محمد آسنگران:
کسانی که فکر میکردند داعش سال ٢٠١٤ ابعاد و خطری در حد همان گروههای القاعده در عراق بعد از سرنگونی صدام حسین دارد، اکنون بعد از دو ماه باید متوجه اشتباه محاسبات خود شده باشند. هرچند این نوع افراد و جریانات قدم به قدم تلاش کردند که از مواضع و تحلیلهای خود عقب بنشینند و خود را اصلاح کنند، اما محدودنگری آنها و عقب نشینی از مواضع اولیه باعث نشد که امروز بعد از تحولات دو ماه گذشته در عراق و سوریه حقایق را آنطور که هست ببینند و در مقابل خطر نیروی آدمخواری مانند داعش سنگر بندی جدیی بکنند.
این نگرش ابتدا بعد از حمله داعش به عراق در میان گرایشات راست سنتی و چپ سنتی به وفور دیده میشد. که راستها مدعی بودند این گروه دولتی پایدار سنی را برپا میکند و چپها مدعی بودند که دوام چندانی ندارد و توطئه افراد و جریانات خاصی در عراق و خارج عراق بوده است که میخواهند بوسیله آنها رقابتهای خود در عراق را چاره سر کنند و… اگر چه امروز حتی خودشان هم اعتباری برای تحلیلهای سطحی دو ماه قبل خود قائل نیستند، اما باز هم در سنگر دیگری سعی میکنند همچنان در مقابل صف مردم متمدن دنیا علیه داعش و جریانات اسلام سیاسی، خود را در صف بیطرفها و اینکه اسلام واقعی با اسلام داعش یکی نیست و یا بخشی از ضد امپریالیستها معرفی کنند.
راست سنتی با کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم سعی کرد و همچنان سعی میکند داعش تروریست و آدم خوار را از “اسلام واقعی” منفک کند. جنبش و جریانات ناسیونالیستی در پناه اسلام “میانه رو” میخواهند علیه یک جریان بیرحم و از گور برخاسته تحت عنوان جریانی که میخواهد تصویر اسلام را خدشه دار کند به مقابله بپردازند.
اما داستان گیجی و بی افقی چپ سنتی “ضد امپریالیست” خنده دار تر و تمسخر آمیزتر از ناسیونالیستها است. این نوع چپ اکنون با دو پرچم در یک جنبش خودنمایی میکند. پرچم دفاع از “صلح” و مخالفت با دخالت نظامی “امپریالیستها” و پرچم ضدیت با صهیونیسم و دفاع از غزه که گویا این مهمتر است و مبارزه علیه داعش بی فایده و به نفع امپریالیستها است.
در پارلمان آلمان حزب سبز و حزب چپ آلمان پرچم چپ سنتی را تحت عنوان مخالفت با ارسال اسلحه به کردستان عراق برافراشتند. توجیه مخالفت آنها این است که بعدا ممکن است این اسلحه ها دست جریانات “تروریست” بیفتد. اما همین تروریستهای اسلامی فعلی تحت نام داعش وظیفه ای در دستور آنها نمیگذارد. اینکه مردم تحت تسلط داعش چه بلایی بر سرشان آمده و میآید برای این جریانات اهمیت چندانی ندارد. در انگلیس این پرچم رسما با بلند کردن عکس رهبران حماس و حسن نصرالله بوسیله S.W.P علیه “امپریالیسم و صهیونیسم” بر افراشته شد. ایضا در میان چپ آلمان یک جریان مائوئیستی M.L.P.D و حزب کمونیست آلمان D.K.P. در دفاع از صلح در عراق با حمله “آمریکای امپریالیست” علیه داعش مخالفت کردند.
