جدید ترین

محله سیه روزی

یاشار سهندی:
سردبیر نشریه گزارشی از بازار خرید و فروش كودكان كاردر محله دروازه غار تهران را از یکی از سایتها حکومتی برای هییت تحریریه نشریه فرستاد که در توضیح آن نوشته بود : “رفقا احتمالا گزارش تکان دهنده فروش کودکان کار را خوانده اید. من هیچ نکته ایی ندارم که به گزارش اضافه کنم.” من گزارش را نخوانده بودم اما وقتی خواندم متوجه شدم که چرا سردبیر نشریه اینچنین اظهار نظر کرده است. گزارش از یکی از محلات قدیمی تهران است که روزگاری یکی از دروازهای شهر بود اما اکنون در مرکز شهر تهران گم شده است. ساکنین اش فراموش شدگانی هستند که با غرق شدن در مواد مخدر سعی میکنند فراموشی خود را به فراموشی بسپارند. دروازه غار، دروازه ای به سوی غارهولناکی است که در عمق آن هیچ نشانی بجز از تباه شدن انسانها به جرم بدنیا آمدن در این محل که ارثی است از حکومت شاه است و حکومت اسلامی فاجعه انسانی را در آن به نهایت رسانده است. بین بدنیا آمدن و تباهی زندگی در این محله هیچ فاصله ای نیست.
در این گزارش تکان دهنده میخوانیم: ” این گزارش شروعی ندارد…. اینجا با بچه تجارت می‌كنند، مواد می‌كشند، زندگی می‌كنند و دست آخر هم سرنوشت تلخ‌تری در انتظارشان است، اینجا هر اتفاقی می‌افتد. مردی به نام خسرو وجود دارد. به بچه‌ها پول می‌دهد و بعد آنها را به هزار شكل دیگر به بردگی می‌گیرد. كودكان موظف هستند كه آخر شب با مقدار مشخصی پول به خانه برگردنند، اگر پول كم آورده باشند، باید تن به كارهای دیگری دهند. ازدواج این بچه‌ها هیچ جایی ثبت نمی‌شود، نام‌شان جایی ثبت نمی‌شود. گویا روح هستند. برده‌هایی كه فقط برای كار زاییده شده‌اند. …بازاری برای خرید و فروش بچه درست مانند وال‌استریت،….” و در پایان گزارش میخوانیم:” این گزارش حتی پایانی هم ندارد، ، پایانی نیست بر مشكلات كودكانی كه ناخواسته به دنیا می‌آیند و نمی‌دانند كه چه كسانی هستند، بچه‌هایی كه هنوز بچگی نكرده پدر شده‌اند، مادر شده‌اند. اما نه می‌دانند خودشان از كجا آمده‌اند نه بچه‌شان به كجا می‌رود. اینجا لب خط است، دروازه غار، اینجا ته خط است برای بچه‌هایی كه معامله می‌شوند تا مادرشان بگوید: «فروختمش و پول زندگی را به دست آوردم / چاره‌یی دیگر نداشتم اگر نمی‌فروختم چه كار می‌كردم؟ / نمی‌توانستم نگهش دارم، آدم در خماری هر كاری می‌كند/» وقتی پول خوبی پیشنهاد می‌كنند دیگر به من چه كه بدانم كجا می‌رود.”
در این گزارش از قول یکی از “مددکاران اجتماعی” پیشنهاد میشود:” اینها ( مردان و زنان ساکن دروازه غار) از بچه‌ها هر استفاده‌یی می‌كنند و این همان فقر فرهنگی شدیدی است كه در میان آنها وجود دارد، با برخورد و طرح‌های ضربتی اینها جمع‌آوری نمی‌شوند، صرفا باید از طریق تغییر خود این بچه‌ها نگذاریم نسل جدیدی از آنها تربیت شود.” براستی چنین چیزی ممکن است که “صرفا باید از طریق تغییر خود این بچه‌ها نگذاریم نسل جدیدی از آنها تربیت شود؟” سوال اینجاست چرا این محله از وقتی که بخشی از شهر تهران شده است جز سیه روزی و تبهکاری و فقر و اعتیاد چیزی دیگری به خود ندیده است؟ برای چه کسانی این محله با این وضعیت ارزش دارد که چنین پر دوام مانده است؟ چرا غارت گران جمهوری اسلامی که برای هر یک متر زمین این شهر به هر جنایتی دست میزنند، از خیر زمینهای این محله گذشتند؟ در طول این سی و پنج سال حکومت اسلامی، بارها شاهد بودیم که به تحقیر آمیز ترین و رذیلانه ترین شکل ممکن با ” طرح‌های ضربتی ” معتادان را “جمع آوری” میکنند و در اردوگاههای مرگ این حکومت، به شکلی سبعانه کشته میشوند؛ اما این محله گویا استثناء است. چرا جمهوری اسلامی برای نمایش هم شده همان رفتاری را نکرد که با “محله جمشید” ( محله تن فروشان تهران) کرد؟ محله جمشید را در یک نوبت، در بهمن ٥٧ به آتش کشیدند و در نوبت بعدی در دهه ٧٠ با بولدزر سقف را بر سر ساکنین آن خراب کردند و آنها را آواره ساخت. میتوان به یقین حدس زد که محله دروازه غار اکنون به دروازه ورودی مواد مخدر به تهران تبدیل شده است برای همین ساکنین آن محکوم شده اند که اینگونه عمر بگذرانند. این محله برای این حکومت از همین جهت ارزشمند است و چشم طمع به زمینهای آن ندارد و گر نه تا حالا با بولدزور صافش کرده بود.
انگشت اتهام را باید به سمت حکومتی گرفت که از بدبختی مردم سود میبرد نه کودکان و بزرگسالانی که در لای چرخ تبهکاری حکومت له میشوند. نسل اندر نسل در این محله “از فقر شدید فرهنگی” رنج برده اند و خواهند برد چون برای حکومت منفعتی ندارد که ایشان را از فقر فرهنگی نجات دهد، (اگر اساسا در پی آن باشد.) برای حکومتی که خود از توزیع کنندگان اصلی مواد مخدر است اینجا پایگاهی است که شهری مانند تهران را پوشش میدهد و میلیاردها تومان پول را به حساب آیت الله ها سرازیر میکند. تجربه ٣٥ سال حکومت اسلامی ثابت کرده است اصلی ترین مسبب “فقر فرهنگی شدید” خود حکومت است چرا که خود مروج فرهنگی منحط است که منشا آن اولا برمیگردد به ایدئولوژی این حکومت و دیگر اینکه وظیفه مقدس رژیم اسلامی تضمین سود سرمایه است. در این گزارش آمده است مادران با اطمینان وقتی از ایشان پرسیده میشود “: نمی‌خواستی بچه‌ات را نگه داری؟ میگوید:” چرا اما به پولش نیاز داشتم.” واین پول فقط کفاف چند شب مواد این معتادین میشود. و معلوم نیست چگونه این بچه ها باید فرهنگ شان رشد و تربیت جدیدی بگیرند وقتی مدام مناسبات حاکم دارد فقر و سیه روزی را باز تولید میکند؟
علی ربیعی وزیر کار روحانی که بیش از هر چیزی شهره به جلاد بودن است، در پیامی به یک “همایش” در مورد کودکان کار و خیابان میگوید:” کودکان و نوجوانان سرمایه‌های انسانی امروز هستند ( شما بخوانید نیروی کار برای استثمار) و رشد و شکوفایی(!) آنها باید در اولویت باشد، اما متاسفانه شاهد کودکان و نوجوانانی هستیم که به جای آموختن و اندوختن دانش و مهارت در مدرسه در حال امرار معاش در خیابان هستند.( چنان سخن میگوید انگار از هیچی خبر ندارد! از همه چیز با خبر است منتهی ایشان هم معتقد است مقصر “فقر فرهنگی خانواده” است که موجب پدیده کودکان کار و خیابان شده)…تا وقتی دولت‌ها شهامت ایجاد تغییرات مؤثر در ساختار توزیع منافع و منابع را نداشته باشند …قادر به انجام اقدامات مؤثر برای کودکان کار و خیابانی نیستند و سرنوشت کودکان کار به سرنوشت اقدامات دولت‌ها برای بهبود کیفیت زندگی بزرگسالان بستگی تام دارد”.
و اما اقدامات دولت ها در توزیع منافع ومنابع در همه این سی و پنج سال، مگر جز به فلاکت کشاندن زندگی بزرگسالان و کودکان ثمر دیگری هم داشته است؟ اقداماتی که کاملا هدفمند و آگاهانه بوده. نظامی که میلیاردها دلار پول نفت را،( مشخصا در طی هشت اخیر که بی سابقه ترین درآمد را از زمان کشف نفت در ایران داشته “اما گویی دود شده و به هوا رفته “) به یغما برده متهم اصلی است. مسبب اصلی فاجعه ای که در دروازه غار در جریان است حکومتی است که میلیارد میلیارد پول را خرج شریک سیاسی خود در سوریه میکند که فقط کشتار مردم سوریه را در پی دارد. آن حکومتی مقصر است که ده ها هزار میلیارد دلار صرف پروژه اتمی اش کرده که نهایتا اگر موفق هم میشد به سلاح کشتار جمعی دست پیدا میکرد و جان میلیاردها نفر را تهدید میکرد. آن حکومتی مقصر است که هر کارگزار آن دستش به هر منبعی برسد فقط غارت میکند. حکومتی مقصر است که میلیاردها تومان پول را صرف سازمان دادن تشکیلاتی میکند که جلادانی مانند ربیعی و سعید اسلامی و قاضی مرتضوی پرورش میدهد. حکومتی مقصر است که میلیارد، میلیارد پول بی زبان را خرج مراکزی میکند که نامش حوزه علمیه است اما اساس آموزش در این مکانها فقط ترویج حرافات و تحقیر انسانها است.
تباهی دروازه غار و محلات دیگری مانند آن فقط و فقط متوجه جمهوری اسلامی سرمایه است. همانگونه که اشاره شد این محله میراث به جا مانده از روزگار شاهنشاهی ایران است اما عمیق شدن فاجعه زندگی انسانها این محله نتیجه ممارست و کوشش خستگی ناپذیر جمهوری اسلامی است و این هر دو از نیاز سرمایه شکل گرفته اند. برای نجات همه انسانها و بخصوص کودکان دروازه غار و زنان و مردان ساکن آنجا هیچ راهی به جز سرنگونی نظام سرمایه داری نیست که ریشه سیه روزی مردم، این نظام است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *