوب، پشت کردن و حتی پیوستن به مردم توسط افرادی از نیروهای سرکوب هم مراحل بعدی است که قطعا اوضاع به آن سمت میرود. اتفاقی که هر موردش بسته به سطح و گستره اعتراضات میتواند به زنجیره ای از تمردهای مشابه تبدیل شود. اتفاقی که از نقطه نظر تغییر توازن قوا میان جنبش سرنگونی و حکومت تعیین کننده است.
اعتراض خیابانی و اعتصاب همگانی، قیام مسلحانه!
انقلابها مشابه هم نیستند. هر کدام ویژگی خود را دارد. اما علیرغم تفاوتها و ویژگیها، این در میان همه دیکتاتورها مشترک است که آنها با دیالوگ قدرتشان را تحویل مردم نمیدهند. دیکتاتورها را فقط باید به زور ساقط کرد. در جمهوری اسلامی به طریق اولی اینطور است. محتملترین حالت این است که سرنگونی جمهوری اسلامی، با قیامی مسلحانه در متن و در ادامه تظاهرات خیابانی و اعتصابات سراسری و عمومی ممکن خواهد شد.
تصور کنید تظاهرات و جنگ و گریز خیابانی جاری، با اعتصاب عمومی در بخشهای کلیدی و تعیین کننده اقتصاد همراه شود. همراهی اعتراضات خیابانی با اعتصاب عمومی خیلی سریع توازن میان صف انقلاب و حکومت را به نحو تعیین کننده ای زیر و رو خواهد کرد و این حکومت را به لبه پرتگاه نهایی نزدیکتر خوهد کرد.
اعتصابات کارگری و معلمان و دانشجویان و مغازه داران و ارتقاء آن به یک اعتصاب سراسری و عمومی مرددترین بخشهای جامعه را به صف انقلاب جلب میکند؛ مانع تمرکز نیروی سرکوب برای سرکوب تظاهرات خیابانی میشود و توان نیروهای سرکوب را پایین می آورد؛تزلزل در صف نیروهای سرکوب را شکل میدهد؛و همه اینها زمینه های اوج گرفتن بیشتر اعتراضات خیابانی و تعرضی تر شدن و نهایتا نزدیک شدن به لحظه نهایی و تعیین کننده یعنی تعرض نهایی به مراکز قدرت را نزدیکتر میکند.
علاوه بر اعتصاب عمومی در کردستان در همان روزهای اول و سرایت آن به آذربایجان غربی و ایلام و کرمانشاه، گسترش اعتصابات و اعتراضات دانشجویی و همراهی اساتید دانشگاه، اولتیماتوم توسط معلمان برای اعتصاب، اولتیماتوم اعتصاب توسط کارگران پیمانی و رسمی نفت، و بالاخره اعتصاب و تحصن و اعتراض در میان دانش آموزان نشان میدهد که اعتصاب عمومی به مثابه یک فاکتور مهم در کل حرکت به سمت پیروزی نهایی در چشم انداز است.
چند کلمه پایانی:
انقلابی که در ایران آغاز شده است بی تردید سرشار از افت و خیزها خواهد بود اما با پیشروی و پیروزی نهاییش انقلابی تاریخساز برای قرن ۲۱ خواهد بود. تا همین جا موجب تحولات و تغییراتی قابل توجه در توازن قوا میان مردم و حکومت، در نگاه مردم به خود و تواناییشان، در اتحاد میان مردم، در آشفتگی صفوف حکومت، در تغییر نگاه جهان به ظرفیتهای انسانی و انقلابی اکثریت عظیم مردم ایران مخصوصا زنان، در دادن تصویر واقعی از خواست و اراده و جسارت زنان برای در هم شکستن کمر حکومت اسلامی، در جلب همبستگی بیسابقه جهانی شده و نهایتا ایجاد امید فراوان به پایان دادن بر عمر حکومت اسلامی و اسلام سیاسی شده است.
انقلابی که بتواند به حیات اسلام سیاسی پایان دهد، عملا توانسته است تبه کارترین و جنایتبارترن جنبش سیاسی را در هم بشکند که درحدود نیم قرن انتهای قرن بیست و ابتدای قرن بیست ویک رنج و درد و جنایتهای غیر قابل تصوری بر بشریت تحمیل کرده است. آیا همین برای تاریخساز بودن یک انقلاب کافی نیست؟