در میان اپوزیسیون چپ حاشیه ای و سنتی ایران این سیاست با بی فایده اعلام کردن تظاهرات علیه داعش و علیه جریانات اسلامی جار زده شد. از منظر این چپ گویا تظاهرات اسلامیها و چپ سنتی علیه اسرائیل مهم و قابل دفاع است و در تظاهرات چپهای سنتی انگلیس با پرچم اسلامی حماس باید شرکت کرد. اما تظاهرات علیه داعش و جریانات اسلامی که انعکاس آن در کردستان ایران مقابله مردم علیه سلفیها و جمهوری اسلامی بود بی فایده است.
در روزهايي که هزاران نفر در کوههاي سينجار(شنگال) از بي آبي و بي غذايي جان ميدادند، در حاليکه کودکان از تشنگي در مقابل آفتاب سوزان پرپر ميشدند، چپي در اين دنيا وجود داشت و دارد که پشت به اين فجايع کرده و بر اساس تحليلش، سکوت و بي عملي و نظاره گر بودن را تبليغ ميکرد. در حالی که چپ بودن قبل از هر چيز بايد به معناي احساس و عاطفه داشتن و به پا خاستن در مقابل جنايات و فجايعي از اين نوع باشد.
ما نمرديم و چپي را ديديم که در مقابل فروش زنان در بازار و در مقابل تجاوز رسمي به صدها زن جوان با عنوان جهاد نکاح، لام تا کام نگفت و فقط براي جنايات دولت اسرائيل در غزه احساس نشان داد و بقيه را به قسمتي از قلبش که تيک تيک ضد امپرياليستي و کمي پرو اسلامي میزند وا گذاشت وما را انگشت حيرت بر دهان بجاي گذاشت. بويژه اگر اين چپ تحليل گر خود يک زن باشد عمق نفوذ چپ سنتی و بیربطی آنرا به جامعه بیشتر عیان میکند.
این چپ از تاریخ به جا مانده با وجود اینکه هم اکنون میبیند که داعش بر منطقه ای که سرنوشت بیش از بیست میلیون نفر را رقم میزند حاکم شده و در همین یک ماه اخیر بیش از دو هزار نفر فقط در موصل و اطراف موصل کشته شده اند و در سوریه بیش از پانصد نفر را اعدام کرده است و صدها نفر دیگر را در جنگ کشته است و در شمال شرق عراق صدها نفر کشته و فقط در یک مسجد صدو پنجا نفر به خون کشیده شدند و … مهم نیست. اما فلسطین مهمترین واقعه دنیا است.
معلوم است که درفلسطین هم نزدیک ١٢٠٠ انسان اسیر دو طرف قربانی جنگ ارتجاعی دولت اسرائیل و حماس شده اند. این یک جنگ ارتجاعی است و وحشيگري دولت اسرائيل و خانه خراب کردن و کشتار هزاران انسان و بويژه کودکان به درست خشم افکار عمومي جهاني را برانگيخت. البته برخلاف ضد امپرياليستهاي عزيز ما که فقط عليه اسرائيل بودند و سرنا را از سر گشادش ميزدند و حماس و سياستهاي ضد انساني اين جريان ارتجاعي را پشت گوش مي انداختند، بشریت متمدن خواهان پایان این جنگ و خلاصی مردم از دست حماس و دولت اسرائیل و به رسمیت شناسی دولت مستقل فلسطین بوده و هست.
بر عکس جنگ دولت اسرائیل و حماس که جنگی ارتجاعی است و باید برای همیشه قطع بشود، در عراق و کردستان عراق جنگ با داعش، جنگی بر حق است. مردمي که اسير داعش شده و با آدمخواراني طرف شده اند که ساده ترين کار برايشان خون ريختن است راهی بجز جنگیدن برای آنها نمانده است. این جنگ، جنگی بر حق و قابل دفاع است. این وظیفه هر انسان و جریان انقلابی و کمونیست است که باید تلاش کند شر این نیروی آدمخوار اسلامی را از سر جامعه کم کند. اگر در اسرائیل شعار صلح به معنای تمام شدن جنگ میان اسرائیل و حماس قابل دفاع است، در عراق و کردستان عراق و سوریه مدافعین شعار صلح تا مخ و استخوان سیاست ارتجاعی را نمایندگی میکنند.
