ناسیونالیسم عظمت طلب روس و بحران سوریه

مصاحبه با حمید تقوائی در مورد مداخله نظامی روسیه در جنگ سوریه

       ناسیونالیسم عظمت طلب روس و بحران سوریه

انترناسیونال: در بیانیه ای که حزب در مورد مداخله نظامی روسیه در جنگ سوریه منتشر کرده است گفته شده روسیه صرفا در پی حفظ حکومت اسد و ایفای نقش در چارچوب شرایط جاری در منطقه نیست بلکه هدف تثبیت قدرت و موقعیت خود بعنوان یک نیروی برتر در منطقه و در جهان را دنبال میکند. چه شرایط و عواملی باعث شده تا روسیه بدنبال چنین هدفی باشد؟  

حمید تقوائی: بعد از فروپاشی دیوار برلین و اضمحلال شوروی و بلوک وابسته به او برای حدود یک دهه دولت روسیه  با مسائل داخلی و مشکلات سیاسی – اقتصادی ناشی از گذار از سرمایه داری دولتی (در پوشش کمونیسم) به سرمایه داری عریان بازار آزاد درگیر بود و به این دلیل نقش چندانی در جهان پرتحول بعد از جنگ سرد نمیتوانست ایفا کند. در همین دوره دولت آمریکا برای تثبیت موقعیتش بعنوان تنها قطب و رهبر بلامنازع دنیای پسا جنگ سرد سیاست هژمونی طلبی میلیتاریستی و قدرت نمائی نظامی را با اجرا گذاشت و کشورهای اروپایی را نیز بدنبال خود کشید. جنگ خلیج، هجوم نظامی به افغانستان و سپس به عراق و بجلوی صحنه رانده شدن اسلام سیاسی بعنوان دشمن غرب و افسارگسیختگی نیروهای اسلامی در خاورمیانه و در شمال آفریقا از نتایج این سیاست میلیتاریستی بود.

در این قدرت نمائی نظامی، برخلاف دوره جنگ سرد، قطب مقابل دیگر نه شوروی و کمپ شرق و خطر کمونیسم، بلکه جنبش اسلام سیاسی و خطر تروریسم اسلامی بود. نیروهای اسلامی که در اواخر دوره جنگ سرد بوسیله خود آمریکا و متحدینش علیه شوروی شکل گرفته و تقویت شده بودند – مشخصا سازمان دادن طالبان در افغانستان و بجلو راندن و لانسه کردن خمینی در ایران- به موقعیت دشمن جدید اردوگاه غرب رانده شدند، “امپراتوری شر” ادعائی ریگان جای خود را به “محور شر” بوش داد، و به این ترتیب آمریکا و کمپ غرب – که در غیاب کمپ شرق علت وجودی و موضوعیت خود را از دست میداد- دشمن تازه ای برای تثبیت موقعیت خود یافت. اما تحولات منطقه ای و جهانی طبق نقشه و سناریوی مطلوب  بورژوازی و هیات حاکمه آمریکا به پیش نرفت. به گل نشستن ماشین جنگی آمریکا و متحدینش در عراق و افغانستان و شکل گیری و عروج نیروهای رنگارنگ اسلامی در خاورمیانه و شمال افریقا، فروپاشی وال استریت در زمستان ٢۰۰۸ و ورشکستگی و بی اعتباری فریدمنیسم و مکتب شیکاگو، و کلا به آخر خط رسیدن تاچریسم و ریگانیسم و تضعیف و حاشیه ای شدن نئوکنسراتیسمی که مدال پیروزی جنگ سرد را به سینه داشت، همه از جمله مهمترین تحولاتی بود که به شکست استراتژی میلیتاریستی آمریکا و متحدین غربی اش منجر شد. یک نتیجه دیگر این تحولات شکل گیری جنبش نود و نه در صدیها و یک حرکت وسیع ضد ریاضت کشی- ضد کاپیتالیستی در غرب، سرنگونی دیکتاتورهای سنتی پرو غربی در نتیجه انقلابات موسوم به بهار عرب و نهایتا سربلند کردن یک جنبش وسیع سکولاریستی و ضد مذهبی در خاورمیانه و در غرب  بود.

