این شاهد زنده ای بر این حقیقت سیاسی است که او نسخه کمدی خمینی است. اگر بار اول خمینی به صورت تراژدی به صحنه سیاسی وارد شد، بار دوم خامنه ای به صورت کمدی در همین صحنه حضور پیدا کرد.
خامنه ای به معنای واقعی کلمه نسخه کمدی خمینی است. اینکه این نسخه، خود چه سهمی در تداوم تراژدی جمهوری اسلامی دارد تاثیری در این ارزیابی ندارد که خامنه ای کاریکاتوری از خمینی است. نسخه ای بدلی که ابدا نمیتواند نقش اصل را بازی کند. جامعه نمیگذارد.
اگر جمهوری اسلامی با تراژدی خمینی پا به حیات گذاشت، با کمدی خامنه ای باید به حیاتش پایان داد. انقلابی بزرگ در حال شکل گیری است برای رسیدن به این نقطه درخشان. این انقلاب شتاب میگیرد. شتاب میگیرد تا پرده تراژدی خمینی را با کمدی خامنه ای پایین کشد. و آنگاه که این پرده چرکین و خونین پایین افتاد، قهقهه زندگی و شادی اقیانوسی از انسانها جای مرگ و اندوه را خواهد گرفت.
موقعیت خامنه ای، انعکاسی از بحران جمهوری اسلامی!
اگر چه سران حکومت اسلامی خامنه ای را “مقام معظم”، “رهبر عظیم الشان”، “نایب امام زمان” و “فصل الخطاب” معرفی میکنند، اما او نه عظمتی دارد و نه یک رهبر است. رهبر هیچ چیز. او یک بالماسکه است. یک مترسک است. یک داهول اسلامی است.
خامنه ای مترسکی است که حتی نقش مترسک را هم نمیتواند بازی کند. مترسکها را برای ترساندن و رماندن پرندگان بر سر مزرعه ها نصب میکنند. خامنه ای را بر سر سفره چپاولی به نام جمهوری اسلامی نصب کرده اند که مردم را بترساند. اما این مترسک اسلامی کسی را نمی ترساند. نه تنها نمیترساند بلکه حضورش مایه نفرت وخشم وعصیان و تعرض بیشتر مردم میشود. مردم او را “رهبر الدنگ” خطاب میکنند که باید هر چه زودتر فلنگش را ببندد و برود. “ُسید علی بدونه، دیگه وقت رفتنه”، “خامنه ای بدونه، به زودی سرنگونه”. اینها کمترین چیزهایی هستند که مردم در خیابانها نثارش میکنند.
“مقام معظم قرار” است مردم را به خانه هایشان برگرداند و صفوف حکومت را منسجم کند. اما مردم هر بار قویتر از قبل کاری میکنند که او به لانه اش برگردد و خطاب به همان صفوفش “ننه من غریبم” راه بیاندازد. به خاطر بیاورید که یکبار همین “مقام معظم” را مردم به آنچنان وضع رقتباری انداختند که با مرثیه “من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم … سید ما مولای ما دعا کن برای ما …” بساط گریه و زاری راه انداخت!
حتما این سئوال پیش می آِید که اگر خامنه مترسکی است که حتی قادر نیست بترساند، چرا صفوف جمهوری اسلامی در ظاهر هم که شده اینقدر با سلام و صلوات رهبر رهبر میکنند؟ این یک تناقض نیست؟
البته که یک تناقض است. این یک تناقض است که سران حکومتی در بن بست، حکومتی در پرتگاه، “رهبری” را که مردم قبلا با عبارت “رهبر الدنگ” بادش را خالی کرده اند همچنان باد میزنند تا این حکومت را از بن بست نجات دهد اما مردم هر بار سریعتر از گذشته بادش را خالی میکنند. این تناقض ریشه اش در بن بست لاینحل خود جمهوری اسلامی است. موقعیت رقت بار شخص خامنه ای آِینه تمام نمای موقعیت رقت بار خود جمهوری اسلامی است.
به آخرین عجز و لابه های “رهبر عظیم الشان” در همین چند روز اخیر دقت کنید. در میان گله های حکومتیش ظاهر شد و در میان نعره های “ٌصل علی محمد، یاور رهبر آمد”، در حالیکه هنوز از پوزه اش خون قیام کنندگان آبان میچکید، خطاب به مردمی که خیابانها را با فریاد “کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل را ستایش کنیم” عجز و لابه کرد که “ممکن است کسی از بنده خوشش نیاید اما اگر ایران را دوست دارد، باید پای صندوق رأی بیاید.”