چپ سنتی از زاویه مخالفت با دخالت آمریکا به بهانه اینکه مردم در بمباران کشته میشوند خواهان قطع بمبارانها علیه داعش است. این درست است که آمریکا و هر جریان و دولتی که مردم سیویل را مورد هدف قرار دهد باید محکوم گردد و باید از مردم دفاع کرد. اما این مجوزی نیست که هیچ آدم شریفی خواهان قطع جنگ علیه داعش بشود. انگار آنجا که بمبارانی وجود ندارد مردم بوسیله داعش قتل عام نمیشوند.
این که آمریکا و کشورهای اروپایی برای دفاع از منفعت خود امروز ناچار شده اند موجودات خود ساخته را مهار کنند من کمونیست چرا باید مخالفت کنم. من همینجا رسما اعلام میکنم شکست داعش به نفع بشریت و مردم منطقه است و باید مردم و همه جریانات انقلابی و کمونیست با هر امکانی که میتوانند داشته باشند، لازم است در این کارزار در صف اول قرار بگیرند. چپ سنتی و “ضد امپریالیست” متوجه نیست وقتی آمریکا میدان عمل پیدا میکند که چپ و آزادیخواهی نتوانسته به وظیفه خود عمل کند. اگر کمونیستها و آزادیخوەاهان قدرت و توان مقابله با این ارتجاع اسلامی را داشتند و آنرا شکست میدادند آمریکا هیچ زمینه ای پیدا نمیکرد که بعد از تحمیل آن سناریوی سیاه در عراق امروز نقش ناجی را بازی کند.
با این حال من حمله آمریکا و کشورهای غربی علیه داعش را محکوم نمیکنم. من در جنگ با داعش طرفدار صلح نیستم. برعکس من مدافع جنگ تا شکست قطعی داعش هستم. کسی که جنگ و مبارزه علیه داعش را نادرست و با شعار صلح به میدان میآید نیرویی ارتجاعی است که میخواهد داعش همچنان بر سرنوشت مردم مرکز عراق و سوریه حاکم باشد. کسی که مبارزه و تظاهرات و جنگ با داعش را بی فایده اعلام میکند مستقیم و غیر مستقیم خواهان حفظ وضع موجود است و داعش هم همین را میخواهد. چنین سیاستی در عمل در مقابل صدها و هزاران مردم آواره، صدها زن اسير دست داعش و در مقابل مردمي است که روزانه با يک جنگ بر سر بود و نبود و مرگ و زندگي دست و پنجه نرم ميکنند. اين نوع چپ علاوه بر اینکه تا اعماق راست و محافظه کار است بي ربطي خود را به دنياي امروزنشان ميدهد.
کسانی مانند ناصر زرافشان و آذر ماجدی و محمد علی عمویی و…. به بهانه جنگ اسرائیل با حماس در کنار حماس و حزب الله قرار میگیرند و جنگ حماس با اسرائیل را مقاومت مردم اسیر فلسطین میدانند، تصمیم گرفته اند فقط علیه اسرائیل باشند و چشم بر جنایات حماس ببندند. اینها در سنگر بندی بشریت متمدن علیه داعش در صف سنگ پرانان به تظاهرات علیه داعش قرار گرفته اند. اینها گرایشات چپ سنتی ای را نمایندگی میکنند که پرو اسلامی بودن خود را تحت عنوان مخالفت با اسرائیل صهیونیست و آمریکای امپریالیست پنهان میکنند. متد این چپی که جنگ و مبارزه و تظاهرات علیه جریانات اسلامی از نوع داعش را بی فایده و غیر ضروری میداند، ولی تظاهرات علیه اسرائیل و نه علیه جنگ ارتجاعی حماس و اسرائیل را مباح اعلام میکند، فقط پرو اسلامی بودن خودش را دارد جار میزند.