این تغییر و تحولات باعث شد که دولت آمریکا نه تنها قادر به  تثبیت هژمونی جهانی اش نباشد بلکه به موقعیتی بمراتب ضعیف تر از دوره جنگ سرد رانده شود. شکل گیری نیروئی نظیر داعش و بلوکبندی های حاضر میان نیروها و دولتهای اسلامی در منطقه همان اندازه حاصل سیاست میلیتاریستی آمریکا است که نتیجه نافرجامی و شکست این سیاست.

بر متن چنین شرایطی بورژوازی روس که توانسته بود به وضعیت داخلی خود سر وسامان بدهد و حتی از نظر رشد اقتصادی بعنوان یک عضو بلوک اقتصادی RICS” “- برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی- کارنامه مثبتی داشته باشد، دوباره به صحنه سیاست بین الملل بازگشت. این بار البته نه در لباس کمونیسم و سوسیالیسم بلکه تحت نام واقعی آنچه در این لباس پنهان شده بود یعنی ناسیونالیسم عظمت طلب روس. دخالت نظامی در بحران اوکراین، الحاق مجدد کریمه، حمایت سیاسی و نظامی از رژیم اسد و اکنون دخالت نظامی مستقیم در سوریه از جمله نتایج بازگشت روسیه به صحنه جهان پس از جنگ سرد است.

تا آنجا که به خاورمیانه مربوط میشود  لشگرکشی های آمریکا، نافرجامی این سیاست و تضعیف موقعیت آمریکا در منطقه به بلوکبندی های تازه ای در منطقه شکل داده است که هر یک بدنبال تثبیت موقعیت خود در خلاء  قدرت ناشی از ضعف  آمریکا هستند. حتی دولتهای سنتا پرو آمریکائی نظیر عربستان و مصر و امارات و حتی دولت ترکیه که عضو ناتو است، تماما از سیاستهای غرب تبعیت نمیکنند و هر یک وارد بلوکبندیهای تازه ای شده اند که لزوما در چارچوب سیاستهای آمریکا نمیگنجد. ظهور و قدرتگیری داعش، که به نظر من نتیجه مستقیم شکست سیاستهای میلیتاریستی آمریکاست، و موضعگیری قدرتهای منطقه در برخورد به داعش امروز به یک معیار و شاخص دسته بندیهای منطقه ای تبدیل شده است که دیگر با قطببندی “تروریسم اسلامی در برابر غرب” منطبق نیست. بلوک ترکیه -عربستان – امارات – داعش از یکسو و  کمپ جمهوری اسلامی- رژیم اسد- حزب الله از سوی دیگر را دیگر نمیتوان با تعلق به کمپ غرب و یا به کمپ اسلام سیاسی توضیح داد. این رقابتها در چارچوب استراتژی هژمونی طلبی آمریکا از طریق مقابله با تروریسم اسلامی صورت نمیگیرد، بلکه مضمون و هدف سیاسی آن رقابت دولتهای منطقه بر سر کسب برتری و تبدیل شدن بقدرت فائقه منطقه ای است. دولت آمریکا و متحدین غربی اش نیز تلاش میکنند اهداف سیاسی خود را از طریق این بلوکها به پیش ببرند – آنچه در فرهنگ سیاسی آمریکا اصطلاحا leading from behind نامیده میشود.

روسیه نیز در چند سال اخیر، مشخصا با شروع جنبش توده ای در سوریه علیه اسد در سال ٢۰١١، پا بمیدان گذاشته و بعنوان یک نیروی تعیین کننده در حفظ رژیم اسد نقش ایفا کرده است. دخالت نظامی اخیر روسیه حلقه دیگری در ادامه همین سیاست است. این تحول به احتمال زیاد به دسته بندیها و یارگیریهای تازه ای این بار حول دو قطبی آمریکا – روسیه منجر خواهد شد.

