در شماره قبل مقاله ای تحت عنوان “چرا انقلاب ۵٧ شکست خورد” بقلم بهزاد مهرآبادی چاپ شد که از جانب رفقای مختلفی ازهیات اجرائی و برخی از کادرهای حزب مورد انتقاد قرار گرفت.من بعنوان سردبیر انترناسیونال می پذیرم که این نوشته نمی بایست در نشریه انترناسیونال چاپ میشد. مسئولیت این اشتباه تماما بعهده من است. در این مورد توضیحات زیر را لازم میدانم.
نوشته علیرغم یادآوری رویدادهای سیاسی مهمی از دوره بعد از انقلاب ۵۷ در توضیح علل پیروزی دار و دسته خمینی دقت لازم را ندارد و میبایست اصلاح میشد. این ایراد به کار من بعنوان سردبیر مربوط میشود و من مسئولیت این ایراد را می پذیرم.
نکته دیگر اینکه خود نویسنده بعد از تذکرات من اصلاحاتی را در نوشته وارد کرده بود اما اشتباها نسخه اولیه منتشر شد و این هم باعث شد برخی تزهای اشتباه که در نوشته بود، سرجای خود باقی بماند.
به هر رو در مورد انقلاب ۵۷ فقط اینقدر اشاره کنم که نیروهای سیاسی قاعدتا قبل از هر انقلابی باید بار خود را بسته باشند و در کوران انقلاب نیز دقیق عمل کنند. قبل از انقلاب ۵۷ چپ اساسا به دلیل سرکوب سیاسی و دیکتاتوری آریامهری ای که گورستان آریامهری را بر جامعه حاکم کرده بود و بیشترین ضربات را به چپ وارد کرده بود، از جریان اسلامی که دست بازی در دوره شاه داشت و در تمام زوایای اجتماعی نفوذ کرده بود، عقب افتاده بود و دچار ضعفهای جدی بود و با هیچ درجه از درایت نمیتوانست رهبری انقلاب را بدست گیرد. اما اگر درست عمل کرده بود میتوانست سنگرهای محکمی را علیه ارتجاع اسلامی ایجاد کرده و در تحولات بعدی نقش اساسی تری ایفا نماید و مانع سرکوبهای سیاسی بعدی شود و غیره. نکته مهمتر اینکه توطئه قدرتهای سرمایه داری جهانی در حمایت و تقویت خمینی و اسلامی ها و جریان مشهور کنفرانس گوادلوپ در این نوشته بدرجه زیادی غایب است و بهمین دلیل تلاش میکند قدرت گیری اسلامی ها و خمینی را صرفا به درایت و سبک کار هوشیارانه خمینی و رهبران اسلامی و ضعف رهبری چپ مربوط کند. این توضیح درستی برای تحولات ۵۷ نیست. نادقیقی ها دیگری هم در نوشته هست که جای بررسی تک تک نکات در اینجا نیست.
این مقاله برخلاف تیتر آن تحلیلی از علل شکست انقلاب ۵٧ نیست و نبایدبا این عنوان منتشر میشد. این نوشته بر تجربه مشخص یکی از فعالین چپ در انقلاب ۵٧ است که تلاش کرده است با عزیمت از متد سلبی- اثباتی تحولات آن دوره را ارزیابی کند. عنوان مطلب باید همین نکته را بیان میکرد. این نوشته علیرغم ضعفها و ایراداتش حاوی نکات درست و مثبتی در مورد تحولات و موقعیت چپ در آن دوره هست. بخصوص از نقطه نظر خصوصیات و مکانیسم سلبی روند انقلاب ۵٧ تصویر ملموسی از تحولات آن دوره بدست میدهد.
از نظر فاکت ها خود نویسنده اشاره کرده است که با توجه به گذشت زمان برخی از آنها ممکن است دقیق نباشند. برخی عبارات و جمله بندیها نیز اشکالاتی دارند.
نکته دیگر اینکه خمینی و طرفدارانش بخاطر هنر سازماندهیشان نبود که نفوذ پیدا کردند – چپ در همان زمان هم سازمانده بسیار بهتری از نیروهای راست بود. گذشته از معماری دول و رسانه های غربی که بالا تر اشاره شد، از نظر اجتماعی اساسا در یک سطح استراتژیک بخاطر دست بالا داشتن جنبش ملی اسلامی در تمام دوره سلطنت شاه و مشخصا و بویژه بعداز ٢٨ مرداد ٣٢، و در سطح تاکتیکی بخاطر پافشاری خمینی بر کنار زدن شاه و سلطنت بود که خمینی به جلوی صف رانده شد (این نکته در بحث سلبی اثباتی به تفصیل توضیح داده شده است). اگر این زمینه جنبشی و اجتماعی نبود هیچ کنفرانس گوادولوپی نمیتوانست خمینی را به عنوان رهبر انقلاب جا بزند. ( این نکته نیز به روشنی در نوشته تاریخ شکست نخوردگان توضیح داده شده).
در آخر باید این را هم تاکید کنم که بعضی از منتقدین این نوشته بخاطر تاکید آن بر خصلت سلبی و خصلت همگانی انقلاب با آن مخالف هستند. من در این انتقاد شریک نیستم.
انترناسیونال ۸۳۲
خلیل کیوان