جنگ اسرائیل و حماس یک جنگ ارتجاعی است
درد و رنج مردم فلسطین و قلدری اسرائیل علیه حقوق اولیه مردم فلسطین که خواهان حقوق پایه ای خود و یک کشور مستقل هستند، نباید کسی را به این اشتباه بیاندازد که گویا حماس نماینده مردم فلسطین و بخشی از مقاومت مردم فلسطین است. این دروغ بزرگی است که به خورد مردم داده میشود که گویا حماس نماینده مردم غزه است. کسی که اسیر بودن مردم غزه بوسیله حماس را نبیند آگاهانه یا ناآگاهانه در کنار حماس و دشمنان مردم فلسطین قرار میگیرد. این دروغ بزرگ را اگر باور کنیم باید اینرا هم بپذیریم که جمهوری اسلامی دلسوز و مدافع مردم فلسطین است. اینکه گفته میشود حماس بخشی از مقاومت مردم فلسطین است علاوه بر اینکه یک دروغ بیشرمانه است باید به عنوان یک کلاه بردای سیاسی آنرا ارزیابی کرد. این ترمینولوژی جریانات اسلامی و چپ سنتی است که با آن میخواهند به چشم مردم خاک بپاشند. جنگ حماس و دولت اسرائیل جنگی ارتجاعی است که در چهار چوب منافع این دو نیرو باید مورد بررسی قرار گیرد. مردم فلسطین و اسرائيل قربانیان این دو نیروی ارتجاعی هستند. مردم جهان به درست اینجا باید خواهان قطع فوری جنگ و برسمیت شناسی حقوق مردم فلسطین بشوند.
جنگ با داعش جنگ علیه تروریسم اسلامی است
در مورد جنگ با داعش ابتدا باید ماهیت جنگ را شناخت. باید دید اگر این جنگ با شکست داعش تمام بشود به نفع مردم است یا اینکه همچنان داعش بر سرنوشت همان منطقه تحت کنترلش حاکم باشد و جنگ تمام بشود. این مهمترین سوال است که ماهیت جنگ را نشان میدهد. هر انسان شریفی قطعا پاسخش این خوهد بود که داعش را باید با جنگ و قدرت اسلحه شکست داد. کسانی که در این جنگ و مبارزه علیه داعش نمیخواهند شریک باشند و از این بدتر، حتی علیه مخالفین داعش و علیه جریاناتی که در تظاهرات و جنگ با داعش هستند لجن پراکنی میکنند، تا مغزاستخوان سیاستی ارتجاعی را نمایندگی میکنند. مهم نیست اسم خودشان را چپ، اسلامی، ناسیونالیست و حقوق بشری و… مینامند. مهم این است که صف صدها هزار انسان آواره را میبینند و چشم شان را میبندند. مهم این است که کودکان تنها و گم شده در کوه شنگال اینها را تکان نمیدهد. مهم این است که اسیر شدن بیش از ٧٠٠ زن ایزدی و فروش آنها در بازار انسان فروشی بوسیله داعش، اینها را به فعالیتی وادار نمیکند. مهم این است که حدود یک میلیون مردم آواره و بی امکانات چشم اینها را باز نکرده است و… چنین جریانات و افرادی از فرط ضد امپریالیست بودن حاضرند بر این همه جنایت چشم بپوشند و تکانی نخورند. اما به بهانه دفاع از مردم فلسطین حاضرند در کنار حماس و دیگر جریانات اسلامی قرار گیرند.
کسی که از من بپرسد ماهیت اینها و سیاستشان را چگونه ارزیابی میکنم فقط میگویم اینها آگاهانه یا نا آگاهانه عملا خودشان را به بخشی از ارتجاع سیاسی این دوره وصل کرده اند. این انتخابی است که کرده اند. متاسفم اما این یک حقیقت است. ۲ سپتامبر ٢٠١٤