 

انترناسیونال: آیا این به معنای آغاز دور تازه ای از جنگ سرد و شکل گیری  بلوک کمپ شرق در برابر غرب است؟

حمید تقوائی: گرچه چنین به نظر میرسد که به یک نوع تقسیمبندی پرو روسی – پرو آمریکائی در خاورمیانه نزدیک میشویم ولی به عقیده من این صرفا یک شباهت فرمال است. از نظر اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک هیچیک از شرایط دوران جنگ سرد امروز وجود خارجی ندارد. کمپ شوروی حول یک مدل اقتصادی – مدل سرمایه داری دولتی و راه رشد غیر سرمایه داری برای کشورهای جهان سومی پرو روسی- و یک دکترین و ایدئولوژی ناسیونالیستی عظمت طلبانه تحت نام کمونیسم شکل گرفته بود و مشخصا بعد از جنگ دوم عملا تقریبا همه کشورهای جهان بین این دو بلوک تقسیم شده بودند. روسیه امروز از هیچ نظر نمیتواند شرایط کمپ شوروی و ابر قدرتی اش در آن دوره را احیا کند. روسیه نه از نظر اقتصادی و نه ایدئولوژیک قادر به احیای گذشته نیست و از نظر سیاسی هم همانقدر میتواند مدعی ایفای نقش در عرصه جهانی باشد که مثل هر کشور دیگری بنیه نظامی و اقتصادی اش اجازه میدهد.

در قطب مقابل، کمپ غرب نیز کاملا انسجام گذشته خود را از دست داده است. علت وجودی اردوگاه غرب مقابله با بلوک شوروی بود و با اضمحلال این بلوک، کمپ غرب نیز موضوعیت خود را از دست داد. امروز اروپای واحد و ناتو و کشورهای آسیائی و آفریقائی سابقا متعلق به اردوگاه غرب همجهتی استراتژیک و اتحاد و همراهی عملی و تاکتیکی خود را از دست داده اند و وارد یارگیریها و دسته بندیهای جدیدی شده اند که دیگر به هیچ وجه و از هیچ نظر ضد روسی و یا پرو آمریکائی بودن شاخص آن نیست. در این میان نیروهای باندسیاهی زائیده شرایط پس از جنگ سرد، دولتها و نیروهای قومی مذهبی در خاورمیانه و آفریقا و حتی در خود اروپا، به فاکتور سیاسی تازه ای در کشمکش و رقابتهای جهانی و منطقه ای تبدیل شده اند. تلاش روسیه برای بازگشت به سیاست بین الملل که اساسا در خاورمیانه و با اتکا به این نیروهای باند سیاهی صورت میگیرد، نهایتا برای جبران شکستی است که فروپاشی دیوار برلین به موقعیت روسیه وارد کرد. برای بورژوازی عظمت طلب روس فروپاشی شوروی گرچه قید و بندهای ایدئولوژیک- اقتصادی را از دست و پای سرمایه روسی باز کرد  اما از نظر سیاسی روسیه را از موقعیت یک ابر قدرت به ته صف جهان سرمایه داری راند. از نقطه نظر ناسیونالیسم روس از هم پاشیده شدن بلوک شوروی، نظیر شکست آلمان در جنگ اول برای بورژوازی آن کشور، یک تحقیر و مذلت تاریخی محسوب میشد که باید به هر نحوی جبران بشود. آلمان با عروج نازیسم و هیتلر این تحقیر را جبران کرد و در روسیه امروز این نقش را پوتین بعهده گرفته است. پوتین، مقام ارشد کا گ ب در دوره برژنف و رئیس جمهور امروز روسیه و در هر دو موقعیت نماینده ناسیونالیسم عظمت طلب روسیه است که به گفته خودش فروپاشی دیوار برلین را بدترین فاجعه تاریخ معاصر میداند و قصد دارد با فعال شدن در مقابل آمریکا و دیگر رقبای اروپائی لااقل موقعیت خود را در کشورهای هم مرز و نزدیک با روسیه – نظیر اوکراین و کشورهای منطقه خاورمیانه – تقویت و تثبیت نماید. در این تلاش برای باز گشت به عرصه جهانی تنها تفاوت بین روسیه و دیگر کشورهای صنعتی سابقه ابر قدرتی شوروی است که به  روسیه امروز موقعیتی نسبتا متفاوت از دیگر کشورهای اروپائی میبخشد.