می بینید که همان “رهبر” که چهار ماه پیش فرمان کشتار مردم را داده بود، امروز در مقابل همان مردم ناگزیر میشود چاپلوسی کند. این نشانه ای روشن از حکومتی متزلزل، حکومتی ورشکسته در مقابل تحرک انقلابی مردم است. روشن است که مردمی که توحش حکومت را با فریاد “توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد” استقبال میکنند، عجز و لابه خامنه ای را به حساب نفسهای آخر لاشخورهای حاکم خواهند گذاشت، همانطور که قبلا هم “رهبر” بارها از این چاپلوسیها کرده است اما مردم قدرتمندتر از گذشته درخیابانها به مصاف حکومت رفته اند. حکومت اسلامی نه راه پیش دارد و نه راه پس. نه میتواند با خونریزی بترساند و نه میتواند با چاپلوسی آرام کند. جمهوری اسلامی در بن بست است. رهبرش هم همچنان. راه حل این بن بست هم فقط در مرگ و نابودی حکومت اسلامی است.
خمینی و خامنه ای: یک مقایسه کوتاه!
خیلی از رهبران تاریخی – چه راست و ارتجاعی و چه چپ و پیشرو – در هر صورت جنبش خودشان را در یک پروسه پر پیچ و خم از موانع عبور میدهند و در نتیجه صاحب نفوذ کلام و اتوریته در صفوف آن جنبش میشوند. خمینی در راس جنبش ارتجاعی اسلامی و برای مقابله با انقلاب مردم توانست این نقش را ایفا کرد. او در متن یک اعتراض وسیع توده ای علیه سطلنت، به یمن حمایت رسانه ای بیدریغ بی بی سی و به پشتوانه تصمیمات کنفرانس گوادولوپ و البته با تلاش شبانه روزی طیف وسیع شخصیتهای جریان ملی اسلامی توانست بر دوش یک انقلاب توده ای سوار شود برای سلاخی آن انقلاب نقش ایفا کند.
بعد از مرگ خمینی، خامنه ای در یک جلسه مضحک “انتخاب رهبر” در مجلس خبرگان به کمک شعبده بازی رفسنجانی یک دفعه “رهبر” شد. شعبده بازی که با نقل چند کلمه از خمینی نسخه بدل خمینی را به رهبر تبدیل کرد: “… شما اگر آقای منتظری را کنار بگذارید ما در رهبری دچار مشکل می شویم… ما فردی را نداریم الان که مطرح کنیم در جامعه. …امام فرمودند چرا نداریم؟ آقای خامنه ای”. و به همین سادگی خامنه ای “رهبر” شد.
واکنش خامنه ای همان لحظه نشان میداد که نسخه کمدی خمینی را برای بازیگری در یک تراژدی که کارگردانش خمینی بود جلو انداخته اند: “واقعا باید خون گریست به جامعه اسلامی که حتی احتمال کسی مثل بنده در آن [برای رهبری] مطرح بشود…برای بسیاری از آقایان، حرفم حجت حرف رهبر را ندارد. این چه رهبری خواهد بود؟”
پاسخ این سئوال را مجلس خبرگان نمیتوانست بدهد. اما مردم الان دارند پاسخ میدهند. و البته هیچ فرقی نمیکرد با شعبده بازی در مجلس خبرگان چه کسی از کلاه این مجلس اسلامی در میامد. هر کس در میامد سرنوشتش همان بود که امروز خامنه ای دچارش شده است.
خمینی نماینده صعود حکومت اسلامی بود. خامنه ای نماینده سقوط آن است. خمینی نماینده قدرت حکومت اسلامی بود. خامنه ای نماینده ضعف آن است. خمینی رهبر تثبیت حکومت اسلامی بود. خامنه ای عامل تضیعفش است. اگر خمینی قدرتش را بردوش انقلاب ۵۷ گرفت و برای شکستن کمر همان انقلاب به کار برد، خامنه ای ضعفش را از شروع انقلابی دیگر میگیرد. اگر خمینی و جمهوری اسلامی شکست انقلاب ۵۷ را به فرجام رساندند، خامنه ای و جمهوری اسلامی با انقلاب آتی شکست خواهند خورد و عمرشان به پایان خواهد رسید.
آنچه خامنه ای را به این روز انداخته است روزگار خود جمهوری اسلامی است. کسی نمیتواند بر راس حکومت اسلامی ورشکسته باشد وکاریسماتیک باشد. بانفوذ باشد. مقتدر باشد. حکومتی که در بن بست است، رهبرش هم قاعدتا باید تجسمی از همین بن بست باشد. آنچه خامنه ای را منفور و مطرود و منزوی کرده است، منفور و مطرود و منزوی بودن خود حکومت اسلامی است. آنچه خامنه ای را پریشانحال و زبون کرده است و پریشانحالی و زبونی خود حکومت اسلامی است. به این ترتیب نه خامنه ای میتواند به داد حکومت اسلامی برسد و نه حکومت اسلامی به داد خامنه ای. هر دو باهم رفتنی هستند!
باید آرزو کرد خامنه ای با مرگ طبیعی به درک واصل نشود و همراه جمهوری اسلامی ساقط شود. حضور خامنه ای در مقابل دادگاهی که به جنایاتش رسیدگی میکند لحظه شورانگیزی خواهد بود. اتفاقی که آینده دیکتاتورهای دیگر را برایشان نشان خواهد داد، اتفاقی که امید تازه ای به همه انسانهایی خواهد داد که در حال نبرد با دیکتاتورهای رنگارنگ جهان سرمایه داری هستند.
شعارها علیه خامنه ای: نشانه پیشرفت جنبش سرنگونی؟
اگر خامنه ای یک مترسک است، در این صورت این همه شعار در خیابانها علیه او آب در هاون کوبیدن نیست؟ نشانه ای از تمرکز جنبش انقلابی روی یک شخص آنهم یک شخص مضحک به جای کلیت جمهوری اسلامی نیست؟
قبل از هر چیز خامنه ای را جنبشی به این روز انداخته است که علیه جمهوری اسلامی راه افتاده است. اما در یک سطح پایه ای تر، هیچ انقلابی با شعار علیه کلیت نظام مورد تعرضش شروع نمیشود. نمایندگان شاخص آن نظام، تجسمها وسمبلهای شاخص نظام و مخصوصا شخصی که یک نظام سیاسی را به هر معنایی نمایندگی میکند برای هر انقلابی مهم ست. اما در عین حال هیچ انقلابی نمیتواند پیروز شود اگر خود را به چنین شخصی محدود کند؛ از آن فراتر نرود و زیر و رو کردن کل نظام با تمام ارکان سیاسی، قضایی، قانونی، اجرایی و امنیتی و سرکوب و نهایتا بنیادهای اقتصادیش را در دستور نگذارد.
در میان اپوزیسیون نیروهایی تلاش میکنند که شعارهای مردم علیه خامنه ای محدود شود. همین نیروها قبل از اینکه شعار مرگ بر خامنه ای توده ای شود، حتی تلاش میکردند ولی فقیه فقط مشروط شود!
از اصلاح طلبان درون و بیرون حکومت گرفته که نفی ولایت مطلقه فقیه و مشروط کردن آن آخرین نقطه آرمانخواهی ارتجاعیشان است (فقیه باید سلطنت کند نه حکومت)، تا مجاهد که مخالف حکومت آخوندی است و نه حکومت اسلامی سرمایه، تا جمهوری – سطلنت طلبانی که مشکلشان بخش “تبه کار” نظام اسلامی است و مذهب و اسلام و آخوند و پاسدار “خوب” و بد دارند، همه در صف نیروهایی هستند که تا میتوانند در مقابل انقلاب مردم برای سرنگون کردن کلیت حکومت اسلامی و پایان دادن به نظام سرمایه داری مانع ایجاد خواهند کرد. اینها نیروهایی هستند که در لباس “اپوزیسیون” – چه داخل حکومت و چه خارج از حکومت – نقشه سقط کردن انقلاب آتی علیه جمهوری اسلامی را دارند. “رادیکال” ترین اینها اگر ناگزیر از تن دادن به رفتن جمهوری اسلامی شوند، تلاش خواهند کرد جنبش انقلابی مردم از یک تحول ساده سیاسی فراتر نرود و ساختارهای نظم طبقاتی حاکم دست نخورده باقی بمانند تا برای دور بعدی استثمار و چپاول مورد استفاده قرار گیرند.
اما اکثریت مردم با شعارهایشان، با تعرضشان به سمبلهای اقتصادی و امنیتی و اسلامی حکومت نشان داده اند که بسیار جلوتر از تقلاهای ارتجاعی این “اپوزیسیون” هستند. این اکثریت که خامنه ای را هدف نفرت خود قرار داده اند، در عین حال فریاد میزنند: “مرگ بر دیکتاتور”، “اصلاح طلب اصولگرا، دیگه تمامه ماجرا”، “جمهوری اسلامی، نمیخواهیم نمیخواهیم”، و بالاخره مهمتر از همه اینها “جمهوری اسلامی نابود باید گردد”. این اکثریت عظیم، شعار علیه خامنه ای را یک جلوه، یک وجه مهم از انقلاب نهایی علیه کلیت جمهوری اسلامی میدانند. و باید تلاش کرد این جنبش انقلابی، از طریق نفی خامنه ای به سمت نابودی کل حکومت اسلامی و از این طریق به سمت زیر و رو کردن نظمی برود که جمهوری اسلامی پاسدارش هست: نظم سرمایه داری. نظم طبقاتی. نظامی که باید تماما نابود شود تا هیولایی چون جمهوری اسلامی هرگز امکان ظهور پیدا نکند.
محسن ابراهیمی
انترناسیونال ۸۵۴