انترناسیونال: جمهوریخواهان و مشخصا پس از اقدام نظامی روسیه جان مک کین که یک سناتور جمهوریخواه سنگین وزن در سیاست آمریکا است دولت اوباما را به نداشتن استراتژی در خاورمیانه متهم میکنند. به نظر شما آیا واقعا دولت آمریکا فاقد استراتژی است؟

حمید تقوائی: به نظر من هم بعد از شکست بوشیسم و پیروزی انتخابات اوباما هیات حاکمه آمریکا استراتژی خود را گم کرده است و در برخورد به تحولات مورد بمورد و مقعطی تصمیم میگیرد و عمل میکند اما این امر برخلاف ادعای جمهوریخواهان ناشی از بی درایتی و یا ناتوانی اوباما و دولت او نیست بلکه از موقعیت عینی آمریکا در شرایط دنیای امروز ناشی میشود. اگر بجای اوباما دیک چینی هم به رئیس جمهوری میرسید کار چندان متفاوتی نمیتوانست انجام بدهد. اوباما در مقطع ریزش وال استریت، بر متن بحران و بن بست ریگانیسم و نئو کنسرواتیسم و فریدمنیسم، بی حاصلی حضور نظامی ارتش آمریکا در عراق و افغانستان، و گسترش قدرت و نفوذ نیروهای اسلامی در منطقه خاورمیانه و در شمال آفریقا به ریاست جمهوری رسید. شکست بوش و موفقیت اوباما، برخلاف دیگر انتخاباتهای آمریکا، صرفا ناشی از سرخوردگی مردم از یک حزب حکومتی و روی آوری به حزب دیگر نبود، بلکه از بحران و بن بست همه جانبه کل بورژوازی آمریکا، و کل جهان، نشات میگرفت. در چنین شرایطی اوباما با شعار تغییر روی کار آمد و در اولین قدم خطاب به نیروهای اسلامی که بوش محور شر نامیده و بدنیا هشدار داده بود “یا با آنها هستید و یا با ما”، اعلام کرد: “مشتان گره کرده تان را باز کنید تا باهم دست بدهیم”. این سیاست جدید نه بخاطر دیپلمات و صلحجو شدن هیات حاکمه آمریکا بلکه اساسا بخاطر از کار افتادگی “مشت ها” ی آمریکا بود! البته در دوره اوباما هم دولت آمریکا همچنان سیاست تامین هژمونی و قدرقدرتی خود، یا بقول همه رئیس جمهورها و سیاستمداران آن کشور “رهبری جهان آزاد”، را دنبال میکند ولی توان و بضاعت اقتصادی و نظامی تحقق این امر را ندارد. به همین دلیل ناگزیر است در قبال تحولات جهان – از انقلابات بهار عرب تا مساله اوکراین و تا مساله سوریه و حتی تنظیم روابط  با متحدین اروپائی اش – بطور مقطعی و موردی برخورد کند و عکس العمل نشان بدهد. این برخورد موردی و مقطعی را مشخصا در برخورد به داعش، به دولت مالکی در عراق و امروز در قبال دولت عبادی، در قبال جمهوری اسلامی و بویژه در قبال بشار اسد – که علیرغم رد شدن از خط قرمزهای آمریکا همچنان بر سر کار است- ، شاهد هستیم.  بر متن چنین شرایطی است که نیروها و دولتهای قومی مذهبی در خاورمیانه زمینه مساعدی برای مانور و پیگیری اهداف و منافع خود می بابند و دولت پوتین نیز امکان پیدا میکند در مقام حلال بحران خاورمیانه با نیروی ارتش اش بمیدان بیاید.

انترناسیونال: آیا به نظر شما اقدام نظامی روسیه رژیم اسد را تثبیت خواهد کرد؟  

حمید تقوائی: روشن است دخالت نظامی روسیه در کوتاه مدت باعث تقویت رژیم اسد خواهد شد، اما نمیتواند باعث تثبیت این رژیم بشود. رژیم اسد به محور و کانون وضعیت فاجعه بار در سوریه، عامل آوارگی میلیونی مردم آن کشور که اکنون به مساله “بحران پناهندگی” برای دولتهای اروپائی بدل شده، و به عامل بلکوبندیهای دولتها و نیروهای اسلامی له و علیه این رژیم تبدیل شده است و این شرایط نهایتا به نفع روسیه و یا هر دولتی که بخواهد جای پای محکمی در خاورمیانه پیدا کند نیست. به نظر من تقویت رژیم اسد یک هدف مقطعی و محصول جانبی عملیات نظامی روسیه است و نه هدف غائی و استراتژیک آن. همانطور که بالاتر توضیح دادم روسیه در پی تثبیت موقعیت خود بعنوان یک قدرت منطقه ای است و در صورتی که بداند در سوریه بعد از اسد حرف آخر را خواهد زد در برکناری اسد تردیدی نخواهد کرد.

انترناسیونال: جمهوری اسلامی از ابتدا یک نیروی مدافع رژیم اسد بوده است. اقدام روسیه بر موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه چه تاثیری خواهد داشت؟

حمید تقوائی: ورود نظامی روسیه به صحنه تاثیر دو گانه ای بر موقعیت جمهوری اسلامی دارد. از یکسو موقعیت منطقه ای حکومت بعنوان جزئی از بلوک مدافع رژیم اسد تقویت میشود. هم اکنون یک ستاد عملیاتی تحت نام ستاد هماهنگی اطلاعاتی متشکل از روسیه و جمهوری اسلامی و دولت عبادی در بغداد تشکیل شده است و نیروهای نظامی جمهوری اسلامی وارد سوریه شده اند. اما از سوی دیگر با وارد شدن نیروی سنگین وزنی نظیر روسیه موقعیت جمهوری اسلامی تحت الشعاع قرار میگیرد و به یک بازیکن فرعی در اوضاع سوریه تبدیل میشود. در اجلاس ماه گذشته سران کشورها در سازمان ملل اوباما اعلام کرد که حاضر به مذاکره و همکاری با روسیه و جمهوری اسلامی برای حل و فصل بحران سوریه است اما اکنون با اقدام نظامی مستقیم روسیه، اولا نفس مذاکره و همکاری به حاشیه رانده میشود و ثانیا حتی اگر هنوز مذاکره و دیپلماسی جائی داشته باشد موضوع محوری آن رابطه بین روسیه و غرب خواهد بود و جمهوری اسلامی نقشی در آن نخواهد داشت. فیل وارد اتاق شده است و جائی برای مانور دولتهائی نظیر جمهوری اسلامی باقی نگذاشته است.

فاکتور مهم دیگر اینست که همجهتی و هم پیمانی جمهوری اسلامی و روسیه از سطح مانورهای سیاسی در شرایط منطقه فراتر نمیرود. جمهوری اسلامی نمیتواند نه از لحاظ استراتژیک و توازن قوای جهانی و نه از نظر اقتصادی روی روسیه، آنهم یک روسیه متخاصم با غرب، حساب باز کند. جمهوری اسلامی در عین روابط نزدیک با روسیه زیر فشار تحریمهای اقتصادی غرب که با توافق و همراهی روسیه اعمال میشد، ناگزیر به امضای توافق هسته ای شد و اکنون تنها راه شکستن بن بست و انزوای اقتصادی خود را در ادامه روابط با غرب جستجو میکند. این شرایط حتی اگر بر اساس سیاستهای اعلام شده دولت روحانی به نزدیکی بیشتربا غرب منجر نشود لااقل تنها راه برون رفت از بن بست اقتصادی حکومت، که به اعتراف مقامات دولتی پس از رفع تحریمها حتی بدتر و وخیم تر هم شده است، مستلزم تعامل و روابط تجاری بیشتر با غرب است. به این دلیل به نظر من سرنوشت دخالتگری روسیه در سوریه و بلوک هم پیمان او هر چه باشد بحران استراتژیک- اقتصادی جمهوری اسلامی را نه تنها تخفیف نخواهد داد بلکه وخیم تر خواهد کرد.

انترناسیونال: عکس العمل غرب نسبت به دخالتگری نظامی روسیه چه خواهد بود؟

حمید تقوائی: غرب گزینه های زیادی ندارد. همانطور که در بیانیه حزب نیز گفته شده عکس العمل آمریکا و متحدینش از تبلیغات ضد روسی، اعمال فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی – شبیه مورد اوکراین- و شدت بخشیدن به عملیات نظامی که هم اکنون در سوریه انجام میدهد، فراتر نخواهد رفت. غرب اگر میتوانست سیاست فعالتری در پیش بگیرد قبل از تعرض نظامی روسیه چنین میکرد و جائی برای این تعرض باقی نمیگذاشت. حمله نظامی روسیه ادامه سیاستهای تاکنونی او در قبال رژیم اسد است و غرب نیز کماکان به سیاستهای کنونی اش، حال با شدت و دامنه بیشتری، ادامه خواهد داد.  اوباما بعد از حمله روسیه به مخالفینش در حزب جمهوریخواه یادآوری کرد که این دوره بازگشت به جنگ سرد و رقابت ابرقدرتها نیست. این را بی شباهتی به دوره جنگ سرد را حتی در سطح تبلیغاتی نیز ما شاهد هستیم. اساس انتقاد دولت آمریکا به مداخله نظامی روسیه اینست که در حمایت از رژیم اسد و علیه نیروهای تحت حمایت غرب عمل میکند. اما این افشاگری از اهداف روسیه  تحصیل حاصل است چون حمایت روسیه از رژیم اسد امر تازه و مخفی ای نیست. آخرین بار در اجلاس سالانه سازمان ملل پوتین علنا اعلام کرد که باید از رژیم اسد  در برابر “نیروهای تروریست” حمایت کرد.  از سوی دیگر پوتین حمله نظامی به سوریه را تحت پوشش مبارزه با داعش انجام میدهد و این پوشش تا حد زیادی حتی از نظر تبلیغی اردوگاه غرب را خلع سلاح کرده است. از هم اکنون مقامات و رسانه های آمریکائی از نوعی هماهنگی نظامی بین نیروهای دو کشور در سوریه و در عملیات علیه داعش صحبت میکنند. چنین به نظر میرسد که پرچم “مبارزه با تروریسم” از بوش به پوتین منتقل شده و اکنون نوبت بورژوازی روس است که تحت لوای مقابله با داعش و دیگر نیروهای اسلامی مخالف اسد، سیاست هژمونی طلبانه خودش را به پیش ببرد. در آن دوره هیات حاکمه روسیه در صندلی عقب نشسته بود و اکنون دولت آمریکا به عقب رانده میشود.

انترناسیونال: عواقب مداخله نظامی روسیه برای مردم سوریه و منطقه چیست؟ برای حل مساله سوریه چه باید کرد؟

حمید تقوائی: اولین نتیجه، تشدید بمبارانها و عملیات نظامی روسیه و آمریکا و نیروهای تروریستی وابسته به آنها در سوریه است. و این یعنی تشدید شرایط فاجعه بار زندگی توده مردم این کشور.

اخیرا کارشناسان نظامی در غرب اعلام کرده اند که شکست نیروئی مانند داعش، که خود در واقع حاصل لشکرکشیهای دولت امریکا و متحدینش به خاورمیانه است، نزدیک به یک دهه وقت لازم دارد. دخالتگری نظامی روسیه تنها میتواند این مدت را طولانی تر کند. شرایط فاجعه بار سوریه و عراق و افغانستان و یمن، دست پخت سیاستهای میلیتاریستی دولت آمریکا و متحدینش و افسار گسیختگی دولتها و نیروهای اسلامی و قومی است که در اوضاع بهم ریخته خاورمیانه میدانی برای عرض اندام و قدرتنمائی یافته اند. اکنون روسیه نیز با اقدام نظامی خود به یک بازیگر اصلی این شرایط سیاه تبدیل میشود. این اقدام بحران سوریه را تخفیف نمیدهد بلکه آنرا تشدید میکند.

 

ما همیشه تاکید کرده ایم که حل بحران سوریه و کلا شرایط فاجعه بار امروز خاورمیانه، از کانال نیروها و دولتهائی که خود موجد این شرایط بوده اند  نمیگذرد. این نیروها – از رژیم اسد و جمهوری اسلامی و نیروهای رنگارنگ اسلامی گرفته  تا دولتهای غربی و روسیه و همپیمانانشان- جزء صورت مساله بحران خاورمیانه هستند و نه راه حل آن.

 

راه حل در دست مردم است. در حال حاضر جنبشی در خاورمیانه در حال گسترش است که  میتواند در حل بحران سوریه به نفع توده مردم آن کشور نیز نقش مهمی داشته باشد. در یکسال اخیر در مبارزات مردم کردستان سوریه و مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی علیه داعش، در اعتراضات مردم ترکیه علیه دولت اردوغان، و در ماههای اخیر در لبنان و بویژه در عراق ما شاهد شکل گیری یک جنبش رادیکال و سکولاریستی علیه نیروها و دولتهای قومی مذهبی هستیم که در صورت برخورداری از یک رهبری انقلاب و چپ میتواند در جارو کردن بساط نیروهای اسلامی و دولتهای قومی مذهبی و کوتاه کردن دست دولتهای غربی و روسیه از منطقه خاورمیانه نقش تعیین کننده ای داشته باشد. امروز دیگر جنبش ضد مذهبی و سکولاریستی منحصر به جامعه ایران نیست بلکه دیگر کشورهای اسلامزده در خاورمیانه را نیز در بر میگیرد. از سوی دیگر در سطح جهانی یک جنبش چپ و ضد کاپیتالیستی  که با جنبش اشغال شروع شد و آخرین بروزات آن جنبش ضدمذهبی”من چارلی هستم” در ژانویه امسال و جنبش دفاع از پناهجویان در ماه جاری است، در حال گسترش است که میتواند بعنوان یک نیروی موثر در حمایت از جنبش سکولاریستی مردم خاورمیانه عمل کند.

 

روشن است که این اتفاقات خود بخود نخواهد افتاد. شرط بالفعل شدن هریک از این “میتواند” ها دخالت فعال نیروهای کمونیست مانند حزب ما در تعمیق  و رادیکالیزه کردن و متعین کردن هر چه بیشتر این جنبش و معرفی و  نمایندگی کردن آن در سطح جهانی و جلب و بسیج نیروهای مترقی و آزادیخواه در همه کشورها در حمایت از آن است. مردم منطقه و جهان تنها قربانی سیاستهای دولتها،هژمونی طلبی و قدر قدرتی  آمریکا و روسیه و افسار گیسختگی دولتها و نیروهای اسلامی و قومی نیستند، بلکه  میتوانند و باید علیه این نیروها سر بلند کنند و بمیدان بیایند. این تنها راه حل انسانی بحران سوریه و شرایط فاجعه بار در خاورمیانه است.

انترناسیونال: با تشکر از حمید تقوایی

۷  اکتبر ۱٥

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *